باورم نبود تا به حال زنده بمانم
بیان بصری / میفرماید: روزی در حرم مکه نشسته بودم و در جلو روی من جوانی مشغول عبادت بود، شخصی را دیدم که در پی این بود وی را مبلغ پولی بدهد، اما آن جوان پولها را تحویل نگرفت و اینچنین گفت: به این پولها نیازی ندارم. آن شخص گفت: بسیار خوب، اما اینها را بگیر و بین نیازمندان تقسیم بکن، بیان بصری / میگوید: آن جوان را دیدم که در مدت بسیار کوتاهی همۀ پولها را بین نیازمندان تقسیم نمود. بعد از نماز عشا همان جوان را دیدم که در تلاش رزق بود. با مشاهده کردن این وضعیت، از او پرسیدم که چرا از آن پولها مقداری برای خودت نگذاشتی؟ در پاسخ گفت: باورم نبود تا به حال زنده بمانم[٥٠].
[٥٠]- صفة الصفوة از ابن جوزی ج ٢ ص ١٥٤.