انگيزههای غيبت [۱۰]و راههای پيشگيری از آن
۱- یکی از انگیزههای غیبت، این است که گاهی آتش خشم در وجود انسان نسبت به شخص دیگری شعلهور میشود و این خشم، آنچنان به او فشار میآورد که ناگزیر با غیبت کردن از شخص مزبور، از شدت عصبانیت و خشم خویش میکاهد و سعی میکند تا بدین سان آرام گیرد.
برای پیشگیری از این کار بایستی مسلمان این فرمودهی الهی را به یاد آورد که:
﴿۞وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ ١٣٣ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣٤﴾[آل عمران: ۱۳۳-۱۳۴].
«و (با انجام اعمال شایسته و بایسته) به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی بشتابید و بر همدیگر پیشی بگیرید که عرض آن، (همچون) آسمانهای و زمین است (و) برای پرهیزکاران آماده شده است».
معاذ بن انس س میگوید: رسولخدا ج فرمود: «من كظم غيظاً وهو قادر علی أن ينفذه دعاه الله –سبحانه– علی رؤوس الخلائق يوم القيامة حتی يخير من الحور العين ما شاء» [۱۱]یعنی: «هر کس در حالی که توانایی اعمال خشم و خشونت را دارد، خشم خویش را فرو خورد (و از تلافی کردن یا اعمال زور بپرهیزد) خداوند سبحان، در روز قیامت، او را در انظار تمام خلایق مختار میکند تا هر چقدر که از حوران (بهشتی) میخواهد برای خویش برگزیند».
غیبت کردن، به هیچ عنوان موجب فروکش کردن خشم یا کتمان آن نمیگردد.
۲- دومین عاملی که معمولاً موجب میشود انسان به غیبت دیگران دچار شود، همرنگ شدن با نزدیکان و تعارف داشتن با آنهاست؛ چنانچه برای اینکه بزم خنده و محفل جکگویی آنها را بر هم نزند و همچنین از ترس اینکه مبادا وجود او در جلسه موجب مزاحمت دیگران گردد و افراد حاضر در جلسه از وی نفرت پیدا کنند و حضورش برای آنها ناخوشایند و سنگین تمام شود، ترجیح میدهد با موضوع و محتوای جلسه هماهنگ شود و بدین ترتیب او نیز با دیگران در غیبت کردن از این و آن شریک میگردد. جالب اینکه او خیال میکند با این کار، فردی خوشرفتار به حساب آمده است.
برادر مسلمان! اگر شیطان میخواست با چنین ترفندی تو را به غیبت دچار کند، چارهاش این است که این سخن رسول اکرم ج را به یادآوری که فرموده است: «من التمس رضا الناس بسخط الله وكله الله إلى الناس» [۱۲]یعنی: «هر آنکس که جهت کسب رضای مردم موجبات خشم الهی را فراهم کند، خداوند نیز او را به مردم واگذار میکند (و او را از رحمت و عنایت خویش محروم میگرداند)».
۳- برخی از افراد، به نکوهش دیگران و بیان کاستیهای آنان میپردازند تا شخصیت خویش را متعالی و والا جلوه دهند و به همین منظور نیز مثلاً میگویند: فلانی، نادان است یا فلانی، نفهم است و امثال این سخنان. این افراد با گفتن چنین عباراتی چنین وانمود میکنند که بر دیگران برتری دارند و از آنان آگاهترند. علاج این بیماری روانی که در واقع نوعی احساس کمبود میباشد، آن است که شخص، به جای غیبت و نکوهش دیگران، به این فکر کند که شرافت و نعمت موجود در نزد خدا، نیکو و جاوید است و این دنیا به اندازهی پر پشهای هم نزد خداوند ارزش ندارد. همچنین شخص غیت کننده باید بدین نکته توجه نماید که احتمال دارد که شخصی که از وی غیبت میکند، نزد خداوند از محبت و جایگاه بهتری برخوردار باشد.
در همین مورد ابوهریره س روایت میکند که رسولخدا ج فرموده است: «رب أشعث مدفوع بالأبواب، لو أقسم على الله لأبرّه» [۱۳]یعنی: «چه بسا فرد ژولیدهسر و دربدری که چنانچه بر وقوع یا انجام چیزی سوگند یاد نماید و خداوند (به خاطر اکرام و محبت به او هم که شده) آن را واقع کند (تا بندهاش به خاطر سوگندی که خورده است حانث نشود). برخی شارحان حدیث در ترجمهی جملهی دوم گفتهاند: «اگر دعا کند، خداوند دعایش را اجابت میکند».
