نمیخواهم از یاد خدا غافل بمانم
ام حسان (رحمها الله) از بانوان پاکدامن و عبادتگزار اهل کوفه بود، حضرت عبدالله بن مبارک / و حضرت سفیان ثوری / در محضر ایشان شرفیاب میشدند. عبد الله بن مبارک میفرماید: یکبار با سفیان ثوری به دیدارش رفتیم دیدیم که جز یک حصیر چیزی دیگری در خانه اش نیست، سفیان به این بانوی مکرمه عرض کرد که شما به قوم و خویشان و نزدیکان نسبت به وضعیت خویش اطلاع دهید تا وضع زندگیتان بهبود یابد. به محض شنیدن سخنان سفیان، ناگهان چهرۀام احسان گرفته شد. و چنین فرمود: ای سفیان، تا به حال شما نزد من محترم بودهای و به خوبی در جریان هستی تا به حال دنیا را از مالک اصلیاش «الله» مطالبه نکردهام، چه رسد به اینکه آن را از غیرش طلب نمایم. همان غیری که هیچگونه قدرت و توانی ندارد، تا جائیکه اختیار و ملکیت یک بوته را هم ندارد.
ای سفیان، به خدا قسم حاضر به این نیستم که بر من وقتی بگذرد که از یاد خدا غافل باشم.
راوی بیان میکند: بعد از این گفتگو، حضرت سفیان / بسیار گریستند[٦٥].
[٦٥]- صفة الصفوة ابن جوزی ج ٣ ص ١١٥-١١٦.