غیبت و پیامدهای سوء آن در جامعه

غيبت‌هايی كه مباح است

غيبت‌هايی كه مباح است

پس از اینکه به خواست و اراده‌ی الهی توضیحاتی پیرامون غیبت ارائه دادیم، بر آن شدیم تا برخی از غیبت‌های مباح در چارچوب شریعت را نیز تبیین نماییم.

البته مسلمان، باید در مورد غیبت‌های مباح نیز با احتیاط برخورد کند؛ زیرا چه بسا شیطان از این قضیه سوء استفاده نماید و از همین طریق درهای ورود به حرام را بر شخص بگشاید و موجب شود که فرد به غیبت‌های حرام روی آورد؛ لذا برای غیبت‌های مباح، حدود و اندازه‌ای تعیین شده و قطعاً باید با هدف و نیت درستی انجام بگیرد؛ نه اینکه شخصی به منظور فرو نشاندن آتش خشم خویش و یا به قصد اشتهار، لب به چنین غیبت‌هایی بگشاید. چراکه پروردگار سبحان بر خیانتهای چشم و دزدانه نگاه‌ کردن، و نیز آنچه در دلها نهان است، آگاهی دارد.

اینک به ذکر پاره‌ای از غیبت‌های مباح می‌پردازیم [۳۷]:

۱- شکایت و دادخواهی: مانند شکایت بردن نزد حاکم یا قاضی:

عایشهلمی‌گوید: هند دختر عقبه به رسول‌ گرامی اسلام ج عرض کرد: ای رسول‌خدا! ابوسفیان، مردی بخیل است و آنچه در اختیار من می‌گذارد، من و فرزندم را کفایت نمی‌کند؛ به همین خاطر من مجبور می‌شوم به صورت پنهانی و بدون اجازه وی مقداری از مال او را بردارم. (آیا این کار اشکال دارد؟) آن حضرت ج فرمود:‌ «خذي ما يكفيك وولدك بالمعروف» [۳۸]یعنی:‌ «آن مقدار از مال او را که تو و فرزندت را بسنده باشد، منصفانه بردار (و مصرف کن)».

ابوهریره س می‌گوید: شخصی نزد رسول‌خدا ج آمد و عرض کرد: ای رسول‌خدا! همسایه‌ای دارم که مرا اذیت می‌کند. (چاره‌ی کار چیست؟) آن حضرت ج فرمود: «برو و هر آنچه از وسایل و اسباب که در خانه داری، در راه (عموم) بگذار». وی رفت و چنان کرد. پس از چندی مردم پیرامون او جمع شدند و از او پرس و جو می‌کردند که تو را چه شده است؟ و او پاسخ می‌داد: همسایه‌ام، مرا اذیت می‌کند؛ من نیز به رسول‌خدا ج شکایت بردم و آن حضرت ج به من پیشنهاد فرمود که چنین کنم. بدین ترتیب هر کس، از آنجا می‌گذشت، همسایه‌ی آن شخص را نفرین می‌کرد. سرانجام این ماجرا به گوش همسایه‌ی وی رسید. او نزد وی آمد و گفت: به خانه‌ات برگرد، به خدا سوگند که دیگر تو را اذیت نخواهم کرد [۳۹].

۲- استفتاء: هنگام فتوا گرفتن نیز غیبت مباح است؛ مثل اینکه شخصی نزد مفتی برود و بگوید: فلانی بر من ظلم کرده است؛ چگونه می‌توانم از ظلم او رهایی یابم؟ حدیث قبل، مصداقی برای این مورد نیز می‌باشد.

۳- کمک خواستن برای تغییر منکر و یا دفع بلا از مسلمان:

روایت عایشهلدرباره‌ی هند مصداقی برای این مورد نیز می‌باشد.

۴- دادن هشدار به مسلمانان و نصیحت آنان برای دوری از افراد شرور و کسانی که به نحوی به مسلمانان زیان می‌رسانند. بیان عیب‌ها و کاستی‌های راویان حدیث و یا کسانی که در مقام شهادت و گواهی قرار می‌گیرند، تمونه‌ای از این مورد می‌باشد؛ چرا که این کار، به قصد دفاع از حدیث نبوی صورت می‌گیرد.

