ده گانه های ابن قیم

اسباب ده‌گانه برای دفع شر حسود

اسباب ده‌گانه برای دفع شر حسود

ابن قیم  / در کتاب «بدائع الفوائد» در پایان تفسیر سوره‌ی فلق می‌نویسد:

فصل: با ده سبب شر حسود از محسود دفع می‌گردد:

سبب اول: پناه بردن به خداوند متعال از شر حسود؛ و مقصود سوره‌ی فلق همین است. الله متعال استعاذه (پناه جستن) وی را می‌شنود و می‌داند که از چه چیزی به او پناه می‌جوید.

منظور از شنیدن خداوند متعال در اینجا، شنیدنی است که با اجابت همراه است نه شنیدن عام؛ مانند اینکه می‌گوید: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» یعنی: «الله شنيد و قبول كرد ستايش كسى را كه او را ستايش نمود». و از این قبیل است قول خلیل الله ابراهیم  ÷ که فرمود: ﴿إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ ٱلدُّعَآءِ٣٩[إبراهيم: ٣٩]«مسلماً پروردگار من شنوندۀ دعاست». یعنی اجابت کننده‌ی دعاست.

گاهی خداوند متعال این شنیدن را مقرون به علم و گاهی مقرون به دیدن ذکر می‌کند. و این به اقتضای حال و وضع کسی است که پناه می‌جوید. گاهی انسان از شر دشمنش که می‌داند الله متعال او را می‌بیند و نیرنگ و شرش را می‌داند، پناه می‌جوید؛ خداوند متعال به چنین پناه‌جویی خبر داده که پناه جستن وی را می‌شنود یعنی اجابت کننده و دانا به مکر و نیرنگ دشمنش می‌باشد و او را می‌بیند تا به این ترتیب امیدواری پناه‌جو را وسعت بخشد و او نیز قلبا به دعا در پیشگاه الهی روی آورد.

در حکمت قران بیندیش؛ اینکه چگونه در سوره‌ی اعراف و حم سجده پناه جستن از شیطان را با الفاظ «السمیع العلیم» ذکر نموده است. شیطانی که به وجود او آگاهیم و او را نمی‌بینیم؛ و نیز در سوره‌ی «حم مومن» پناه جستن از شر انسان با الفاظ «السمیع البصیر» وارد شده است. انسانی که با او انس گرفته می‌شود و با دیدگان مشاهده می‌گردد. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُجَٰدِلُونَ فِيٓ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ بِغَيۡرِ سُلۡطَٰنٍ أَتَىٰهُمۡ إِن فِي صُدُورِهِمۡ إِلَّا كِبۡرٞ مَّا هُم بِبَٰلِغِيهِۚ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ٥٦[غافر: ٥٦]«همانا کسانی ‌که در آیات الله بدون هیچ حجت (و دلیلی) که برای آنها آمده باشد، مجادله می‌کنند، در سینه‌های‌شان جز تکبر نیست که خود به آن نخواهند رسید، پس به الله پناه ببر، بی‌گمان اوست که شنوای بیناست».

زیرا افعال انسان محسوس بوده و با چشم دیده می‌شود اما کید و مکر شیطان از راه ایجاد وسوسه و القای خیالات به قلب می‌باشد که به وسیله‌ی علم و نه دیدن احساس می‌شوند. بنابراین خداوند متعال در این مورد به پناه جستن به خداوند شنوایِ دانا امر نموده است. اما در باب آنچه با چشم دیده می‌شود و با رؤیت درک می‌شود به پناه جستن به خداوند شنوایِ بینا امر نموده است.

سبب دوم: رعایت تقوای الهی و مراقبت از آن در امر و نهیش؛ چنانکه هرکس تقوای الهی پیشه کند، الله متعال حفاظت وی را به عهده می‌گیرد و او را به دیگری وانمی‌گذارد. چنانکه می‌فرماید: ﴿وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لَا يَضُرُّكُمۡ كَيۡدُهُمۡ شَيۡ‍ًٔا[آل عمران: ١٢٠]«و اگر شما صبر کنید و پرهیزگاری نمایید، مکر و نیرنگ‌شان هیچ زیانی به شما نمی‌رسد».

و رسول خدا  ج به عبدالله بن عباس فرمودند: «احْفَظِ اللهَ يَحْفَظْكَ احْفَظِ اللهَ تَجِدْهُ تُجَاهَكَ»[١٠]: «(امر و نهی) الله متعال را حفظ کن، تو را (در دنیا و آخرت) حفاظت می‌کند؛ (حق) الله متعال را رعایت کند، او را در برابر خود می‌یابی».

بنابراین هرکس امر و نهی الهی را حفظ کند، الله متعال او را حفاظت می‌کند و بلکه به هر سو رو کند، الله متعال را در برابر خود می‌یابد؛ و هرکس الله متعال حافظ او بوده و در برابرش باشد، از چه کسی می‌ترسد و حذر می‌کند؟!

