ده وسیله برای مصون ماندن از فریب شیطان رانده شده
امام ابن قیم / در کتاب «بدائع الفوائد» در پایان تفسیر سورههای معوذتین - فلق و ناس- مینویسد:
سخن را در تفسیر این دو سوره با قاعدهای مفید خاتمه میدهیم. در بیان آنچه بنده از شر شیطان به آن تمسک میجوید و به وسیلهی آن شر او را دفع و از وی در امان میماند.
و آن ده سبب است:
نخست: پناه بردن به خداوند متعال از شیطان؛ الله متعال میفرماید: ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٣٦﴾[فصلت: ٣٦]«و هرگاه وسوسهای (بازدارنده) از سوی شیطان تو را بازگرداند، پس به الله پناه ببر، یقیناً اوست که شنوای داناست».
و درجای دیگر میفرماید: ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ سَمِيعٌ عَلِيمٌ٢٠٠﴾[الأعراف: ٢٠٠]«و اگر از سوی شیطان وسوسهای به تو رسد، به الله پناه ببر، بیگمان او شنوای داناست».
چنانکه پیشتر گذشت منظور از سمع -شنیدن- در اینجا سمع اجابت است نه مطلق سمع یا شنیدن عام؛ در راز شگفت انگیز قرآن کریم تأمل کنید اینکه چگونه در آیهی سورهی فصلت وصفِ «ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ» را با ذکر صیغهی «هُوَ» تأکید میکند؛ که بر تأکید نسبت و اختصاص آن دلالت دارد. و وصف را به صورت معرفه به الف و لام میآورد و این به دلیل اقتضای مکان برای این تأکید است. اما در سورهی اعراف خبری از این موارد نیست چراکه این مقام از آن تأکیدات بینیاز است. امر به استعاذه (پناه جستن) در سوره فصلت پس از امری واقع شده که بسیار بر نفس سخت و دشوار است و آن عبارت است از: به نیکی با بدی مقابله کردن؛ و این امری است که جز صابران را یارای انجام آن نیست؛ و کسی جز آنکه از بهرهای وافر نزد خداوند برخوردار است بدان نمیپردازد چنانکه الله متعال فرموده است.
نباید از یاد برد که شیطان بنده را رها نمیکند که چنین عمل کند، بلکه این رفتار نیکو را برای وی ذلالت، خواری، ناتوانی و تسلط دشمن بر وی جلوه میدهد؛ بنابراین او را به انتقام فراخوانده و آنرا برای وی زینت میبخشد. اما اگر در دعوت وی به انتقام، شکست خورد، وی را به اعراض و رویگردانی از بدکار فرامیخواند. اینکه نه به او بدی کند و نه خوبی و کاری به کار او نداشته باشد؛ بنابراین فقط کسی نیکی به بدکار را ترجیح میدهد که با شیطان مخالفت کند و پاداش خداوند بر بهرهی زودگذر دنیا را ترجیح دهد؛ بنابراین مقام مقامِ تأکید و تشویق است؛ لذا میفرماید: ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٣٦﴾[فصلت: ٣٦]«و هرگاه وسوسهای (بازدارنده) از سوی شیطان تو را بازگرداند، پس به الله پناه ببر، یقیناً اوست که شنوای داناست».
اما در سورهی اعراف امر به اعراض و رویگردانی از جاهلان است؛ و در آن سخنی از امر به نیکی در برابر بدی نیست بلکه به اعراض و رویگردانی در برابر بدی امر شده است. و این برای نفس امری آسان است؛ حرص شیطان در دفع چنین رفتاری به اندازهی حرص وی بر دفع نیکی در برابر بدی نیست؛ لذا فرمود: ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ سَمِيعٌ عَلِيمٌ٢٠٠﴾[الأعراف: ٢٠٠]«و اگر از سوی شیطان وسوسهای به تو رسد، به الله پناه ببر، بیگمان او شنوای داناست».
و پیشتر تفاوت میان این دو آیه و آیه سورهی غافر ذکر شد آنجا که میفرماید: ﴿فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ٥٦﴾[غافر: ٥٦]«پس به الله پناه ببر، بیگمان اوست که شنوای بیناست».
و در صحیح بخاری از عدی بن ثابت از سلیمان بن صُرَد روایت است که میگوید: همراه رسول خدا نشسته بودیم که دو مرد یکدیکر را دشنام میدادند. چهره يكی از آنها قرمز شده و رگهای گردنش بيرون آمده بود. رسول خدا ج فرمود: «إِنِّي لأعلَمُ كَلِمةً لَوْ قَالَهَا لَذَهَبَ عنْهُ ما يجِد، لوْ قال: أَعْوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ ذَهَبَ عنْهُ مَا يَجِدُ»: «من كلمهای میدانم كه اگر او آنرا به زبان آورد، خشمش فرو مینشيند. اگر اعوذ بالله من الشيطان الرجیم بگويد، خشمش فرو مینشيند»[١٣].
سبب دوم: تلاوت این دو سوره (فلق و ناس)؛ چرا که خواندن این سورهها تأثیر عجیبی در پناه بردن به خداوند متعال از شر شیطان، دفع او و مصون ماندن از وی دارند.
و بر این اساس است که رسول خدا ج فرمودند: «مَا تَعَوَّذَ الْمُتَعَوِّذُونَ بِمِثلِهِمَا»[١٤]: «پناهجویان با هیچ چیزی چون آندو پناهنده نشدهاند». و چنانکه پیشتر گذشت رسول خدا ج هر شب قبل از خواب با این دو سوره به خداوند متعال پناه میبردند. و نیز عقبه را امر نمودند که پس از هر نماز آنها را بخواند. و پیشتر گذشت که رسول خدا ج فرمودند: «إِنَّ مَنْ قَرَأَهُمَا مَعَ سُورَةِ الْإِخْلَاصِ ثَلَاثًا حِينَ يُمْسِي وَثَلَاثًا حِينَ يُصْبِحُ كَفَتْهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ»[١٥]: «هرکس این دو سوره را به همراه سورهی اخلاص سه بار در شامگاه و سه بار در صبحگاه بخواند، او را در برابر هر چیزی کفایت میکنند».
سبب سوم: خواندن آیت الکرسی؛ در حدیث صحیح محمد بن سیرین از ابوهریره س روایت نموده که میگوید: رسول الله ج حفاظت و نگهبانی زكات رمضان را به من سپرد. شخصی آمد و شروع به دزديدن گندم كرد. من او را دستگير نمودم و گفتم: بخدا سوگند، تو را نزد رسول الله خواهم برد. [و ادامه حدیث را ذکر میکند[١٦] تا آنجا که=] عرض كردم: يا رسول الله! به من گفت: اگر هنگام خوابيدن آيت الكرسی را بخوانی، فرشتگان تو را از شيطان حفاظت خواهند كرد. رسول الله فرمود: «أَمَا إِنَّه قَدْ صَدقكَ وَهُو كَذوب، تَعْلَم مَنْ تُخَاطِبُ مُنْذ ثَلاثٍ يا أَبا هُريْرَة؟» قلت: لا، قال: «ذَاكَ شَيْطَانٌ»[١٧]: «در عين حال كه شخصی بسيار دروغگو است، اما به تو راست گفته است». و خطاب به من افزود: «هيچ میدانی كه در اين سه شب مخاطب تو چه كسی بوده است؟» عرض كردم: خير. رسول الله فرمود: «شيطان بوده است».