۴- چهارمین انگیزهی غیبت، شوخطبعی و و لهو و لعب است. برخی برای اینکه دیگران را بخندانند، به ذکر عیوب دیگران میپردازند و غیبت میکنند؛ متأسفانه کار به جایی رسیده که برخی این کار را منبع درآمدی برای خویش قرار دادهاند [۱۴].
چارهی کسانی که بدین مرض گرفتارند، این است که حدیث نهر بن حکیم به نقل از پدر و از جدش را به یاد آورند که رسول اکرم ج فرموده است: «ويل للّذي يحدّث بالحديث ليضحك به القوم فيكذب، ويل له، ويل له» [۱۵]یعنی: «هلاک باد کسی که برای خنداندن دیگران، سخنانی میگوید (و برای این کار) مرتکب دروغ نیز میشود. هلاک باد؛ هلاک باد».
۵- حسادت، یکی از عواملی است که موجب میشود شخص به غیبت کردن روی آورد. چه بسا اتفاق میافتد که در مجلسی از یک نفر مدح و ستایش به عمل میآید و شخص حسودی که دوست ندارد دیگری بر او پیشی بگیرد، پیشقدم میشود و برای تخریب شخصیت وی به غیبت کردن از وی میپردازد تا منزلتی را که آن شخص، نزد مردم کسب کرده، از بین ببرد.
در کتاب (حصائد الألسن) در بخش (أمراض يعاني منها الحاصدون بألسنتهم) پیرامون علاج این بیماری روحی سخن گفتهام.
به هر حال شخص حسود، بایستی این را بداند که حسدورزی او به دیگران نه تنها هیچ ضرری برای آنها ندارد، بلکه سبب برتری آنان در دنیا و آخرت خواهد شد و به مقام آنها خواهد افزود.
۶- گاهی اتفاق میافتد که وقتی انجام کاری (ناپسند) به شخص نسبت داده میشود، آن شخص برای تبرئهی خود، به ذکر اسامی اشخاص دیگر میپردازد که آن کار را انجام دادهاند. وی که فکر میکند این، بهترین راه برای رهایی از تهمت است، گاهی هم برای تبرئهی خویش، نام افرادی را ذکر میکند که در انجام آن کار با وی مشارکت داشتهاند. لذا میگوید: فلانی نیز چنین و چنان کرده و فلانی نیز این کار را انجام داده است.
بدیهی است شخص مذکور این حق را دارد که خود را از تهمتی که بدو زده شده، مبرّا کند، اما به هیچ وجه حق ندارد به ذکر اسامی افرادی بپردازد که آن کار را انجام داده یا در انجام آن مشارکت داشتهاند [۱۶].
۷- عدهای (از جمله برخی از علما) عادت دارند که وقتی عمل ناپسند یا گناهی را از فردی مشاهده میکنند، به خاطر (رضای) خداوند خشم میگیرند و گاه برای اظهار خشم خویش، نام شخص مزبور را میان مردم بر زبان میآورند. بیتردید (حتی در چنین موقعیتی) نباید نام مجرم فاش گردد، بلکه ضروری است که عیب شخص همچنان پوشیده بماند؛ مگر اینکه ضرورتی برای ذکر نام وی پیش آید.
۸- برخی در قالب دلسوزی یا همدردی، به غیبت برادر مسلمان خویش میپردازند. به عنوان مثال شخصی میگوید: بیچاره فلانی! دلم برایش میسوزد. چه عیب بدی دارد!!.
افرادی که بدین شکل به غیبت میپردازند، حتی اگر در گفتههای خویش صادق هم باشند، اما از آنجاکه نام شخصی را (برده و عیب یا نقصی را پشت سر او) یادآوری کردهاند، دچار غیبت شدهاند.
برای مصون ماندن از اینگونه غیبت کردن، ضروری است این فرمودهی خداوند متعال را به یاد آوریم که میفرماید:
﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾[الزلزال: ۷-۸].
«پس هر کس، به اندازهی ذرهای کار نیک کرده باشد، آن را خواهد دید (و پاداشش را خواهد یافت) و هر کس، به اندازهی ذرهای کار بد کرده باشد، آن را خواهد دید (و سزایش را خواهد چشید)».