زید بن ارقم س می‌گوید: در یکی از غزوات، رسول‌خدا ج را همراهی می‌کردیم که طی آن مردم، دچار سختیها و مشکلات فراوانی شدند. در این گیر و دار عبدالله بن ابی، خطاب به همدستان خویش گفت: از انفاق کردن به همراهان رسول‌خدا ج خودداری کنید تا از اطرافش پراکنده شوند. همچنین گفت: اگر به مدینه برگردیم، افراد بزرگوار و نیرومند، انسانهای پست و ذلیل را از مدینه بیرون خواهد کرد [۴۰].

زید س می‌گوید: پس از شنیدن این سخنان، نزد رسول‌خدا ج رفتم و آن حضرت ج را از گفته‌های عبدالله بن ابی مطلع نمودم. رسول‌خدا ج شخصی را نزد ابن ابی فرستاد تا در مورد گفته‌هایی که از وی نقل شده، پرس و جو کند. عبدالله سوگند خورد که چنین سخنانی بر زبان نیاورده است. بالاخره میان افراد چنین شایع شد که زید بن ارقم به رسول‌خدا ج دروغ گفته است.

زید ج می‌گوید: واقعاً این امر، برایم دشوار بود تا اینکه در تأیید سخنان من، این آیه‌ی قرآن نازل شد که: ﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ.

پیامبر ج منافقان را فرا خواند تا برای آنها از خداوند، طلب مغفرت کند؛ اما آنها، متکبرانه، سرهایشان را تکان دادند [۴۱].

امام شوکانی/، پیرامون این قضیه می‌گوید: دلیل آشکار بر مباح بودن چنین غیبتی، آن است که در احادیث بر خیرخواهی به خاطر خدا و برای کتاب خدا و رسول او و پیشوایان امت اسلامی و همچنین عوام و خواص آنها تأکید شده است. همانا بیان دروغ دروغگویان، بزرگترین نوع خیرخواهی است که هر مسلمانی باید به خاطر خدا و برای پیامبر و امت اسلامی انجام دهد.

وی همچنین می‌گوید: «جرح و نقد کسی که در مقام شهادت قرار گرفته و در مورد خون یا مالی که از کسی ضایع شده، شهادت دروغ می‌دهد، در واقع، نوعی خیرخواهی می‌باشد که خداوند، آن را بر بندگان خویش واجب نموده و از آنها خواسته تا در چنین مواقعی، این وظیفه‌ی خویش را تمام و کمال به انجام برسانند».

شرید س می‌گوید: رسول‌خدا ج فرمود:‌ «ليّ الواجد يحلّّ عرضه وعقوبته» [۴۲]. یعنی: «تأخیر و دیرکرد پرداخت بدهی از سوی ثروتمند، باعث می‌شود که مجازات کردن او و درشتی کردن با او، جایز گردد».

ابن مبارک می‌گوید: «يحل عرضه»یعنی اینکه بایستی با چنین فردی درشتی کرد و بر او سخت گرفت و «عقوبته»یعنی اینکه باید زندانی شود.

علامه مناوی/در «فيض القدير»در شرح حدیث مذکور می‌گوید: «ليّ الواجد»یعنی تأخیر و دیرکرد شخص ثروتمند از پرداخت دیون خویش. «اللّي»یعنی تأخیر و «الواجد»یعنی غنی و دارا که از الوجد گرفته شده است. گفته می‌شود: (وجد في المال وجداً)یعنی اینکه فلانی مستغنی و بی‌نیاز گردید. «يحل عرضه»بدین معنا می‌باشد که جایز است شخص طلبکار خطاب به چنین مدیونی بگوید: تو ظالم هستی. تو در پرداخت بدهی‌ات تأخیر می‌کنی و مانند این سخنان؛ اما باید مواظب باشد که به او فحش یا ناسزا نگوید و به او تهمت نزند. «عقوبته» نیز بدین معناست که بایستی قاضی چنین بدهکاری را آنقدر شلاق بزند یا زندانی کند که مجبور شود بدهی خویش را پرداخت نماید.