انشاءالله بزودی به سِرّی که در این آیه نهفته است میپردازم. سری که به خاطر آن این آیهی بزرگ چنان تأثیر بزرگی در دوری از شیطان و مصون ماندن از او دارد. در آنجا به یاری و تأیید الهی به اسرار و گنجهای آن میپردازم.
سبب چهارم: خواندن سورهی بقره؛ در حدیث صحیح از طریق سهل از عبدالله از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «لَا تَجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ مَقَابِرَ، وَإنَّ الْبَيْتَ الذي تُقْرَأُ فِيهِ الْبَقَرَةُ لَا يَدْخُلُهُ الشَّيْطَانُ»[١٨]: «خانههایتان را (با ترک نماز و عبادت در آن) قبرستان نکنید؛ و بدانید شیطان وارد خانهای نمیشود که در آن سورهی بقره خوانده میشود».
سبب پنجم: تلاوت آیات پایانی سورهی بقره؛ در حدیث صحیح از ابوموسی انصاری س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «مَنْ قَرَأَ الْآيَتَيْنِ مِنْ آخِرِ سُورَةِ الْبَقَرَةِ فِي لَيْلَةٍ كَفَتَاهُ»[١٩]: «هرکس دو آیهی پایانی سورهی بقره را در شب بخواند، او را کفایت میکنند».
و در سنن ترمذی از نعمان بن بشیر س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ كَتَبَ كِتَابًا قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ بِأَلْفَيْ عَامٍ، أَنْزَلَ مِنْهُ آيَتَيْنِ خَتَمَ بِهِمَا سُورَةَ الْبَقَرَةِ، وَلَا يُقْرَآنِ فِي دَارٍ ثَلَاثَ لَيَالٍ فَيَقْرَبُهَا شَيْطَانٌ»[٢٠]: «الله متعال دو هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمین کتابی نوشته است که از آن دو آیه نازل کرده که با آنها سورهی بقره را به پایان برده است. این دو آیه سه شبانهروز در هیچ خانهای خوانده نمیشود مگر اینکه شیطان به آن نزدیک نمیشود».
سبب ششم: آیات ابتدای سورهی غافر[٢١]؛ همراه آیت الکرسی؛ در سنن ترمذی[٢٢] از ابوهریره س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «مَنْ قَرَأَ حم المؤمِنَ إلى ﴿إِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ﴾ وآيةَ الكُرْسِيِّ، حينَ يُصبِحُ حُفِظَ بهما حتى يُمْسِيَ، وَمَنْ قَرَأَهُمَا حِينَ يُمْسِي حُفِظَ بِهِمَا حَتَّى يُصْبِحَ»: «هرکس (آیات ابتدایی) سورهی حم المومن (غافر) را به همراه آیت الکرسی در صبحگاه بخواند تا شب به وسیلهی آنها حفاظت میگردد؛ و هرکس آنها را در شامگاه بخواند، به وسیلهی آنها تا صبح حفاظت میگردد».
هرچند محدثین در تضعیف حفظ عبدالرحمن مُلَیکی سخنانی گفتهاند، اما حدیث در باب خواندن آیت الکرسی شواهدی دارد. لذا با وجود غریب بودن محتمل است.
سبب هفتم: صد بار گفتن: «لا إلهَ إلا اللهُ وحْدَه لَا شَريكَ له، له الْمُلْكُ وله الْحَمْدُ، وهو على كلِّ شيءٍ قديرٌ».
در صحیحین از ابوهریره س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، لَهُ المُلْكُ وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، فِي يَوْمٍ مِائَةَ مَرَّةٍ، كَانَتْ لَهُ عَدْلَ عَشْرِ رِقَابٍ، وَكُتِبَتْ لَهُ مِائَةُ حَسَنَةٍ، وَمُحِيَتْ عَنْهُ مِائَةُ سَيِّئَةٍ، وَكَانَتْ لَهُ حِرْزًا مِنَ الشَّيْطَانِ يَوْمَهُ ذَلِكَ حَتَّى يُمْسِيَ، وَلَمْ يَأْتِ أَحَدٌ بِأَفْضَلَ مِمَّا جَاءَ بِهِ، إِلَّا أَحَدٌ عَمِلَ أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ»[٢٣]: «هرکس صد بار در روز این ذکر را بگوید، (گفتن آن به این تعداد) برابر است با آزاد کردن ده برده؛ و برای او صد نیکی نوشته میشود و صد گناه از پروندهی اعمالش محو میگردد؛ و در آن روز تا شامگاه از شر شیطان در امان خواهد بود؛ و در آن روز هیچکس عملی برتر از او انجام نمیدهد مگر آنکه بیش از این تعداد آنرا گفته باشد. (این ذکر عبارت است از:) لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، لَهُ المُلْكُ وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ». معنای ذکر: معبود بر حقی جز الله نیست، یکتاست و شریکی ندارد؛ برای اوست پادشاهی و ستایش؛ و او بر هر چیزی تواناست.
و این یکی از بزرگترین اسباب و از سودمندترین آنها میباشد حال آنکه بسیار آسان است برای کسی که الله متعال برای او میسر گرداند.
