ده گانه های ابن قیم

موضوعات ده‌گانه قرآن کریم

موضوعات ده‌گانه قرآن کریم

ابن قیم  / در کتاب «الصواعق المرسله» می‌گوید:

موضوعاتی که قرآن کریم در بردارد به ده بخش تقسیم می‌گردد:

بخش اول: در این بخش الله متعال با بیان اسماء و صفات و افعالش، خود را به بندگان معرفی می‌کند. و بیان می‌نماید تنها معبود بر حق اوست، یکتاست و شریکی ندارد. و به مواردی در این زمینه پرداخته شده است.

بخش دوم: در این بخش به اموری دال بر موضوع بخش اول استشهاد شده است؛ این بخش در مورد نشانه‌های قدرت و آثار حکمت الهی در آفرینش انواع مخلوقات و اقسام آفریده‌ها در عالم بالا و پایین می‌باشد. و به این امور در برابر کسانی استدلال شده که دچار الحاد در اسماء و توحید الهی بوده و قائل به تعطیل صفات کمال و افعالش می‌باشند. همچنین در این بخش براهین عقلی، مثال‌های مختلف و قیاس‌های عقلی مبنی بر این موضوع بیان شده است که پیش‌تر به برخی از آنها اشاره داشتیم.

بخش سوم: بخشی که شامل این موارد می‌باشد: آغاز آفرینش، ایجاد آن، اصل و اساس آن، اینکه کدام بخش آفرینش پیش از دیگری بوده، تعداد روزهایی که در آنها آفرینش صورت گرفته، آفرینش آدم و سجده‌ی ملائکه برای او، مسأله ابلیس و تمرد و سرکشی وی و مواردی از این قبیل.

بخش چهارم: این بخش شامل ذکر معاد و زندگی دوباره، کیفیت و چگونگی آن، تغییر یافتن مخلوقات در آن از حالتی به حالت دیگر و آفرینشی دوباره می‌باشد.

بخش پنجم: ذکر احوال انسان‌ها در آخرت و تقسیم شدن آنها به دو گروه بدخت و خوشبخت؛ و خوشحالی و نارضایتی آنها از بازگشت دوباره؛ و موضوعاتی مرتبط با این مسأله.

بخش ششم: ذکر امت‌های پیشین و آنچه در گذشته رخ داده است؛ و ذکر احوال آنها با پیامبران‌شان و عذاب‌هایی که بر معاندان و تکذیب کنندگان نازل شده و مجازات‌هایی که به آنها گرفتار آمدند. تا آنچه بر پیشینیان گذشته است، عبرتی باشد برای معاندان؛ و به این ترتیب از راه و روش آنها در تکذیب و نافرمانی پرهیز کنند.

بخش هفتم: مثال‌هایی که برای امتهای پیشین ذکر نموده و موعظه‌هایی که متوجه ایشان شده است. چنانکه ایشان را متوجه جایگاه و ارزش دنیا و کوتاهی عمر آن نموده و به بیان آفات آن پرداخته تا در آن زهد و تقوا پیشه کنند و تصور جاودانگی در آن‌را رها کرده و به نعمت‌های جاودان و خیر همیشگی مشتاق گردند که در آخرت برای آنها آماده شده است.

بخش هشتم: آیاتی که دربردارنده‌ی امر و نهی، تحلیل و تحریم، بیان مواردی که شامل اطاعت و نافرمانی خداوند می‌شود، اعمال و اقوال و اخلاقی که خداوند متعال دوست دارد و اعمال و اقوال و اخلاقی که دوست ندارد و سبب خشم الهی می‌شوند، بیان مواردی که باعث تقرب به خداوند متعال بوده و ثواب و پاداش الهی را میسر می‌گرداند و مواردی که سبب دوری از خداوند متعال بوده و به مجازات الهی می‌انجامد؛ و این بخش خود به بخش‌هایی تقسیم می‌شود: فرض‌های که آنها را فرض نموده، حدودی که آنها را مشخص نموده، اموری که از آنها نهی کرده است و اخلاقی که به آنها تشویق نموده است.

بخش نهم: این بخش شامل مواردی می‌شود که خداوند متعال به دشمنان مومنان و تبیین دسیسه‌ها و نیرنگ‌های آنان پرداخته است؛ اینکه چه قصدی در مورد مومنان دارند؛ همچنین راه‌ مصون ماندن از کید و مکر آنها و پرهیز از آنها را بیان نموده است. و به راه‌های جبران مصیبت‌هایی پرداخته که در جنگ میان مؤمنان و کافران متوجه آنها شده است. و به طور کلی به مواردی از این دست پرداخته است.

بخش دهم: در این بخش به مواردی پرداخته شده که به پیامبر، واسطه‌ی میان الله متعال و بندگانش اختصاص دارد که شامل اوامر و نواهی وی، و حق مباح و حرام نمودن اشیاء که به وی اختصاص داده و بیان حقوق او بر امتش و مواردی از این قبیل می‌باشد.

ده بخش مذکور محوریت موضوعات قرآن را تشکیل می‌دهند.

