نقد آرای ابن سینا در الهیات

خطای ابن سینا در تفسیر نبوّت

خطای ابن سینا در تفسیر نبوّت

اعتراض دیگری که بر بوعلی‌سینا داریم در پیرامون موضوع «نبوّت» است. البته شیخ‌الرئیس نبوت و پیامبری را در عالم، امری لازم می‌شمرد و حتی در کتاب «نجات» اظهار عقیده می‌کند که نیاز جامعه به قانونگذاری الهی برای بقاء نوع انسان و ثبات وجود وی، بیش از نیاز به رویاندن موی بر پلک دیدگان و محلّ ابروان و منحنی ساختن کف پاها و غیره است زیرا این امور هرچند نافعند ولی در بقاء نوع انسان نقش ضروری ندارند (یعنی بدون وجود آنها نیز ادامۀ حیات انسان ممکن است) ولی جامعۀ بشر به قانونگذار الهی که سنن عدل را از سوی خداوند بیاموزاند نیاز ضروری و مبرم دارد و چگونه می‌شود عنایت مبدأ عالم به وجود مژه گان و ابروان تعلّق گیرد ولی از ارشاد آدمی بوسیلۀ پیامبران خودداری ورزد؟! عبارت شیخ چنین است:

«فالحاجة إلی هذا الإنسان في ان یبقی نوع النّاس ویتحصّل وجوده أشدّ من الحاجة إلی إنبات الشّعر علی الأشفار وعلی الحاجبین وتقعیر الأخمص من القدمین وأشیاء اخری من المنافع الّتي لا ضرورة إلیها في البقاء بل اکثر مآلها أنها تنفع في البقاء ووجود الإنسان الصالح (أي النّبي) لأنه یسنّ ویعدل ممکن لما سلف ذکره فلا یجوز أن تکون العنایة الأولی تقتضی تلك المنافع ولا تقتضی هذه التّي هي أسّها» [۴۱].

واضح است که ما را بر این پیان پسندیده و کلام گیرای شیخ‌الرئیس اعتراضی نیست ولی در تفسیر نبوّت و معنای وحی و معجزات انبیاء با بوعلی سخن داریم، شیخ در رسالۀ: «إثبات النّبوات وتأویل رموزهم وأمثالهم» می‌نویسد:

«الحیوان إمّا ناطق أو غیر ناطق، والأوّل أفضل. والنّاطق إمّا بملکه أو بغیر ملکه، والأوّل أفضل. وذو الملکة إمّا خارج إلی الفعل التامّ أو غیر خارج، والأوّل أفضل. والخارج إمّا بغیر واسطة أو بواسطة، والأوّل أفضل وهو المسمّی بالنّبيّ والیه انتهی التّفاضل في الصّور المادیّه وإن کان کلّ فاضل یسود المفضول ویرئسه فإذا النّبيّ یسود ویرئس جمیع الأجناس الّتي فضّلها. والوحي هذه الإفاضه والملك هو هذه القوّة المقبولة المفیضة» [۴۲].

یعنی: «حیوان، یا ناطق است (یعنی تفکّر منطقی دارد) و یا غیر ناطق، و حیوانِ ناطق برتر است. و ناطق، یا با ملکه (صفت ثابت) نطق می‌کند یا بدون ملکه، و ناطق بالملکه برتر است. و ناطقی که ملکۀ نطق دارد یا نطقش (از ملکه) به فعل تامّ خارج می‌شود یا نمی‌شود، و اوّلی برتر است. و کسی که نطق بالملکه در وی (از ملکه) به فعل کامل خارج می‌گردد یا بدون واسطه خارج می‌شود یا با واسطه، و اوّلی برتر بوده و همان کسی است که او را نبی (پیامبر) می‌نامند! و برتری هریک از صورتهای مادّی بر دیگری به او پایان می‌پذیرد و اگر چه هریک از مراتب بالاتر بر پائین‌تر خود، سروری و ریاست دارد ولی نبی بر همۀ اجناس، برتر و سرور و رئیس است و وحی، این افاضه می‌باشد (یعنی کمال قدرت ناطقه است که به نبی بخشیده شده) و فرشته، همین قوّه‌ایست که قبول فیض دادن می‌کند»!