سبب هشتم: یکی از سودمندترین اسباب مصون ماندن از شر شیطان، ذکر زیاد خداوند متعال میباشد. در سنن ترمذی از حارث اشعری س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: إِنَّ اللَّهَ أَمَرَ يَحْيَى بْنَ زَكَرِيَّا بِخَمْسِ كَلِمَاتٍ أَنْ يَعْمَلَ بِهَا وَيَأْمُرَ بني إسرائيل أَنْ يَعْمَلُوا بِهَا، وَإِنَّهُ كَادَ أَنْ يُبْطِئَ بِهَا، فَقَالَ عِيسَى: إِنَّ اللَّهَ أَمَرَكَ بِخَمْسِ كَلِمَاتٍ لِتَعْمَلَ بِهَا وَتَأْمُرَ بني إسرائيل أَنْ يَعْمَلُوا بِهَا، فَإِمَّا أَنْ تَأْمُرَهُمْ، وَإِمَّا أَنَا آمُرُهُمْ، فَقَالَ يَحْيَى: أَخْشَى إِنْ سَبَقْتَنِي بِهَا أَنْ يُخْسَفَ بِي أَوْ أُعَذَّبَ، فَجَمَعَ النَّاسَ فِي بَيْتِ المَقْدِسِ، فَامْتَلَأَ المَسْجِدُ وَقَعَدُوا عَلَى الشُّرَفِ، فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِخَمْسِ كَلِمَاتٍ أَنْ أَعْمَلَ بِهِنَّ، وَآمُرَكُمْ أَنْ تَعْمَلُوا بِهِنَّ: أَوَّلُهُنَّ أَنْ تَعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا، وَإِنَّ مَثَلَ مَنْ أَشْرَكَ بِاللَّهِ كَمَثَلِ رَجُلٍ اشْتَرَى عَبْدًا مِنْ خَالِصِ مَالِهِ بِذَهَبٍ أَوْ وَرِقٍ، فَقَالَ: هَذِهِ دَارِي وَهَذَا عَمَلِي فَاعْمَلْ وَأَدِّ إِلَيَّ، فَكَانَ يَعْمَلُ وَيُؤَدِّي إِلَى غَيْرِ سَيِّدِهِ، فَأَيُّكُمْ يَرْضَى أَنْ يَكُونَ عَبْدُهُ كَذَلِكَ؟ وَإِنَّ اللَّهَ أَمَرَكُمْ بِالصَّلَاةِ، فَإِذَا صَلَّيْتُمْ فَلَا تَلْتَفِتُوا فَإِنَّ اللَّهَ يَنْصِبُ وَجْهَهُ لِوَجْهِ عَبْدِهِ فِي صَلَاتِهِ مَا لَمْ يَلْتَفِتْ، وَآمُرُكُمْ بِالصِّيَامِ، فَإِنَّ مَثَلَ ذَلِكَ كَمَثَلِ رَجُلٍ فِي عِصَابَةٍ مَعَهُ صُرَّةٌ فِيهَا مِسْكٌ، فَكُلُّهُمْ يَعْجَبُ أَوْ يُعْجِبُهُ رِيحُهَا، وَإِنَّ رِيحَ الصَّائِمِ أَطْيَبُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ رِيحِ المِسْكِ، وَآمُرُكُمْ بِالصَّدَقَةِ فَإِنَّ مَثَلَ ذَلِكَ كَمَثَلِ رَجُلٍ أَسَرَهُ العَدُوُّ، فَأَوْثَقُوا يَدَهُ إِلَى عُنُقِهِ وَقَدَّمُوهُ لِيَضْرِبُوا عُنُقَهُ، فَقَالَ: أَنَا أَفْدِيهِ مِنْكُمْ بِالقَلِيلِ وَالكَثِيرِ، فَفَدَى نَفْسَهُ مِنْهُمْ، وَآمُرُكُمْ أَنْ تَذْكُرُوا اللَّهَ فَإِنَّ مَثَلَ ذَلِكَ كَمَثَلِ رَجُلٍ خَرَجَ العَدُوُّ فِي أَثَرِهِ سِرَاعًا حَتَّى إِذَا أَتَى عَلَى حِصْنٍ حَصِينٍ فَأَحْرَزَ نَفْسَهُ مِنْهُمْ، كَذَلِكَ العَبْدُ لَا يُحْرِزُ نَفْسَهُ مِنَ الشَّيْطَانِ إِلَّا بِذِكْرِ اللَّهِ "، قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «وَأَنَا آمُرُكُمْ بِخَمْسٍ اللَّهُ أَمَرَنِي بِهِنَّ، السَّمْعُ وَالطَّاعَةُ وَالجِهَادُ وَالهِجْرَةُ وَالجَمَاعَةُ، فَإِنَّهُ مَنْ فَارَقَ الجَمَاعَةَ قِيدَ شِبْرٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الإِسْلَامِ مِنْ عُنُقِهِ إِلَّا أَنْ يَرْجِعَ، وَمَنْ ادَّعَى دَعْوَى الجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّهُ مِنْ جُثَا جَهَنَّمَ»، فَقَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَإِنْ صَلَّى وَصَامَ؟ قَالَ: «وَإِنْ صَلَّى وَصَامَ، فَادْعُوا بِدَعْوَى اللَّهِ الَّذِي سَمَّاكُمُ المُسْلِمِينَ المُؤْمِنِينَ، عِبَادَ اللَّهِ»[٢٤]: «الله متعال یحیی بن زکریا أ را امر نمود که به پنج کلمه عمل کند و بنیاسرائیل را امر کند که به آنها عمل کنند. یحیی بن ذکریا ÷ در این امر تأخیر نمود. پس عیسی ÷ گفت: الله متعال تو را به پنج کلمه امر نمود تا به آنها عمل کنی و به بنیاسرائیل امر کنی که به آنها عمل کنند. یا آنها را به این مهم دستور بده یا خود آنان را امر میکنم.
پس یحیی ÷ گفت: میترسم اگر پیش از من آنها را به آن دستور دهی دچار فرورفتگی در زمین شوم یا مورد عذاب واقع شوم؛ پس مردم را در بیت المقدس جمع کرد چنانکه مسجد پر شد و مردم در بالکُنها نشستند. سپس گفت: الله متعال مرا به پنج کلمه دستور داده است که به آنها عمل کنم و شما را به عمل به آنها دستور دهم.
اولین آنها این است که: الله را عبادت کنید و چیزی را با او شریک نسازید؛ مثال کسی که به خداوند متعال شرک میورزد مانند مردی است که بردهای از اصل مالش -با طلا یا نقره- میخرد و (به او) میگوید: این خانهام و این کار من است؛ پس کار کن و درآمد آنرا به من بازگردان. اما برده کار میکند و درآمد حاصله را به کسی جز اربابش میدهد. کدامیک از شما دوست دارد بردهاش چنین باشد.
دوم اینکه: الله متعال شما را به نماز دستور داده است؛ پس چون به نماز ایستادید متوجه اینسو و آنسو نباشید؛ چون مادامی که بنده در نماز چهرهاش را به اینسو و آنسو متوجه نمیکند، خداوند متعال وجه به وجه در برابر او قرار میگیرد.
سوم اینکه: الله متعال شما را به روزه دستور داده است؛ مثال این امر همچون مردی در گروهی است که کیسهای را به همراه دارد که درون آن مسک است. همگی آنها یا خود او از بوی آن در تعجب است؛ حال آنکه بوی دهان روزهدار نزد خداوند از بوی این مسک هم خوشبوتر است.
چهارم اینکه: الله متعال شما را به صدقه دادن امر کرده است؛ مثال این همچون مردی است که دشمن او را اسیر کرده است و دستانش را به گردنش بسته است و او را برای گردنزدن آماده کردهاند. پس در چنین وضعی میگوید: هرچه بخواهید (در برابر آزادی) به شما فدیه میدهم؛ و به این ترتیب خود را نجات میدهد.
پنجم اینکه: الله متعال شما را به ذکر و یادش دستور داده است. مثال این همچون مردی است که دشمن به سرعت در تعقیب اوست، او نیز وارد قلعهای محکم و استوار میشود و اینگونه خود را از آنها مصون میدارد. بنده نیز چنین است که با ذکر الهی خود را از شر شیطان مصون میدارد.