سبب سوم: صبر در برابر دشمن؛ اینکه با او درگیر نشود و از او شکایت نکند و هرگز به اذیت و آزار او توجه نکند. براستی با هیچ امری چون صبر و توکل بر الله، بر حسود چیره نمی‌گردد؛ نباید تأخیر در فرجام حسود و بغاوت وی را امری طولانی پندارد، چون هرگاه در حق او به تعدی و تجاوز روی آورد، این تجاوز همچون سرباز و نیرویی برای فرد مورد تجاوز و حسادت واقع شده، خواهد بود؛ در واقع فرد متجاوز به این ترتیب با خود می‌جنگد در‌حالی‌که متوجه نیست؛ لذا تعدی و تجاوز وی، همچون تیری است که خود به سوی خود پرتاب می‌کند اگر فرد مورد تجاوز واقع شده ببیند؛ اما به سبب ضعف بصیرتش، تنها صورت ظاهری تجاوز را می‌بیند و نه پایان و سرانجام آن را. الله متعال می‌فرماید: ﴿وَمَنۡ عَاقَبَ بِمِثۡلِ مَا عُوقِبَ بِهِۦ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيۡهِ لَيَنصُرَنَّهُ ٱللَّهُ[الحج: ٦٠]«و هرکس به همان مقدار که به او ستم شده مجازات کند، سپس بر او ستم شود، بدون شک الله متعال قطعا او را یاری خواهد کرد».

چون الله متعال برای فردی که در بار دوم به او ستم شده ضمانت کرده که نصرت و یاری‌اش همراه او خواهد بود حال آنکه در بار اولی که به او ستم شده حقش را به طور کامل دریافت کرده است، حمایت خداوند متعال از کسی چگونه خواهد بود که جزئی از حقش را هم نگرفته است بلکه نسبت به او تعدی و تجاوز شده و صبر کرده است.

در میان گناهان هیچ گناهی چون تعدی و تجاوز و قطع پیوند خویشاوندی نیست که فرجام و مجازات آن سریع‌تر از این‌دو باشد؛ بلکه سنت الهی بر این رفته که اگر کوهی بر کوهی تجاوز کند، آنکه تجاوز کرده را ویران خواهد کرد.

سبب چهارم: توکل بر الله متعال؛ ﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓ[الطلاق: ٣]«و هرکس بر الله توکل کند، پس همان او را کافی است».

توکل از قوی‌ترین اسبابی است که بنده به وسیله‌ی آن اموری را از خود دور می‌کند که از توانایی او خارج است؛ اموری چون اذیت و آزار خلق و ظلم و تجاوز آنها؛ توکل از قوی‌ترین اسباب در این زمینه است. چراکه الله متعال برای او کافی است و هرکس الله متعال کافی و نگهدار او باشد و از او حمایت کند، فرصتی برای دشمنش علیه او نخواهد بود و جز ضرر و زیانی که چاره‌ای جز آن نیست متوجه وی نخواهد شد؛ اموری مانند گرمی و سردی و گرسنگی و تشنگی؛ اما اینکه زیان و ضرری متوجه وی گردد که مطابق میل و اراده‌ی متجاوز باشد، هرگز رخ نمی‌دهد. و تفاوت است بین آزاری که در ظاهر اذیت کردن آن شخص بوده اما درحقیقت احسان به او و آسیب‌رسانی به خود است و بین ضرری که شخص (متجاوز) با آن دلش از وی (فرد مظلوم) خنک می‌شود.

برخی از سلف صالح گفته‌اند: الله متعال برای هر عملی جزا و پاداشی از جنس آن قرار داده است؛ و پاداش توکل بر او تعالی را همان کفایت نمودن بنده‌اش قرار داده است. چنانکه می‌فرماید: ﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓ؛ «و هرکس بر الله توکل کند، پس همان او را کافی است». خداوند متعال در پاداش توکل نفرموده که چنین و چنان پاداشی را به متوکل می‌دهد چنانکه در بحث اعمال نوع پاداش را بیان می‌کند؛ بلکه در پاداش آن خود را کفایت‌کننده بنده‌ی متوکل و حامی او می‌شمارد. بنابراین چون بنده چنانکه باید بر خداوند متعال توکل کند، هرچند تمام آسمان‌ها و زمین و کسانی که در آنها هستند به کید و مکر و نیرنگ علیه وی برخیزند، الله متعال برای متوکل راه برون رفت از این همه دسیسه را میسر می‌گرداند و او را در برابر آنها کفایت نموده و یاری می‌رساند. و همانا ما در کتاب «الفتْحِ القُدْسِیِّ» حقیقت توکل و فواید و شدت نیاز بنده به آن‌را بیان نمودیم؛ و در آنجا به ذکر فساد دیدگاه کسانی پرداختیم که توکل را از جمله مقامات معلول و مقامات عوام می‌دانستند؛ و از چند وجه بطلان دیدگاه آنان را در این زمینه ذکر نمودیم. و بیان کردیم که توکل از بزرگ‌ترین و والاترین مقامات عارفان است و هرچه مقام بنده ارتقا یابد، نیاز وی به توکل بیشتر و شدیدتر می‌گردد؛ و توکل بنده به اندازه ایمان او می‌باشد. اما در اینجا مقصود ما ذکر اسبابی است که به وسیله‌ی آنها شر حاسد و چشم‌زخم‌زننده و ساحر و متجاوز دفع شود.