چه بسیار گناهانی که افراد غیبتکننده با غیبت کردن از (برادران) مسلمان (خویش) کسب مینمایند! در مباحث قبلی متذکر شدیم که نیت نیکو داشتن، غیبت کردن را توجیه نخواهد کرد و کسی که با نیت نیک غیبت میکند، هر چند به خاطر نیت خوبی که داشته، مأجور خواهد بود، اما با به خاطر غیبت کردن، مجرم و گناهکار محسوب میشود.
۹- نهمین عاملی که موجب میشود افراد به غیبت کردن روی آورند، بیکاری زیاد و افسردگی و پریشانحالی آنان است. چنین افرادی هیچ کاری نمییابند که بدان مشغول گردند و بدینترتیب به عیبجویی دیگران و به غیبت کردن از این و آن میپردازند. چارهی این کار، آن است که افراد بیکار، اوقات فراغت خویش را در عبادت و اطاعت از دستورات خداوندی و همچنین تعلیم و تعلم بگذرانند.
همچنین باید این حدیث رسولخدا ج را به یاد آورند که فرموده است: «لا تزول قدما ابن آدم يوم القيامة من عند ربه حتى يسأل عن خمس: عن عمره، فيما أفناه؟ وعن شبابه فيما أبلاه؟ وعن ماله من أين اكتسبه؟ وفيما أنفقه؟ وماذا عمل فيما علم؟» [۱۷]یعنی «بنده، در روز قیامت نمیتواند نزد خدایش قدم از قدم بردارد مگر آنکه از او پنج سؤال شود: ۱- از اینکه عمرش را در چه و چگونه گذرانده است؟ ۲- از جوانیاش و اینکه آنرا در چه چیزی سپری کرده است؟ ۳ و۴- در مورد مالش و اینکه آنرا از چه راهی کسب نموده و در چه مواردی خرج نموده است؟ ۵- دربارهی علمش و اینکه چه مقدار بدانچه آموخته، عمل کرده است؟».
۱۰- یکی از مهمترین انگیزههای غیبت، تقرب جستن به مسؤولان و خودشیرینی نزد آنهاست؛ چنانچه برخی با مذمت و نکوهش همکاران خویش نزد کارفرمایان و رؤسای خود تلاش میکنند تا در پست و موقعیت خویش ارتقا یابند یا درجهای بالاتر و یا حتی منفعتی گذرا عایدشان گردد.
انسان مسلمان، برای اینکه به چنین کار ناشایستی دچار نگردد، باید آیات و احادیثی را به یاد آورد که پیرامون رزق و روزی روایت شده است. و همچنین باید یقین کند که هیچگونه ضرر یا منفعتی جز با خواست و ارادهی خداوندی عاید وی نخواهد شد. بنابراین علاج این بیماری ایمان آوردن به قضا و قدر الهی و رضایت به آن خواهد بود.
نگارنده به افرادی که با این انگیزه دچار غیبت میشوند، یادآوری میکند که رسولخدا ج فرموده است: «ومن التمس رضي الناس بسخط الله وكّله الله الی الناس» [۱۸]یعنی: «هرآنکس که جهت جلب رضایت مردم، موجبات خشم خداوند را فراهم کند، هر آیینه خداوند، او را به مردم خواهد سپرد (و چنین افرادی را از رحمت و عنایت خویش محروم خواهد کرد)».
۱۱- یازدهمین عاملی که موجب میشود افراد به غیبت دیگران بپردازند، عجب و تکبر آنان و همچنین عدم تفکر در عیوب خویشتن است. چاره و علاج آن نیز تفکر در عیوب خویش و تلاش برای اصلاح آنهاست. چنین افرادی باید از اینکه با وجود عیب و نقص در خود، به عیبجویی دیگران بپردازند، شرم نمایند.
رسول گرامی اسلام ج در مذمّت عجب میفرماید: «لو لم تكونوا تذنبون خشيت عليكم أكثر من ذلك: العجب» [۱۹]یعنی: «بیش از اینکه ترس داشته باشم که مبادا از شما گناه سر زند، از آن هراس دارم که مبادا دچار عجب (و خودپسندی) شوید».
