ده گانه های ابن قیم

فصل نخست: نسخه‌ی پیشگیری از ابتلا به این بیماری

فصل نخست: نسخه‌ی پیشگیری از ابتلا به این بیماری

برای پیشگیری از این بیماری قبل از آنکه‌ سر بیرون آورد، دو راهکار پیشنهاد می‌شود:

راهکار اول: -چنانکه‌ بیان داشتیم- حفاظت از چشم‌‌ها می‌باشد. زیرا نگاه‌ به‌ نامحرم تیری از تیرهای مسموم و زهرآگین شیطان است. هرکس نگاه‌هایش را آزاد بگذارد، حسرت‌ و اندوه وی تداوم یافته و بیشتر می‌شود. اما در حفاظت از چشم‌ها منافع متعددی می‌باشد:

١- حفاظت چشم‌ها یعنی فرمانبرداری از دستور خداوند   که‌ خوشبختی نهایی آدمی در زندگی دنیا و آخرت وابسته به آن است، هیچ چیزی به‌ اندازه‌ی امتثال فرامین الهی برای دنیا و آخرت انسان سودمند نمی‌باشد. و شقاوت و بدبختی تمام سیه‌بختان دنیا و آخرت نیز بر اثر نافرمانی خداوند و ضایع کردن اوامر الهی می‌باشد.

٢- حفاظت چشم‌ها مانع ورود تأثیرات تیر زهرآگینی به‌ قلب آدمی می‌شود که‌ ممکن است بر اثر آن، با هلاکت و نابودی مواجه‌ شود.

٣- حفاظت چشم‌ها باعث می‌شود قلب آدمی با خداوند متعال انس و الفت گیرد و به‌ طور کامل به‌ او روی آورد، زیرا آزاد گذاشتن چشم موجب پراکندگی‌ و از هم گسیختگی‌ قلب می‌شود و انسان را از خداوند‌ دور می‌کند. هیچ چیزی به‌ اندازه‌ی آزاد گذاشتن چشم، به‌ انسان آسیب نمی‌رساند، چون موجب حاکم شدن غربت و وحشت میان انسان و خداوند   می‌شود.

٤- حفاظت چشم‌ها باعث تقویت قلب و شادی و سرور آن می‌شود، چنانکه‌ آزادگذاشتن آن موجب ضعف قلب و غم و اندوه می‌شود.

٥- حفاظت چشم‌ها در قلب آدمی نور و روشنی را کسب می‌کند، چنانکه‌ آزادگذاشتن آن، لباس تاریکی و ظلمت را بر آن می‌پوشاند.

به‌ همین دلیل است که‌ خداوند متعال بعد از امر به‌ حفاظت چشم‌ها، آیه‌ی مربوط به‌ نور را ذکر نموده‌ است، آنجا که‌ می‌فرماید:

﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَيَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡ[النور: ١-٣٠]«(ای پیامبر!) به مردان مؤمن بگو چشم‌های خود را (از نگاه به نامحرم) فرو گیرند و شرمگاه‌شان را حفظ کنند».

سپس در پی آن می‌فرماید: ﴿۞ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ مَثَلُ نُورِهِۦ كَمِشۡكَوٰةٖ فِيهَا مِصۡبَاحٌۖ[النور: ٣٥]«الله نور آسمان‌ها و زمین است، مَثل نور او همانند چراغدانی است که در آن چراغی (افروخته) باشد».

یعنی مثل نور خداوند در قلب بنده‌ی مؤمنی که‌ اوامر خداوند را به‌ اجرا درآورده‌ و از منهیات دوری گزیده‌ است، همانند چراغدانی است که....

وقتی قلب آدمی منور ‌شد، از هر سو خیر و برکات به‌ سوی آن سرازیر می‌شود؛ چنانکه‌ اگر ظلمت و تاریکی آن‌را فراگیرد، ابرهای بلا و مصیب از هر مکانی آن‌را دنبال می‌نماید. هر آنچه که بخواهی، از تمامی بدعت و ضلالت‌ها، مسیرهای دنبال کردن هواهای نفس، دورشدن از هدایت، روی‌گردانی از اسباب سعادت و اشتغال به اسباب‌ شقاوت و... به آن روی می‌آورد، و تمامی این موارد را نوری که در قلب وجود دارد نمایان کرده و از بین می برد، پس وقتی این نور و روشنی زایل می‌گردد، صاحب آن همچون کوری است که‌ در تاریکی‌های سخت‌ قدم بر می‌دارد.

