گذری بر مسئلۀ جبر و اختیار
سوال دیگری که باید بدان پاسخ گفت این است که گفته میشود «خداوند را فاعل مطلق و همچنین أرحمُ الرَّاحمین میدانید. پس اگر ظالم نیست پس چرا این همه بیدادگری و ظلم در جامعه بشریت را قبول مینماید؟!»
پاسخ این سوال هم از این موضوع فهمیده میشود که گفتیم خداوند وقتی کاری را انجام میدهد آن را از طریق اسباب انجام میدهد. این بار در یک تقسیمبندی کلی، اسبابی که خداوند از طریق آنها کارها را انجام میدهد به دو بخش تقسیم میشود:
الف: اسبابی که اراده و علم ندارند و به صورت ودیعه، تأثیری در آنها قرار داده شده است تا در شرایط مخصوص به خود به فرمان خدا کاری را انجام دهند. دیگر هیچگونه دخالتی از جانب آن چیز وجود ندارد؛ زیرا که دارای اراده نیست که -مثلاً- بگوید خداوند این چیز را از من میخواهد و من آن را انجام نمیدهم!.
مثلاً آتش سببی است برای سوزاندن. اما بدانید که در بینش توحیدی آتش نیست که میسوزاند، غذا نیست که سیر میکند، لباس نیست که انسان را گرم میکند بلکه خداوند است که کاری را در قالب این چیزها انجام میدهد. یعنی او فاعل منحصر به فرد است و اینها فقط اسباب هستند. این است که هر وقت او نخواهد آنها کار خود را انجام نمیدهند و -مثلاً- ابراهیم÷به درون آتش میافتد و خداوند نمیخواهد آتش او را بسوزاند.
از این جهت خداوند فاعل مطلق بوده و فقط اوست که در کائنات، کار و فعلی انجام میدهد. اما از طرفی دیگر -همانگونه که پیشتر هم گفتیم- چون کارها همگی به مخلوقات مربوط هستند و اینها هم مادیاند بنابراین میبایست اسبابی برای این کارها وجود داشته باشد پس خداوند از طریق اسباب کار انجام میدهد.
سیر کردن کار خداوند است اما برای (ارضای) آن غذا قرار داده است. پس وقتی یک انسان یا حیوان غذا میخورد و زمانی که زمینه مساعد شد خداوند نیز اراده میکند که آنها را سیر کند. یا مثلاً وقتی سنگی به سر کسی برخورد میکند خداوند اراده میکند که سر شخص بشکند یا اگر چیزی به درون آتش افتاد خداوند هم اراده میکند که آن چیز بسوزد.
احتمالاً در اینجا نیز سوالی به ذهن خطور کند و بگوید که «پس یعنی خداوند منتظر میشود تا مقدمات و فرصت انجام کاری فراهم شود و سپس آن کار را انجام دهد؟!».
در اینجا باید به ابتدا باز گردیم. به آن زمان که هنوز این عالم خلق نشده بود و خداوند طرحی را برای پدیدآوردن این عالم ریخته است که هرکاری که انجام میدهد از طریق سببی باشد. طبق برنامه سبب را برای آن فراهم میکند و زمانی که سبب را برای آن فراهم کرد در نتیجه آن فعل را هم انجام میدهد.
اینها بخشی از سببها بودند که از خود ارادهای نداشتند. پس زمانی که شرایط سوزاندن برای آتش مهیا شد خداوند اراده میکند که بسوزاند و آتش از خود ارادهای ندارد. این آتش هم (برای سوزاندن یا نسوزاندن) از خود علم و ارادهای ندارد و نمیتواند حسن و قبح سوزاندن یا عدم سوزاندن را هم تشخیص دهد.
ب: اما بخشی دیگر از اسباب وجود دارند که – دیگر به این صورت نیستند بلکه –عبارتاند از خودِ اراده [٧۴]که آن هم طبعاً تابع علم میباشد. یعنی انسان پیش از عمل دو راه برایش روشن میشود و تشخیص میدهد که این راه خوب است و آن راه بد. سپس با اراده یکی از این دو راه را انتخاب میکند.
