اثبات وجود آخرت از طریق دلیل وحی
اکنون که به اینجا رسیدیم و اثبات شد که این قرآن (از جانب چه کسی و) دارای چه خصوصیاتی است، پاسخ سوالاتی که میگویند «دلیل منطقی برای اثبات وجود آخرت چیست؟» را با کمک و راهنمائی قرآن میگیریم.
قرآن در دو زمینه برای آخرت استدلال میآورد. یکی در زمینۀ بیان امکان آن [۵۲]و دیگری در اینکه واجب است.
اولی در سه بخش برایش استدلال مطرح میشود. کسی که به وجود آخرت معتقد نیست به خاطر یکی از این دو چیز است: یا نزد خدا اشکالی وجود داشته باشد و او عاجز و ناتوان باشد و یا اینکه ذات عمل (آخرت) یعنی زندهشدن مردگان، نشدنی باشد.
در پلۀ اول، خداوند برای اولی میفرماید: کسی که این چنین آسمانها و زمین با آن همه عظمت را آفریده است، آیا دیگر امکان تصور محدودیت برای قدرتش وجود دارد؟ پس معلوم است کسی که آنها را بیافریند، زنده کردن امثال شما برایش بسیار ساده است: ﴿أَوَ لَيۡسَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يَخۡلُقَ مِثۡلَهُمۚ بَلَىٰ وَهُوَ ٱلۡخَلَّٰقُ ٱلۡعَلِيمُ٨١﴾[یس: ۸۱] «آیا کسی که آسمانها و زمین را آفریده است، قدرت ندارد (انسانهای خاک شده را دوباره) به گونۀ خودشان بیافریند؟ آری! (میتواند چنین کند) چرا که او آفریدگار بس آگاه و دانا است».
پس این آیه بیانگر این موضوع است که قدرت خداوند بسیار وسیع است که این نیز (یعنی زنده کردن مردگان) در سیطرۀ قدرتش قرار میگیرد.
در مرحلۀ دوم، درجهای نزدیکتر میشود و میفرماید: مگر مسأله، موضوع حیات دادن به مردگان نیست؟ کسی که بتواند با باراندن باران این زمین مرده را دوباره زنده گرداند و به این همه گیاه و درخت حیات بدهد پس آیا نمیتواند به انسان نیز حیات ببخشد؟ حیات، حیات است و زمانی که توانایی ایجاد نوعی از آن را داشته باشد، نوع دیگر را نیز به همین ترتیب میتواند بیافریند.
﴿ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ ٱلشَّجَرِ ٱلۡأَخۡضَرِ نَارٗا...﴾[یس: ۸۰] «آن ذاتی که از درخت سبز، برای شما آتش بیافریده است».
و در جاهای بسیاری چون سورۀ «ق» برای دلیل اول چنین میفرماید:
﴿أَفَلَمۡ يَنظُرُوٓاْ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَوۡقَهُمۡ كَيۡفَ بَنَيۡنَٰهَا وَزَيَّنَّٰهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٖ ٦ وَٱلۡأَرۡضَ مَدَدۡنَٰهَا وَأَلۡقَيۡنَا فِيهَا رَوَٰسِيَ وَأَنۢبَتۡنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوۡجِۢ بَهِيجٖ ٧ تَبۡصِرَةٗ وَذِكۡرَىٰ لِكُلِّ عَبۡدٖ مُّنِيبٖ ٨﴾[ق: ۶-۸] «آیا آنان (تاکنون سر بلند نکردهاند و) به آسمان ننگریستهاند که ما چگونه آن را بنا کردهایم و آراستهایم و هیچگونه خلل و شکافی در آن نیست؟ و زمین را گسترانیدهایم، و در آن کوههای محکم و پابرجائی را فرو افکندهایم، و از هر نوع گیاه بهجتانگیز و مسرتبخش در آن رویاندهایم. (همه اینها را آفریدهایم) به منظور بینش و بیداری بخشیدن به جملگی بندگان توبهکار(ی که بخواهند به سوی آفریدگارشان برگردند)».
این برای دلیل اول است که خصوصیات آسمان و زمین ملاحضه شود و انسان به وسیلۀ آن درک کند که خدا میتواند آن کارها را نیز انجام دهد.
برای مورد دوم میفرماید:
﴿وَنَزَّلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ مُّبَٰرَكٗا فَأَنۢبَتۡنَا بِهِۦ جَنَّٰتٖ وَحَبَّ ٱلۡحَصِيدِ ٩ وَٱلنَّخۡلَ بَاسِقَٰتٖ لَّهَا طَلۡعٞ نَّضِيدٞ ١٠ رِّزۡقٗا لِّلۡعِبَادِۖ وَأَحۡيَيۡنَا بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّيۡتٗاۚ كَذَٰلِكَ ٱلۡخُرُوجُ ١١﴾[ق: ٩-۱۱].