آیا می‌توان وحی و فرشته را چنانکه ادیان الهی بیان نموده‌اند با این سخنان تطبیق داد و توجیه کرد؟! آنچه بوعلی‌سینا می‌گوید نه نبوّت است و نه وحی! بلکه به فرض صحّت مقامی است که انسان برگزیده با احراز مقام مذکور، آمادگی برای وحی ربّانی و مخاطبه الهی و نزول فرشتگان پیدا می‌کند! و خطا در اینجا است که ابن سینا «شرط» را بجای «مشروط» نهاده، با اینکه چنین شرطی نیز برای نبوّت وحی در کتب الهی قید نشده است! و فرشتگانی که قرآن مجید ذکر می‌کند و نزول و عروج و تمثّلی که برای آنها اثبات می‌نماید با تأویلات شیخ‌الرئیس سازگار نیست به خصوص که ابن سینا در بخش طبیعیّات کتاب «عیون الحکمة» می‌نویسد: «والرّوحانیّون من الملائکه وجودهم عال عن المکان وعن أن یکونوا في داخل أو خارج» [۴۳].

یعنی: «فرشتگان روحانی وجودشان بالاتر از مکان است و از اینکه در داخل یا خارج مکان قرار گیرند برترند»! از طرف دیگر، نیروی ناطقه هرچند در حدّ کمال باشد، تا تعلیم نبیند و تا دریافت معلومات نکند از أدای حقایق ناتوان است با این که مردی چون پیامبر بزرگ اسلام بدون خواندن کتاب و داشتن آموزگار، از تورات و انجیل و صُحُف انبیاء و از گذشته و آینده خبر داده و وضع قوانین و تشریع احکام نموده است.

﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ ٤٨ [العنکبوت: ۴۸] [۴۴].

به علاوه تشحیذ قوای ناطقه و رسیدن آن به سر حدّ کمال، امری دفعی و ناگهانی نیست بلکه خصلتی «تدریجیّ الحصول» می‌باشد با اینکه ظهور وحی و قرآن در پیغمبر اسلام، ناگهان و بدون سابقه بوده است. پیامبر پیش از اعلام نبوت نه از گروه شعراء محسوب می‌شد، و نه اهل مناظره و بحث و فحص در مذاهب عالم بود چنانکه در قرآن کریم آمده است:

﴿قُل لَّوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا تَلَوۡتُهُۥ عَلَيۡكُمۡ وَلَآ أَدۡرَىٰكُم بِهِۦۖ فَقَدۡ لَبِثۡتُ فِيكُمۡ عُمُرٗا مِّن قَبۡلِهِۦٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ١٦ [یونس: ۱۶] [۴۵].

پس تأویل شیخ‌الرئیس در مسئلۀ نبوّت، اصابت به حق نمی‌کند و افکار یونانی را به أحوال انبیاء الهی نباید التقاط کرد.

شیخ در آثار دیگر خود نیز از نبوّت به تفصیل بحث می‌کند و روی هم رفته برای انبیاء سه ویژگی قائل می‌شود که بطور خلاصه یکی: سرعت انتقال از معقولات اوّلیه به معقولات ثانویّه است. دوّم: اتصال نفس نبیّ با نفوس فلکیّه! می‌باشد. سوّم: تأثیر نفوس انبیاء در موادّ طبیعت و اظهار معجزات از اینراه است! همانطور که در پایان کتاب: «المبدء والمعاد» به این ویژگی‌ها تصریح کرده و می‌نویسد:

«... الذّي یختصّ بالقوة النبویّة لها ثلاثة خواصّ قد تجتمع في إنسان واحد وقد لا تجمع بل تتفرّق، فالخالصّة الواحدة تابعة للقوة العقلیة، وذلك أن یکون هذا الإنسان تخدمه القوی جدّا من غیر تعلیم مخاطب من النّاس له، یتوصّل من المعقولات الأولی إلی الثانیّة ...

