مقدمه
الحمد لله رب العالمین، والصلاة والسلام علی المبعوث رحمة للعالمین وعلی آله وصحبه الطیبین الطاهرین.
أما بعد:
خداوند عظیم الشأن – جلّ و علا – در کتاب خود میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٢ كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٣﴾[الصف: ٢، ٣]
«ای کسانیکه ایمان آوردهاید! چرا چیزی را میگویید که عمل نمیکنید؟!. نزد الله سخت ناپسند (و موجب خشم) است آن که چیزی را بگویید که عمل نمیکنید».
ابن عباسباین آیه را تفسیر کرده است و میفرماید: سبب نزول این آیات این است که جماعتی از مؤمنان، قبل از اینکه جهاد و جنگ در راه خدا واجب شود میگفتند: خیلی دوست داریمکه خداوندﻷما را به محبوبترین کاری که دوست دارد راهنمایی کند و ما به آن عمل کنیم، خداوند به پیامبر ج خود خبر داد که مهمترین و محبوبترین کار نزد خداوند ایمان به اوست. ایمانیکه هیچگونه شک و شبهای در آن نباشد. بعد از آن جهاد و نبرد با کافران و اهل معصیت میباشد.
زمانیکه از طرف خدا جهاد واجب و به آن دستور داده شد، جمعی از مسلمانان آن را نپسندیدند و این فرمان برایشان سخت و ناخوشایند بود. خداوند فرمود: ﴿كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٣﴾[الصف: ٣] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! چرا چیزی را میگویید که عمل نمیکنید؟!» [۱].
این آیه انسان مؤمن را به آنچهکه میگوید ملزم میکند و آگاه میسازد که جایز نیست سخنی را بگوییم و به آن عمل نکنیم.
به سبب غفلت از این آیه و امثال این آیه، بسیاری از مردم در این دوره و زمانه به درد و بیماری عجیب و خطرناکی مبتلا شدهاند. این درد و بیماری چیزی نیستند که بر جسم و اعضای انسان پدیدار شوند، بلکه بیماری در سلوک و اخلاق و اختلال در گفتار و رفتار میباشد.
منظور و هدفم از این بیماری، تضاد و تناقض ظاهری در کارهای بیشتر مردم میباشد که بین چیزهاییکه همسان و شبیه هم هستند فرق و جدایی میاندازند، و قضایا و مسائلیکه کاملاً باهم تطابق دارند حکم و نظر مختلف ارائه میدهند. گفتارشان ضد کردارشان میباشد. و افعال و رفتار آنها گفتارشان را نابود میکند. امروز چیزی میگویند فردا ضد آن را، کاری انجام میدهند، مدتی بعد آن را نقض و نابود میسازد.
این تضاد و تناقض زمانیکه میان امور دنیوی و اخروی باشد، خطر و ضرر آن بسیار بزرگ خواهد بود. مثلاً برخورد و دیدگاه فرد با مسائل دنیوی کاملاً صحیح و منطقی باشد، اما برخورد و دیدگاه وی با مسائل اخروی کور کورانه و تناقضگویی باشد. مثلاً: از تمام مستکبرین روی زمین میترسد، امّا از جبّار زمین و آسمانکه دارای قدرت و انتقام است نمیترسد!
بر همگان روشن است که انسان برای کسب رزق و روزی حریص است. از اینکه در دنیا دچار فقر و گرسنگی و برهنگی شود، ترس و دلهره دارد. اما نمیترسد و دلهره ندارد در روز رستاخیز؛ از درخت زقّوم – که درختی بسیار تلخ و بدبو است – بخورد، یا از حمیم – که آبی بسیار گرم و سوزان است – بنوشد.
مشاهده میکنیم انسان مواظب است که در دنیا بین مردم رسوا نشود و دوست ندارد در مورد او نظر بد داشته باشند، ولی از رسوایی بزرگ آن روزیکه تمام اسرار آشکار میشوند و نامههای اعمال توزیع میشوند ترس و خوف ندارد.
میبینیم که نسبت به خود و خویشاوندانش، از بیماریها و رنج و دردها نگرانی دارد، ولی از آتش جهنم که همه چیز را در هم میکوبد و افروزینهای آن انسان و سنگ است نمیترسد! و از خود و بستگانش نگران نیست و نمیترسد!