در اینجا توضیحی لازم مینمایاند و آن هم اینکه ما از یک طرف میگوییم: «اراده»، یعنی دیگر انتخاب و اختیار در دست انسان است و از طرف دیگر میگوییم -که اراده- سببی است برای فعل خداوند. پس اگر سبب است دیگر چگونه میگوییم اراده است و اگر اراده است چگونه میگوییم که سبب است؟!.
جواب را با یک مثال ساده بیان میکنیم که به روشن کردن بحث کمک کند. مثلاً در قیامت خداوند شخصی را محاکمه میکند که با اسلحهاش کس دیگری را به ناحق کشته است. میفرماید که «چرا او را کشتهای؟» و سپس او را به گناه قتل عمد محکوم کرده و به جهنم میاندازد. او هم -خطاب به خداوند- میگوید که «مگر من چه کاری انجام دادهام؟! مگر آن شخص از طریق من کشته شده است؟! و مگر تو فاعل منحصر به فرد نیستی؟ و مگر من سبب تو نیستم؟ پس دیگر خودت او را کشتهای و به من چه ربطی دارد؟!»
خداوند میفرماید که «بله! نیمهای از سخنان تو درست است. اینکه من فاعل هستم و تو سبب هستی و ارادۀ تو سبب شده است، صحیح است. اما چیزی در این میان وجود دارد که برای اینکه خود را تبرئه سازی آن را دگرگون و پیچیده میکنی. - برای اینکه آن را متوجه شوی - بیا با هم بازگردیم به آن زمان که انگشت تو بر روی ماشۀ اسلحه قرار داشت و تو قلب شخص را نشانهگیری کردهای. در آن لحظهای که تصمیم تو به قطعیت و صددرصد رسید و به دنبال آن انگشت خود را بر روی ماشه فشار دادی، آیا در آن لحظه میدانستی که من مقرر کردهام که از طریق تو آن شخص را بکشم؟» آن شخص در پاسخ میگوید که «خیر! نمیدانستم. » پس میفرماید که «چه زمان فهمیدی؟» شخص میگوید که «در حقیقت من انگشتم بر روی ماشه حرکت کرد و تیر اسلحه به شخص اصابت کرد و به زمین افتاد و حتی برای اطمینان از اینکه مبادا او را نکشته باشم بر روی سرش حاضر شدم و او را تکان دادم و فهمیدم که کشته شده است و آن زمان بود که فهمیدم که تو مقرر کردهای که این شخص توسط من کشته شود. یعنی وقتی که یک دقیقه بعد از آن عمل (یعنی شلیک گلوله) دانستم که میبایست این شخص توسط من کشته شود، چند دقیقه قبل از آنکه بفهمم -که باید توسط من کشته شود- او را کشتم». این دیگر چگونه توجیهی است؟ [٧۵]
این مسئله است که شخص در آن لحظه که تصمیمش را گرفت که آن کار را انجام دهد در آن زمان در یک جهالت قرار دارد یعنی نسبت به آینده در میان دو احتمال قرار دارد. ۵۰ درصد اینکه خداوند او را سبب انجام این کار کرده است و ۵۰ درصد اینکه او را سبب انجام آن نکرده است.
در این زمان شریعت و فرمان خدا او را صدا میزند و بر روی سرش قرار میگیرد که تو احتمال اخیر [٧۶]را انتخاب کن و احتمال دیگر را انتخاب نکن. اکنون که شخص احتمال اول را انتخاب میکند، نظر به این انتخابش محاکمه میشود نه به خاطر روی دادن این قتل.