۵- پنجمین موردی که غیبت کردن به خاطر آن مباح است، مشاوره در مورد مسایلی چون ازدواج، شراکت و همسایگی است.

وقتی معاویه و ابوجهم از فاطمه بنت قیس خواستگاری نمودند، فاطمهلنزد رسول‌خدا ج رفت و در مورد این دو نفر با آن حضرت ج مشورت کرد. رسول خدا ج فرمود: «أما أبوجهم فلايضع عصاه عن عاتقه وأمّا معاوية فصعلوك لا مال له» [۴۳]یعنی: «اما ابوجهم، مدام عصایش را بر شانه دارد [۴۴]. و معاویه هم، شخصی فقیر است که هیچ مالی ندارد».

ابوهریره س می‌گوید: رسول گرامی اسلام ج فرمود: «حق المسلم على المسلم ستّ»یعنی: «هر مسلمانی بر مسلمان دیگر، شش حق دارد». سؤال شد: ای رسول‌خدا! آن حقوق چیست؟ فرمود: «إذا لقيته فسلم عليه وإذا دعاك فأخيه وإذا استنصحك فانصح له…» [۴۵]. یعنی: «آنگاه که با او ملاقات نمودی، بر وی سلام کن و چنانچه دعوتت کرد، دعوتش را بپذیر و اگر از تو طلب نصیحت و خیرخواهی کرد، پس برای او خیرخواهی کن (و نصیحتش نما)…».

۶- ذکر عیوب و کاستی‌های افرادی که بطور علنی گناه می‌کنند و از آن پروایی ندارند و همچنین ذکر بدعت‌های افراد بدعتگذار. البته در صورت وجود این دو ویژگی در فردی، می‌توان عیوب او را نزد دیگران، بازگو کرد و در صورت فقدان دو ویژگی مذکور، ما چنین حقی نداریم و تنها در مواردی می‌توان به غیبت وی پرداخت که غیبتش از نوع مباح باشد. که پیشتر بیانش گذشت.

عایشهلمی‌گوید: شخصی از رسول‌خدا ج اجازه‌ی ورود خواست؛ آن حضرت ج فرمود:‌ «اِئذنوا له؛ بئس أخو العشيرة» [۴۶]. «به وی اجازه‌ی ورود دهید؛‌ (راستی که او) چه بد آدمی است».

امام بخاری به استناد همین حدیث، غیبت اهل فساد و کسانی را که مدام و بی‌پروا به کارهای بد مشغولند، جایز دانسته است [۴۷].

عایشهلمی‌گوید: رسول‌خدا ج فرمود: «ما أظن فلاناً وفلاناً يعرفان من ديننا شيئاً» [۴۸]«گمان نمی‌کنم فلانی و فلانی، چیزی از دین ما بدانند». لیث می‌گوید: آن دو نفر، دو تن از منافقین بودند.

۷- زمانی که شخصی، به لقبی خاص همچون لنگ، کر و کور و مانند آن شناخته می‌شود و اگر این القاب را بکار نبریم، امکان معارفه‌ی وی نباشد. البته نباید این القاب یا ویژگی‌ها برای تحقیر یا زیر سؤال بردن آن شخص بکار رود؛ زیرا هر چند بکار بردن این القاب به هنگام ضرورت درست است، اما این حکم، مطلق نیست. بدیهی است اگر چنین افرادی را نیز با الفاظ و صفاتی غیر از اینها نام ببریم، بهتر می‌باشد.

