فصل: مراتب الهام
صاحب کتاب منازل السائرین میگوید: «الهام سه مرتبه دارد:
مرتبه اول: خبری (نبأ) که وحی قاطعِ مقرون به شنیدن باشد؛ چراکه مطلق «نبأ» خبری است که از اهميت برخوردار باشد. بنابراین هر خبری «نبأ» نیست بلکه «نبأ» خبری است از امر غیبی بزرگ؛
مراد از وحی و الهام، بیان و اعلام قطعی است که به موجب آن کسی که خبر به او میرسد اطمینان مییابد و این مهم به واسطهی شنیدن یا بدون واسطه میباشد».
میگویم: اما رسیدن آن به واسطهی شنیدن، الهام نیست بلکه از قبیل خطاب است؛ و این امری است که برای کسانی جز پیامبران محال است؛ و این نوع فقط مخصوص موسی ÷ بوده است که خداوند متعال او را چنین مخاطب قرار میدهد.
اما آنچه بسیاری از ریاضتکشان میشنوند یکی از سه حالت زیر است که حالت چهارمی برای آنها وجود ندارد:
بهترین آنها این است که: فرشتهای به صورت جزئی او را مخاطب قرار داده است؛ این امری است که برای غیر پیامبران رخ میدهد. چنانکه فرشتگان به عمران بن حصین سلام کرده و اینگونه او را مخاطب قرار میدادند. اما چون از شدت بیماری، بدنش را داغ نمود، سلام دادن به او را ترک نمودند؛ چون علاج به وسیلهی داغ کردن را ترک نمود خطاب مَلَکی در مورد وی از سر گرفته شد. و این خطاب به دو نوع است:
- خطابی که انسان با گوش میشنود که نسبت به عموم مؤمنان امری نادر است.
- خطابی که در قلبش قرار میگیرد و اینگونه فرشته روحش را مخاطب قرار میدهد. چنانکه در حدیث مشهور از عبدالله بن مسعود وارد شده که رسول خدا ج فرمودند: «إِنَّ لِلشَّيْطَانِ لَمَّةً بِابْنِ آدَمَ وَلِلْمَلَكِ لَمَّةً فَأَمَّا لَمَّةُ الشَّيْطَانِ فَإِيعَادٌ بِالشَّرِّ وَتَكْذِيبٌ بِالحَقِّ، وَأَمَّا لَمَّةُ المَلَكِ فَإِيعَادٌ بِالخَيْرِ وَتَصْدِيقٌ بِالحَقِّ»[٣٩]: «همانا شیطان و فرشته هریک به قلب انسان القا میکنند؛ القای شیطان وعده دادن به شر و تکذیب حق است و القای فرشته وعده دادن انسان به خیر و تصدیق حق میباشد». سپس این آیه را تلاوت نمود: ﴿ٱلشَّيۡطَٰنُ يَعِدُكُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ وَٱللَّهُ يَعِدُكُم مَّغۡفِرَةٗ مِّنۡهُ وَفَضۡلٗا﴾[البقرة: ٢٦٨]«شیطان شما را (به هنگام انفاق میترساند و) وعده تهی دستی میدهد و شما را به زشتیها امر میکند و درحالیکه الله از جانب خود به شما وعده آمرزش و فزونی (نعمت) میدهد».
و الله متعال میفرماید: ﴿إِذۡ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمۡ فَثَبِّتُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾[الأنفال: ١٢]«(و به یادآور) هنگامی که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: من با شما هستم، پس کسانی را که ایمان آوردهاند ثابت قدم دارید».
در تفسیر آن گفته شده: قلبهایشان را تقویت کنید و آنان را به پیروزی بشارت دهید. و گفته شده: با آنان در جنگ شرکت کنید. و هر دو معنا صحیح است چراکه فرشتگان با آنها در جنگ شرکت کردند و قلبهایشان را ثابت قدم و استوار نمودند.
