مردم دوست ندارندکه مستقیما مورد انتقاد یا عیبجویی قرار بگیرند
مردم دوست ندارند که مستقیماً مورد امر و نهی واقع شوند، اینکار را انجام بده یا اینکار را انجام نده، انسان ذاتاً از این نوع برخوردها بیزار است. بعضی وقتها انسان کاری را که به او میسپارند، خواسته یا ناخواسته انجام میدهد ولی اگر این دستور به یک شیوه مهربانانه و غیرآمرانه به او گفته شود، پذیرش و انجام آن راحتتر و بهتر خواهد بود اگرچه دستور مورد نظر از طرف رئیس به کارمندان و زیردستان خود باشد. با وجود اینکه در بین کارها گفتههای رسول اللهصدستور مستقیم به انجام آنها وجود داشت ولی رسول اللهصبرای گفتن آنها شیوههای دیگری غیر از امر مستقیم به کار میبرد و قبل از هر چیز خبر مورد نظر را میداد و مردم منظور و هدف او را میفهمیدند. مثلاً در مورد فقرای مُضَرکه رسول اللهصاز شدت فقر و نداری آنها متاثر و ناراحت شده بود، بلند شد و برای مردم در مورد آنها صحبت کرد، فرمودند: مردی از پول و ثروت و لباس و مقدار خرمایش صدقه داد... تا آخرحدیث [۹]. تصدق فعل ماضی است. پیامبرصنگفت: «تصدقوا»(صدقه بدهید) بلکه فرمود: «تصدق من صاع تمرة...»(از مقدارخرمایش...) بلافاصله مردی از انصار کیف پولی را که به سختی آن را حمل میکرد، تقدیم رسول اللهصکرد و شاد شد، بعد از او تمام مردم بلند شدند صدقه دادند تا حدی که مقدار زیادی صدقه نزد رسول الله جمع شد و رسول اکرمص خوشحال شد و فرمود: «من سن في الإسلام سنة حسنة... الحديث» [۱۰].
هرکسی در اسلام سنت و روش نیکو ایجاد کند تا آخر حدیث...
آن زمان مسائلی وجود داشته که رسول اللهصاصلاً بصورت مستقیم امر نکرده است بلکه به شیوه خیر مطرح کرده است همانطور که در حدیث وجود داشت از آن جهت که فرمود تصدق: صدقه داد. سپس بعد از اینکه آن مرد آن کار را انجام داد برای جبران شجاعت او رسول اللهصفرمود: «من سن سنة حسنة...»تا آخر حدیث.
هرکس سنت حسنه ایجاد کند...) و این باعث تقویت و تحکیم و پشتیبانی کردن از کار نیک و عمل صالح است. مثالهای دیگری در صحیح بخاری وجود دارد. مثلاً مردی با پوشش کامل نمازش را خواند سپس رسول اللهصفرمود: «صلي رجل في أزار ورداء»«مردی با لباس و شلوار نماز میخواند» «صلوا في أزار ورداء»«شما هم با لباس و شلوار نماز بخوانید» و با توجه به این مثالها خواسته مورد نظر به صورت دستور مطرح شود یا بصورت پیشنهادی، تفاوت زیادی است. اینکه مسئولی در رابطه با مسئلهای بگوید: به نظر من (أ) بهتر از (ب) میباشد، با این طرز گفتار زیردستان به خوبی کار مورد نظر را انجام داده و گزینه (أ) را انتخاب و انجام میدهند. تا اینکه بگوید: (أ) بهتر است آن را انجام دهید. مسلماً کارمندان یا زیردستان به طریقه اول درخواست مورد نظر را جواب داده و آن را بطور کامل انجام میدهند. مثال دیگری که مسئله را بیشتر توضیح میدهد:
مثلاً معلمی میخواهد که میز جلوی خود را تغییرمکان دهد و از شاگردان خود میخواهد که همراه او این کار را انجام دهند و بین اینکه بگوید: نظر شما در اینکه این میز را به آن قسمت تغییر مکان دهیم چیست؟ یا اینکه بگوید: این میز را با من به آن جا ببرید. طریقه اول مقبولتر و پسندیدهتر است اگرچه در هردو حالت یک نتیجه به وجود میآید. مسئله دیگر این است، زمانی که به یک نفر دستور میدهی باید طوری باشد که محبت و عشق به انجامدادن آن کار را در او ایجاد کنی و این عادت و رفتار رسول اکرمصبود زمانی که میخواست به آنها دستور بدهد، ابتدا آنها را به انجام دادن آن تشویق میکرد، مثلا هنگامی که میخواست لشکری را برای جهاد با کفار بفرستد میگفت:
«لأعطين الراية غدا رجلا يحبه الله ورسوله» [۱۱]«فردا این پرچم را به دست مردی میدهم که خدا ورسولش او را دوست دارند».