سبب پنجم: عدم توجه قلب به آن؛ و اینکه هرگاه در ذهن وی خطور کرد به محو آن از ذهنش بپردازد. بنابراین نه بدان توجهی داشته باشد و نه از آن بترسد و نه قلبش را مشغول آن کند؛ و این از سودمندترین داروها و قوی‌ترین اسباب در دفع شر حسود می‌باشد. چنین وضعیتی مشابه موقعیت کسی است که دشمنش او را فرامی‌خواند تا با او درگیر شده و از این طریق به اذیت و آزار وی بپردازد؛ اما چون وی متعرض او نگردد و با او درگیر نشود، بلکه از وی دوری جوید، دشمنش به او آسیبی نمی‌رساند. اما اگر هریک از آنها با دیگری درگیر شود، حاصل آن چیزی جز شر و بدی نخواهد بود. ارواح نیز چنین هستند؛ چنانکه اگر روح انسان متوجه این مسأله شده و دچار این دغدغه گردد درحالی‌که روح حسودِ متجاوز پیوسته در خواب و بیداری متوجه او بوده و از هدف خود که آسیب رساندن به محسود است سست و بی‌تفاوت نمی‌شود، بلکه آرزوی آن دارد که دو روح با یکدیگر درگیر شوند؛ چون دو روح هریک با دیگری درگیر شوند، آرامش و اطمینان از بین رفته و جای خود را به شر و شرارت می‌دهد تا اینکه یکی از آنها نابود شود. بنابراین چون انسان روح خود را از این مسأله مصون داشته و بدان توجهی نکند و ذهنش را درگیر آن نکند و چون به ذهنش خطور کرد آن‌را از خود دفع نماید و به امری مشغول گردد که برای او اولی‌تر و سودمندتر است، حسود تنها مانده و خودش را می‌خورد؛ چراکه حسادت همچون آتش است که اگر چیزی را برای سوزاندن نیابد خود را می‌سوزاند؛ و این امر مهمی است که فایده‌ی آن بسیار است و جز کسی که از نفسی شریف و همتی والا برخوردار است آن‌را دریافت نمی‌کند. اما نادان و ناآزموده‌ای که در پی انتقام و خنک شدن دل از دشمنش می‌باشد، از این مقام والا بسیار فاصله دارد؛ و تفاوت زیادی میان انسان زیرک و باهوش و او می‌باشد؛ و کسی را یارای شناخت این مقام نیست مگر آنکه حلاوت و پاکی این نعمت را چشیده باشد؛ گویا چنین شخصی معتقد است که یکی از بزرگ‌ترین عذاب‌های قلب و روح، مشغول شدن و وابستگی قلب و روح به این مساله است و چیزی برای روح دردناک‌تر از پرداختن به این مساله نمی‌بیند؛ و جز نفوس مطمئنه و آرام و نرم که به وکالت الله متعال از ایشان راضی شده و دانسته‌اند که یاری و نصرت خداوند متعال برای آنها بهتر از یاری خودشان است، این مهم را تصدیق نمی‌کنند، ؛ بنابراین به الله متعال اطمینان کرده و با تکیه بر او آرامش می‌یابد. و می‌داند که ضمانت الهی حق است و وعده او راست می‌باشد؛ و کسی چون الله متعال به عهد و پیمانش وفادار نیست؛ و از او راستگوتر نیست؛ لذا می‌داند که نصرت و یاری خداوند متعال برای او قوی‌تر، استوارتر، مداوم‌تر و پرفایده‌تر از یاری خودش یا نصرت و یاری مخلوقی چون خود برای او می‌باشد؛ و در این زمینه تقویت نمی‌گردد مگر با تمسک به سبب ششم؛