رسول خدا ج فرمودند: و من شما را به پنج چیز امر میکنم که الله متعال مرا به آنها امر کرده است: شنیدن، اطاعت کردن، جهاد، هجرت و جماعت (سنت)؛ چراکه هرکس جماعت (سنت نبوی) را به اندازهی وجبی رها کند، ریسمان اسلام را از گردنش باز کرده است مگر اینکه بازگردد؛ و هرکس دعوای جاهلیت سر دهد، از دوزخیان خواهد بود». مردی گفت: ای رسول خدا، هرچند نماز بخواند و روزه بگیرد؟ فرمود: «هرچند نماز بخواند و روزه بگیرد؛ یکدیگر را چنان بخوانید که الله متعال شما را نامیده است: مسلمان، مومن، بندگان الله». امام ترمذی میگوید: این حدیث حسن غریب صحیح است. امام بخاری میگوید: حارث اشعری از صحابه است. و احادیث دیگری نیز روایت کرده است.
رسول خدا ج در این حدیث خبر داده که بنده جز با ذکر الهی نمیتواند خود را از شیطان و شرش مصون دارد. و این دقیقا همان چیزی است که سورهی ناس بر آن دلالت دارد؛ چنانکه در این سوره شیطان به خناس بودن توصیف میشود. و خناس کسی است که چون بنده به ذکر الهی مشغول باشد، پشت کرده و بازگشته و از او کناره میگیرد. و چون بنده از ذکر الهی غافل میشود، قلب بنده را بلعیده و به او وسوسههای مختلف را تلقین میکند؛ وسوسههایی که اصل و اساس تمام شرارتها میباشند. از اینرو چیزی چون ذکر الهی بنده را از شر شیطان مصون نمیدارد.
سبب نهم: وضو و نماز؛ و این از بزرگترین اسباب مصون ماندن از شیطان است. به ویژه در زمان بالا گرفتن خشم و شهوت؛ خشم و شهوت همچون آتشی است که در قلب انسان شعله میکشند. چنانکه امام ترمذی از ابوسعید خدری س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «أَلَا وَإِنَّ الْغَضَبَ جَمْرَةٌ فِي قَلْبِ ابْنِ آدَمَ، أَمَا رَأَيْتُمْ إِلَى حُمْرَةِ عَيْنَيْهِ وَانْتِفَاخِ أَوْدَاجِهِ، فَمَنْ أَحَسَّ بِشَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ فَلْيَلْصَقْ بِالْأَرْضِ»[٢٥]: «بدانید که خشم و غضب اخگری در قلب انسان است؛ آیا متوجه سرخی چشمان و بادکردن رگهایش (به هنگام خشم) نشدید. هرکس چنین حالتی را دریافت (یا در وجود خود احساس نمود) باید خود را به زمین بچسباند (تا خشمش فرونشیند)».
و در اثری آمده است: «إِنَّ الشَّيْطَانَ خُلِقَ مِنْ نَارٍ وَإِنَّمَا تُطْفَأُ النَّارُ بِالْمَاءِ»[٢٦]: «همانا شیطان از آتش خلق شده است و آتش فقط با آب خاموش میشود».
بنابراین بنده با چیزی بهتر از وضو و نماز نمیتواند آتش خشم و غضبش را خاموش کند؛ چراکه آن آتش است و وضو آب؛ و آب آتش را خاموش میکند. و چون نماز با خشوع و توجه کامل به خداوند متعال خوانده شود، اثر آنرا به کلی از بین میبرد. و این امری است که تجریهی آن انسان را از اقامهی دلیل بر آن بینیاز میگرداند.
سبب دهم: خودداری از نگاهها، سخنان و خوردنیهای اضافی و خودداری از معاشرتهای بیهوده با مردم؛ چرا که همانا شیطان از این راههای چهارگانه بر انسان مسلط شده و به اهداف خود دست پیدا میکند.
نگاههای اضافی باعث میشود انسان چیزی را که دیده نیک شمرده و آنرا در قلب تصور نماید و اینگونه خود را مشغول آن نموده و در پی دست یافتن به آن برآید. بنابراین مبدأ فتنه همین نگاههای اضافه است. چنانکه در مسند روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «النَّظْرَةُ سَهْمٌ مَسمُومٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ، فَمَنْ غَضَّ بَصَرَهُ للهِ، أَوْرَثَهُ اللهُ حَلَاوَةً يَجِدُهَا فِي قَلْبِهِ إِلَى يَوْمِ يَلْقَاهُ»[٢٧]: «نگاه تیری مسموم از تیرهای شیطان است؛ بنابراین هرکس چشمانش را به خاطر الله متعال فروبندد، الله متعال شیرینی(و حلاوتی) را به او میبخشد که آنرا تا روزی که او را ملاقات نماید در قلبش احساس کند». یا چنانکه رسول خدا ج فرمودند.
بنابراین تمام حوادث و اتفاقات بزرگ ناشی از نگاههای اضافی است؛ براستی که چه نگاههایی است که نه یک حسرت بلکه حسرتهای فراوانی به دنبال دارند!!! چنانکه شاعر میگوید:
كلُ الحوادثِ مَبْدَاها من النظَرِ
ومُعْظَمُ النارِ من مُسْتَصْغَرِ الشَّرَرِ
كم نَظرةٍ فتَكَتْ في قلْبِ صاحبِها
فتْكَ السهامِ بلا قَوْسٍ ولا وَتَرِ
مبدأ تمام اتفاقاتی که رخ میدهند، نگاه است؛ آتش بزرگ از شعلههای کوچک آغاز میشود.
بسیاری از نگاهها بدون هیچ زه و کمانی همچون تیر قلب صاحبش را پاره میکند.
شاعر دیگری میگوید:
وكنتَ مَتَى أَرْسَلْتَ طَرْفَك رائدًا
لقَلْبِكَ يومًا أَتْعبَتْك المناظِرُ
رأيتَ الذي لا كُلُّه أنت قادِرٌ
عليه ولا عن بعضِه أنت صابِرُ
وهر زمانی که چشم خویش را به عنوان سفیر قلب روان کنی مناظر تو را خسته میسازد.
زیرا چیزهایی را میبینی که نه بر(دست یافتن به) همه قادر هستی و نه هم از برخی از آن صابر.
متنبی میگوید:
وأنا الذي جلَبَ الْمَنِيَّةَ طَرْفُه
فمَنِ المَطالَبُ والقتيلُ القاتلُ؟!
من همان کسی هستم که چشمش هلاکت را جلب نمود؛ پس از چه کسی مطالبه خون خود را نمایم، چون مقتول همان قاتل است.
من نیز ابیاتی در این زمینه سرودهام:
يا راميًا بسهامِ اللحْظِ مُجْتَهِدًا
أنت القتيلُ بما تَرْمِي فلا تُصِبِ
ای کسی که میکوشی تیر نگاههایت را به هر سو بیاندازی، خودت مقتول نگاهی هستی که آنرا رها میکنی و به هدف نمیرسی.
وباعِثَ الطرْفِ يَرتادُ الشفاءَ له
تَوَقَّهُ إنه يَرْتَدُّ بالعَطَبِ
و ای کسی که چشم خود را بخاطر شفای آن به هر طرف میفرستی، آنرا حفظ کن چرا که چشمچرانی هلاکت را به دنبال دارد.