ابوبکره س روایت میکند که رسولخدا ج در خطبهاش در حجۀالوداع فرمود: «إن دماءكم وأموالكم وأعراضكم بينكم حرام عليكم كحرمة يومكم هذا، في شهركم هذا، في بلدكم هذا، ليبلّغ الشاهد الغائب» [۲۰]یعنی: «همانا مال و جان شما، مانند این روز (یعنی روز قربانی) و این ماه (یعنی ذیحجه) و این سرزمین (یعنی سرزمین حرم) محترم هستند و کسی حق ندارد، مال و جان برادر مسلمان خود را پایمال کند. هر یک از شما حاضران، این احکام را به کسانی که حضور ندارند، برساند».
باید اوامر الهی و دستورات رسول گرامی او را جدی و عظیم، بپنداریم و با دیدی توأم با هراس در آنها تدبر نماییم.
در حدیث به صراحت اعلام شده که همانطورکه خداوند، روز قربانی را در ماه ذیالحجه و در سرزمین منا محترم گردانیده، غیبت را نیز به همان شکل حرام نموده است.
هان! ای غیبتکنندگان! آیا میزان حرمت و آبروی مسلمان را دانستید؟! و ای کسانی که از گوشت (برادران) مسلمان (خود) تغذیه میکنید! آیا پی بردید که غیبت، چه گناه بزرگی است و آبروی مسلمان، چقدر مهم؟!
براء بن عازب س میگوید: رسولخدا ج فرمود: «الربا اثنان وسبعون باباً: أدناها مثل إتیان الرجل أمه وإن أربى الربا استطالة الرجل في عرض أخيه» [۲۱]. یعنی: «ربا، هفتاد و دو باب دارد که کمترین آن (در شدت گناه و قباحت) چون زنا کردن مرد با مادرش هست و همانا بدترین نوع ربا، عبارت است از تطاول و دستدرازی در آبروی برادر مسلمان و ریختن آبروی او».
اللهاکبر! عقل (برخی)ها کجا رفته است؟! پس کجاست آن ایمانی که بتواند به بازسازی و آبادانی نفسهای سرکش و ویران این افراد بپردازد؟!
کجاست آن ایمانی که از خواهشها و امیال نفسانی باز دارد؟!
کجاست ایمانی که بتواند مانع تعدی و تجاوز افراد به عرض و آبروی مسلمانان گردد؟!
هیچ میدانید ربا، چه گناه بزرگ و ناپسندی است؟!
ربا، نزد خداوند به اندازهای شوم و ناخوشایند است که خداوند، با رباخواران اعلان جنگ نموده است. زنا کردن یک مرد با مادرش چقدر ناپسند و قبیح است!؟ کمترین نوع رباخواری چنین زشتی و قباحتی دارد و بنا بر حدیث پیامبر ج ریختن آبروی مسلمان و دستدرازی به عرض و آبروی وی، بدترین نوع رباخواری میباشد! ای غیبتکنندگان! آیا باز هم عقلتان را بکار نمیاندازید؟!
باشد! اگر چنین است، پس به ریختن آبروی دیگران ادامه دهید. لابد این کار برایتان مجاز است!
آری! به غیبت و سخنچینی و هتک حرمت و نکوهش این و آن، مبادرت ورزید، اما بالاخره چه…؟ راه فرار کجاست؟!
عایشهلمیگوید: «به رسولخدا ج گفتم: صفیه، کوتاه قامت است و همین عیب او، برای تو کافی است». رسولخدا ج فرمود: «لقد قلت كلمة لو مزجت بماء البحر لمزجته» [۲۲]! یعنی: «ای عایشه! چنان کلمهای بر زبان آوردی که اگر با دریا آمیخته گردد، هر آیینه (ناخالصی آن) دریا را فرا خواهد گرفت».
مگر عایشه، چه کلمهای بر زبان آورد که گناه و ناخالصی آن، دریا را در بر میگرفت؟! آری! یک کلمه؛ آنهم آنچنان کلمهای که تأثیر منفیاش، بدین وسعت بود!
واقعاً جای تعجب است که غیبتکنندگان، همواره غیبت میکنند و زبانهایشان از این کار خسته نمیشود!
راستی این چه دریایی است که سخن غیبتکنندگان، آنرا آلوده میکند؟! یا چه آب (خالصی) است که با چنین سخنانی گندیده و آلوده میشود و در نهایت، آن، چه زندگانی موفق و خوشایندی است که غیبتکنندگان، آنرا به زوال و تباهی میکشانند؟!