٦- چنان فراست و زیرکی راست و درستی‌ را به‌ انسان می‌دهد که‌ به‌ وسیله‌ی آن افراد برحق و اهل باطل و راستگو و دروغگو را از هم جدا می‌کند.

شاه ابن شجاع کرمانی می‌گوید: هرکس ظاهرش را به پیروی از سنت بیاراید، باطن و درونش را نیز با مراقبت‌های همیشگی آباد سازد؛ چشمانش را از نگاه به‌ محارم حفاظت کند و نفسش را از مشغول شدن به شبهات حفظ نماید و از حلال تغذیه‌ کند، هرگز در فراست‌ و هوشیاری به‌ اشتباه نمی‌رود. گفتنی است که‌ خودش (شجاع کرمانی) هیچ‌وقت در فراست‌هایش به‌ اشتباه نرفته‌ است.

خداوند متعال طبق اعمال به‌ بندگانش پاداش می‌دهد و هرکس به‌ خاطر خداوند چیزی را ترک و رها کند، خداوند   بهتر از آن‌را نصیب وی می‌گرداند؛ پس وقتی چشمانش را در برابر محارم الهی فروبیندازد، خداوند   نور بصیرت وی را آزاد می‌نماید و باب علم و ایمان و معرفت و فراست‌های صادقانه‌ را به رویش می‌گشاید که‌ تنها به‌ وسیله‌ی بینش و بصیرت قلب فراهم می‌آیند.

نقطه‌ی مقابل بصیرت عبارت است از گمراهی و حیرت و سرگردانی که‌ خداوند   قوم لوط را بدان توصیف نموده‌ است، آنجا که‌ می‌فرماید:

﴿لَعَمۡرُكَ إِنَّهُمۡ لَفِي سَكۡرَتِهِمۡ يَعۡمَهُونَ٧٢[الحجر: ٧٢]

«سوگند به جان تو (ای پیامبر) که آنها در مستی خود سرگردانند».

خداوند متعال صفت مستی و سرگردانی را بدیشان نسبت داده‌ که‌ اولی عقل را تباه می‌سازد و دومی هم منجر به از دست دادن فهم و بینش می‌شود.

دلبستگی به عکس و تصویر موجب فساد و تباهی عقل و تبدیل بینش و بصیرت به‌ کوری می‌شود و قلب انسان مست و بی‌هوش می‌گردد، چنانکه‌ شاعر گفته‌ است:

سَكْرَانِ سُكْرُ هَوًى وَسُكْرُ مُدَامَةٍ
وَمَتَّى إِفَاقَةُ مَنْ بِهِ سُكْرَانِ

«مستى دو گونه است: مستى عشق و مستى با شراب؛ چه وقت کسی که به هردو مستی دچار است به‌ هوش می‌آید»؟

و دیگری گفته‌ است:

قَالُوا جُنِنْتَ بِمَنْ تَهْوَى فَقُلْتُ لَهُمْ
الْعِشْقُ أَعْظَمُ مِمَّا بِالْمَجَانِينِ
الْعِشْقُ لَا يَسْتَفِيقُ الدَّهْرَ صَاحِبُهُ
وَإِنَّمَا يُصْـرَعُ الْـمَجْنُونُ فِي الْحِينِ

«گفتند: با عشق و علاقه به محبوبت دیوانه‌ شده‌ای. گفتم: عشق بسیار والاتر از دیوانگی است.

عشق چنان است که‌ هرگز اجازه‌ نمی‌دهد تا عاشق به‌ هوش آید، اما دیوانگی گاه‌گاهی گریبان‌گیر دیوانه‌ می‌شود».

٧- حفاظت چشم‌ها باعث می‌شود قلب آدمی مقاوم، شجاع و نیرومند گردد، یعنی خداوند   نیروی بصیرت و برهان و قدرت و قوت را برای او جمع می‌کند، چنانکه‌ در روایتی آمده‌ است: «الَّذِي يُخَالِفُ هَوَاهُ، يَفِرُّ الشَّيْطَانُ مِنْ ظِلِّهِ»: «کسی که‌ با هوای نفس مخالفت می‌ورزد، شیطان از سایه‌ی او فرار می‌کند»[٢].