تَرجُو الشفاءَ بأحداقٍ بها مَرَضٌ
فهل سَمِعْتَ بِبُرْءٍ جاءَ من عَطَبِ
امید شفا از سیاهی چشمانی داری که مریض است؛ آیا شنیدهای که صحت و سلامتی از هلاکت بدست آمده باشد.
ومُفْنِيًا نفسَه في إِثرِ أَقْبَحِهم
وصْفا لِلَطْخِ جمالٍ فيه مُسْتَلَبِ
خود را نابود میکنی در پی کسی که بدترین اوصاف را داراست؛ و خود را به خاطر جمال و زیبایی موقت آلوده میکنی.
وواهبًا عُمْرَه في مِثلِ ذا سَفَهًا
لو كنتَ تَعْرِفُ قدْرَ العُمْرِ لم تَهَبِ
عمرت را از روی سفاهت و کمخردی در این امور میگذرانی؛ اگر ارزش عمر را میدانستی آنرا چنین هدر نمیدادی.
وبائعًا طِيبَ عيْشٍ ما لَه خَطَرٌ
بطَيْفِ عيشٍ من الآلامِ مُنْتَهَبِ
زندگی خوب و خوش و بدون خطر را به زندگی خیالی پر از درد و رنج میفروشی.
غُبِنْتَ واللهِ غَبْنًا فاحشًا فلو اسـ
ـتَرْجَعْتَ ذا العَقْدَ لم تُغْبَنْ ولم تَخِبِ
به خدا سوگند که در این معامله ضرر فاحشی را متحمل شدی؛ اگر این معامله را فسخ کنی، نه زیان کردی و نه پشیمان میشوی.
ووَارِدًا صَفْوَ عيشٍ كلُّه كَدَرٌ
أمامَك الوِرْدُ صَفْوًا ليس بالكَذِبِ
ای که تصور میکنی در حال ورود به زندگی پاک و زلالی هستی، همگی آن رنج و غم است؛ در برابر تو چشمه زلال است و این دروغ نیست.
وحاطِبُ الليلِ في الظلماءِ مُنْتَصِبًا
لكلِّ داهيةٍ تُدْني من العَطَبِ
مانند هیزمکش در شب تاریک برای هر بلایی که انسان را به هلاکت و نابودی نزدیک میکند ایستادهای؛
شابَ الصِّبَا والتصابِي بعدُ لم يَشِبِ
وضاعَ وَقْتُك بينَ اللهوِ واللعبِ
کودکی پیر شد ولی کودک جلوه کردن (و بازی و سرگرمی او) هنوز پیر نشده؛ وقتت به بازی و سرگرمی ضایع شد.
وشَمْسُ عُمْرِك قد حانَ الغروبُ لها
والضيُّ في الأفُقِ الشـرقيِّ لم يَغِبِ
آفتاب عمرت نزدیک به غروب است؛ حال آنکه نور در افق شرقی غایب نشده.
وفازَ بالوَصْلِ مَن قد فازَ وانْقَشَعَتْ
عن أُفْقِه ظُلماتُ الليلِ والسُّحُبِ
کامیاب شده کسی که به مراد خود رسیده است. و تاریکیهای شب و ابرها از افق او کنار رفته است.
كم ذا التخلُّفِ والدنيا قد ارْتَحَلَتْ
ورُسْلُ ربِّك قد وافَتْكَ في الطلَبِ
گناه و لغزش تا کی؟ حال آنکه دنیا در حال تمام شدن است و سفیران پروردگارت در طلب و جستجوی تو هستند.
ما في الديارِ وقد سارتْ ركائِبُ مَن
تَهواهُ للصَّبِّ من سُكْنَى ولا أَرَبِ
در این سرزمین هیچ مسکن و هیچ منزلی باقی نمانده؛ و قافله کسانی که به آنها عشق میورزیدی رفتهاند.
فأَفْرِشِ الْخَدَّ ذَيَّاك الترابَ وقُلْ
ما قالَه صاحبُ الأشواقِ في الحقَبِ
چهره خویش را به روی زمین فرش کن و بگو آنچه را عاشق (غیلان) در زمانههای گذشته گفته بود.
ما رَبْعُ مَيَّةَ مَحفوفًا يَطُوفُ به
غَيلانُ أَشْهى له من رَبعِكَ الْخَرِبِ
خانه و منزل میة (از نامهای زنان است) که غیلان به گرد آن در چرخش است، برای او از خانهی خراب تو گواراتر نیست.
ولا الخدودُ وقد أُدْمِينَ من ضَرَجٍ
أَشْهَى إلى نَاظِرِي من خَدِّكَ التَّرِبِ
ونه هم گونههای وی که با رنگ سرخ خونآلود(و آرایش) شدهاند در نزد دو چشمان من خوشایندتر از گونهی غبارآلود تو هستند.
منازِلاً كان يَهواها ويَأْلَفُها
أيَّامَ كان منالُ الوَصْلِ عن كَثَبِ
منازلی را که دوست داشته وبه آن الفت داشت
در روزهایی که وصلت از نزدیک حاصل میگردید
فكُلَّمَا جُلِيَتْ تلك الرُّبوعُ له
يَهْوِي إليها هَوِيَّ الماءِ في صَبَبِ
پس هرگاه این سرزمینها و محلهها برایش نمایان شود،مانند ریختن آب از بالا به پائین بطرف آن منازل سرازیر میشود
أَحْيَا له الشوقُ تَذكارَ العُهودِ بها
فلو دعا القلْبَ للسُّلوانِ لم يُجِبِ
عشق یاد زمانههای گذشته را برای او زنده نمود
پس اگر قلب را برای تسلیه بخواهد اجابت نمیکند
هذا وكَمْ مَنزِلٍ في الأرضِ يأْلَفُه
وما له في سواها الدَّهْرَ من رَغَبِ
اینگونه است، و با بسیاری از منازل روی زمین الفت دارد و هیچ نوع رغبت وآرزویی تا ابد به غیر آنها ندارد
ما في الْخِيامِ أخو وَجْدٍ يُريحُك إن
بَثَثْتَه بعضَ شأنِ الحبِّ فاغْتَرِبِ
در اهل این خیمهها برادر عاشقی وجود ندارد که تو را راحتی بخشد، اگر در مورد برخی امور عشق وعاشقی با او هم صحبت شوی،پس غربت را برگزین.
وأَسْرِ في غَمَرِاتِ الليلِ مُهْتَديًا
بنفحَةِ الطِّيبِ لا بالنارِ والحطَبِ
در تاریکیهای شب بوسیلهی نسیم بویخوش هدایت یاب و حرکت کن، نه به وسیلهی آتش وهیزم
وعادِ كلَّ أَخِي جُبْنٍ ومَعْجَزَةٍ
وحارِبِ النفْسَ لا تُلقيكَ في الْحَرَبِ
با هر فرد ترسو و بزدل وعاجزی دشمنی کن
و با نفس خویش مبارزه کن که تو را در هلاکت نیاندازد
وخُذْ لنفسِكَ نورًا تَستضِـيءُ به
يومَ اقتسامِ الْوَرَى الأنوارَ بالرُّتَبِ
و برای نفس خویش نوری را برگیر تا بوسیله آن روشنائی را بدست آوری
در آن روز که روشنائیها برای مردم به اساس مرتبه آنها تقسیم میگردد
فالْجِـسْرُ ذو ظُلماتٍ ليس يَقْطَعُه
إلا بنورٍ يُنَجّي العبْدَ في الكُرَبِ
چرا که پل صراط تاریکی شدید دارد نمیتوان از آن گذشت
مگر بوسیله روشنائی و نوری که بنده را در مشکلات نجات میبخشد
مقصود این است که نگاههای اضافی اصل و اساس بلا و مصیبت میباشند.