عمرو بن شعیب س روایت میکند که از پدرش شنیده که به نقل از جد وی گفته است: (روزی) عدهای در مورد یک نفر سخنانی نزد رسولخدا ج بر زبان آوردند و گفتند: فلانی هیچ نمیخورد و حتماً بایستی کسی به او غذا بدهد و به جایی نیز نمیرود مگر اینکه دیگری، وی را به جایی ببرد. پیامبر ج فرمود: «اغتبتموه»یعنی: «شما غیبت او را کردید». آنها عرض کردند: ای رسولخدا! ما، همان چیزی را در مورد او بر زبان آوردیم که واقعاً در وی وجود دارد. آن حضرت ج فرمود: «حسبك إذا ذكرت أخاك بما فيه»یعنی: «برای غیبت یک نفر همین بس که در غیاب او چیزی بگویی که در وی وجود دارد» [۲۳].
هر یک از ما باید در مورد خویشتن تفکر نماییم؛ واقعاً مگر کدام یک از ما معصوم است و یا کدامین ما، نفس امارهی خویش را بطور کامل منقاد فرامین الهی کرده است؟! آیا کسی هست که از او لغزش و گناهی سر نزده و یا عیب و اشتباهی نداشته باشد؟! چه کسی راضی است که عیوب ظاهری یا باطنی او در غیابش گفته شود؟!
بهراستی اگر ما متوجه شویم که مثلاً فلانی به کنایه در مورد ما چیزی گفته، غیر از این است که بلوا به پا میکنیم، چه رسد به اینکه وی عیب ما را فاش کرده و یا به بیان آن پرداخته باشد؟! حال اگر شخصی، کلیهی عیوب و کاستیهای ما را پشت سرمان بگوید، سرانجام آن چه خواهد شد؟!
انس س روایت میکند که رسولخدا ج فرمود: «لما عرج بي؛ مررت بقوم لهم أظفار من نحاس؛ يخمشون وجوههم وصدورهم، فقلت: من هؤلاء يا جبريل؟ قال: هؤلاء الذين يأكلون لحوم الناس ويقعون في أعراضهم» [۲۴]. یعنی: «آنگاه که به معراج رفتم، بر قومی گذر نمودم که ناخنهایی از مس داشتند و با همین ناخنها، صورتها و سینههای خویش را میخراشیدند. پرسیدم: ای جبرئیل! اینها چه کسانی هستند؟ گفت: آنان کسانی هستند که (در دنیا) همواره گوشت مردم را میخوردند و در پی آبروریزی دیگران بودند».
به راستی، عقل غیبتکنندگان، به کجا رفته است؟! آنان را چه شده که با وجود شنیدن این حدیث، باز هم در صدد هتک حرمت و ریختن آبروی مسلمانان برمیآیند و به خوردن گوشت آنها میپردازند؟!
چنین افرادی را بشارت و مژده باد به ناخنهایی مسی که با آن صورتها و سینههای خویش را میدرند و خداوند در قبال این کار زشت و قبیح، ناخنهایی چون ناخنهای درندگان وحشی به آنها خواهد داد تا با چنگ زدن به صورتها و سینههای خویش، از عذاب بیشتری رنج ببرند.
ای غیبتکنندگان! بدینسان خود دانید که با وجود اینهمه وعید الهی، بر غیبتکردن بیفزایید یا توبه کنید و دست از این عمل ناپسند بردارید.
عبدالله بن مسعود س میگوید: در محضر رسولخدا ج بودیم؛ در آن اثنا شخصی، از میان ما برخاست و رفت. پس از رفتنش یکی از افراد حاضر در مجلس، غیبت وی را کرد. رسول گرامی اسلام ج فرمود: «تخلّل»یعنی: «دندانهای خویش را خلال کن». آن مرد گفت: چرا دندانهایم را خلال کنم، در حالی که هیچ گوشتی نخوردهام؟! پیامبر ج فرمود: «إنك أكلت لحم أخيك»یعنی: «همانا تو گوشت برادر خویش را خوردی» [۲۵].
در جوامع امروزی، معمول است که چه بسا هر یک از ما غیبت میکند؛ پس از آن منکر میشود و میگوید: من، غیبت نکردهام؛ من، گوشت برادرم را نخوردهام؛ من کاری نکردهام (و هزاران توجیه دیگر). به راستی چرا؟!