کسانی که‌ از هوای نفسانی پیروی می‌کنند با نقطه مقابل موارد فوق مواجه‌ می‌شوند؛ یعنی خداوند متعال، ذلت و پستی و فرومایگی و حقارت نفس را نصیب کسانی می‌نماید که‌ فرامین او را پایمال نموده‌ و از آن فرمان نمی‌برند، چنانکه‌ حسن بصری می‌گوید: «اگر قاطرها با سم‌های‌شان و اسب‌ها با یورغه‌ بر آنها راه‌ بروند، ذلت معصیت از گردنهایشان جدا نمی‌شود، زیرا خداوند   جز ذلت را برای گناهکاران نمی‌پذیرد».

خداوند متعال عزت را مقرون به فرمانبرداری قرار داده‌ و ذلت را قرین و همدم سرپیچی و معصیتش؛ می‌فرماید: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ[المنافقون: ٨]«درحالی‌که عزت از آنِ الله و فرستادۀ او و مؤمنان است».

و یا می‌فرماید: ﴿وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١٣٩[آل عمران: ١٣٩]«و سست نشوید و اندوهگین نگردید و شما برتر هستید؛ اگر مؤمن باشید».

باید دانست که‌ ایمان عبارت است از قول و عمل و ظاهر و باطن که‌ باید همگی مراعات شوند.

در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡعِزَّةَ فَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ جَمِيعًاۚ إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُۥ[فاطر: ١٠]«کسی ‌که خواهان عزت است، پس (بداند که) عزت همگی از آن الله است، سخن پاکیزه به سوی او بالا می‌رود، و (الله) عمل صالح را بالا می‌برد».

یعنی اگر کسی خواهان عزت است، باید آن‌را به وسیله‌ی اطاعت از خداوند متعال و ذکر و یاد خداوند   که سخنان زیبنده‌ و اعمال صالح است، دنبال نماید.

در دعای قنوت نیز چنین آمده‌ است:

«إِنَّهُ لا يَذِلُّ مَنْ وَالَيْتَ، وَلا يَعِزُّ مَنْ عَادَيْتَ»[٣]: «همانا کسی که تو او را حمایت کنی، ذلیل و خوار نمی‌شود و به‌ عداوت هر کسی بپردازی، هرگز عزیز نخواهد شد».

هرکس از خداوند فرمانبرداری نماید، خداوند برای اجرای آن فرامین از او حمایت می‌کند و به‌ اندازه‌ی فرمانبرداری او را عزت می‌بخشد. و هرکس هم که‌ از فرامین او سرباز زند و نافرمانی کند، خداوند متعال طبق معصیتی که‌ انجام داده‌ با او دشمنی می‌‌ورزد و به‌ همان اندازه‌ هم او را ذلیل خواهد نمود.

٨- راه‌ ورودی شیطان به‌ قلب و روح آدمی را می‌بندد، زیرا شیطان از دریچه‌ چشم و نگاه با سرعتی بیش از نفوذ هوا به فضای خالی، به قلب وارد می‌شود. پس شکل و تصویر کسی که او را دیده در نظر وی آراسته و زیبا جلوه‌ می‌دهد و او را بسان بُتی می‌نماید که‌ قلب نزد او به اعتکاف مشغول می‌شود. سپس وعده‌ و آرزوهایی را در سرش می‌پروراند، آتش شهوت را بر قلب او شعله‌ور می‌سازد و هیزم‌های گناه را بر آن می‌افکند که‌ جز از طریق این عکس و تصویر به‌ قلب آدمی نمی‌رسید، پس قلب بسان زبانه‌ی آتش می‌شود. و این نفسهایی که حرارت آتش را در آن یافته و این دمها و آه‌های گرم و آتشین نیز از همین شراره و زبانه‌ی آتش است؛ زیرا آتش‌های سوزان از هر طرف قلب را احاطه‌ نموده‌ و قلب در این میان به‌ گوسفندی می‌ماند که‌ در وسط تنوری قرار گرفته‌ است.

به‌ همین جهت است که‌ مجازات شهوت‌رانان طرفدار تصاویر حرام این است که در برزخ تنوری از آتش برایشان قرار داده شده و اوراحشان تا محشور شدن جسدهایشان در آن گذاشته می‌شود، همچنانکه خداوند در خواب آن را به پیامبرش  ج نمایاند و در حدیثی که بر صحت آن اتفاق است وارد گشته است.