یعنی خداوند به او نمیگوید که «من به خاطر ذات قتل تو را محاکمه میکنم چون که این فعل من است» بلکه میگوید که «من به این خاطر تو را محاکمه میکنم که تو زمانی که در بین دو احتمال قرار داشتی چرا احتمال اول را انتخاب کردی که من در شریعت خویش آن را بیان کردهام؟ من به خاطر نفسِ قتل، تو را محاکمه نمیکنم کما اینکه – مثلاً - شخصی دیگر، یک نفر دیگر را کشته است اما او را محاکمه نمیکنم چون که (به صورت غیر عمد ماشۀ اسلحه) از دستش رها شده است. یا مثلاً کسی، یک مسلمان دانشمند و مومن را کشته است اما در پروندهاش نوشتهام که این شخص حیات کس دیگری را نجات بخشیده است. چگونه؟! (بدین صورت که مثلاً) فرزندش مریض میشود نزد پزشکی میرود و پزشک به او میگوید که اگر این فرزند تو گوشت کبک نخورد خواهد مُرد. در نتیجه بر این شخص واجب بود که حیات فرزندش را نجات بخشد. بنابراین برای کشتن کبک به شکار میرود. کبکی را از دور میبیند و برایش نشانه گیری کرده و شلیک میکند و در این حین، به صورت اتفاقی گلوله به شخصی اصابت میکند و او را میکشد. در دنیا به جرم قتل محاکمه میشود و دیه قتل را هم از او میگیرند اما در پروندۀ آخرت آن میبینیم که نوشته شده است که این شخص، یک نفر– که فرزند خودش است - را از مرگ نجات داد. چون تصمیم نگرفته بود که او را بکشد و من هم از پی نیت کسی را محاکمه میکنم.
پس عمل خارجی در قیامت ملاک محاکمه نیست. آن تصمیم تو ملاک محاکمه خواهد بود. و تو هم تصمیم خود را زمانی که در میان دو احتمال قرار داشتی گرفتی و من به این خاطر تو را محاکمه میکنم. هرچند پس از اینکه آن فعل انجام پذیرفت معلوم میشود که تو با آن تصمیمی که گرفته بودی وسیله و سببی برای کار من بودی.
دو چیز هم از اینها استنباط میشود: زمانی که تو مکلّفی و تو انتخاب میکنی در آن زمان (برای تو) معلوم نیست که من چه چیزی را اراده میکنم و زمانی هم که مشخص است که من چه چیزی را اراده کردهام و تو فقط عامل و وسیلۀ آن شدی دیگر بر تو تکلیفی نیست.
وقتی که تو تصمیم میگیری و بر اثر تصمیم تو انگشتان تو بر روی ماشۀ اسلحه تکان میخورد و گلوله شلیک میشود، هنوز معلوم نیست که آیا من مقرر کردهام که آن شخص از طریق تو کشته شود یا نه. در آن زمان است که تو تصمیم میگیری و مکلّف میشوی.
وقتی هم که او کشته شده است و روشن شد که تو سبب فعل من بودهای در آن زمان دیگر تو مکلف نیستی. یعنی وقتی که مشخص میشود که تو سبب هستی و دیگر مکلّف نیستی و (لازم نیست که) احساس جبر کنی و بگویی که «من مجبورم و جبری تصمیم میگیرم». اما وقتی که تو تصمیم میگیری دیگر هیچگونه جبر و فشاری بر تو وارد نیست. پس دو چیز با یکدیگر هستند:
اول: تو با ارادهات سبب من هستی. یعنی ارادۀ تو قالبی است که ارادۀ من از آن طریق کار میکند.
دوم: تو هم دارای ارادهای هستی که با آن مختار هستی. بدان خاطر که غیب نمیدانی و از لحظهای پس از زمان حال خبر نداری.
حتی کسی که تصمیم میگیرد و پس از آن یک جبری نمیگذارد که کارش را انجام دهد به خاطر آن -کار نکرده- هم مجازات خواهد شد. در همان مثال تفنگ، شخص تصمیم قطعی و صددرصدیاش را گرفت و مثلاً در آن لحظه که انگشتش تکان میخورد، سکته میکند و انگشتش خشک میشود و تیر شلیک نمیشود یا اینکه او انگشتش را حرکت میدهد اما تیر درون اسلحه شلیک نمیشود یا اینکه انگشتش را حرکت میدهد و تیر هم شلیک میشود اما به خاطر عوامل بیرونی -مانند مثلاً رخ دادن زلزله یا وزیدن باد یا اینکه شخص خودش را کنار دهد که تیر به او برخورد نکند یا...- که دیگر از اختیار او خارجاند و جبری هستند، تیر به شخص برخورد نمیکند. با این حال او در اینجا قاتل است. در دنیا قاتل نیست چون کسی را نکشته است چون در دنیا به ظاهر مینگرند اما در قیامت در پروندهاش نوشته شده است که او قاتل است. این هم به خاطر نیتی است که او داشته است. وگرنه او که تمام نیرو و توان خود را برای قتل به کار بسته اما مثلاً زلزله مانع کار او شده است یا مثلاً اسلحه ایراد داشته یا....