اسیر بن جابر س می‌گوید: اهل کوفه، گروهی را نزد عمر س فرستادند. در میان آنها شخصی وجود داشت که اویس را مسخره می‌کرد. عمر س فرمود: آیا در میان شما از قبیله‌ی قَرَن کسی هست؟ سپس همان مرد نزد عمر س آمد و ایشان خطاب به وی گفت: رسول‌خدا ج فرموده است: «إن رجلاً يأتيكم من اليمن: يقال له أويس لا يدع باليمن غير أمّ له قد كان به بياض فدعا الله فأذهبه عنه إلا موضع الدينار أو الدرهم فمن لقيه منكم؛ فليستغفر لكم» [۴۹]. «همانا شخصی از یمن نزد شما خواهد آمد که او را اویس خوانند. وی در یمن، فقط مادرش را می‌گذارد (و از خوبی کردن به او دریغ نمی‌کند). همانا او بیماری برص (پیسی) داشت و دعا کرد که خداوند شفایش دهد؛ خداوند، دعایش را پذیرفت و جز به اندازه‌ی یک درهم یا یک دینار، دیگر هیچ نشانه‌ای از پپسی در وجود وی باقی نمانده است. پس هر کدامتان که او را ملاقات کردید، از وی بخواهید تا برایتان از خداوند طلب مغفرت کند».

امام شوکانی/می‌گوید: «اگر قضیه آنگونه باشد که شخصی جز با لقبی خاص شناخته نشود و لقبی دیگر برای معرفی او بکار نرود، اگر واقعاً تا این حد لقبی در معرفی شخص مؤثر باشد و هیچ جایگزینی نیز نداشته باشد، در آنصورت بدیهی است، این، لقب او نخواهد بود، بلکه این لقب، اسم اوست. چرا که با هیچ نام دیگری شناخته نمی‌شود» [۵۰].

شاعری، موارد ششگانه‌ی غیبت‌های مباح را بدین شکل به نظم در آورده است:

القدح لـيس بغـيبـة فـي ستّـة
متـظلّـم ومـعـرّف ومحـذّر
ومجاهر فسقاً ومستغت ومن
طلـب الإعانة في إزالة منـكر

یعنی: «بدگویی در شش مورد غیت محسوب نمی‌شود: در شکایت کردن از کسی و نیز در شناساندن و برحذر داشتن دیگران در مورد فاسقی که آشکارا گناه می‌کند و همچنین کسی که فتوا می‌گیرد و همین طور کسی که برای دفع (بلا) و منکری طلب کمک می‌نماید».

[۳۷] شماره‌ی یک تا هفت که ذیل عنوان مذکور قرار دارد، برگرفته از کتاب «ریاض الصالحین» اثر امام نووی است. بنده، در مواردی به شرح و تبیین آن پرداخته و گاهی نیز دلایل دیگری را به خاطر تقویت و تبیین مطلب افزوده‌ام. [۳۸] بخاری (۵۳۶۴) و مسلم (۱۷۱۴). [۳۹] نک؛ «الأدب المفرد» علامه آلبانی در کتاب «صحیح الأدب المفرد» (۹۲) این حدیث را «حسن صحیح» دانسته است؛ ن.ک: «صحیح الترغیب و الترهیب» (۲۵۵۹). [۴۰] منظور ابن ابی آن بود که هرگاه به مدینه برگردیم ما بر پیامبر و یاران او غالب خواهیم آمد و تمام آنها را از مدینه اخراج خواهیم کرد. (مترجم). [۴۱] بخاری (۴۹۰۳) و مسلم (۲۷۷۲). [۴۲] ابوداود (۳۰۸۶) و نسائی و ابن ماجه و غیره. علامه آلبانی این حدیث را در «الارواء» (۱۴۳۴) حسن دانسته است. [۴۳] مسلم (۱۴۸۰). [۴۴] در این مورد، دو تأویل وجود دارد: یکی اینکه ابوجهم، همواره در سفر است و دیگری، بدین معنا می‌باشد که او، اهل کتک زدن زنان است. [۴۵] مسلم (۲۱۶۲). [۴۶] بخاری (۶۰۵۴) و مسلم (۲۵۹۱). [۴۷] دلیل این مدعا آنکه امام بخاری در کتاب خویش بابی را تحت عنوان «باب ما یجوز من اغتیاب اهل الفساد والریب» به این موضوع اختصاص داده است. [۴۸] بخاری (۶۰۶۷). [۴۹] مسلم (۲۵۴۲). [۵۰] «رفع الریبة» ص۳۳.