وأمّا الخاصیة الأخری فهي متعلّقة بالخیال الّذي للإنسان الکامل المزاج وفعل هذه الخاصیة هو الإنذار بالکائنات، والدّلالة علی المغیبات، وقد یکون لأکثر النّاس في حال النّوم بالرؤیا وأمّا النبيّ فإنّما یکون له هذا الحال في النّوم والیقظة معا. فأمّا السّبب في معرفة الکائنات، واتّصال النفس الإنسانیّة بنفوس الأجرام السماویّه التّي بان سلف انّها عالمة بما یجري في العالم العنصریّ ... .

وأمّا الخاصیة الثالثه الّتي للنّبي وهي تغییرها الطبیّعة ... .».

یعنی: «آنچه به نیروی نبوّت اختصاص دارد دارای سه خاصیت است که گاهی همۀ آنها در یک انسان گرد می‌آیند و گاهی جمع نمی‌شوند بلک در افراد انسانی بطور پراکنده وجود دارند. خاصیت نخستین تابع نیروی عقلانی است بطوریکه بقیّه نیروهای باطنی به سبب پیروی از نیروی عقلانی به خدمت این انسان درمی‌آیند و بدون اینکه کسی او را مخاطب قرار داده باشد و آموزش دهد، از معقولات اوّلی به معقولات ثانوی می‌رسد ... .

خاصیّت دیگر، به نیروی خیال در انسان کامل المزاج بستگی دارد و کار این خاصیت، إعلام حوادث (پیش از وقوع آنها) و دلالت بر امور پنهان است که این امر برای اکثر مردم گاهی در حالت رؤیا روی می‌دهد ولی برای پیامبر این حالت هم در رؤیا و هم در بیداری پیش می‌آید و امّا سبب شناسائی حوادث عالم و پیوند نفس انسانی با نفوس اجرام آسمانی که پیش از این معلوم شد از رویدادهای جهان عنصری آگاه هستند (تقرّب به آن نفوس و کسب اطلاع از طریق ایشان است) ...

و «خاصیت سوّم که در روان پیامبر وجود دارد، دگرگون ساختن طبیعت است ...». امّا چنانکه می‌دانیم اوّلاً سرعت انتقال از معقولات اوّلی به معقولات ثانوی، مخصوص انبیاء نیست و دیگران هم چون نوابغ و علماء از این خصیصه برخوردارند! و ثانیا! عقیده به نفوس فلکی و زنده بودن کرات آسمانی و اتصال با آنها و کسب اطلاع از ایشان، امروز دیگر از افسانه‌های کهن شمرده می‌شود وما هذا إلّا اساطیر الأولین!

و ثانیاً در مورد قدرت انبیاء بر دگرگون ساختن طبیعت، نیز متأسفانه سخن شیخ با کتب و آثار خود انبیاءموافقت ندارد! شیخ در دانشنامۀ علائی می‌نویسد:

«بعضی مردم را نفسی قوی افتد که اندر اجسام این عالم، فعل عظیم توان کردن به وهم و به خواست خویش، تا اجسام این عالم به سبب وی تغیّر عظیم پذیرد، خاصّه به گرمی و سردی و به جنبش، و از اینجا شکافد همۀ معجزه‌ها [۴۶]»!

این بیان صریح است که معجزات انبیاء ÷ از نفوس آنها صادر می‌شده است و سخن شیخ را در «مبدأ و معاد» تأیید می‌کند، یعنی مثلاً موسی÷بقوّت نفس، دریا را شکافت و عصا را به افقی تبدیل کرد! همچنانکه سایر پیامبران به قوّت نفس، معجزه می‌نمودند! و این ادّعا با نصّ قرآن و صحف انبیاءمخالفت دارد که در آنها تصریح شده معجزات، به اذن (تکوینی) خدا ظاهر ‌می‌شده است.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِكَ وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَذُرِّيَّةٗۚ وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأۡتِيَ بِ‍َٔايَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ لِكُلِّ أَجَلٖ كِتَابٞ ٣٨ [الرعد: ۳۸].