«و آب پربرکتی از آسمان نازل کردیم و بهوسیلۀ آن، باغها و دانههای دروکردنی رویاندیم. و نیز درختان بلند خرما که خوشههای متراکمی از میوه دارند. تا روزی بندگان باشد. و با آن آب پربرکت، زمین مرده را زنده ساختیم. بیرون آمدن (از گورها نیز) همینگونه است».
در نتیجه، این تعبیر بسیار عجیب است و آن را بسیار ساده میکند. میفرماید که با این آب سرزمینی مرده را زنده کردیم و بیرون آمدن شما از قبر نیز همینگونه است. از آن (زنده شدن سرزمین) به عنوان «احیاء» نام میبرد و از این (زنده شدن مردگان) به عنوان «بیرون آمدن». یعنی دیگر به قدری ساده شده است که در اینجا بیان میکند که به زمین حیات داده شد اما شما فقط بیرون میآئید. وقتی که ثابت شد که حیات وجود دارد فقط بیرون آمدن شما از قبور باقی میماند. کسی که بتواند این کار (یعنی زندهکردن زمین) را انجام دهد میتواند به آن یکی هم جامۀ عمل بپوشاند.
در پلۀ سوم، به طور کامل نزدیک میشود و این است که میفرماید: خوب اکنون آنها را خلق کردیم و هیچگاه از آفرینش شما عاجز و ناتوان نگشتهایم پس دوباره میتوانیم شما را زنده کنیم:
﴿أَفَعَيِينَا بِٱلۡخَلۡقِ ٱلۡأَوَّلِۚ بَلۡ هُمۡ فِي لَبۡسٖ مِّنۡ خَلۡقٖ جَدِيدٖ ١٥ وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ وَنَعۡلَمُ مَا تُوَسۡوِسُ بِهِۦ نَفۡسُهُۥۖ وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ ١٦ إِذۡ يَتَلَقَّى ٱلۡمُتَلَقِّيَانِ عَنِ ٱلۡيَمِينِ وَعَنِ ٱلشِّمَالِ قَعِيدٞ ١٧ مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ ١٨﴾[ق: ۱۵-۱۸]. «آیا مگر ما از آفرینش نخستین عاجز و درمانده شدیم؟ (هرگز؛) بلکه آنان باز هم نسبت به آفرینش نو (و دوباره) در شک و تردیدند. و بهراستی ما، انسان را آفریدهایم و وسوسههای نفس او را میدانیم؛ و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم. آنگاه که آن دو فرشتۀ نشسته در راست و چپ (آدمی، نیکیها و بدیهایش را) دریافت میکنند (و مینویسند). (انسان) هیچ سخنی بر زبان نمیآورد مگر آنکه نزدش، نگهبانی (برای نوشتن آن) حضور دارد».
مگر از آفرینش نخستین شما درمانده و عاجز بودیم؟ خوب این شمائید که آفریدهایم پس میتوانیم (پس از مرگتان) دوباره شما را زنده گردانیم.
و اصولا اگر انسان تفکر کند و به یاد آورد، (خواهد دید) که هر روز و هر لحظه قیامت است. به راستی هر لحظه چند سلول زنده در بدنش میمیرند؟ و چه قدر مواد غذایی به سلول تبدیل میشوند و حیات میگیرند؟ و هر لحظه چقدر (چرخهی) حیات در مورد گیاهان و درختان روی میدهد؟
از طرف دیگر مگر خود و اطرافیانش که در آن چینه [۵۳]زندگی میکنند همانهایی هستند که قبلا بودند؟ مگر خاک و کود حیوانی و... نبودند که اکنون خود را چنان مهم میانگارند که همانگونه که خداوند میفرماید به «خَصِیمٌ مُّبِینٌ» [۵۴]تبدیل شدهاند، آن قدر جسارت یافتهاند که پارهای اسباب پوسیده را به دست گرفته و (و با حالتی تمسخر آمیز) میگویند که «چه کسی وجود دارد که بتواند اینها را زنده کند؟»
آخر خودش از چه چیزی آفریده شده است؟ صد سال پیش، هیچ کدام از این کسانی که رشید و تنومند روی زمین به گشت و گذار میپردازند، وجود نداشتند و همۀ آنها از بیجانی به اینجا رسیدهاند.
این دلائل، این موضوع را اثبات میکند که هم این کار (یعنی زنده کردن مردگان) شدنی است و هم او قدرت این کار را دارد. این از مبحث زمینۀ بیان امکان.
و اما در زمینۀ وجوب آخرت باید گفت که امکان دارد چیزی ممکن باشد اما لزومی بر واجببودن آن وجود نداشته باشد. اما قرآن میفرماید نخیر! با چند شرط لزوم پیدا خواهد کرد:
یک: آنچه در مورد برهان نظم بیان کردیم که:
﴿ٱلَّذِي خَلَقَ فَسَوَّىٰ٢ وَٱلَّذِي قَدَّرَ فَهَدَىٰ٣﴾[الأعلى: ۲-۳] «ذاتی که آفرید و منظم و مرتب ساخت. و ذاتی که (سعادت و شقاوت را) مقدر کرد و هدایت نمود».
