اثبات وجود خدا

علت خلق عالم و انسان

علت خلق عالم و انسان

هرچیزی که انسان بدان مکلف است باید نسبت به آن آگاهی داشته باشد و هرچیزی که به آن مکلف نبود به او ربطی ندارد. من اگر مکلف به گزاردن نماز هستم باید بدانم که ابتدا و انتها (و طرز نماز گزاردن) چگونه است و قرار است که چه اثری در من ایجاد کند. یعنی حکمتی که متعلق به من است.

من در بخش تکوین و خلق این عالم، با توجه به آثار، متوجه می‌شوم که خداوند حکیم است و کاری بیهوده انجام نمی‌دهد. همین برای من کافی است که او را اینگونه بشناسم.

در بخش تشریع، حکمت اینکه اصلا چرا خداوند انسان را آفرید که وی را عبادت کند، را خود اوست که می‌داند و لازم نیست که ما از آن آگاهی داشته باشیم چون علمی به ما داده شده است که به مسئولیت و تکلیف ارتباط داشته باشد.

اما ما از یک چیز آگاهی داریم و آن هم این است که خداوند ما را آفریده است که برایش عبادت کنیم و منظور آیۀ شریفه ﴿إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ [٧۰]این نیست که حکمت غایی و نهایی ما را بیان کند. مانند اینکه یک نفر صاحب قدرت، زیر دست خود را احضار می‌کند و پس از آن به او می‌گوید که برای این تو را احضار کردم که مثلاً فلان سنگ‌ها را از اینجا جمع کنی و در آنجا انباشته نمائی. این توضیح برای زیردست کافی است که بداند به چه دلیل احضار شده است. اما این موضوع که حکمت انباشته کردن سنگ‌ها در آنجا چیست، دیگر کار وی نیست (و به او ربطی ندارد) و اگر هم نداند مهم نیست. برای او این قدر مهم است که بداند به چه علتی احضار شده است.

در این آیه که می‌فرماید: ﴿لِيَعۡبُدُونِیعنی چیزی که من به خاطر آن شما را آفریده‌ام این است که مرا عبادت کنید. اما معنای عبادت هم به درستی فهم نشده است و فقط در سجود و رکوع و... تعبیر شده است. در صورتی که «عبادت» یعنی این که:

۱) در زندگی برنامه‌ای غیر از برنامۀ من دخالت نکند.

۲) هرچه را که من در تمام زمینه‌های اخلاقی، شعائری [٧۱]، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... فرمان می‌دهم رعایت شود و از آن اطاعت شود بدون آنکه چون و چرایی صورت گیرد

۳) برای این اطاعت، به خود من اتکا و توکل شود.

به تعبیری دیگر؛ آنگونه که من می‌خواهم در زندگی حرکت شود و آنگونه که من دستور می‌دهم، زندگی شود که این همۀ مسائل زندگی را در بر می‌گیرد.

پس عبادت تنها این نیست که نماز گزارده شود و مثلاً سجود و رکوع انجام شود. حتی اینکه شخص طبق فرمان و برنامه‌ای که خداوند قرار داده است کشاورزی کند یا مشغول در صنعت باشد یا به مسافرت برود یا... عبادت است.

پس خداوند می‌فرماید که شما فراموش نکنید که به چه علت آفریده شده اید؛ برای این آفریده شده‌اید که برای من عبادت کنید.

اکنون فهمیدن اینکه «حکمت این امر چیست؟» دیگر کار ما نبوده و به ما ربطی ندارد چون داخل در تکلیف ما نیست. ما در زمینه‌ای که علمی از آن هم به ما داده نشده است مکلف نیستیم.

این را همیشه به یاد داشته باشیم که ما تنها در زمینه‌ای تحقیق کرده و پرس و جو کنیم که به تکلیف ما ربط داشته باشد. اگر در زمینه‌ای، تکلیفی متوجه ما می‌شود دربارۀ آن می‌بایست که علم داشته باشیم و غیر آن دیگر به ما ربطی ندارد.

پس اکنون (با توجه به آنچه گفته شد) چون برای آن خلق شده‌ایم -و به ما خبر داده شده است- که با آن معنای وسیعش خدا را عبادت کنیم و طرز عبادت کردن هم برای ما بیان شده است دیگر این (سخن) که «حکمت از آن چیست؟!» (پاسخش این است که) به ما چه؟! اما قطعا می‌دانیم که خالق، بی‌نیاز است و از روی نیاز نبوده است چون که زمانی بوده است [٧۲]که او بدون این‌ها نیز کارهایش انجام می‌شده است در نتیجه مسألۀ نیاز مطرح نیست.

اما (این گفته که) «فلسفۀ این چیست؟!» (باید گفت که) علم آن به ما داده نشده است و هیچ لطمه‌ای هم به برنامه و مسئولیت ما نمی‌زند و ما همین را می‌دانیم که می‌بایست عبادت و بندگی خداوند را به جای آوریم [٧۳].

[٧۰] ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦[الذاریات: ۵۶] «‏من جن‌ها و انسان‌ها را جز برای پرستش خود نیافریده‌ام». [٧۱] ‏شعائری را در مقابل کلمۀ عبادی به کار بردم. [٧۲] البته کلمه زمان تنها برای تفهیم خودمان است وگرنه برای خداوند به کار برده نمی‌شود. [٧۳] پاره‌ای از متکلمین و فلاسفه دربارۀ علت خلق عالم و فلسفۀ آن سخن‌های فراوان و گاهی اغلاط بی‌شماری بیان کرده‌اند که اغلب تفسیر به رأی و کشفیات! نفسی است که هیچگونه اعتباری ندارد. حتی برخی بیان کرده و می‌کنند که مثلا هدف خداوند از خلق آفرینش چنین و چنان است! در صورتی که «هدف» یعنی آنچه که یک موجود برای رسیدن به کمال بدان نیاز دارد و تلاش می‌کند تا بدان نائل آید و خداوند خود کامل است و نیازی به هدفی خارج از ذات خود ندارد. بنابراین تصور اینکه خداوند در خلق کائنات دارای هدف خاصی باشد تصوری باطل و نادرست است. اما با کمی تسامح می‌توان گفت که مقصود از حکمت و هدف آفرینش -نه خداوند- فرجام کائنات و هستی و همچنین نهایت کمال آن است. فلاسفه در اینجا این دو را با نام‌های علت فاعلی و علت فعلی تفکیک می‌کنند پس تصور علت فاعلی برای خداوند باطل است. اما تصور علت فعلی برای کائنات هیچگونه اشکالی ندارد و همانگونه که استاد سبحانی هم بیان کرده‌اند اگر در این زمینه علمی به ما داده شود در برابر آن مسئول هستیم و اگر هم علمی به ما داده نشده باشد هیچگونه لزومی ندارد تا دربارۀ آن تحقیق و تفحص کنیم چون که نسبت بدان هیچگونه مسئولیتی نداریم و در برابر عدم وجود مسئولیت نیز بازخواست نشده و این عدم اطلاع نیز هیچگونه لطمه‌ای به برنامۀ زندگی ما وارد نمی‌کند. (مترجم)