چون در الفاظ در برگیرنده این موضوعات و بخشها به دقت تأمل شود، می‌بینیم که به سه نوع کلی تقسیم می‌شوند:

١- الفاظی که در نهایت عام بودن هستند. در این موارد ادعای تخصیص، مقصود آنها و فایده خطاب را باطل می‌کند.

٢- الفاظی که در نهایت خاص بودن می‌باشند. در این موارد ادعای عام بودن آنها جایگاهی ندارد.

٣- الفاظی که در فاصله‌ی میان نصوص عام و خاص قرار دارند.

مثال نوع اول:

- الله متعال می‌فرماید: ﴿وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ١٦[الحجرات: ١٦]«و الله به همه چیز آگاه است».

- ﴿وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ١٨٩[آل عمران: ١٨٩]«و الله بر هر چیزی تواناست».

- ﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖ[الزمر: ٦٢]«الله آفریدگار همه چیز است».

- ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ أَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُ إِلَى ٱللَّهِ[فاطر: ١٥]«ای مردم! شما (همگی) به الله نیازمندید».

- ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ[البقرة: ٢١]«ای مردم، پروردگار خود را عبادت کنید».

- ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ[النساء: ١]«ای مردم از پروردگارتان بترسید، آن ذاتی که شما را از یک تن آفرید». و امثال این آیات؛

مثال نوع دوم:

- ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ[المائدة: ٦٧]«ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، (به مردم) برسان».

- ﴿فَلَمَّا قَضَىٰ زَيۡدٞ مِّنۡهَا وَطَرٗا زَوَّجۡنَٰكَهَا[الأحزاب: ٣٧]«پس چون زید (بن حارثه -رضی‌الله‌عنه-) از او حاجت خویش بگزارد (و طلاقش داد) او را به ازدواج تو در آوردیم».

- ﴿وَٱمۡرَأَةٗ مُّؤۡمِنَةً إِن وَهَبَتۡ نَفۡسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنۡ أَرَادَ ٱلنَّبِيُّ أَن يَسۡتَنكِحَهَا خَالِصَةٗ لَّكَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ[الأحزاب: ٥٠]«و (نیز) زن مؤمنی را که اگر خود را به پیامبر ببخشد، اگر پیامبر بخواهد او را به زنی گیرد، (این حکم) ویژۀ توست؛ نه دیگر مؤمنان».

مثال نوع سوم:

- ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْ[الحج: ٣٩]«به کسانی‌ که با آنان جنگ می‌شود، اجازۀ (جهاد) داده شده است، از آن روی که مورد ستم قرار گرفته‌اند».

- ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید».

- ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ: «ای اهل کتاب».

- ﴿۞قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ[الزمر: ٥٣] «(ای پیامبر، از جانب من) بگو: ای بندگان من که بر خود اسراف (و ستم) کرده‌اید!».

و آیاتی از این قبیل که گروه خاصی از مردم را مخاطب قرار می‌دهد.

هرچند جایگاه این نوع میان دو نوع اول و دوم قرار دارد، اما در مقصود و دلالتش عام است؛ و غالب آیاتی که از این نوع می‌باشند یا تمام آنها، احکام مورد نظر آنها وابسته به صفاتی است که مقتضای آن احکام می‌باشند.

بنابراین عام بودن این نصوص در موضوعات مورد طرح آنها از دو جهت می‌باشد:

از جهت لفظ و معنی؛ بنابراین تخصیص این نصوص به برخی از مصادیق آن برابر است با ابطال مقصود و دلالت نص؛ چراکه توقف در آن بنا بر احتمال اراده تخصیص در آن، ابطال لفظ بوده و سبب ابطال هدف متکلم می‌باشد.

از این‌رو برخی از اهل تأویل در بسیاری از نصوص عام از این نوع، ادعای تخصیص کرده‌اند به ویژه در باب وعد و وعید و قضاء و قدر.

- چون در برابر آنها وعیدیه در باب وعید به این آیات و امثال آنها استدلال نمودند:

﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا٩٣[النساء: ٩٣]«و هرکس مؤمنی را از روی عمد به قتل برساند، کیفرش دوزخ است که در آن جاودانه می‌ماند و الله بر او غضب می‌کند و او را از رحمتش دور می‌سازد و عذاب بزرگی برای او آماده ساخته است».

و اینکه می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡيَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا يَأۡكُلُونَ فِي بُطُونِهِمۡ نَارٗاۖ وَسَيَصۡلَوۡنَ سَعِيرٗا١٠[النساء: ١٠]«بی‌گمان کسانی ‌که اموال یتیمان را به ستم می‌خورند، جز این نیست که آتش را در شکم خود (فرو می‌برند و) می‌خورند و به زودی به آتشی برافروخته درآیند».

به ادعای تخصیص پناه برده و گفتند: این نصوص در مورد گروه خاصی و معینی وارد شده‌اند و به این قانون پناه جسته‌اند و گفتند: دلیل لفظی عام مبنی بر مقدماتی است از جمله عدم تخصیص؛ و انتفای آن معلوم نیست.

