آیا در عالم بینظمی وجود دارد؟
در اینجا شاید برخی از این عالم وجود بینظمی را متصور باشند و این مسئله را مطرح کنند که اگر خداوند وجود داشته باشد میبایست یک نظمی در عالم وجود داشته باشد در حالی که میبینیم در جائی باران میبارد و در جائی دیگر قحطی است! در جائی آتشفشان است و در جائی دیگر سیل! و الخ.
مطرحکنندگان اینگونه سوالها اینها را به بینظمی تعبیر میکنند. این مانند آن است که بگوئیم اگر ضبط صوت شعور داشت و میتوانست اعتراض کند باید میگفت که ساختار من چرا اینگونه است؟! در جائی شیشه قرار دارد و در جائی دیگر کائوچو، در جائی آنتن تعبیه شده است و در جائی دیگر سیم و... و من بدان راضی نیستم و باید همگی یک جور باشند!.
در اینجا اگر همگی یک جور باشند که دیگر ضبط نیست. این چنین تصور کرده است که اگر قرار بر وجود نظم است پس باید باران در همه جا مثل هم ببارد و یا اینکه در همه جا باید مانند هم درخت و گیاه و... سبز شده و رشد کنند. در حالی که این نیز به اسبابی مربوط میشود که در پی بیان میکنیم.
آن اسبابی که خداوند طبق آنها برنامهریزی میکند این اختلافات را اقتضا میکند. یعنی طبق اسباب، اقتضا میکند که در فلان جا برف ببارد و در فلان جا باران هم نبارد. این است نظم و برنامه. آن هم به این خاطر است که آن را به اسباب ربط دهد. وگرنه اگر همین طور بود و در همه جا باران را هم چون دوش نازل کند که کرۀ زمین را به یکباره آب باران فرا میگیرد.
چون کسانی که این نوع سوالها را مطرح میکنند دارای تندنظری میباشند در اینجا تصور کردهاند که در فلان جا خشکسالی است و در جائی دیگر باران ببارد این دیگر فساد است. چون فقط از محدودۀ آن سرزمین به قضیه مینگرد.
حتی از این تنگ نظرتر هم وجود دارد. مثلاً یک نفر امروز کاری دارد و از خانه بیرون میآید و دعا میکند که خداوند در تمام این سرزمین باران نباراند چون که این شخص کار دارد! کسی نیست بگوید آخر تو چه کارهای که پیشنهاد میکنی که امروز برنامه این هستی تعطیل شود تا تو کارت را انجام دهی که با بارش باران انجام نمیشود؟!.
در حالی که هر حادثهای که روی میدهد -از کوچکترین آن- اگر پیشنهادی دربارهاش پذیرفته شود پیشنهادی است که با این نظام هستی همخوانی داشته باشد.
چگونه؟ مثلاً این سخنان و گفتار ما در اینجا دارای اسبابی است. از سوال کسی و چیزهایی دیگر و از مطالعۀ ما و از کسب آگاهی و از علاقه مان به دین و... که اینها هم ناشی از اسباب دیگری است. سپس وقتی همۀ اینها را به هم مربوط و وصل میکنی ناشی میشود از خلق انسان و خلق کرۀ زمین و خلق سماوات و... که همگی با هم هستند و اگر آن اولی یعنی این مجلس سخنرانی ما نمیبود باید اسباب آن هم وجود نداشت و اگر این نبود باید اسباب آن هم نباشند و الخ، پس دیگر نباید نظام هستی وجود میداشت.
پس اینکه در جایی قحطی و در جائی دیگر باران است، اینها همگی به کل نظام مربوط میشوند و در کل نظام نیز جای قحطی و باران و سیل و آتشفشان و... هست. آنچه که اینان به نظم تعبیر کردهاند برای آن انسان تنگنظر نظم است اما برای خداوند که واسع و علیم است این نظم است که این باشد و آن یکی نباشد. چون آن را بر اساس نظام «اسباب و مسببات» بنا نهاده است.