سبب ششم: و آن عبارت است از روی آوردن به الله و رعایت اخلاص برای او و قرار دادن محبت و کسب رضایت و بازگشت به سوی خداوند به جای آنچه در نفسش خطور می‌کند. به این ترتیب آرمان و آرزوهایش رفته رفته مقهور و مغلوب گشته و از بین می‌روند. و بلکه خواطر و هواجس و آرزوهایش همگی در مسیری که خداوند متعال دوست دارد و در جهت تقرب الهی و کسب رضایت و رحمت الهی و ذکر او قرار می‌گیرد؛ چنانکه محب واقعی محبت محبوش را که به او نیکی نموده ذکر می‌کند. محبوبی که محبتش تمام وجودش را فراگرفته است. بنابراین قلبش را یارای آن نیست که از ذکرش روی برگرداند و روحش را توان آن نیست که از محبتش دست بکشد؛ چون انسان به این مرحله برسد، چگونه راضی می‌شود محل افکار و قلبش را مشغول و درگیر کسی نماید که به او حسادت می‌ورزد و در پی تجاوز در حق او می‌باشد؛ چگونه چنین کسی می‌تواند خود را مشغول انتقام از حسود و تدبیر علیه وی گرداند. چنین رفتار انتقام‌جویانه‌ای تنها از کسی سر می‌زند که از قلبی ویران برخوردار است؛ قلبی که از هرگونه محبت الهی و بزرگی و طلب رضایت او خالی است؛ بلکه چون دچار حسادت دیگران گردد، هنوز که وارد قلب وی نشده نگهبانان قلبش ندا می‌دهند: برحذر باش از محدوده‌ی پادشاه؛ به مسافرخانه‌هایی برو که هرکس به آنها مراجعه کند جای سکونت می‌یابد؛ تو را چه به خانه پادشاهی که بر آن کشیک و نگهبان گماشته و با دیوارهای بلند آن را احاطه کرده است؟!

الله متعال در حکایت از دشمنش ابلیس می‌فرماید که وی گفت: ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغۡوِيَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ٨٢ إِلَّا عِبَادَكَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِينَ٨٣[ص: ٨٢-٨٣]«(ابلیس) گفت: پس به عزتت سوگند که همۀ آنها را گمراه خواهم کرد. مگر بندگان برگزیده‌ی تو را، از میان آنها».

و می‌فرماید: ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيۡسَ لَكَ عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٌ[الحجر: ٤٢]«یقیناً تو را بر بندگانم تسلطی نیست».

و می‌فرماید: ﴿إِنَّهُۥ لَيۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٩٩ إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ يَتَوَلَّوۡنَهُۥ وَٱلَّذِينَ هُم بِهِۦ مُشۡرِكُونَ١٠٠[النحل: ٩٩-١٠٠]«بی‌گمان او بر کسانی‌ که ایمان آورده‌اند و بر پروردگار‌شان توکل می‌کنند، (هیچ) تسلطی ندارد. تسلط او تنها بر کسانی است که او را به دوستی (و سرپرستی) خود برگزیده‌اند و کسانی ‌که (به پیروی از وی) به او (= الله) شرک می‌ورزند».

و در حق یوسف صدیق  ÷ می‌فرماید: ﴿كَذَٰلِكَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِينَ٢٤[يوسف: ٢٤]«این‌چنین (کردیم) تا بدی و فحشا را از او دور سازیم، بی‌گمان او از بندگان مخلَص (و برگزیده‌ی) ماست».

براستی چه وسیع است سعادت و خوشبختی کسی که وارد این قلعه شود؛ به قلعه‌ای پناه برده که هرکس بدان پناه جوید ترسی بر او نخواهد بود و زیانی متوجه وی نمی‌گردد و دشمن به وی دسترسی ندارد: ﴿ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ٢١[الحديد: ٢١]«این فضل الله است که به هرکس بخواهد می‌دهد و الله دارای فضل عظیم است».

سبب هفتم: توبه از گناهان به سوی خداوند متعال؛ گناهانی که سبب تسلط دشمنانش بر او شده‌اند. چرا که الله متعال می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَصَٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٖ فَبِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِيكُمۡ[الشورى: ٣٠]«و هر مصیبتی که به شما رسد، به خاطر کارهایی است که انجام داده‌اید». و به اصحاب پیامبرش  ج که بهترین انسانها بعد از وی می‌باشند می‌فرماید: ﴿أَوَلَمَّآ أَصَٰبَتۡكُم مُّصِيبَةٞ قَدۡ أَصَبۡتُم مِّثۡلَيۡهَا قُلۡتُمۡ أَنَّىٰ هَٰذَاۖ قُلۡ هُوَ مِنۡ عِندِ أَنفُسِكُمۡ[آل عمران: ١٦٥]«و آیا هنگامی ‌که مصیبتی (در جنگ احد) به شما رسید، درحالی‌که دو برابر آن‌را (در جنگ بدر به کافران) رسانده بودید، گفتید: این (مصیبت) از کجا است؟ بگو: آن از جانب خودتان است (و نتیجه نافرمانی دستور پیامبر  ج است)».

بنابراین کسی بر بنده مسلط نمی‌شود که او را مورد اذیت و آزار قرار دهد مگر به سبب گناهی که بنده دانسته یا ندانسته مرتکب شده است؛ و آنچه بنده از گناهانش نمی‌داند چندین برابر گناهانی است که از آنها آگاه است. و از اموری که نسبت به آنها آگاه است و مرتکب شده، آنچه فراموش می‌کند بسیار بیشتر از مواردی است که به یاد دارد.