- اما در بحث قضا و قدر چون کسانی که قایل به آن بودند در برابر قدریه (منکران قدر) به این آیات و امثال آنها استدلال نمودند:

﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖ[الزمر: ٦٢]«الله آفریدگار همه چیز است».

﴿وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرُۢ١٢٠[المائدة: ١٢٠]«و او بر هر چیز تواناست».

قدریه در پاسخ ادعای تخصیص نمودند.

اما از میان فرقه‌های گمراه و باطل، رافضه بیش از دیگران ادعای تخصیص نصوص عام را مطرح کرده است؛ بنا بر دیدگاه آنان کمتر نص عامی در قرآن و سنت در باب ستایش صحابه وجود دارد و هر نصی را که در باب صحابه وارد شده، در مورد علی  س و اهل بیت می‌دانند!!

و همین است رفتار هریک از پیروان مذاهب مختلف که چون نص عامی برای آنها مطرح شود که مخالف مذهب‌شان باشد، ادعای تخصیص آن‌را مطرح نموده و می‌گویند: اکثر عمومات قرآن تخصیص یافته‌اند. اما این ادعا صحیح نیست بلکه اکثر نصوص بر عام بودن خود باقی و محفوظ‌ند.

بنابراین باید حفظ عمومات مدنظر قرار گیرد؛ چراکه این امر انسان را از اقوال باطل زیادی نجات می‌بخشد که مدعیان تخصیص بدون هیچ دلیلی از جانب خداوند، مطرح کرده‌اند. و ایشان در این مسأله از جهت لفظ و معنا به خطا رفته‌اند:

- اما از جهت لفظ: به عنوان مثال تمام نصوصی که در قرآن دربردارنده‌ی وعید اهل کبائر هستند، با الفاظی عام وارد شده‌اند که بر عام بودن آنها تاکید شده است. مانند نصوص ذیل:

﴿وَمَن يَظۡلِم مِّنكُمۡ نُذِقۡهُ عَذَابٗا كَبِيرٗا١٩[الفرقان: ١٩]«و هرکس از شما که ستم (= شرک) کند، عذاب بزرگی به او می‌چشانیم».

﴿وَمَن يُوَلِّهِمۡ يَوۡمَئِذٖ دُبُرَهُۥٓ إِلَّا مُتَحَرِّفٗا لِّقِتَالٍ أَوۡ مُتَحَيِّزًا إِلَىٰ فِئَةٖ فَقَدۡ بَآءَ بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَمَأۡوَىٰهُ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ١٦[الأنفال: ١٦]«و هرکس در آن روز به آنها پشت کند ـ مگر آنکه (هدفش از کناره‌گیری) برای حملۀ دوباره یا (به قصد) پیوستن به گروهی (دیگر باشد) ـ به خشم الله بازگشته (و سزاوار) است و جایگاه او جهنم است و چه بد جایگاهی است».

﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا[النساء: ٩٣]«و هرکس مؤمنی را از روی عمد به قتل برساند، کیفرش دوزخ است که در آن جاودانه می‌ماند».

﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ٨[الزلزلة: ٧-٨]«پس هرکس به ‌اندازۀ ذره‌ای کار نیک انجام داده باشد (پاداش) آن‌را می‌بیند. و هرکس به ‌اندازۀ ذره‌ای کار بد کرده باشد، (کیفر) آن‌را می‌بیند».

رسول خدا  ج این آیه را «جامعة فاذة» نامید یعنی عام و در باب خود یکتا؛

و اینکه می‌فرماید: ﴿إِنَّهُۥ مَن يَأۡتِ رَبَّهُۥ مُجۡرِمٗا فَإِنَّ لَهُۥ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحۡيَىٰ٧٤ وَمَن يَأۡتِهِۦ مُؤۡمِنٗا قَدۡ عَمِلَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلدَّرَجَٰتُ ٱلۡعُلَىٰ٧٥[طه: ٧٤-٧٥]«بی‌گمان کسی‌ که گناه‌کار به نزد پروردگارش حاضر شود، پس آتش جهنم برای اوست، در آنجا نه می‌میرد و نه زنده می‌ماند. و کسی‌ که مؤمن نزد او آید، در‌حالی‌که کارهای شایسته انجام داده باشد، پس اینان برای‌شان درجات بلند است».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡيَتَٰمَىٰ[النساء: ١٠]«بی‌گمان کسانی‌ که اموال یتیمان را به ستم می‌خورند».

﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ[الفرقان: ٦٨]«و کسانی‌ که با الله معبود دیگر را نمی‌خوانند».

و آیات متعدد دیگری که عام بوده و از عمومات قرآن می‌باشند که مقصود عمومیت آنهاست؛ آیاتی که اگر عام بودن آنها منتفی تلقی گردد، مقصود اغلب قرآن باطل می‌گردد. و بر این اساس است که شمس الأئمة سرخسی می‌گوید: «انکار عام بودن نص بدعتی است که در اسلام بعد از قرون سه‌گانه به وجود آمد».