اما سخنان اضافی نیز دروازههایی از شر را به روی انسان باز میکنند که همگی محل ورود شیطان هستند. بنابراین خودداری از سخنان اضافی تمام این دروازهها را به روی شیطان میبندد. چه بسیار جنگهایی که به خاطر یک سخن به راه افتادند؛ رسول خدا ج به معاذ س فرمودند: «وَهَلْ يَكُبُّ النَّاسَ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ في النَّارِ إلا حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ»[٢٨]: «و آیا مردم را چیزی جز محصول زبانهایشان(یعنی سخنانشان) به رو در آتش میاندازد؟!».
و در سنن ترمذی آمده که مردی از انصار فوت کرد؛ برخی از صحابه گفتند: خوشا به حال او؛ پس رسول خدا ج فرمودند: «فَمَا يُدْرِيكَ فَلَعَلَّهُ تَكَلَّمَ بَمَا لَا يَعْنِيهِ أَوْ بَخِلَ بِمَا لَا يَنْقُصُه»[٢٩]: «چه میدانید، شاید سخنان بیهودهای گفته باشد یا در چیزی بخل ورزیده باشد که (در صورت بخشش آن) نقصی متوجه وی نمیشد».
و بسیاری از گناهان از سخنان و نگاههای اضافی پدید میآیند. و ایندو وسیعترین راههای ورودی شیطان هستند چرا که أعضای (انجام دهندهی) آنها (یعنی زبان و چشم) خسته و درمانده نمیشوند؛ بر خلاف شهوت شکم که چون با غذا پر شود، هیچ تمایلی برای غذا در آن باقی نمیماند. اما چشم و زبان اگر رها شوند، از نگاه کردن و سخن گفتن خسته نمیشوند بلکه جنایت آنها از دامنهای گسترده، شعبههای متعدد و آفات زیادی برخوردار است؛ سلف صالح در مورد نگاههای اضافی هشدار میدادند چنانکه در مورد سخنان اضافی هشدار میدادند. و میگفتند: هیچ چیزی چون زبان به زندان طولانی نیاز ندارد.
اما غذای اضافی انسان را به سوی بدیهای زیادی سوق میدهد؛ چنانکه اعضا و جوارح انسان را به سوی گناهان به حرکت درمیآورد و نسبت به انجام عبادات آنها را سنگین (و کسل) مینماید؛ و در شر و بدی آن همین دو امر کافی است. چه بسیار گناهانی که سبب آنها شکمسیری و غذای اضافی بوده و چه بسیار عباداتی که شکمسیری مانع آن شده است. بنابراین هرکسی از شر شکم خود مصون داشته شود، در واقع از شر بزرگی مصون داشته شده است؛ و بیشترین حالتی که شیطان (در آن) بر انسان مسلط میگردد زمانی است که شکم خود را از غذا پر نماید. و بر این اساس است که در برخی از آثار آمده است: «ضَیِّقُوا مَجارِيَ الشیطانِ بالصومِ»[٣٠]: «راههای ورود شیطان را با روزه تنگ نمائید». و رسول خدا ج فرمودند: «مَا مَلَأَ آدَمِيٌّ وِعَاءً شَرًّا مِنْ بَطْنٍ»[٣١]: «انسان هیچ ظرفی را که بدتر از شکم باشد پر نکرده است». یکی از پیامدهای پر کردن شکم از غذا، غفلت از ذکر الهی میباشد؛ و همین برای مذموم بودن آن کافی است. و چون قلب انسان به اندازهی یک لحظه هم از ذکر الهی غافل گردد، شیطان به او فشار آورده و وعده میدهد، به او امید کاذب داده، شهوتش را تحریک نموده و او را در هر وادی حیران و سرگردان میکند. نفس چون اشباع گردد به حرکت درآمده، جولان میدهد و گرد دروازههای شهوات میچرخد. اما چون گرسنه بماند ساکن و فروتن و ذلیل خواهد بود.
اما معاشرت اضافی نیز بیماری کشندهای است که موجب جلب هر شری است؛ چه بسیار نعمتهایی که به سبب چنان معاشرتهای اضافهای سلب شده است، چه دشمنیهایی را که سبب نشده است و چه کینه و نفرتهایی را که در قلب نکاشته است؛ نفرتهایی که در اثر آنها کوههای استوار نابود میشوند اما در قلبها ماندگارند؛ معاشرتهای اضافی و بدون ضرورت، زیان دنیا و آخرت را به دنبال دارند. لذا شایسته آن است که بنده به اندازه ضرورت با دیگران معاشرت داشته باشد. و مردم را در این معاشرت به چهار بخش تقسیم کند و اگر یکی از این انواع با نوع دیگری درآمیزد و میان آنها تمایزی قایل نگردد، به شر و بدی گرفتار میآید:
گروه اول: کسانی را تشکیل میدهند که انسان از معاشرت با آنها در شبانهروز بینیاز نیست؛ و نسبت به انسان مانند غذا هستند. چنانکه هرگاه انسان نیازش را با معاشرت با آنها برطرف نماید، آنان را ترک میکند. و هرگاه بدان نیاز پیدا کند معاشرت را از سر میگیرد. و این معاشرت امری مستمر و مداوم میباشد. چنین افرادی برای انسان عزیزتر از طلای سرخ هستند. این دسته از مردم را کسانی تشکیل میدهند که به الله متعال عالم هستند، امر او را میشناسند، از مکر و نیرنگهای شیطان آگاه بوده، بیماریهای قلب و داروی درمان آنها را میدانند. ناصح و خیرخواه الله متعال، کتابش، رسولش و مخلوقاتش میباشند. معاشرت با این گروه سراسر سود و منفعت است.
گروه دوم: کسانی را تشکیل میدهند که معاشرت با آنها همچون نیاز به دارو در هنگام بیماری است؛ چنانکه تا زمانی که انسان سالم و تندرست است نیازی به معاشرت با این دسته از مردم ندارد. آنان کسانی هستند که انسان جهت مصلحت معاش و برآورده کردن نیازهایش از معاشرت با آنها بینیاز نیست. چنانکه به وسیلهی معاشرت با آنها از طریق انواع معاملات، مشارکات، مشورت کردن، درمان بیماریها و ... نیازهایش را برطرف میکند. و معاشرت با آنها پس از برآورده کردن نیازهایش، شامل گروه سوم میشود.
گروه سوم: کسانی را تشکیل میدهد که معاشرت با آنها به مثابهی دچار شدن به بیماری است؛ که با توجه به معاشرت با افراد آن مراتب و انواع این بیماری مختلف و از قوت و ضعف برخوردار است.