و اگر چنین نبود هرگز موسی÷از عصای خود که صورت افعی پذیرفت نمی‌ترسید و نمی‌گریخت! قرآن مجید می‌فرماید:

﴿وَأَنۡ أَلۡقِ عَصَاكَۚ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهۡتَزُّ كَأَنَّهَا جَآنّٞ وَلَّىٰ مُدۡبِرٗا وَلَمۡ يُعَقِّبۡۚ يَٰمُوسَىٰٓ أَقۡبِلۡ وَلَا تَخَفۡۖ إِنَّكَ مِنَ ٱلۡأٓمِنِينَ ٣١ [القصص: ۳۱] [۴٧].

و باز می‌فرماید:

﴿قَالَ أَلۡقِهَا يَٰمُوسَىٰ ١٩ فَأَلۡقَىٰهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٞ تَسۡعَىٰ ٢٠ قَالَ خُذۡهَا وَلَا تَخَفۡۖ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا ٱلۡأُولَىٰ ٢١ [طه: ۱٩-۲۱].

ابن‌سینا در نمط عاشر از کتاب «إشارات» نیز همۀ معجزات و کرامات را مولود «هیئت نفسانی» معرفی می‌کند و آنها را با سحر و جادو از حیث انتساب به نفس انسان، همریشه می‌شمارد! از دیدگاه حکمتِ اصیل اسلامی، چگونه می‌توان با او موافقت کرد و به نقد آراء وی نپرداخت؟! در اشارات می‌نویسد:

«إنّ الأمور الغریبة تنبعث في عالم الطّیبعة من مباديء ثلاثة أحدها الهیئة النفسانیّة المذکورة. وثانیها خواصّ الأجسام العنصریّة مثل جذب مغناطیس للحدید بقوّة تخصّة.

وثالثها قوی سماویّة بینها وبین أمزجة أجسام أرضیّة مخصوصة بهیئات وضعیّة ... فعلیّة أو انفعالیّة مناسبة تستتبع حدوث آثار غریبة والسّحر من قبیل القسم الأوّل بل المعجزات والکرامات.

والنّیرنجات من قبیل القسم الثّاني.

والطّلسمات من قبیل القسم الثالث» [۴۸].

یعنی: «امور غریبه در جهان طبیعت از سه مبدأ برمی‌خیزند. مبدأ اوّل شکل و حالت مخصوصی است که برای نفس انسان پدید می‌آید و پیش از این ذکر آن گذشت.

مبدأ دوّم، خواصّ اجسام عنصری است مانند اینکه مغناطیس (آهن‌ربا) آهن را با نیروی مخصوص خود جذب می‌کند.

مبدأ سوّم، نیروهای آسمانی است که میان آنها و ترکیبات اجسام خاصّ زمینی ( که در وضع و شکل معیّن می‌باشند) فعل یا انفعال برقرار می‌گردد و آثار غریب و کم‌نظیری در پی این اوضاع پدید می‌آید.

جادو از قسم اوّل است (یعن مبدأ نفسانی دارد) بلکه معجزات و کرامات از همین قسم‌اند!

و نیز نجات (یا نیرنگها، مرداف با حِیَل که سابقاً به مکانیک عملی می‌گفتند) از قبیل قسم دوّم شمرده می‌شوند. و طلسمات از قبیل قسم سوّم می‌باشند».

بعد از بوعلی‌سینا، گروهی از فلاسفه نیز ظاهراً به تبعیّت از او همین تفسیر را برای معجزات پسندیده‌اند که ذکر اقوال همۀ آنها بطول می‌انجامد و از حوصلۀ این مختصر بیرون است.