٩- چشم فروهشتن این فرصت را برای قلب فراهم می‌سازد که‌ به‌ مصالح و منافع خود بیندیشد و به آنها مشغول شود؛ اما آزاد گذاشتن چشم باعث می‌شود که‌ افکار و اندیشه‌ها پراکنده‌ شده و از مصالح فاصله‌ بگیرند که‌ در نتیجه‌ امور روز مره‌اش نیز ضایع می‌گردند و قلب به دنبال پیروی از هوی و خواهشات نفسانی افتاده و از ذکر خداوند غافل می‌گردد. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِكۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَكَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا٢٨[الكهف: ٢٨]«و پیروی نکن از کسی‌ که دلش را از یاد خود غافل ساخته‌ایم و هوای نفس خویش را پیروی کرده و کارهایش از حد گذشته (و بر باد) است».

آزاد گذاشتن چشم موجب هریک از این سه‌ امر (غفلت، دنبال کردن هوای نفس و ضایع کردن امور) می‌شود.

١٠- میان چشم و قلب دریچه‌ای وجود دارد که‌ هریک از آنها تحت تأثیر دیگری قرار می‌گیرد، یعنی اصلاح و فاسد شدن یکی از آنها وابسته به‌ صالح و فاسد بودن دیگری است. وقتی قلب فاسد می‌شود، نگاه چشم نیز فاسد می‌گردد و هنگامی که‌ نگاه فاسد می‌شود، قلب نیز فاسد و آلوده می‌گردد. در زمینه‌ی اصلاح و نیکویی نیز بدین‌سان است. وقتی چشم ویران و آلوده می‌شود، قلب هم به دنبال آن ویران و آلوده می‌گردد و بسان زباله‌دانی می‌گردد که‌ محل نجاسات و پلیدی‌ها و ناپاکی‌ها است، پس دیگر شایستگی آن‌را ندارد که‌ محل شناخت خداوند و محبت و بازگشت به سوی او و انس گرفتن با او و سرور و شادی به دلیل نزدیک شدن به او در آن باشد، بلکه‌ تنها نقطه مقابل اینها در آن جای می‌گیرند.

آنچه‌ ذکر شد تنها پاره‌ای از فواید حفاظت از چشم بود که‌ بیانگر سایر فواید آن می‌باشد.

راهکار دوم: مشغول نمودن قلب به‌ اموری است که او را از کارهای بد بدور دارد و میان او و وقوع در آنها فاصله‌ ایجاد کند؛ آن‌ چیزها هم عبارتند از: بیم و ترس نگران‌کننده و پریشان‌زا، یا عشق و محبتی اضطراب‌آور. پس هرگاه قلب تهی از ترس و نگرانی از دست دادن چیزی باشد که (از دست دادن آن) برایش زیان‌آورتر از حاصل شدن این محبوب است، یا عاری از ترس و بیم حاصل شدن چیزی باشد که (حصول آن) زیان‌آورتر از واگذاشتن و تلف شدن محبوب است و یا دوست داشتن و محبت آن برایش سودمندتر و بهتر از این محبوب باشد و از دست دادن آن برای او زیان آورتر از واگذاشتن این محبوب است، در این صورت‌ها هرگز عشق تصاویر در او راه نمی‌یابد و گرفتار آن نمی‌گردد.

اما شرح و بسط این مطلب به این صورت است که: هرگاه نفس آدمی محبوبی را رها می‌کند، این وضعیت از دو حالت خارج نیست: یا به‌ خاطر دست‌یابی به‌ محبوبی والاتر است و یا از بیم فراهم آمدن چیزی ناپسند است که‌ نسبت به از دست دادن محبوب، زیان بیشتری به‌ نفس و روح آدمی وارد می‌کند. انسان برای فهم این مسأله‌ به‌ دو چیز نیاز دارد که‌ اگر آنها را از دست دهد و یا یکی از آنها را به‌ همراه نداشته‌ باشد، نمی‌تواند از نفس خود بهره‌برداری نماید:

الف) بینش و بصیرتی درست که‌ به‌ وسیله‌ی آن میان درجات امور دوست‌داشتنی و ناپسند تفاوت قایل می‌شود، لذا میان دو چیز دوست‌داشتنی عالی‌تر را برگزیده و برای پرهیز از ناپسندهای مضرتر، سعی می‌کند که‌ ناپسندهای ضعیف را تحمل نماید. این‌گونه‌ اعمال از ویژگی‌های عقل است و کسی که‌ خلاف این رفتار می‌نماید، به‌ عنوان شخصی عاقل شمرده نمی‌شود، بلکه‌ چه‌ بسا ممکن است حیوانات، وضعیت بهتری نسبت به‌ وی داشته‌ باشند.