- برخی از آنها چناناند که معاشرت با آنها چون دردی کشنده و بیماری مزمن است؛ معاشرت با این دسته از مردم نه سودی برای دین انسان دارد و نه برای دنیای او؛ بلکه پیامد معاشرت با آنها زیان دیدن دین و دنیای انسان یا یکی از آنهاست؛ فرجام معاشرت با این دسته از مردم، مرگی ترسناک میباشد.
- معاشرت با برخی از آنها همچون درد دندان است که درد آن رو به افزایش است. در چنین وضعیتی درد تنها با کشیدن دندان و دور کردن آن از خود تسکین مییابد.
- معاشرت با برخی از آنها مانند تب ادواری است. چنین فردی (همچون) باری سنگین و مورد نفرت است که سخن نیکی نمیگوید که به انسان سودی برساند و نیز سکوت نمیکند که از انسان سودی ببرد؛ جایگاهش را نمیداند تا نفس خود رادر جای شایستهاش قرار دهد؛ بلکه چون سخن گوید سخنش همچون عصایی است که بر قلوب شنوندگان فرود میآید حال آنکه شیفتهی سخنانش بوده و از آنها خرسند است؛ هر گاه سخن بگوید، از زبان خود(و بدون تعقل و اندیشیدن) سخن میگوید، و گمان میکند که کلامش همچون عطری است که فضای مجلس با آن معطر میشود. و اگر سکوت کند، از نصف سنگ آسیابی بزرگ که نه میتوان آنرا جابجا کرد و نه بر روی زمین کشید، سنگینتر خواهد بود.
و از امام شافعی رحمهالله ذکر شده که فرمود: گاهی فردی کنارم مینشیند که حضور او چنان در روحم سنگینی ایجاد میکند که از نظر روانی احساس میکنم سمتی از بدنم که به طرف اوست پایینتر از سمت دیگر است.
و روزی نزد شیخ و استادمان (شیخ الاسلام ابن تیمیه) مردی از این دسته را دیدم؛ درحالیکه شیخ او را تحمل میکرد چنانکه توان تحمل وی ضعیف شده بود. پس رو به من کرد و گفت: همنشینی با چنین فردی تب ادواری (و باعث احساس سنگینی در روح) میباشد.
سپس گفت: اما این تب برای ارواح ما همیشگی شده و به آن عادت کرده است.
خلاصه اینکه: معاشرت با هر مخالفی باعث سنگینی در روح انسان میشود که به صورت عارضی و دائمی میباشد. از مصیبتهای دنیا بر بنده این است که به یکی از افراد این گروه گرفتار گردد و چارهای جز معاشرت با او نداشته باشد که در اینصورت باید به نیکی با وی معاشرت داشته باشد تا اینکه الله متعال برای او گشایش و راه خلاصی فراهم کند.
گروه چهارم: این دسته را افرادی تشکیل میدهند که معاشرت با آنها سراسر هلاکت و بدبختی است. معاشرت با آنها همچون سم خوردن است. پس اگر پادزهری برای خورندهی این سم فراهم گشت و گرنه خدا عزایش را نیک گرداند!! این دسته در میان مردم بسیارند -خداوند متعال بر تعداد آنها نیفزاید-؛ عبارتند از اهل بدعت و گمراهی، کسانی که از سنت نبوی ج بازمیدارند، به سوی چیزی مخالف آن دعوت میدهند، از راه خدا بازمیدارند و خواستار انحراف در آن هستند؛ چنانکه بدعت را سنت و سنت را بدعت و معروف را منکر و منکر را معروف جلوه میدهند.
- اگر در میان آنها مزین به توحید خالص باشی میگویند: مقام اولیا و صالحین را پائین میآوری!! (و از آنان عیب و ایراد میگیری!!).
- اگر در میان آنها مزین به متابعت و پیروی خالصانه از پیامبر ج باشی، میگویند: نسبت به ائمه و پیشوایانی که از آنها پیروی میشود بیتوجهی و اعتنایی به آنها نداری!!
- اگر خداوند متعال را چنان توصیف کنی که خود را توصیف کرده است و رسولش ج او را توصیف نموده، بدون اینکه دچار غلو و افراط، و تفریط و کوتاهی شوی، میگویند: قایل به تشبیه در صفات هستی!!
- اگر به امور نیکی امر کنی که الله و رسولش ج به آنها امر کردهاند و از امور منکری نهی کنی که الله و رسولش ج از آنها نهی کردهاند، میگویند: تو فتنهگر هستی!!
- اگر از سنت پیروی کنی و امور مخالف با آنرا ترک کنی، میگویند: تو از اهل بدعت و گمراهانی!!
- اگر به خداوند متعال روی آورده و آنان را با فتنههای دنیا رها کنی، میگویند: تو از تلبیس کنندگانی!!
- و اگر راه و روش خود را رها کرده و از هوی و هوس و خواهشات آنها پیروی کنی، نزد خداوند از زیانکارانی و نزد آنها از منافقین!!
بنابراین باید با قطعیت به وسیلهی خشمگین کردن آنان در پی کسب رضایت الله و رسولش ج بود؛ و نباید خود را به سرزنش و کسب رضایت دیگران مشغول کرد؛ نباید به نکوهش و دشمنی آنها توجه نمود و چنین رفتاری عین کمال انسان است. چنانکه گفته شده:
وإذا أَتَتْكَ مَذَمَّتِي من نَاقِصٍ
فهي الشهادةُ لي بأنِّيَ كاملُ
هرگاه نکوهش من از انسانی ناقص به تو رسد، پس این گواهی بر کامل بودن من است.
و دیگری میگوید:
وقد زادني حبا لنفـسي أنني
بغيض الي كل امرئ غیر طائل
به محبتم نسبت به خود افزوده شد زمانی که دانستم مورد نفرت هر فرد بیارزش (و پست و بخیلی) هستم.
اگر کسی دروازههای قلبش را از این ورودیهای چهارگانه حفظ کند، راههایی که اصل هر بلا و مصیبتی در عالم هستند و عبارتند از: نگاه و کلام و طعام و معاشرت اضافی؛ و اسباب نهگانهای که وی را از شیطان و شرش مصون میدارد و آنها را بیان نمودیم به کار گیرد، بهرهی خود را از توفیق دریافته، و درهای دوزخ را به روی خود بسته، و درهای رحمت را به روی خود باز نموده و ظاهر و باطنش (در رحمت) فرو میرود. و بلکه چه بسا به هنگام مرگ عاقبت و فرجام این دوا را ستایش کند؛ چرا که مردم به هنگام مرگ متقیان را میستایند و مردم مسافر، صبحگاهان حرکت در شب را میستایند. و این الله متعال است که توفیق میدهد، او که پروردگار و معبودی جز او نیست.
[١٣]- صحیح بخاری: ٣٢٨٩.
[١٤]- با الفاظی مشابه در منابع ذیل آمده است: سنن ابوداود (١٤٦٣)؛ مسند احمد (١٧٣٨٩). شیخ البانی در سلسلة الأحادیث الصحیحة (١١٠٤) آن را صحیح دانسته است.