از مصادیق این خطاب، واعظ خداوند متعال در قلوب بندگان مؤمن است. چنانکه در سنن ترمذی و مسند احمد از نواس بن سمعان س روایت است که رسول خدا ج فرمودند:
«إنَّ اللّه تعالى ضربَ مثلًا صراطًا مستقيمًا، وعلى كنفتي الصِّرَاط سُوران، لهما أبواب مفتَّحَة، وعلى الأبوابِ ستورٌ مُرْخَاة، وداعٍ يدعو على رأسِ الصِّرَاطِ، وداعٍ يدعو فوق الصِّرَاط، فالصِّراط المستقيمُ: الإسلام، والسُّوران حدودُ اللهِ، والأبوابُ المفتَّحَةُ محارمُ اللهِ، فلا يقَعُ أحدٌ في حدٍّ من حدود الله حتَّى يكشِفَ السِّتْر، والدّاعي على رأسِ الصِّرَاطِ كتابُ الله، والدَّاعي فوقَ الصِّراطِ واعظُ اللهِ في قَلْبِ كلِّ مؤمنٍ»[٤٠]: «الله متعال مثالی زده است: راه راستی که در دو طرف آن دو دیوار است؛ بر هریک از این دیوارها دروازههایی باز وجود دارد که بر این دروازهها پردههایی آویزان است؛ دعوتگری در ابتدای راه و دعوتگری بر سر راه دعوت میدهند. اما راه راست همان اسلام است؛ دو دیوار اطراف حدود الهی و دروازههای باز محارم الهی هستند. و هیچ کس در حد و مرز الهی قدم نمیگذارد تا زمانی که پرده را کنار نزند. و دعوتگری که در ابتدای راه است قرآن کریم و دعوتگری که در سر راه است واعظ خداوند در قلب هر مؤمن است».
و این واعظ الهی در قلوب مؤمنان همان الهام الهی به واسطهی فرشته میباشد.
اما این مهم بدون واسطه تاکنون معلوم نبوده است و سخن گفتن به طور قطع در نفی و اثبات آن نیاز به دلیل دارد. والله اعلم
نوع دوم از خطاب مسموع
نوع دوم آواز جنیان است. گاهی خطاب کننده جنِ مؤمنِ و صالحی است و گاهی از جمله شیاطین است. و این خطاب نیز دو نوع است:
- اینکه او را چنان مخاطب قرار میدهد که آنرا با گوش میشنود.
- یا اینکه در قلب وی القا میکند. و به اینصورت به انسان وعده داده و او را با آرزوها سرگرم نموده، به او امر و نهی میکند. چنانکه الله متعال میفرماید: ﴿يَعِدُهُمۡ وَيُمَنِّيهِمۡۖ وَمَا يَعِدُهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا١٢٠﴾[النساء: ١٢٠]«(شیطان) به آنها وعده میدهد و آنان را به آرزو افکند و شیطان جز فریب و باطل به آنان وعده نمیدهد». و میفرماید: ﴿ٱلشَّيۡطَٰنُ يَعِدُكُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡفَحۡشَآءِ﴾[البقرة:٢٦٨]«شیطان شما را (به هنگام انفاق میترساند و) وعده تهی دستی میدهد و شما را به زشتیها امر میکند».
قلب نیز بهرهای از این خطاب دارد چنانکه گوشها از آن بینصیب نیستند؛ و عصمت در مورد هرکسی جز پیامبران و مجموع امت منتفی است.
اما مخاطب از کجا بداند که این خطاب رحمانی است یا شیطانی؟ با کدام برهان؟ به کدامین دلیل؟ حال آنکه شیطان وحی خود را در نفس انسان القا نموده و خطابش را به او میشنواند. و انسان مغرور و فریبخورده میگوید: به من چیزی گفته شد و مورد خطاب قرار گرفتم!!
راست میگوید؛ اما سؤال اینجاست که گوینده و خطاب کننده به تو کیست؟ (فرشته يا شیطان؟) عمر بن خطاب س به غیلان بن سلمه که از صحابه بود و زنانش را طلاق داده و اموالش را بین فرزندانش تقسیم کرد گفت: «به نظر من شيطان به وسيله استراق سمع مطلع شده است که تو به زودی خواهی مرد و اين خبر را به تو وسوسه کرده است». و ای شهر؛ پس از تو، چه کسی میتواند از قاریان در امان باشد؟!.
نوع سوم: خطاب حالی و برخاسته از توهم است چنانکه از نفس خود شخص آغاز میشود و به سوی او بازمیگردد. اما خود گمان میکند آنرا از دیگری دریافت کرده است؛ حال آنکه از سوی نفس خود اوست، از آن آغاز میشود و به آن بازمیگردد.