بسی واضح است که این عقیده با اد‌ّعای خود انبیاءمنافات دارد زیرا آنها قدرت بر اظهار امور غربیه را از خود نفی کرده و به خدایتعالی نسبت داده‌اند چنانکه در قرآن کریم به صراحت آمده است:

﴿مَا عِندِي مَا تَسۡتَعۡجِلُونَ بِهِۦٓۚ إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ [الأنعام: ۵٧].

«(بگو) نزد من آن عذابی که با شتاب می‌خواهید نیست، فرمان تنها از آنِ خداست».

﴿ قُل لَّوۡ أَنَّ عِندِي مَا تَسۡتَعۡجِلُونَ بِهِۦ لَقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡ [الأنعام: ۵۸].

«بگو اگر آنچه با شتاب می‌خواهید نزد من بود، میان من و شما کار خاتمه یافته بود (یعنی به قدرت فائقۀ نفسانی شما را تعذیب و هلاک کرده بودم)».

و نیز می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡأٓيَٰتُ عِندَ ٱللَّهِ وَإِنَّمَآ أَنَا۠ نَذِيرٞ مُّبِينٌ [العنکبوت: ۵۰].

«بگو جز این نیست که آیات (تکوینی) در قدرت خدا و نزد اوست و من بیم دهنده‌ای آشکار هستم و بس».

و بقول امام بزرگوار علیّ بن موسی الرّضا÷:

«لمّا ظهر منه الفقر والفاقة دلّ علی أنّ من هذه صفاته وشارکه الضعفاء والمحتاجون لا تکون المعجزات فعله فعلم بهذا أنّ الّذي أظهره من المعجزات إنّما کانت فعل القادر الّذي لا یشبه المخلوقین، لا فعل المحدث المحتاج المشارك للضعفاء في صفات الضّعیف» [۴٩].

یعنی: «چون از (آن مرد الهی) فقر و نیازمندی ظاهر گشت این موضوع دلالت دارد بر اینکه صاحب چنین صفاتی که مردم ناتوان و نیازمند در این جهت با او مشترکند نمی‌تواند فاعل معجزات باشد و معجزه، کار نفسانی او بشمار ‌آید و از هیمنجا معلوم می‌شود معجزاتی که ظاهر نموده، فعل قادری است که شبیه مخلوقات نمی‌باشد نه کار مخلوقی نیازمند که در صفات با دیگر ضعفا شریکست».

خلاصه این که روش بوعلی در تفسیر اصول شریعت مانند روش بسیاری از فلاسفه دقیقاً منافات با مبانی شرع دارند چنانکه در تفسیر قرآن مجید نیز دچار همین انحراف هستند، بطور نمونه شیخ‌الرئیس در رسالۀ (إثبات النبوّات و تأویل رموزهم و أمثالهم) و نیز درکتاب «الإشارات والتّنبیهات» آیه نور: ﴿ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ مَثَلُ نُورِهِۦ كَمِشۡكَوٰةٖ فِيهَا مِصۡبَاحٌۖ ٱلۡمِصۡبَاحُ فِي زُجَاجَةٍۖ ٱلزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوۡكَبٞ دُرِّيّٞ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٖ مُّبَٰرَكَةٖ زَيۡتُونَةٖ لَّا شَرۡقِيَّةٖ وَلَا غَرۡبِيَّةٖ يَكَادُ زَيۡتُهَا يُضِيٓءُ وَلَوۡ لَمۡ تَمۡسَسۡهُ نَارٞۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖۚ يَهۡدِي ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَيَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَ لِلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ ٣٥[النور: ۳۵] را به «عقل هیولانی» و «عقل بالملکه» و «عقل بالفعل» و «عقل مستفاد» و «عقل فعّال» تفسیر و تطبیق کرده است [۵۰]، غافل از اینکه مراتب مختلف عقل از ویژگی‌های ساختمان ادراکی انسان (بطور مطلق) می‌باشد یعنی در هر انسانی اعم از مؤمن و کافر، قوای عقلی مزبور (بقول خود ابن‌سینا) وجود دارد ولی در آیۀ نور، از هدایت یا نور الهی که ویژۀ مردان خدا و قلوب صافیه است سخن رفته و با قوای انسان (بطور مطلق) منطبق نیست چنانچه در ذیل آیه می‌خوانیم:

﴿يَهۡدِي ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَيَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَ لِلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ ٣٥ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَيُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ يُسَبِّحُ لَهُۥ فِيهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ ٣٦رِجَالٞ لَّا تُلۡهِيهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَيۡعٌ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءِ ٱلزَّكَوٰةِ يَخَافُونَ يَوۡمٗا تَتَقَلَّبُ فِيهِ ٱلۡقُلُوبُ وَٱلۡأَبۡصَٰرُ ٣٧ [النور: ۳۵-۳٧] [۵۱].

این اشتباه نمایندۀ آنست که ابن سینا در تفسیر متون شرع، اصول ارسطوئی را حاکمیّت می‌داده با اینکه تفسیر قرآن مجید و کلمات انبیاءراه و روش دیگری دارد [۵۲].

[۴۱] النّجاة، طبع مصر، صفحه ۳۰۴. [۴۲] رسالة: (في اثبات النّبوات وتأویل رموزهم وأمثالهم) صفحه ۱۲۳ و ۱۲۴ که ضمن (تسع رسائل في الحکمة والطبیعیّات) در مصر بطبع رسیده است. [۴۳] عیون الحکمة، (من منشورات الـمعهد الفرنسی للآثار الشرقیّة بالقاهره) صفحه ۲۰. [۴۴] «تو پیش از قرآن هیچ کتابی را تلاوت نمی‌کردی و هیچگاه خطّی بدست خود نمی‌نوشتی که اگر چنین بود اهل باطل در نبوت تو تردید می‌کردند». [۴۵] «بگو اگر خدا خواسته بود (که به نبوّت مبعوث نشوم البته) قرآن را بر شما تلاوت نکرده‌ بودم و نه خدا شما را (به توسط من) از آن آگاه ساخته بود که عمری (چهل سال) پیش از قرآن در میان شما بسر بردم (و هیچ سخنی از این بابت از من نشنیدید) آیا اندیشه نمی‌کنید؟». [۴۶] دانشنامه علائی (بخش طبیعیّات) صفحه ۱۴۱. [۴٧] یعنی: چون موسی دید آن عصا حرکت می‌کند و مانند ماری است، پشت کرده گریزان شد و به عقب ننگریست! ای موسی، پیش بیا و نترس که تو از امان یافتگانی. [۴۸] الإشارات و التّنبیهات، چاپ دانشگاه تهران، صفحه ۱۶٩. [۴٩] رجوع شود به کتاب: «الاحتجاج علی أهل اللحاج» اثر طبرسی، طبع نجف، چاپ سنگی، صفحه ۲۴۲. [۵۰] برای دیدن تفصیل رأی ابن‌سینا به نمط ثالث از کتاب اشارات (چاپ دانشگاه تهران، صفحه ٩۴) و شرح اشارات خواجه طوسی (چاپ تهران، جزء ثانی، صفحه ۲۵۳ به بعد) نگاه کنید. [۵۱] یعنی: «خداوند به نور خود هر کس را (شایسته بداند و) بخواهد، هدایت می‌کند و این مثل‌ها را برای مردم می‌زند (تا از اینراه به حقایق توجه کنند) و خدا به همه چیز دانا است. (آن مشکاۀ هدایت) در خانه‌هائی می‌درخشد که خدا اجازه داد رفعت یابند و نامش در آن خانه‌ها یاد شود. در آنجا صبح و شام مردانی به تنزیه او مشغولند که بازرگانی و داد و ستد آنها را از یاد خدا غافل نمی‌کند ...». [۵۲] روش صحیح تفسیر قرآن کریم را در کتاب «راهی بسوی وحدت اسلامی» که اخیراً انتشار یافته به تفصیل نوشته‌ایم، به فصل چهارم کتاب مزبور رجوع شود.