و در دعای مشهور آمده است: «اللهم إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أُشْرِكَ بِكَ وَأَنَا أَعْلَمُ وَأَسْتَغْفِرُكَ لِمَا لَا أَعْلَمُ»: «بارالها به تو پناه می‌برم از اینکه به تو شرک ورزم درحالی‌که می‌دانم و از تو طلب مغفرت می‌کنم در مورد آنچه نمی‌دانم». بنابراین نیاز بنده به طلب مغفرت در مورد آنچه نمی‌داند بسیار بیشتر از مواردی است که از آنها آگاه است؛ و هیچ سبب اذیت و آزاری بر وی مسلط نمی‌گردد مگر به واسطه‌ی گناهی که مرتکب می‌شود.

یکی از سلف صالح با مردی مواجه شد که به او بد و بیراه گفت، پس به آن مرد گفت: منتظر بمان تا وارد خانه شوم سپس نزدت بازگردم؛ پس وارد خانه شد و به سجده افتاد و به تضرع به درگاه الهی مشغول شد، توبه کرد و به سوی خداوند متعال بازگشت؛ سپس به سوی آن مرد خارج شد؛ آن مرد گفت: چه کردی؟ گفت: از گناهی به سوی خداوند متعال توبه کردم که به واسطه‌ی آن تو را بر من مسلط نمود.

ان‌شاء‌الله به این مساله می‌پردازیم که در هستی شری جز گناه و موجبات آن وجود ندارد. چنانکه اگر انسان از گناه در امان باشد، از موجبات و پیامدهای آن در امان خواهد بود. بنابراین برای بنده‌ای که بر او تجاوز شده و مورد اذیت و آزار قرار گرفته و دشمنش بر او تسلط یافته، چیزی سودمندتر از توبه‌ی نصوح نیست.

نشانه‌ی سعادت و نیک‌بختی انسان این است که فکر و اندیشه‌اش را متوجه نفس و گناهان و عیب‌هایش داشته و به توبه و اصلاح آنها بپردازد؛ چنانکه فرصتی برای اندیشیدن در آنچه بدان گرفتار شده نمی‌ماند؛ بلکه مشغول توبه و اصلاح عیب و نقص‌هایش می‌گردد؛ و در این میان الله متعال عهده‌دار یاری و نصرت، حفظ و دفاع از وی می‌باشد. براستی که چه بنده‌ی سعادتمندی است! و چه با برکت است آن بلایی که بر وی نازل شده! و چه تأثیر خوبی بر او داشته است! اما نباید از این نکته غافل شد که توفیق و بالندگی به دست خداوند متعال است؛ آنچه الله متعال می‌بخشد کسی را یارای منع آن نیست و آنچه را او منع ‌کند کسی را یارای بخشیدن آن نیست. چراکه (تا توفیق الهی نباشد) هر کسی توفیق دست‌یافتن به آن‌را ندارد، نه آن‌را می‌شناسد، نه قصد آن‌ می‌کند و نه بر آن توان و قدرتی دارد؛ چراکه هر نیرو و قوتی (برای دفع ضرر و یا جلب منفعت) وابسته به الله متعال است.

سبب هشتم: صدقه و نیکی در حد توان؛ در این دو مورد تاثیری عجیبی در دفع بلا و مصیبت و چشم‌زخم و شر حسود می‌باشد. و اگر در توصیه به این امر جز تجربه‌های امت‌های قدیم و جدید نمی‌بود، برای عمل بدان کافی بود. بسیار بعید است چشم‌زخم، حسادت و اذیت و آزار دامنگیر نیکوکارِ صدقه‌دهنده شود. و اگر دچار بخشی از این امور گردد، در واقع در آنها لطف و یاری و تأیید الهی را بدست آورده و فرجام نیک برای او خواهد بود.

نیکوکارِ صدقه‌دهنده در پناه نیکی و احسانش می‌باشد و صدقه‌ای که می‌پردازد چون سپری نیک و دژ محکمی از سوی خداوند متعال است که از او حفاظت می‌کند؛ به طور کلی شکر نعمت نگهبان و مراقب آن در برابر هر سببی است که منجر به زوال و نابودی آن می‌گردد.

یکی از قوی‌ترین این أسباب (برای نابودی نعمت از بنده)، حسادت حسود و چشم‌زخم‌زننده است چراکه وی خسته نمی‌شود و دلش خنک نمی‌گردد تا اینکه نعمت از محسود گرفته شود. در این‌صورت است که آرام گرفته و آتش حسادتش خاموش می‌گردد؛ -خداوند متعال هرگز آن‌را خاموش نکند-. بنابراین بنده با هیچ عملی چون شکر نمی‌تواند از نعمت الهی مراقبت کند و هیچ عملی چون گناه و معصیت نمی‌تواند آن‌را در معرض زوال و نابودی قرار دهد. چراکه گناه کفران نعمت است که درواقع دروازه‌ای است به سوی کفران و ناسپاسی نعمت دهنده.

