دلیل نبود خالق برای خدا
اما کسی که میگوید اگر هر چیزی را خدا آفریده است پس چه کسی او را خلق کرده است؟! در اینجا برنامه و ضابطهای وجود دارد که اگر انسان آن را در برابر هر سوالی که از او پرسیده میشود رعایت کند، از سوالات زیادی نجات مییابد. و آن هم این است که در کلمات دقت کند. (زمانی که) میگوید هرچیزی را خدا آفریده است پس چه کسی او را خلق کرده است؟ باید بگوید که «چیز» یعنی چه؟ (مقصودش از این «چیز» چیست) و «چیز» را چگونه تصور کرده است؟ در اینجا (معنای) «خلق»، «خدا»، «هر» و... روشن است اما بر سر این کلمه «چیز» بحث وجود دارد و مبهم است و میبایست آن را روشن کنیم. وقتی که آن را روشن کردیم، خود به خود سوال متلاشی میشود:
میگوییم کَی ما گفتهایم هر چیزی دارای خالق است. ما گفتهایم آنچه که ما آن را مشاهده میکنیم و آنچه که ما میدانیم که در این عالم وجود دارند، فرض عدمشان صحیح است و وقتی که چنین باشند اینها خودشان «ممکن»اند و برای وجود و عدم بیطرفاند و میبایست چیز دیگری وجود داشته باشد که اینها را خلق کرده باشد. اما اکنون که به آن چیز رسیدیم، در همان قدم اول با این قید به او رسیدیم که او با عدم سازگار نیست و ذات او وجود را اقتضا میکند. پس وقتی چنین شد دیگر هر زمانی که بگوییم هر چیزی دارای خالق است، یعنی هرچیزی که نسبت به وجود و عدم بیطرف است. پس این کلمۀ «چیز» که گفتیم ابهام دارد، دارای این قید است.
پس برای هر «چیزی» که بدینگونه «ممکن» بوده و نسبت به وجود و عدم بیطرف باشد، میگوییم که این «چیز» دارای خالق است. پس خداوند دیگر در اینجا جدا میشود چون او چیزی نیست که نسبت به وجود و عدم بیطرف باشد بلکه او همیشه ذاتش وجود را اقتضا کرده و تصور عدم دربارۀ او امکانپذیر نیست تا که این سوال به ذهن متبادر شود که چه چیزی او را خلق کرده است. وقتی که همیشه وجود داشته است دیگر سوال خود به خود منتفی است.
برای تفهیم این مطلب، مثالی بیان میکنم - هرچند به طور کامل با آن مطابق نیست - که مطلب را توضیح میدهد. هر گوشه و سوراخ تاریکی که در این عالم وجود داشته باشد نور آن را روشن میکند پس در اینجا سوال کنیم که چه چیزی نور را روشن میکند؟! این سوال غلط است. چرا؟! چون که وقتی میگوئیم نور هر جای تاریک را روشن میکند یعنی هر جایی که نوری نیست نور آن را روشن میکند. وقتی که گفتیم پس نور را چه چیزی روشن میکند، این از اصل غلط است. چون سوال بر این فرض قرار میگیرد که نور نیز نور نداشته باشد تا چیزی آن را روشن کند اما وقتی که گفتیم نور، (چون) ذات نور روشنایی است پس چیزی لازم ندارد تا آن را روشن کند.
پس خدا به هر چیزی «وجود» عطا میکند اما برای خدا، وجود اقتضای ذاتش است. پس دیگر اینگونه نباشد که خدایِ بدون وجود را تصور کنیم تا بگوییم چه کسی به او وجود داده است. پس این موارد جواب اینگونه سوالها را که میگویند: «هر چیزی را خدا خلق کرده است پس خدا را چه کسی به وجود آورده است؟!» به خوبی میدهد.