میبینیم برای اینکه در دنیا زندگی مرفهی داشته باشد، از خوردن و نوشیدن لذت ببرد، ساختمان و مسکنِ وسیع و مجللی داشته باشد، بسیار تلاش میکند و زحمت میکشد، ولی برای بهشتیکه پهنای آن به اندازهای زمین و آسمان است و میوه و نعمتش همیشگی و سایهاش دائمی است، زحمت و تلاش به خرج نمیدهد تا اینکه رستگار شود.!
* اسباب و علل این تضادها و تناقضها زیاد هستند از جمله:
۱- ضعف دعوتگران دینی.
۲- غفلت از مرگ و مابعد آن.
۳- عدم نشست و برخواست با افراد صالح و متقی به صورت عمومی و عدم رفت و آمد با اهل علم به صورت خصوصی.
۴- طبق هوا و هوسِ خود، مسائل را تحسین و تقبیح (خوب و بد) میکند.
۵- همسو شدن با آنچه که به صورت عموم حاکم است و فریب خوردن به آنچه اکثریت مردم انجام میدهند.
۶- کم بودن پشتوانهای علمی.
بعضی اوقات بسیاری از مردم دارای نیروی ایمان و یقین هستند، ولی متأسفانه به علّت نا آگاهی آنها از دین و کم بودن فهم آنها نسبت به قوانین خدا و عدم آگاهی آنها از آنچه خدا برای آنها تعیین کرده و یا حرام نموده است، باعث شده که دچار تناقض و تضاد در گفتار و رفتار شوند، که این به سبب جهل آنها است، در حالیکه نسبت به انجام کارهای خیر و نیک هم علاقه و شوق دارند.
به همین خاطر، این افراد را متوجه میسازیم و مسائلی را مطرح خواهیم کرد که بیشتر باعث تضاد و تناقضگویی میشوند، تا شاید کسانی در بارۀ آنها تفکر و تأمل کنند و سبب ترس آنها شود و در نتیجه از آنها دوری گزینند.
قبل از اینکه به این تضادها و تناقضها بپردازیم، لازم است گفته شود که این تضادها و تناقضهاییکه مشاهده میکنیم یا میشنویم، شامل تمام افراد جامعه به صورت عمومی نیست، بلکه منظور اکثر افراد جامعه میباشد.
مقدمه را با ذکر مثالهایی به پایان میبریم که از انجام دهندهای کارهایی عیب گرفته میشود آن هم نه به خاطر اینکه آن کارها ممنوع باشند، بلکه به خاطر اینکه مخالف عرف و عادت عمومی است.
و یا اینکه به خاطر کاری است که مروت و جوانمردی را از بین میبرد.
اگر در زمستان فردی را مشاهده کنیم که لباس تابستانی بپوشد یا اینکه در تابستان لباس زمستانی بر تن کند. یا اینکه در میان مردم بدون کلاه و عمامه راه برود (به شرطیکه همیشه عمامه و کلاه بر سرداشته باشد) در این موارد صراحتاً یا به صورت اشاره از او انتقاد میشود. در حالیکه انجام تمام این کارها گناه نیست و هر کس، انجام دهندهای این کارها را عاصی و گناهکار معرفی کند در صدور حکمش اشتباه کرده است.
مشاهدهکنندهای موارد بالا خواهد گفت: ای کاش نقد این افراد موجّه و صحیح بود و ای کاش نقد آنها در مورد کسانی بود که در مسائل دینی و شرعی دچار افراط و تفریط شدهاند.
گفتهای عقیل حنبلی/، در این مورد چقدر زیباست که میگوید: «لَوْ تمسّك الناسُ بالشّرعیاتِ تمسّکُهُمْ بالْخُرافاتِ لاَسْتَقامتْ أمورُهُمْ».
«اگر مردم آن چنانکه به خرافات چسبیدهاند و آنها را انجام میدهند به همان اندازه به مسائل شرعی و دینی میچسبیدند، تمام کارهایشان صحیح و درست میشد».
از خداوند خواهانیمکه همهای ما را بسوی راه راست هدایت کند و همهای ما را از راههای انحرافی و گمراه کننده نجات دهد.
[۱] تفسیر ابن کثیر (۸/۱۳۲).