بنابراین نیکوکار صدقه‌دهنده با این عمل خود سربازان و لشکری را به استخدامش درمی‌آورد که برای دفاع از او می‌جنگند درحالی‌که او در بسترش خواب است؛ اما هرکس سرباز و لشکری نداشته باشد و دشمن داشته باشد، نزدیک است که دشمنش بر او پیروز گردد هرچند مدت این پیروزی به تأخیر افتد. والله المستعان

سبب نهم: که یکی از سخت‌ترین اسباب و دشوارترین آنها برای نفس می‌باشد. و کسی را یارای توفیق بر آن نخواهد بود مگر آنکه بهره‌ی وی نزد خداوند متعال بزرگ باشد. و آن خاموش کردن آتش حسود و متجاوز و آزار دهنده با نیکی کردن به او می‌باشد. چنانکه هرچه اذیت و آزار و شرارت و تجاوز و حسادت وی افزایش یابد، بر نیکی به او و نصیحتش و دلسوزی برای او افزوده گردد؛ گمان نمی‌کنم وقوع چنین امری را تصدیق نمایی چه برسد به اینکه آن را به مرحله عمل درآوری!!

اکنون به کلام الهی توجه کنید که می‌فرماید: ﴿وَلَا تَسۡتَوِي ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّيِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ٣٤ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٖ٣٥ وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٣٦[فصلت: ٣٤-٣٦] «و (هرگز) نیکی و بدی یکسان نیست، همیشه به نیکو‌ترین شیوه پاسخ ده، پس ناگاه (می‌بینی) همان کس‌ که میان تو و او دشمنی است، گویی دوست صمیمی است. و (اما) جز کسانی‌ که شکیبا باشند به آن نایل نمی‌شوند و جز دارندۀ بهرۀ بزرگ (از ایمان و اخلاق) کسی به آن دست نمی‌یابد. و هرگاه وسوسه‌ای (بازدارنده) از سوی شیطان تو را بازگرداند، پس به الله پناه ببر، یقیناً اوست که شنوای داناست».

و اینکه می‌فرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ يُؤۡتَوۡنَ أَجۡرَهُم مَّرَّتَيۡنِ بِمَا صَبَرُواْ وَيَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ٥٤[القصص: ٥٤]«اینان (کسانی اند که) به (سبب) صبری که کرده‌اند، پاداش‌شان دوبار (به آنان) داده می‌شود و (این‌ها) با نیکی‌ها بدی‌ها را دفع می‌کنند و از آنچه به آنها روزی داده‌ایم انفاق می‌کنند».

در حالت و وضعیتی که برای رسول خدا  ج رخ داد تأمل کنید؛ که قومش او را زدند (چنانکه زخمی شد) و خونش جاری گردید اما او خون را از خود پاک می‌کرد و می‌فرمود: «اللهم اغْفِرْ لِقَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ»: «پروردگارا، قوم مرا ببخش که آنها نمی‌‌دانند». رسول خدا  ج در این کلمات چهار مقام از مقامات احسان را با هم جمع نموده است و اینگونه با رفتار زشت و زننده آنها مقابله می‌کند:

- بخشیدن آنها

- طلب مغفرت برای آنها

- معذور شمردن آنها به اینکه نمی‌دانند.

- مهربانی و دلسوزی برای آنها چنانکه آنها را به خود نسبت می‌دهد و می‌فرماید: «اغْفِرْ لِقَوْمِي»: «قوم مرا ببخشای». چنانکه کسی برای شفاعت دیگری که رابطه‌ای با او دارد می‌گوید: این فرزند من است، این غلام من است، این دوست من است، پس به خاطر من از او درگذر.

اکنون امری را بشنو که بر نفس آسان است و احسان را در نزد آن پاک و خوشایند جلوه داده و به وسیله‌ی آن نفس را از نعمت برخوردار می‌گرداند: بدان که گناهانی داری که بین تو و الله متعال می‌باشند، از فرجام و عاقبت آن می‌ترسی و امید به بخشش آنها داری، اینکه خداوند متعال آنها را ببخشد و با این همه تنها به بخشیدن اکتفا نشود بلکه به تو نعمت داده شود و مورد اکرام قرار بگیری و بیش از آنچه در تصور داری به تو نیکی و احسان گردد و از امور سودمند برخوردار شوی؛ پس اگر این‌ چنین امیدواری که خداوند متعال در برابر بدی تو چنین رفتاری با تو داشته باشد، خود در پیشه کردن چنین رفتاری با مخلوقاتش در برابر بدی‌های آنها سزاوارتر و در اولویت قرار داری؛ تا اینکه خداوند متعال چنین رفتاری با تو داشته باشد. چراکه جزا از جنس عمل است. بنابراین رفتار خداوند متعال در برابر گناهان و بدی‌هایی که مرتکب شدی، همان رفتاری خواهد بود که در برابر بدی‌های مردم در حق تو با آنها داشتی. (اين) كيفری است مناسب و موافق (با اعمال آنان). پس از این، اختیار با توست که انتقام بگیری یا ببخشی و نیکی کنی یا نکنی؛ بنابراین چنانکه عمل کنی پاداش می‌یابی؛ و چنانکه با بندگان الهی رفتار کنی با تو رفتار می‌شود.