[١٥]- سند آنرا نیافتم. م
[١٦]- او گفت: من، فردی بسيار نيازمند و كثير العيال هستم. و نفقه آنان، برعهده من است. ابوهريره س میگويد: بعد از اين آه و فرياد، او را رها كردم. صبح، رسول الله ج از من پرسيد: «يَا أَبَا هُرَيْرَةَ مَا فَعَلَ أَسِيرُكَ الْبَارِحَةَ؟»: «ديشب، زندانیات، با تو چه كار كرد؟». گفتم: يا رسول الله! او از نياز شديد و كثرت فرزندان، شكايت میكرد. من بحال او ترحم نموده، او را رها كردم. پس رسول خدا ج فرمود: «أَما إِنَّهُ قَدْ كَذَبك وسيعُودُ»: «او به تو دروغ گفته است و دوباره باز میگردد». ابوهريره س میگويد: چون رسول الله فرموده بود: «دوباره خواهد آمد» به كمين او نشستم. او بار ديگر آمد و به دزديدن گندم مشغول شد. او را دستگير كردم و گفتم: اين بار حتما تو را نزد رسول الله ج خواهم برد. او گفت: مرا بگذار. زيرا فردی نيازمند و عيالوارم و مسئوليت آنها به عهده من است. دوباره نمیآيم. ابوهريره س میگويد: من دوباره بحال او ترحم نمودم و او را رها كردم. صبح، رسول الله فرمود: «يَا أَبا هُريْرة، ما فَعل أَسِيرُكَ الْبارِحة؟»: «ديشب زندانیات با تو چه كار كرد؟» عرض كردم: ای رسول خدا! او از نياز شديد و عيالوار بودن میناليد. من هم به حال او ترحم نمودم و او را رها كردم. رسول الله ج فرمود: «إِنَّهُ قَدْ كَذَبكَ وسيَعُودُ»: «اين را بدان كه او به تو دروغ گفته است و دوباره خواهد آمد». شب سوم نيز به كمين او نشسته بودم كه آمد و شروع به برداشتن گندم كرد. او را دستگير نمودم و گفتم: اين بار حتماً تو را نزد رسول الله خواهم برد. سومين بار است كه قول میدهی برنگردی، اما دوباره برمیگردی. او گفت: مرا رها كن. كلماتی به تو خواهم آموخت كه خداوند آنها را برايت مفيد خواهد نمود. گفتم: آن كلمات چه هستند؟ او گفت: اگر هنگام خوابيدن آيت الكرسی را بخوانی، تمام شب فرشتگان از تو حراست خواهند كرد و تا صبح شيطان نزد تو نخواهد آمد. من او را رها كردم. صبح، رسول الله ج پرسيد: «ما فَعلَ أَسِيرُكَ الْبارِحة؟»: «ديشب زندانیات با تو چه كار كرد»؟ عرض كردم: كلماتی را به من نشان داد كه به اعتقاد او برايم مفيد خواهند بود. لذا او را رها كردم. رسول الله ج فرمود: «مَا هِيَ؟»: «آن كلمات چه هستند؟»
[١٧]- صحیح بخاری (٢٣١١).
[١٨]- سنن ابوداود(٢٠٤٢)؛ مسند احمد (٩٠٤٢)؛ شیخ البانی در صحیح و ضعیف سنن ترمذی (٢٨٧٧) آنرا صحیح دانسته است.
[١٩]- سنن ابو داود (١٣٩٧)؛ ابن ماجه (١٣٦٩)؛ سنن ترمذی (٢٨٨١)؛ صحیح ابی داود (١٢٦٣)؛
[٢٠]- سنن ترمذی(٢٨٨٢)؛ شیخ البانی در صحیح وضعیف سنن ترمذی آنرا صحیح دانسته است.
[٢١]- ﴿حمٓ١ تَنزِيلُ ٱلۡكِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡعَلِيمِ٢ غَافِرِ ٱلذَّنۢبِ وَقَابِلِ ٱلتَّوۡبِ شَدِيدِ ٱلۡعِقَابِ ذِي ٱلطَّوۡلِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ إِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ٣﴾[غافر: ١-٣]«حم (حا میم)؛ نازل شدن (این) کتاب از سوی الله پیروزمند داناست. آمرزندۀ گناه و پذیرندۀ توبه، سخت عقوبت، صاحب نعمت است، هیچ معبودی (به حق) جز او نیست، بازگشت به سوی اوست».
[٢٢]- از عبدالرحمن بن ابی بکر از ابن ابی ملیکه از زرارة بن مصعب از ابی سلمه از ابوهریره از رسول الله ج؛ سنن ترمذی (٢٨٧٩)؛ شیخ البانی در صحیح و ضعیف سنن ترمذی این روایت را ضعیف دانسته است.
[٢٣] - صحیح بخاری (٣٢٩٣)؛ صحیح مسلم (٢٦٩١).
[٢٤] - سنن ترمذی (٢٨٦٣)؛ شیخ البانی در صحیح و ضعیف سنن ترمذی آنرا صحیح دانسته است.
[٢٥]- سنن ترمذی (٢١٩١) البانی آنرا ضعیف خوانده است.
[٢٦]- البانی در تخریج الکلم الطیب شماره (٢٢٨) آنرا ضعیف دانسته است.
[٢٧]- حاکم در مستدرک (٧٨٧٥) و القضاعی در مسند الشهاب (١/٢١) اين حديث را با اين الفاظ روايت كردهاند: «النَّظْرَةُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ مَسْمُومَةٌ فَمَنْ تَرَكَهَا مِنْ خَوْفِ اللَّهِ أَثَابَهُ جَلَّ وَعَزَّ إِيمَانًا يَجِدُ حَلَاوَتَهُ فِي قَلْبِهِ»: «نگاه (به نامحرم) تیری از تیرهای مسموم ابلیس است؛ هرکس آنرا به خاطر ترس از الله متعال ترک کند، الله متعال ایمانی را به او میبخشد که حلاوت و شیرینی آنرا در قلبش میچشد». البانی آنرا در سلسله الأحادیث الضعیفة (١٠٦٥) ضعیف دانسته است.
[٢٨]- مسند احمد (٢٢٠٦٣) با تصحیح البانی در سلسة الأحادیث الصحیحة (٣٢٨٤).
[٢٩]- سنن ترمذی (٢٣١٦) و البانی آنرا در سلسلة الأحادیث الضعیفة (٦١٠٧) ضعیف دانسته است.
[٣٠]- علامه البانی در مورد این روایت میگوید: در هیچیک از کتابهای روایی که به آنها دسترسی داشتم، اصلی برای این بخش از روایت نیافتم؛ و فقط در کتاب احیاء غزالی وارد شده است. نگا: سلسلة الأحادیث الضعیفة (٣/٧٩)
[٣١]- سنن ترمذی (٢٣٨٠)؛ سنن ابن ماجه (٣٣٤٩)؛ البانی در سلسلة الأحادیث الصحیحة (٢٢٦٥) این روایت را صحیح دانسته است.