و این امری است که برای سالک بسیار رخ میدهد و به سبب آن دچار اشتباه میشود و گمان میکند آن خطابی از جانب خداوند است که اینچنین با او سخن گفته است. اما سبب اشتباه وی این است که: چون قوه درک انسان با ریاضت خالص گردد و از نگرانیهای انباشته رها گردد، به حکم استیلای روح و قلب بر بدن، حکم از آن او خواهد بود. و بازگشت حکم به سوی آن دو (روح و بدن) میباشد. بنابراین عنایت نفس و قلب متوجه خالص گرداندن معانیای میشوند که با آنها ارتباط دارند. و عنایت روح به قوهی مدرکه شدت مییابد؛ و در محل آن علاقهها و مشغلهها قرار گرفته و سراسر قلب را فرامیگیرد. و به این ترتیب آن معانی به حکم عادت به منطق و خطاب قلبی روحی تبدیل میگردند و با تجرد روح همراه میشوند؛ و به این ترتیب آن معانی برای قوهی سامعه به شکل اصواتی شنیدنی و برای قوهی بصری به شکل اشخاصی مرئی درمیآیند. چنانکه تصویری از آنها را میبیند و خطاب آنها را میشنود. حال آنکه همهی اینها در نفس وی رخ میدهد نه در عالم خارج؛ اما او سوگند میخورد که دیده و شنیده؛ و البته راست میگوید اما این دیدن و شنیدن در خارج از وی بوده یا در نفس وی؟ در این میان ضعف تشخیص، و کمی بودن علم، و استیلای آن معانی بر روح و خالص شدن آن از هرگونه مشغولیتی دست به دست هم داده و منجر به این اشتباه میشوند.
این انواع سهگانه وجههای خطاب میباشند. و هرکس جز این موارد به چیز دیگری دلخوش باشد، دچار فریب و غرور و تلبیس شده است. و این موضع فصل الختام است و از بهترین مواضع برای کسی است که تحقیق کند و بفهمد. و این الله متعال است که انسان را به دیدگاه درست و صحیح توفیق میدهد.
فصل:
صاحب منازل السائرین میگوید: «مرتبه دوم: الهامی که آشکارا رخ میدهد؛ و علامت صحت آن این است که حجابی را نمیدرد و از حدی تجاوز نمیکند و هرگز به اشتباه نمیرود».
شرح: تفاوت میان این مرتبه از الهام با الهام مرتبه اول:
الهام مرتبه اول شبیه علم یقینی است که امکان دفع آن از قلب نیست. اما این الهام معاینه و مکاشفه است و از نظر مراتب بالاتر از مرتبه اول میباشد و وضوح آن بیشتر است. و نسبت آن به قلب همچون نسبت چیزی مرئی به چشم است. و سه علامت برای آن ذکر میکند:
١- حجابی را نمیدرد؛ یعنی اگر برای چنین کسی، حالت دیگری کشف گردد، آنرا فاش نمیکند، چه خیر باشد یا شر؛ یا به این معناست که: چنین کسی آنچه الله متعال در مورد او از مردم پوشانده است برای مردم آشکار نمیکند و این حجاب را نمیدرد، بلکه هم نفس خود را پنهان نموده و هم آنچه از دیگری برای او کشف شده میپوشاند.
٢- از حدی تجاوز نمیکند. و این احتمال دو معنا دارد:
- این الهام سبب ارتکاب معصیت و نافرمانی نمیشود و انسان به وسیلهی آن از حدود الهی تجاوز نمیکند. چنانکه کاهن و کسانی که کشف شیطانی دارند (از حدود الهی تجاوز میکنند).
- بر خلاف حدود شرعی نمیباشد؛ مثل اینکه به وسیلهی آن از عورات و امور پوشیده مردم تجسس کند؛ اموری که الله متعال از تجسس در آنها و دنبال کردن آنها نهی کرده است. پس چون چنین مواردی را دنبال کند، با این کشف موجب تجاوز در حدود شرعی میگردد که در اینصورت الهام از نوع شیطانی است نه رحمانی.
٣- هرگز به خطا نمیرود. بر خلاف الهام شیطانی که به خطا رفتن آن بسیار است. چنانکه رسول خدا ج به ابن صیاد گفت: «ما تری؟»: «چه میبینی؟» گفت: صادق و کاذبی میبینم. رسول خدا فرمود: «لبس علیک»: «امر بر تو مشتبه شده است»[٤١].
بنابراین کشف شیطانی با دروغ همراه است و راستی آن مستمر نیست.
فصل:
میگوید: «مرتبه سوم: الهامی که صرفا عین التحقیق را آشکار میکند و فقط از عین الازل سخن میگوید و الهام غایتی است که اشاره به آن محال است».