هرکس این معنا و مفهوم را تصور نموده و در ذهن داشته باشد، نیکی به کسی را که با او بدی کرده، آسان می‌بیند. و این علاوه بر نصرت و یاری الله متعال و معیت خاص خداوند است که با او همراه می‌باشد. چنانکه ابوهریره  س روایت می‌کند: «أَنَّ رَجُلًا قَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ إِنَّ لِي قَرَابَةً أَصِلُهُمْ وَيَقْطَعُونِي، وَأُحْسِنُ إِلَيْهِمْ وَيُسِيئُونَ إِلَيَّ، وَأَحْلُمُ عَنْهُمْ وَيَجْهَلُونَ عَلَيَّ، فَقَالَ: «لَئِنْ كُنْتَ كَمَا قُلْتَ، فَكَأَنَّمَا تُسِفُّهُمُ الْمَلَّ وَلَا يَزَالُ مَعَكَ مِنَ اللهِ ظَهِيرٌ عَلَيْهِمْ مَا دُمْتَ عَلَى ذَلِكَ»[١١]: «مردی عرض کرد: ای رسول خدا، من خویشاوندانی دارم که با آنان ارتباط برقرار می‌کنم، ولی آنها با من ارتباط ندارند؛ و من به آنان نیکی می‌کنم، ولی آنها به من بد می‌کنند؛ من در برابر بدی‌های‌شان شکیبایی می‌ورزم، ولی آنها باز هم به من بدی می‌کنند؛ رسول خدا فرمود: اگر همین گونه باشی که گفتی، گویا خاکستر داغ به آنان می‌خورانی و تا زمانی‌که به همین روش عمل کنی، پشتیبانی از سوی الله در برابرِ آنان با تو خواهد بود».

و این علاوه بر ستایش مردم از او می‌باشد که پیشاپیش به وی رو می‌کند و همگی با او بر علیه دشمنش همراه می‌شوند. چنانکه هرکس بشنود که او فردی نیکوکار است و به دیگری نیکی می‌کند حال آنکه آن غیر در حق او بدی می‌‌کند، با قلب و دعا و همتش در کنار نیکوکار علیه بدکار می‌ایستد. و این امری فطری است که الله متعال بندگانش را بر آن خلق کرده است. او با این نیکی لشکری را برای خود استخدام نموده که نه آنها را می‌شناسد و نه آنان او را می‌شناسند و نه از او حقوقی می‌خواهند و نه نانی؛

این درحالی است که وی در برابر دشمنش و کسی که به او حسادت می‌کند دو حالت دارد:

- اینکه با نیکی به وی بر او تسلط یابد؛ و اینگونه او را مطیع و ذلیل خود گرداند و با نیکی در حق وی خود را محبوب‌ترین مردم نزد وی نماید.

- یا اینکه اگر بر بدی‌اش نسبت به وی اصرار ورزد، مکر وی را متلاشی نموده و رگ و ریشه‌ی وی را قطع نماید.

اما نباید از این نکته غافل بود که با نیکی به وی لذتی چندین برابر انتقام از وی را به او می‌چشاند.

هرکس این مهم را تجربه کند، آن‌را چنانکه باید می‌شناسد و درک می‌کند. و این الله متعال است که توفیق می‌دهد و یاری می‌کند. خیر و خوبی تماما به دست اوست و هیچ معبود بر حقی جز او نیست؛ و کسی است که از او خواسته می‌شود ما و برادران‌مان را به منت و بزرگواری خود در این مسیر قرار دهد.

خلاصه: در این مقام بیش از صد فایده برای بنده در دنیا و آخرت وجود دارد که إن شاء الله در جای دیگری به آنها می‌پردازیم.

سبب دهم: این سبب دربردارنده تمام اسباب مذکور می‌باشد؛ و بلکه محوریت همه این اسباب را داراست. و آن عبارت است از اخلاص در توحید و انتقال از اسباب به سوی توجه به مسبب الاسباب یعنی خداوند عزیزِ حکیم؛ و دانستن این مساله که اسباب وسایلی هستند همچون حرکات باد که در اختیار محرک و خالق و سازنده‌ی آنها می‌باشند و هیچ سود و ضرری را عاید انسان نمی‌کنند مگر با اذن و اراده‌ی الله متعال؛ و این خداوند متعال است که به وسیله‌ی آنها بنده‌اش را نیک می‌گرداند و تنها اوست که آنها را از او دور می‌کند نه هیچکس دیگر.