پس در یک زمان هم اراده و نیروی انتخاب است و هم سبب کار خدا است. هرچند در آخرت مشخص میشود که این سبب کار خدا بوده است اما در زمانی که هنوز برایش مشخص نشده است با ارادۀ خود، کارش را انجام میدهد [٧٧].
بر این اساس خداوند کار تمام این عالم را بر اساس نظام «اسباب و مسببات» قرار داده است که غالب اسباب بیاختیاراند و وقتی شرایط تأثیر گذاردن در آنها فراهم شد تأثیر گذاردن در آنها قرار داده میشود و آن را انجام میدهند مانند اینکه آتش میسوزاند و آب تشنگی را برطرف میکند و غذا سیر میکند و لباس گرم میکند و غیر اینها. بخش دیگری هم عبارت است از ارادۀ انسانها که در عین اینکه اراده و اختیار هستند برای کار خداوند نیز سبب میباشند.
برای بخش اول یعنی «اسباب تسخیر شده» دیگر شریعت و برنامه لازم نیست. برای هر یک فراخور اینکه چه پیکری از لحاظ کمیت و کیفیتی خاص و چه قدرت و خصوصیتی بخشیده است و همچنین چه جهتی را برای سیر آن تعیین کرده است، به حرکت میافتد و کار میکند. با آن کمیت و کیفیت معین و با آن استعداد خاص و در آن جهت ویژه، به سوی نهایتی که برایش مشخص شده است حرکت میکند و مثلاً آتش میسوزاند و غذا سیر میکند و... پس دیگر به برنامهای جدید نیاز ندارد چون آن تأثیرها با ذاتش ارتباط برقرار کردهاند و کارش را انجام خواهد داد.
اما به نسبت بخش دوم که انسان و جن دارای اراده هستند وقتی که بدانها اراده بخشیده است مشخص است که علم هم با آن همراه نموده است. چون که اراده یکی از دو احتمال را انتخاب میکند پس باید علمی وجود داشته باشد که دو احتمال تصور کند تا اراده یکی را انتخاب کند.
در اینجا نیز چیز دیگری برای اثبات این نکته که انسان دارای اراده است وجود دارد [٧۸]. همین که انسان بتواند در یک زمان دو روش تصور کند مثلاً کمونیسم و سوسیالیسم و ناسیونالیسم و سایر دینهای جاهلی را با دین خدا در یک زمان تصور کند و در واقعیت خارجی تنها با یک دین حرکت کند که یا به دین خدا مومن است و یا به دین سوسیالیسم و سرمایهداری و ناسیونالیسم و... اینکه میتواند دو یا چند چیز را تصور کند اما در واقعیت خارجی خودش بر یک دین استوار باشد، به معنای اراده است والّا اگر اینها را تصور میکرد اما پس از آن اراده نمیداشت سرگردان میشد و بر سر همان دو راهی قرار میگرفت و نمیتوانست چیزی را انتخاب کند. خودِ همین نشان دهندۀ این است که انتخابی وجود داشته است که دو یا سه راه را تصور کرده است و اکنون بر یکی از آنها استوار است.
یا اینکه مدتی بر دین ناسیونالیسم است و بعداً مومن میشود، مدتی در میان نظام سرمایه داری قرار دارد و سپس به نظام اسلامی باز میگردد. اینکه زمانی بر یکی از دو راه تصور شده قرار گرفته و زمانی بر یکی دیگر، نشان دهندۀ وجود اراده میباشد.