شرح: عین التحقیق (چشم حقیقت) نزد شیخ الاسلام هروی فنای در مشاهدهی حقیقت است. چنانکه هرآنچه جز حقیقت در این مشاهده ذوب گشته و از هم میپاشد و نقشها همگی معدوم میگردند؛ بنابراین الهام در این مرتبه فقط این چشم را برای الهام شونده روشن و بینا میکند؛ چنانکه چیزی از ادراک عقول و حواس با آن آمیخته نیست چراکه اگر در اینجا ادراک عقلی یا حسی میبود، منحصرا به آشکار نمودن چشم حقیقت نمیانجامید.
و هیچکس نمیتواند قایل این کشف و الهام را درک نموده و بفهمد مگر کسی که همراه او بوده و در این مسأله با وی شریک باشد؛ نزد صاحب این کشف، تمام مخلوقات از او در حجاب بوده و علم و عقل و حال موانعی در مسیر او هستند!! و بر این باورند که خطاب خلق بر زبان حجاب میباشد!!
آنها لغتی در ورای حجاب از معنای محجوب نمیفهمند؛ از اینرو از اشاره به آن و تعبیر از آن امتناع میورزند چراکه اشاره و تعبیر به چیزی محسوس و معقول تعلق میگیرد اما این امری است ورای حس و عقل؛
خلاصه سخن: این الهام، الهامی است که با وجود آن واسطهها مرتفع و معدوم گردیده و از هم میپاشند با این توضیح که این مسأله در باب شهود است نه وجود.
اما اتحادیها که قایل به وحدت وجود هستند، این اضمحلال و معدومیت را در مورد وجود معتقد هستند و بلکه صاحب کتاب منازل السائرین[٤٢] را نیز از جمله این افراد میدانند حال آنکه وی از هر جهت از آنها بری میباشد، چه از نظر عقلی، دینی، حالی و معرفتی؛ والله اعلم.
مرتبهی دهم از مراتب هدایت: خواب و رویای صادقانه
خواب و رؤیای صادقانه جزئی از اجزای نبوت است چنانکه رسول خدا ج فرمودند: «الرُّؤْيَا الصَّادِقَةُ جُزْءٌ مِنْ سِتَّةٍ وَأَرْبَعِينَ جُزْءًا مِنَ النُّبُوَّةِ»[٤٣]: «رؤیای صادقانه جزئی از چهل و شش جزء نبوت است».
در باب سبب تخصیص مذکور گفته شده: آغاز وحی با رؤیای صادقانه بوده است. نزول وحی به این روش به مدت نصف سال بوده سپس به مدت بیست و سه سال وحی در بیداری نازل شده است. از زمانی که پیامبر مبعوث شد تا زمانی که وفات نمود. بنابراین نسبت مدت وحی در خواب به مدتی که وحی در بیداری نازل شده، جزئی از چهل و شش جزء وحی میباشد. و این دیدگاه نیک بود زمانی که در روایت دیگر وارد نمیشد که: «إِنَّهَا جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءًا»: «آن جزئی از هفتاد جزء نبوت است».
در باب جمع میان این دو روایت گفته شده: این بر حسب حالت و وضعیت کسی است که خواب میبیند چنانکه رؤیای صدیقین جزئی از چهل و شش جزء نبوت است و رؤیای صادقانهی عموم مؤمنان جزئی از هفتاد جزء نبوت میباشد. والله اعلم
رؤیا مبدأ و سرآغاز وحی است و صدق و راستی آن وابسته به صدق و راستگویی کسی است که خواب میبیند. چنانکه خواب راستگوترین مردم به واقعیت نزدیکتر است. (به عبارت دیگر راستی خواب به تناسب راستگویی بینندهاش میباشد). و چنانکه رسول خدا ج فرمودند به هنگام نزدیک شدن زمان (که از نشانههای قیامت است) احتمال درست بودن خواب و تطابق آن با واقعیت بسیار بیشتر است[٤٤]. و این به دلیل دوری از دوران نبوت و آثار آن میباشد لذا به این ترتیب دوری مؤمنان در نزدیکی قیامت از آن دوران، با چنین خوابهایی جبران شده است. اما در زمانی که نور نبوت پرتو افشانی میکرد، تابش و قوت آن مردم را از خواب و رؤیا بینیاز میکرد.