الله متعال می‌فرماید: ﴿وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن يُرِدۡكَ بِخَيۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦ[يونس: ١٠٧]«و اگر الله زیانی به تو برساند، پس جز او هیچ‌کس نتواند آن‌را برطرف کند و اگر ارادۀ خیری برای تو کند، پس هیچ‌کس فضل او را باز نتواند داشت».

و رسول خدا  ج به عبدالله بن عباس  ب فرمودند: «وَاعْلَمْ أَنَّ الْأُمَّةَ لَوِ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يَنْفَعُوكَ، لَمْ يَنْفَعُوكَ إِلا بِشَيْءٍ قَدْ كَتَبَهُ اللهُ لَكَ، وَلَوِ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يَضُرُّوكَ، لَمْ يَضُرُّوكَ إِلا بِشَيْءٍ قَدْ كَتَبَهُ اللهُ عَلَيْكَ»[١٢]: «بدان که اگر همه امت جمع شوند تا به تو سودی برسانند، جز به همان اندازه‌ای که الله متعال برای تو مقدر نموده سودی به تو نمی‌رسانند. و اگر تمام امت جمع شوند که به تو ضرری برسانند، جز به اندازه‌ای که الله متعال برای تو مقدر نموده ضرری متوجه تو نمی‌کنند».

بنابراین چون بنده اخلاص در توحید را رعایت کند، قطعا ترس و خوف غیر الله از قلبش خارج می‌گردد و دشمن در نظر او ناچیزتر از آن است که همراه الله متعال از او نیز بترسد؛ بلکه فقط و فقط از الله متعال می‌ترسد و با ترس از الله متعال از ترس دیگران در امان می‌باشد. و از قلبش فکر و ترس دشمن خارج می‌شود و جای آن‌را محبت و خشیت و انابت و توکل و توجه به خداوند متعال می‌گیرد. و معتقد است که مشغول کردن خود به امر دشمنش و ترس از او، برابر است با نقص و کاستی در توحید؛ لذا اگر در توحیدش خالص باشد تنها مشغول توحید خواهد بود و به این ترتیب الله متعال از او حفاظت نموده و دفاع می‌کند. چراکه الله متعال از کسانی که ایمان آورده‌اند دفاع می‌کند؛ بنابراین چون مؤمن باشد، الله متعال از وی دفاع می‌کند.

و الله متعال متناسب با ایمان بنده از او دفاع می‌کند؛ پس اگر ایمانش کامل باشد دفاع الله متعال از وی در کامل‌ترین وجه خود خواهد بود؛ و اگر ایمان وی ضعیف باشد به همان میزان دفاع الله متعال از وی ضعیف خواهد بود. و به همین ترتیب؛ چنانکه برخی از سلف صالح گفته‌اند: «هرکس با تمام وجود به الله متعال روی آورد، الله متعال به طور کامل به او روی می‌آورد؛ و هرکس به طور کلی از الله متعال روی گرداند، الله متعال به کلی از او روی می‌گرداند. و هرکس گاه گاه چنین کند، رفتار الله متعال متناسب با رفتار وی گاه گاه خواهد بود».

بنابراین توحید قلعه‌ی مستحکم و استوار الله متعال است که هرکس در آن وارد شود در امنیت و آرامش خواهد بود.

برخی از سلف صالح گفته‌اند: «هرکس از الله متعال بترسد همه چیز از او می‌ترسد و هرکس از الله متعال نترسد، خداوند متعال او را از همه چیز می‌ترساند».

آنچه ذکر شد اسباب ده‌گانه‌ای بود که به وسیله‌ی آنها شر حسود و چشم‌زخم‌زننده و ساحر دفع می‌شود. و هیچیک از آنها سودمندتر از روی آوردن به الله متعال، توکل بر او و اطمینان به او نیست. و اینکه جز از او نترسد بلکه تنها و تنها از او بترسد و جز به او امید نداشته باشد بلکه تنها و تنها امیدش او تعالی باشد؛ بنابراین قلبش وابسته به غیرالله نباشد و فقط از الله متعال کمک بخواهد و به او امید داشته باشد.

اما چون قلب وی وابسته به غیرالله باشد و امید و ترس وی متوجه غیر الله باشد، به همان غیر سپرده می‌شود و از جانب او خوار و ذلیل می‌گردد؛ پی هرکس از جز خداوند متعال بترسد، آن غیر بر وی تسلط می‌یابد و هرکس به غیرالله امید داشته باشد، حمایتی از او نمی‌بیند و از خیر محروم می‌ماند. و این سنت الهی در میان مخلوقاتش می‌باشد: ﴿وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗا٦٢[الأحزاب: ٦٢]«و هرگز برای سنت الله دگرگونی نخواهی یافت».

[١٠]- سنن ترمذی (٢٥١٦) امام ترمذی می‌گوید: این حدیث حسن صحیح است.

[١١]- صحیح مسلم (٢٥٥٨).

[١٢]- مسند احمد (٢٦٦٩)؛ سنن ترمذی (٢٥١٦).