ب) قوت عزم و بردباری که‌ به‌ وسیله‌ی آن کارهایی را انجام می‌دهد و از انجام کارهایی دوری می‌گزیند. چه‌ بسا انسانی تفاوت میان دو امر را درک نماید، اما بر اثر ضعف نفس و همت و روحیه‌‌اش، چیزهای بهتر و مفید را بر امور مضر و زیان‌آور ترجیح ندهد، زیرا به‌ اندازه‌ای شکمو، آزمند، طمع‌کار، سبک نفس و فرومایه‌ است که‌ او را از موارد بهتر به‌ موارد فروتر سوق می‌دهند. چنین اشخاصی نه‌ برای خود سودمند واقع می‌شوند و نه‌ دیگران از آنها بهره‌ می‌برند.

به‌ همین جهت است که‌ خداوند   امامت دین را تنها به‌ عهده‌ی کسانی می‌گذارد که‌ اهل صبر و یقین هستند، می‌فرماید:

﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ٢٤[السجدة: ٢٤] «و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می‌کردند، چون شکیبایی ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند».

چنین شخصی است که از دانش خود بهره‌ می‌برد و دیگران نیز از او بهره می‌برند؛ نقطه‌ مقابل اینها کسانی هستند که‌ علم و دانش آنها نه‌ برای خودشان سودی در بر دارد و نه‌ دیگران از آن بهره می‌برند. افراد دیگری وجود دارند که‌ تنها خودشان از دانش خود بهره‌ می‌برند و سودی را عاید دیگران نمی‌کنند:

گروه نخست هم خود در سایه‌ی نور معرفت خویش حرکت می‌نماید و هم دیگران در پرتو نورشان حرکت می‌کنند.

ولی گروه دوم چون نور معرفت‌شان خاموش گشته‌، در تاریکی حرکت می‌نمایند و کسانی هم که‌ آنان را دنبال می‌کنند، در تاریکی بسر می‌برند.

گروه سوم نیز به‌ تنهایی در سایه‌ی معرفت خویش حرکت می‌نمایند.

[٢]- ابونعیم در الحلیة (٤/٦٠) گزارش داده‌ که‌ وهب بن منبه‌ گفته‌ است: «هرکس شهواتش را لگدمال نماید، شیطان در سایه‌ی او باقی نمی‌ماند و پا به‌ فرار می‌گذارد». در (٢/٣٦٥) نیز گزارش نموده‌ که‌ مالک بن دینار گفته‌ است: «کسی که‌ بر شهوت زندگانی دنیا غالب می‌آید، شیطان از سایه‌ی او فاصله‌ می‌گیرد».

[٣]- ابوداود (١٤٢٥، ١٤٢٦)، ابن ماجه‌ (١١٧٨)، ترمذی (٤٦٤)، احمد (١/١٩٩، ٢٠٠) (١٧١٨، ١٧٢١)، ابن خزیمه‌ (١٠٩٥)، ابن الجارود (٢٧٢)، بیهقی (٢/٢٠٩) و دیگران آن‌را از طریق ابواسحاق سبیعی و یونس بن ابواسحاق و علاء بن صالح از برید بن ابومریم از ابوالحوراء از حسن بن علی گزارش داده‌اند. شعبه‌ با آن‌ها مخالفت ورزیده‌ و آن را از برید بن ابومریم روایت نموده‌ و جمله‌ی «فی الوتر» را ذکر ننموده‌ است. احمد ١/٢٠٠ (١٧٢٣)، ابن خزیمه‌ (١٠٩٦)، ابن حبان (٧٢٢) و دیگران این‌را گزارش داده‌اند. گفتنی است که‌ این حدیث صحیح می‌باشد، اما ابن خزیمه‌ جمله‌ی «فی الوتر» و یا جمله‌ی «فی قنوت الوتر» را مورد نقد قرار داده‌ است. برای این انتقاد ایشان به‌ صحیح ابن خزیمه‌ (١٠٩٦) مراجعه‌ فرمایید.