نظیر این مورد، کراماتی است که پس از دوران صحابه ظهور پیدا کرده است ولی در دوران خود آنان ظهور نیافت و آن به این دلیل بوده که صحابه بنا بر قوت ایمانی که داشتند از چنین مواردی بینیاز بودند اما نسلهای بعد از آنها به دلیل ضعف ایمان به چنین کراماتی نیاز داشتند. امام احمد به این مساله تصریح کرده است. و عباده بن صامت میگوید: «رؤیای مؤمن کلامی است که الله متعال با بندهاش در خواب به وسیله آن سخن میگوید».
و رسول خدا ج فرمودند: «لَمْ يَبْقَ مِنَ النُّبُوَّةِ إِلَّا المُبَشِّرَاتُ» قَالُوا: وَمَا المُبَشِّرَاتُ؟ قَالَ: «الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ؛[٤٥] يَرَاهَا الرَّجُلُ، أَوْ تُرَى لَهُ[٤٦]». وإذا تواطَأَت رؤيا المسلمين لم تكذبْ[٤٧]»: «از نبوت چیزی جز مبشرات باقی نمانده است» گفتند: منظور از مبشرات چیست؟ رسول خدا فرمود: «خواب و رؤیای نیکویی که مومن میبیند یا به او نشان داده میشود». و اگر خواب مسلمانان در زمینهای موافق هم باشد، آن خواب دروغین نخواهد بود.
چون اصحاب در خواب دیدند که شب قدر در ده روز پایانی رمضان است، رسول خدا ج به آنان فرمود: «أَرَى رُؤْيَاكُمْ قَدْ تَوَاطَأَتْ فِي العَشْرِ الأَوَاخِرِ، فَمَنْ كَانَ مُتَحَرِّيَهَا فَلْيَتَحَرَّهَا مِنَ العَشْرِ الأَوَاخِرِ»[٤٨]: «میبينم كه خوابهای شما در اينكه شب قدر در ده شب آخر رمضان میباشد، موافق يكديگر است. پس كسی كه در صدد يافتن شب قدر میباشد، آنرا در ده شب آخر رمضان جستجو نمايد».
- خواب و رؤیا نیز همچون کشف به سه نوع رحمانی، نفسانی و شیطانی تقسیم میشود. رسول خدا ج فرمودند: «الرّؤيا ثلاثة: رؤيا من الله، ورؤيا تَحْزينٌ من الشيطان، ورؤيا ممَّا يحدِّثُ به الرَّجُلُ نفسَه في اليقظة فيراه في المنام»: «خواب و رویا سه نوع است: نوعی از جانب خداوند است؛ و یک نوع برای غمگین نمودن انسان و از جانب شیطان است؛ و دیگری آنچه شخص در بیداری مد نظر دارد پس آنرا در خواب میبیند»[٤٩].
- اما رؤیایی که از اسباب هدایت است، فقط رؤیایی است که از جانب الله متعال باشد.
- رؤیای پیامبران وحی است؛ زیرا خواب و رؤیای پیامبران از دخالت و تصرف شیطان مصون و معصوم است. و در این زمینه در میان امت اتفاقنظر وجود دارد. و بر این اساس است که ابراهیم خلیل ÷ با دیدن خواب به ذبح فرزندش اسماعیل ÷ اقدام میکند.
- اما رؤیای دیگران به وحی صریح عرضه میشود، چنانچه با آن موافق نباشد بدان عمل نمیشود و اعتباری ندارد.
اگر گفته شود: در مورد رویای صادقانه یا رویایی که عدهای به اتفاق دیدهاند چه میگویید؟
در پاسخ میگوییم: هرگاه چنین باشد محال است با وحی مخالف باشد بلکه با آن مطابقت داشته و از وحی و یا قرار گرفتن مسألهی خاصی در حکم آن آگاه میسازد؛ مسألهای که بینندهی رؤیا از قرار گرفتن آن در زیر مجموعهی وحی بیخبر بود و به وسیلهی رؤیا از آن آگاه میگردد.
- و هرکس میخواهد خواب و رؤیای وی صادقانه باشد، باید راستگو باشد، از مال حلال بخورد، بر امر و نهی الهی پایبند باشد، با طهارت کامل و رو به قبله بخوابد و تا زمانی که خواب بر او غلبه یابد، مشغول ذکر الهی باشد. در اینصورت خواب و رؤیای وی دروغ نخواهد بود.
- و راست و درستترین رؤیا آن است که به هنگام سحر باشد؛ چراکه سحر وقت نزول ذات باری تعالی و نزدیک شدن رحمت و مغفرت الهی و سکون شیاطین میباشد.
