قاعده اول: دلایلی که به وسیله آنها اسماء و صفات خداوند ثابت میشود تنها کتاب و سنت است
و به غیر از این دو منبع هیچچیز دیگری نمیتواند اسماء الله و صفات او را ثابت کند. بنابراین هر آنچه از اسماء و صفات در این دو منبع آمده است بر ما واجب است آن را ثابت بدانیم. و هر آنچه نیز که رد این دو منبع نفی شده باشد برماست آن را نفی و همزمان ایمان به ضد کامل آن داشته باشیم.
اسماء و صفاتی که اثبات و نفی آنها در این دو منبع نیامده بر ما واجب است بر لفظ آن توقف و از اثبات یا نفی آن خودداری کنیم. لکن نسبت به معنی آن قایل به تفصیل هستیم و میگوییم: اگر مراد از آن اثبات حقیقتی لایق به خدا باشد آن را قبول داریم و اگر دارای معنایی غیرلایق به خدا باشد آن را وجوباً مردود میشماریم.
از جمله صفاتی که ثبوت آن برای خداوند متعال آمده صفتهایی است که بر اسمی از اسماء الله دلالت تطبیقی یا تضمنی یا التزامی داشته باشد.
و باز از آن جمله است هر صفتی که فعلی از افعال خداوند بر آن دلالت نماید، مانند استواء [فوقیت] بر عرش و نزول به آسمان دنیا و آمدن برای حکم در بین عباد در روز قیامت و امثال آن از افعال ذات باری که انواع آن غیر قابل حد و حصر است و نمیتوان آنها را شمارش کرد:
﴿وَيَفۡعَلُ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُ﴾[ابراهیم: ۲۷] .
«و خداوند هرچه بخواهد انجام میدهد».
داشتن وجه، چشم و دست نیز از آن جمله هستند.
همچنین کلام و مشیت و اراده کوْنی و شرعی نیز از آن جمله هستند. اراده کوْنی به معنی مشیت و اراده شرعی به معنی محبت میباشد.
و رضا، محبت، غضب، کراهت، و امثال آن نیز از این جملهاند و صفاتی که نفی آن از جانب حق تعالی آمده [به علت منتفی بودن و ثابت بودن ضد کمال آنها] از جمله مرگ، چُرت، خواب، عجز، درماندگی، ستم و غفلت از اعمال عباد است، یا اینکه مثل و مانندی برای خداوند قائل شویم[۱۷] .
و از جمله صفاتی که اثبات و نفی آن در دو منبع قرآن و حدیث نیامده است میتوان به واژه «جهت» اشاره کرد. اگر کسی سئوال کند: آیا میتوان برای خداوند تعالی سَمْت و جهت اثبات کرد؟ در جواب میگوییم: لفظ جهت در قرآن و حدیث به طور مثبت یا منفی نیامده و آنچه در آن دو منبع وارد شده این است که خداوند متعال در آسمان است که ما را ازجواب آن بینیاز میکند.
اما چنانچه مراد از قرار داشتن سمت پایین یا سمت بالا باشد که خداوند را احاطه کرده است، یا سمت بالایی است که بر خدا احاطه ندارد، چند وجه متصور است:
اگر منظور اول باشد باطل است، چون پایین بودن با علو خداوند تعالی که در کتاب و سنت و عقل و فطرت و اجماع ثابت شده است، منافات دارد. و اگر به معنای دوم باشد نیز باطل است، زیرا خدای متعال بزرگتر از آن است که چیزی از مخلوقاتش او را در میان خود گرفته باشد. اما معنی سوم حق است زیرا خدای متعال بالاتر از خلقش بوده و هیچ چیزی از مخلوقاتش نمی تواند ذات باری را در میان خود بگیرد.
و دلیل بر صحت این قاعده سمع و عقل است:
دلیل سمعی: برای اثبات این مطلب میتوان به آیات ذیل استناد کرد:
﴿وَهَٰذَا كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ مُبَارَكٞ فَٱتَّبِعُوهُ وَٱتَّقُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ﴾[الأنعام: ۱۵۵] .
«و این قرآن کتاب مبارکی است که ما آن را فرو فرستاده ایم پس، از آن پیروی کنید و بپرهیزید تا مورد رحم خداوند قرار گیرید».
﴿فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِيِّ ٱلۡأُمِّيِّ ٱلَّذِي يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَكَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ﴾[الأعراف: ۱۵۸] .
«پس ایمان بیاورید به خدا و فرستادهاش، آن پیغمبر درس نخواندهای که به خدا و به سخنهایش ایمان دارد، و از او پیروی کنید تا هدایت یابید».
﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ﴾[الحشر: ۷] .
«و چیزهایی را که پیامبر برای شما آورده است اجرا کنید و از چیزهایی که شما را از آن باز داشته است دست بکشید».
﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا﴾[النساء: ۸۰] .
«هرکه از پیامبر اطاعت کند در حقیقت از خدا اطاعت کرده است و هرکه پشت کند ما شما را به عنوان مراقب بر آنان نفرستادهایم».
﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا﴾[النساء: ۵۹] .
«و اگر در چیزی اختلاف داشتید آن را به خدا و رسولش برگردانید اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید، این کار برای شما بهتر و خوشفرجامتر است».
﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ﴾[المائدة: ۴۹] .
«و در میان آنان طبق چیزی حکم کن که خدا بر تو نازل کرده است و از امیال و آرزوهای ایشان پیروی مکن».
و نصوص دیگری نیز وجود دارند که بر وجوب ایمان به آنچه در قرآن و سنت آمده است دلالت میکنند، و هرگاه نصی بر وجوب ایمان به آنچه در قرآن آمده دلالت کند بر وجوب ایمان به آنچه در سنت آمده نیز دلالت دارد، چون یکی از اوامری که در قرآن آمده است امر به پیروی از رسول گرامی صو مراجعه به وی به هنگام بروز اختلاف است.
و مراجعه به پیامبر صمیتواند هم در حال حیات باشد و هم بعد از وفات.
پس هرکس از پیروی پیامبر صکه وجوباً در قرآن به آن امر شده است تکبر ورزد ایمان ندارد. نیز آن کس که به هنگام نزاع و اختلاف به رسول خدا صمراجعه نمیکند در حالی که خداوند در قرآن وجوباً به آن امر کرده است ایمان ندارد.
کسی که سنت پیامبر صرا قبول ندارد در حالی که خداوند به پذیرش و امتثال آن امر کرده است ایمان ندارد. خداوند میفرماید:
﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾[النحل: ۵۹] .
«و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است».
و واضح است بسیاری از امور علمی و عملی شریعت به وسیله سنت برای ما بیان شده، و بیان سنت به معنی تفسیر و تبیان قرآن است.
دلیل عقلی: بحث پیرامون آنچه در حق خداوند متعال واجب، ممتنع یا جائز است از امور غیبی است که درک آن به وسیله عقل امکان ندارد، پس ناچاریم برای درک آنها به احکام و ضوابطی مراجعه کنیم که در کتاب و سنت آمده است.
[۱۷] دلایل این موضوع در کتب عقائد ذکر شده است.