وقتی برنامۀ خداوند بر این قرار گرفته است که افعال او و ادارۀ امور این عالم با اسباب [٧٩]صورت پذیرد و -همانگونه که پیشتر هم گفتیم- به اضافۀ اینکه باید نسبت به آن راهی که حق دارد آن را انتخاب کند و آن راههایی که حق دارد از آنها روی گردان باشد علم و آگاهی داشته باشد، اینها همگی اقتضا میکنند که پس از آنکه شریعتی از جانب خداوند برای شناسائی راهها نازل گردید و دست او را برای اینکه خودش چه راهی را انتخاب میکند باز گذاشت، دیگر چون این موجود دارای این قوّۀ علم و اراده [۸۰]است بنابراین دخالت جبری مطرح نمیباشد.
پس او را بر سر دو راه قرار داده است: او را بر سر راه فجور و راه تقوا نهاده است و برایش هم روشن نموده است که دارای قوّه اراده و اختیار است و خداوند هم او را ملاحظه میکند که چه راهی را انتخاب مینماید.
و السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
پایان ترجمه در تاریخ ۲٧ ماه مرداد/اسد سال ۱۳۸٩ هجری شمسی
مصادف با هفتم رمضان المبارک سال ۱۴۳۱ هجری قمری
[٧۴] ارادۀ انسانها. [٧۵] مانند کسانی که جرأت نداشتند در انقلاب شرکت کنند اکنون پس از گذشت چندین سال از انقلاب میگویند که «ما میدانستیم که چنین میشود و برای همین بود که در آن شرکت نکردیم!» معلوم است که دروغ میگویند چون که جرأت شرکت در آن را نداشتند. چندین سال پس از انقلاب، زمانی که برایشان روشن شد که وضعیت به گونهای دیگر است آنان به همین خاطر چند سال قبل در انقلاب شرکت نکردهاند!!!. [٧۶] یعنی اینکه خداوند تو را سبب انجام آن قرار نهاده است. [٧٧] این سخن مخالف حدیث صریح رسول الله جمیباشد زیرا کسی که نیت کار بدی کرده باشد و بعد آن را انجام ندهد و از آن منصرف شود نه تنها گناهی بر ایشان نوشته نمیشود بلکه یک اجر هم دارند. «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍب عَنِ النَّبِىِّ ج فِيمَا يَرْوِى عَنْ رَبِّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَالَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ كَتَبَ الْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ، ثُمَّ بَيَّنَ ذَلِكَ فَمَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَمْ يَعْمَلْهَا كَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً كَامِلَةً، فَإِنْ هُوَ هَمَّ بِهَا فَعَمِلَهَا كَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ إِلَى سَبْعِمِائَةِ ضِعْفٍ إِلَى أَضْعَافٍ كَثِيرَةٍ، وَمَنْ هَمَّ بِسَيِّئَةٍ فَلَمْ يَعْمَلْهَا كَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً كَامِلَةً، فَإِنْ هُوَ هَمَّ بِهَا فَعَمِلَهَا كَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ سَيِّئَةً وَاحِدَةً». [رواه البخاري و مسلم في صحيحيهما بهذه الحروف]. ترجمه حدیث: «عبدالله بن عباسباز رسول الله جو او از پروردگار تبارک و تعالی روایت میکند که فرمود: خدا خوبیها و بدیها را نوشته است، پس از آن این عبارت را توضیح داد، پس کسی که قصد خوبی کند و آن را انجام ندهد، خدای تعالی نزد خودش آن را یک خوبی کامل مینویسد، و اگر قصد خوبی کرد و آن را انجام داد، خدای تعالی نزد خودش ده خوبی تا هفتصد برابر تا چند برابر بسیار برای او مینویسد، و اگر قصد بدی کرد و آن را انجام نداد، آن را خدای تعالی نزد خودش یک خوبی کامل مینویسد، و اگر قصد بدی کرد و آن را انجام داد، خدای تعالی آن را یک بدی مینویسد. این حدیث را بخاری و مسلم در صحیح خود به همین لفظ روایت نمودند». [٧۸] هرچند مسئله به کلی روشن است اما به این خاطر که مسئلۀ جبر و اختیار مطرح شد بنابراین لازم است که گذرا اشارهای داشته باشم. [٧٩] اسبابی که بخشی از آنها مختار و با ارادهاند مانند انسان. [۸۰] که خود این قوۀ علم و اراده هم برای ابتلا و آزمایش خلق شدهاند.