و عکس آن رویای ثلث اول شب میباشد هنگامی که شیاطین و ارواح شیطانی پخش و پراکنده میشوند. عباده بن صامت میگوید: «رویای مومن کلامی است که الله متعال به وسیلهی آن با بندهاش در خواب سخن میگوید».
- فرشتهای مسئولیت رویا را برعهده دارد و آنرا در اشکال و قالبهای متناسب با بنده به او مینمایاند؛
امام مالک میفرماید: «الرؤیا من الوحي وحي»: «رؤیا بخشی از وحی است». و از تفسیر آن بدون علم نهی کرده است. و میگوید: «أتتلاعب بوحي الله»: «آیا با وحی الهی بازی میکنید».
اما تبیین مسالهی رؤیا و احکام و تفاصیل آن و روشهای تأویل آن فرصت مخصوص به خود را میطلبد که اگر در اینجا به این مسایل بپردازیم، از هدف اصلی دور میشویم. والله اعلم.
[٣٩]- سنن ترمذی (٢٩٨٨)، شیخ آلبانی آنرا ضعیف دانسته است.
[٤٠]- ترمذی (٢٨٥٩)؛ مسند احمد (١٧٦٣٦)، (١٧٦٣٤)؛ شیخ البانی این روایت را در صحیح و ضعیف سنن ترمذی صحیح دانسته است.
[٤١] - صحیح مسلم (٢٩٢٥)
[٤٢]- منظور ابو اسماعیل عبدالله بن محمد انصاری هروی متوفای ٤٨١ هجری صاحب کتاب «منازل السائرین» میباشد. و این کتابی است که ابن قیم / در کتاب مدارج السالکین به شرح آن پرداخته است.
[٤٣]- با متن «الرُّؤْيَا الصَّادِقَةُ» در منابع حدیثی یافت نشد. اما با الفاظی مشابه: «رُؤْيَا الْمُسْلِمِ»، «رُؤْيَا الْمُؤْمِنِ»، «الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ» در این منابع آمده است: صحیح بخاری (٦٩٨٩)، صحیح مسلم (٢٢٦٣)
[٤٤]- «إِذَا اقْتَرَبَ الزَّمَانُ لَمْ تَكَدْ تَكْذِبُ، رُؤْيَا المُؤْمِنِ وَرُؤْيَا المُؤْمِنِ جُزْءٌ مِنْ سِتَّةٍ وَأَرْبَعِينَ جُزْءًا مِنَ النُّبُوَّةِ»: از ابوهریره س روایت است که رسول خدا فرمودند: «در نزدیکی قیامت کمتر اتفاق میافتد که خواب مومن دروغ از آب درآید؛ خواب مومن بخشی از چهل و شش بخش نبوت است». صحیح بخاری (٧٠١٧)، صحیح مسلم: (٢٢٦٣). م
[٤٥]- صحیح بخاری (٦٩٩٠).
[٤٦]- مسند احمد (٢٤٩٧٧)؛ المعجم الکبیر (٣٠٥١).
[٤٧]- این بخش از روایت را در منابع حدیثی نیافتم. م
[٤٨]- صحیح بخاری (١١٥٨).
[٤٩]- این روایت را با این متن در منابع روایی نیافتم. اما اصل روایت در صحیح مسلم (٢٢٦٣) میباشد. «إِذَا اقْتَرَبَ الزَّمَانُ لَمْ تَكَدْ رُؤْيَا الْمُسْلِمِ تَكْذِبُ، وَأَصْدَقُكُمْ رُؤْيَا أَصْدَقُكُمْ حَدِيثًا، وَرُؤْيَا الْمُسْلِمِ جُزْءٌ مِنْ خَمْسٍ وَأَرْبَعِينَ جُزْءًا مِنَ النُّبُوَّةِ، وَالرُّؤْيَا ثَلَاثَةٌ: فَرُؤْيَا الصَّالِحَةِ بُشْرَى مِنَ اللهِ، وَرُؤْيَا تَحْزِينٌ مِنَ الشَّيْطَانِ، وَرُؤْيَا مِمَّا يُحَدِّثُ الْمَرْءُ نَفْسَهُ، فَإِنْ رَأَى أَحَدُكُمْ مَا يَكْرَهُ فَلْيَقُمْ فَلْيُصَلِّ، وَلَا يُحَدِّثْ بِهَا النَّاسَ». اما لفظ «فیراه في المنام» در مصنف ابن ابی شیبه (٣٠٥٠٧) آمده است.