با این سخن وضعیتی پیش میآمد که هرکس دوست داشت و آرزو میکرد که فردا مورد نظر او باشد. همچنین رسول اللهصزمانی که خواست یکی از یاران خود را نصیحت کند، فرمود: «إني أحب لك ما أحب لنفسي لا تأمَّرن على إثنين» [۱۲]«هرآنچه را که برای خود دوست دارم، برای توهم دوست دارم، پس هیچگاه بر دو نفر بصورت مستبدانه و آمرانه رفتار نکن».
و این شیوه برخورد باعث میشود کسیکه به او دستورداده میشود، آن کار را دوست داشته باشد احساس محبت و عشق به انجام دادن آن کار در او بوجود آید.
یا مثلا هرگاه رئیسی به زیردست خود بگوید: من مطمئن هستم که تو میتوانی اینکار را انجام دهی، این شیوه گفتن مقبولتر و پسندیدهتر است از اینکه بگوید: اینطور و آنطور انجام بده. همیشه مامور دوست دارد که برای انجام هر کاری رئیس به او اعتماد و اطمینان داشته باشد. پس در حالت کلی نمیتوان دعوتکننده خوبی و یا همسر خوبی بود مگر اینکه در هر حالتی برای پیشبرد کارهای خود راه و روش مناسبی را به کار برد. تجربه نشان داده است زمانی دستور به خوبی اجرا میشود که زیردستان فکر و هدف رئیس خود را از انجام این کار بدانند، در اینصورت تلاش و شور و شوق آنها برای انجام آن کار زیاد شده و مسائل عمومی را مانند مسائل شخصی خود در نظر میگیرند. انسان وقتی میتواند خود را به مردم نزدیک کند و اعتماد آنان را کسب کند که هر مسالهای و قضیهای که در ارتباط با مردم برای او پیش میآید سود و زیان مردم را از آن خود بداند و این نشاندهنده آن است که آن شخص، دعوت کننده خوب، مقبول و یا شریک و همسر خوبی است و در هر مقام و شخصیتی که باشد به عنوان انسانی خوب و سالم به حساب میآید.
مثلاً هرگاه تعدادی به عنوان میهمان به منزل کسی بروند و مستقیماً به همسر خود بگوید: پرتقال را فراموش کردید برای چه آن را برای مهمانها نیاوردید، و این وضعیت فرق میکند با اینکه بگوید تعدادی میهمان قرار است که بیایند، میخواهیم که ما را روسپید کنید و فراموش نکنید که مساله غذا، منعکس کننده و بیانگر، شخصیت خانه و اهل خانه است. در این حالت، همسرش میفهمد که قضیه شخصی است و جدیبودن در این حالت نشاندهنده شخصیت او در خانه است، این توضیح ابتدائی و تذکر قبل از ورود میهمان باعث میشود که همسر خانه، مساله را جدی بگیرد و نهایت دقت را در کار خود داشته باشد. به حقیقت مشخص کردن کار و مسئولیت مامور قبل از اینکه شروع به انجام دادن آن بکند، باعث میشود که نتایج خوبی به دنبال داشته باشد مثلا یک فرمانده برای سربازان خود صحبت میکند و میگوید: شما قرارگاه خود را با یک وضعیت مرتب و خوب ترک خواهید کرد. تا جایی که من با خیال آسوده آن را تحویل سربازان جدید میدهم، و به حقیقت شما سربازان ممتازی بودید و إن شاء الله تا آخرین لحظه اینگونه خواهید ماند.
در حقیقت در بیان این موضوع فرمانده مساله مرتب کردن قرارگاه و پاکیزه کردن و تمییز کردن آن را به عنوان قضیهای شخصی برای سربازان مطرح کرده در نتیجه آنان سربازخانه را برای روز بعد با پاکترین وضعیت و زیباترین شکل ترک میکنند.
[۹] رواه أحمد فی مسنده، من حدیث المنذر بن جریر عن أبیه. [۱۰] همان [۱۱] متفق علیه من حدیث سلمة بن الأکوع. [۱۲] رواه مسلم من حدیث أبی ذرالغفاریس.