دلیلش، این است که ما جلوی زبانمان را باز گذاشتهایم و بدون توجه به اینکه کدامین سخن، غیبت است و کدامین سخن، غیبت نیست، همواره لب به سخن میگشاییم. بیتردید باید در مورد امور دینی خود تدبر کنیم و در حد توان در حلال و حرام الهی تفقه نماییم و میان سخنان حلال و سخنان حرام، تمییز قائل شویم [۲۶].
[۱۰] عنوانی که برای این قسمت در نظر گرفته شده با مجموعهی مطالبی که ذیل این عنوان آمده، برگرفته از کتاب «احیاء علوم الدین» است که با اندکی حذف و تصرف ذکر گردیده است؛ نک: (تهذیب موعظۀ المؤمنین من احیاء علوم الدین) اثر علامه قاسمی (۲/۳۴). لازم به ذکر است در قسمتی که راههای پیشگیری از غیبت و مبتلا شدن بدان را متذکر شدهام نیز از کتاب مذکور استفاده کردهام؛ اما بسیاری از نکات و نصوص و توضیحات را خود بدان افزودهام که مؤلف مذکور بدان اشاره نکرده است.
[۱۱] ابوداود (۳۹۹۷) و ترمذی و ابن ماجه. علامه آلبانی/این حدیث را در کتاب «صحیح الترغیب و الترهیب» (حسن) دانسته است.
[۱۲] نک؛ ترمذی وتخریج الطحاویه» (۷۸۲) و غیره. علامه آلبانی در «صحیح الترغیب والترهیب» (۲۲۵۰) این حدیث را صحیح دانسته است.
[۱۳] مسلم (۲۶۲۲).
[۱۴] مصیبتی فراتر از این، آن است که در عصری که ما زندگی میکنیم، سریالها و برنامههای تلویزیونی ساخته میشود (که تنها برای خنداندن مردم تهیه شده) و کار به جایی رسیده که این گونه برنامهها جزئی از زندگی مردم شده و افراد به شدت بدان وابسته شدهاند.(پناه بر خدا).
[۱۵] ترمذی و ابوداود و غیره. نک: «غایة المرام» (۳۷۶). علامه آلبانی این حدیث را در «صحیح الترغیب و الترهیب» (۲۹۴۴) حسن دانسته است.
[۱۶] البته در مقام شهادت دادن نزد قاضی و همچنین زمانی که حقی از کسی ضایع شده، چنانچه ذکر اسامی مجرمان ضروری باشد، هیچ اشکالی نخواهد داشت که اسامی مجرمان یا اشخاصی که کاری (ناپسند) انجام دادهاند، فاش گردد. (مترجم).
[۱۷] ترمذی (۱۹۶۹) و... . ن.ک: «الصحیحة» (۹۴۶).
[۱۸] ترمذی و غیره. علامه آلبانی/در کتاب «صحیح الترغیب والترهیب» (۲۲۵۰) این حدیث را صحیح دانسته است.
[۱۹] این حدیث را بزار با سند «جید» روایت کرده و علامه آلبانی در صحیح الترغیب و الترهیب (۲۹۲۱) آنرا صحیح دانسته است و نک: «الصحیحة» (۶۵۸).
[۲۰] بخاری (۶۷) و مسلم (۱۶۷۹).
[۲۱] «الاوسط»، طبرانی و نک؛ «الصحیحة» (۱۸۷۱) علامه آلبانی این حدیث را در کتاب خویش (صحیح الترغیب و الترهیب) صحیح دانسته است.
[۲۲] ابوداود (۴۰۸۰) و بیهقی. علامه آلبانی این حدیث را در «غایة المرام» (۴۲۷) صحیح دانسته است.
[۲۳] این حدیث را «اصفهانی» روایت کرده است. علامه آلبانی هم در کتاب «صحیح الترغیب والترهیب» این حدیث را حسن دانسته است.
[۲۴] صحیح سنن ابی داود (۴۰۸۲) و... . ن.ک؛ «الصحیحة» (۵۳۳). علامه آلبانی در «صحیح الترغیب و الترهیب» این حدیث را صحیح دانسته است.. ـ مولوی گوید:
گوشتهای بندگان حق خوری
غیبت ایشان کنی کیفر بری
[۲۵] طبرانی، نک: غایة المرام.(۴۲۸). علامه آلبانی این حدیث را در «صحیح الترغیب و الترهیب» (۲۸۳۷) صحیح دانسته است.
[۲۶] برای تفصیل بیشتر، ن.ک: «حصائد الالسن» اثر نگارنده.