یعنی در اینجا جهتدار بودن این عالم مطرح شد که هرچیزی با کمّیت و کیفیت و قدرتی معین، در جهتی خاص برای رسیدن به مقصدی مشخص حرکت میکند. پس این عالم جهتدار است.
آیا امکان دارد به یکباره از جهتداری افتاده و بدون هیچ مقصدی بماند و پس از مدتی نیز قیامتی به دنبال آن به وقوع نپیوندد؟ جهتداری که این عالم دارد در برابر بیجهت بودنی که لازمۀ آن نفی قیامت است سازگار نیست.
دو: هر چیزی را که در این عالم مشاهده میکنیم دارای تقابل است. برای مثال «لیل و نهار»، «شمس و قمر»، «سماء و ارض»، «ذکر و انثی» و به طور کلی:
﴿وَمِن كُلِّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَا زَوۡجَيۡنِ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ ٤٩﴾[الذاریات: ۴٩] «و از هر چیزی دوگونه آفریدیم تا پند بگیرید».
کلمۀ زوج در قرآن به معنای آن است که دو موجود وقتی با هم جمع میشوند، مکمل یکدیگر میگردند. یعنی (فرضاً) این چند درصد از پارهای خصوصیات را دارا است و دیگری هم چند درصد و با هم جمع شده و مکمل هم میشوند و کمالی از آن حاصل مینماید. [۵۵]و قرآن برای هرچیز دیگری هم میفرماید که بدین صورت است.
آیا این تقابل در هر چیزی وجود دارد؟ آیا نمیشود که در این انسانها -نظر به سرانجامشان- تقابلی وجود داشته باشد؟ یعنی دو نوع سرانجام وجود داشته باشد؟
قرآن از این هم نزدیکتر میشود و میفرماید که شما به شخصیت و نفس خود نظری بیفکنید که فجور و تقوا به شما الهام شده است. زمانی که این انسان که عبارت است از آن شخصیت و روح، با آن خصوصیات که به خود گرفته است که دو نوع خصوصیت یعنی فجور و تقوا، راه حق و راه باطل، راه خیر و راه شر به او الهام شده است آیا امکان دارد الهام شدن و نشان دادن آن، بدون نهایت و بدون سرانجامی باشد؟
اینکه این موارد به او الهام شده است و امکاناتی در اختیارش قرار دارد برای اینکه این راه را طی کرده و آن یک را طی نکند، مشخص است که اینها وجودِ روزی برای بررسی آنها را اقتضا میکند. یعنی آن کس که راه تقوا را برگزیده است سرانجامی داشته باشد و آن کس که فجور را انتخاب کرده است سرانجام دیگری داشته باشد.
﴿وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا٧ فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا٨ قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا٩ وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا١٠﴾[الشمس: ٧-۱۰]. «و سوگند به نفس آدمی، و به آن که او را ساخته و پرداخته کرده است (و قوای روحی وی را تعدیل، و دستگاههای جسمی او را تنظیم نموده است)! سپس بدو گناه و تقوا را الهام کرده است (و چاه و راه و حسن و قبح را توسّط عقل و وحی به او نشان داده است). (قسم به همه اینها!) کسی رستگار و کامیاب میگردد که نفس خویشتن را (با انجام طاعات و عبادات، و ترک معاصی و منهیات) پاکیزه دارد و بپیراید (و آن را با هویدا ساختن هویت انسانی رشد دهد و بالا برد). و کسی ناامید و ناکام میگردد که نفس خویشتن (و فضائل و مزایای انسانیت خود را در میان کفر و شرک و معصیت) پنهان بدارد و بپوشاند، و (به معاصی) بیالاید».
اینها سادهترین و قویترین و لذت بخشترین دلائل برای اثبات وجود قیامت است.
[۵۲] یعنی چیزی شدنی است و ممتنع نیست. [۵۳] ردیفی از دیوار گلی. (مترجم) [۵۴] دشمن آشکار (سورۀ نحل، آیه: ۴). [۵۵] مانند زن و مرد که بخشی از خصوصیات انسانی را دارا هستند. اشاره کنیم مثلا در مرد –فرضاً- حدود ۸۰ درصد خشونت و عزم و تصمیم و ۲۰ درصد عواطف موجود باشد و در زن برعکس آن یعنی ۲۰ درصد خشونت و تصمیم و عزم و ۸۰ درصد عواطف. در حالی که انسان باید ۱۰۰ درصد این دو خصوصیت را دارا باشد. پس این زن و مرد با هم جمع میشوند تا یک وحدت کامل از این دو ایجاد شود.