مقدّمه
در روزگاری که از ابن سینا بعنوان فیلسوفی الهی و حکیمی جاودانه تجلیل میشود و جشن «هزاره» برای او برپا میدارند و سمینارها در بزرگداشت وی ترتیب میدهند، انتشار کتابی با عنوان: «نقد آراء ابن سینا در الهیّات» شاید مایۀ شگفتی شود و این پرسش را پیش از خواندن کتاب، برانگیزد که علّت نگارش این کتاب چیست؟
البته توجّه داریم گاهی کسانی در جامعه پیدا میشوند که شهرت و اعتبار اجتماعی خود را در مخالفت و ستیزه با بزرگان میجویند و به جای آنکه راه حُسن خدمت به مردم را انتخاب کنند، روش خالف تعرف! (مخالفت کن تا معروف شود!) را برمیگزینند تا به مقصود خود نائل آیند. به عقیدۀ ما اینگونه شهرتطلبی که شاید از عقدۀ حقارت سرچشمه میگیرد، هرچند گاهی نام و نشانی برای افراد مزبور پدید میآورد ولی این اعتبار و اشتهار، منفی است! و معمولاً نشانۀ اعوجاج سلیقه بشمار خواهد آمد و به سوء شهرت میانجامد یعنی سرانجام موجب «نقض غرض» میشود!
ما امیدواریم به فضل الهی و الطاف او، این نوشته از چنان انگیزۀ ناپاکی، پاک و برکنار باشد، آنچه شایسته است که سبب نگارش این کتاب به شمار آید این است که بزرگان فکر اگر چه محترماند ولی در صورتیکه آراء ایشان با دقتّ و از راه انصاف، نقد و بررسی نشود همان احترام و حُسن شهرتشان، سدّ راه ترقی افکار خواهد شد و خطری که از این ناحیه برای فکر بشر پیش میآورند از فوائدی که مولود اندیشۀ آنان است کمتر نیست! شما ببینید چه اندازه متفکرین بشر تلاش کردند تا توانستند لااقل در علوم طبیعی، از زیر سیطره و تسلّط ارسطو بیرون آیند و چقدر در این راه محرومیّتها کشیدند و با مخالفتها و خشنونتها روبرو شدند و حتّی قرباینها دادهاند؟!
آری بزرگان فکر را باید ارج نهاد ولی اگر ما آنانرا به صورت «بُتهای فکری» درآوریم و به طواف و تقدیس ایشان مشغول شویم و راه اعتراض را بر سخنان آنها ببندیم، بجای بهرهبردن از همان بزرگان، آنها را مانع پیشرفت خود و دیگران ساختهایم.
شیخالرئیس ابوعلی سینا در میان ما مسلمین تقریباً چنین مقامی را یافته یعنی هنوز در حوزههای فلسفی ما آثار او با تمجید و تجلیل و تحسین بسیار تدریس میشود و کمتر کسی جرأت میورزد بر عقاید فلسفی وی انگشت نقد بگذارد! بویژه که چنین وانمود میشود که فلسفۀ ابن سینا در الهیّات، همان حکمت خالص و اصیل اسلامی است و با آنچه انبیاء الهی علیهمالسّلام از سوی خدا آوردهاند کاملاً موافقت و همراهی دارد و هر کس بخواهد حکمتی را که اسلام آورده بیاموزد باید از آراء ابن سینا و هم مشربان وی آگاه شود! با اینکه میدانیم افکار فلسفی این متفکّران، مایۀ یونانی دارد و از فرهنگ غیر اسلامی سرچشمه گرفته است و در موارد گوناگون با حکمت قرآن و آموزشهای اسلام سازگار نیست. پس ما باید برای نزدیکی بیشتر به اسلام اصیل، حقایق را بازگو کنیم و مرزهای اختلاف فلسفۀ ابن سینا را با حکمت قرآنی بیان نمائیم.
از آنچه گفتیم معلوم شد که اعتراض ما بر اعمال و اخلاق ابن سینا نیست و مانند برخی از نویسندگان در پی آن نبودهایم که ببنیم شیخالرئیس مثلاً در مجالس شبانه – خوب یا بد – چه میکرده؟ یا حدود تأدّب وی نسبت به آداب شرع تا چه اندازه بوده است؟! زیرا این امور، از مسائل جزئی و به اصطلاح، از قضایای شخصیّه و بقول صاحب منظومه:
قضیّة شخصیّة لا تعتبر
إذ لا کمـال فياقتناص مادثر!
ما باید در صدد برآئیم تا اگر شیخالرئیس و امثال او اندیشههای ناصوابی ارائه کردهاند خاموشی نگزینیم و زبان به اعتراض گشائیم زیرا در عالم علم و در طریق حقیقتشناسی، مداهنه و چشمپوشی از خطاهای بزرگان جائی ندارد امّا چنانچه ایشان افکار و آراء درستی به میان آوردهاند از آنها بهر ببریم و قدردانی کنیم و بفرض اینکه متفکّران بزرگ در عمل دچار لغزشهائی بودند از قول ایشان بخود بگوئیم:
إعمل بعلمی وإن قصّرت في عملي
ینفعك علمي ولا یضرك تقصیري
یعنی: «تو بدانش من عمل کن که اگر من در عمل به آن کوتاهی ورزیدم، دانشم ترا سود میدهد و کوتهیام بتو زیان نمیرساند!».
آری ما به هدایت خدای متعال این طریق را در تحقیق برگزیدهایم و از این رو در عین آنکه بر شیخالرئیس اعتراضاتی نمودهایم، بخشی از سخنان درست و آثار حقّه او را در مسائلی الهی و علمالنفس نیز آوردهایم (چنانکه مقتضای نقد صحیح، همین است که رجحان و نقصان کلام، هردو بازگو شوند). ضمناً کوشیدهایم که شیوه بیان این کتاب به صورتی باشد که تنها متخصّصین فنّ حکمت از آن بهره نبرند بلکه مورد استفادۀ دیگران نیز واقع شود، با اینهمه به حکم آنکه مباحث کتاب تا حدّی از افکار عامّه دور است امیدواریم اگر خوانندهای به پیچیدگی و دشواری در کلام برخورد کرد آن را بیشتر از تعقید مباحث حکمت بشمار آورد تا قلم این حقیر! عصمنا الله عزوجلّ عن الزّلل کلّها بفضله العظیم.
ربیعالأول ۱۴۰۱، هجری قمری
دیماه ۱۳۵٩ هجری شمسی
مصطفی حسینی طباطبائی