غیبت و پیامدهای سوء آن در جامعه

ترفندهای شيطانی برای توجيه كردن غيبت

ترفندهای شيطانی برای توجيه كردن غيبت

شیطان برای آنکه مردم را به غیبت وادار کند، ترفندها و حیله‌های فراوانی بکار می‌برد، از جمله اینکه در ذهن مردم وسوسه می‌کند و می‌گوید: صفاتی که پشت سر فلانی، ذکر می‌کنند، چیزی جز واقعیت نیست و تمام صفات مذکور در او وجود دارد؛ لذا اشکالی ندارد. بدیهی است که چنین توجیهی در زمینه‌‌ی غیبت، به چند دلیل مردود است:

۱- غیبت در اصل همین است که صفاتی که در شخص وجود دارد، در غیاب او بازگو شود. حدیثی که ابوهریره س روایت کرده، بر مردود بودن توجیه مذکور صراحت دارد؛ ابوهریره س روایت می‌کند که رسول‌خدا ج فرمود: «أتدرون ما الغيبة؟» قالوا: الله ورسوله أعلم. قال: «ذكرك أخاك بما يكره». قيل: أرأيت إن كان في أخي ما أقول؟ قال: «إن كان فيه ما تقول؛ فقد اغتبته، وإن لم يكن فيه فقد بهتّه» [۸]. یعنی: «آیا می‌دانید که غیبت چیست؟ عرض کردند: خداوند و رسول او آگاهترند. آن حضرت ج فرمود: غیبت یعنی اینکه صفاتی از برادر خویش را در غیاب او بازگو نمایی که ذکر آن برای وی ناخوشایند باشد. سؤال شد: آیا اگر آنچه پشت سر برادرمان بازگو می‌کنیم، واقعاً در وی وجود داشته باشد، باز هم مرتکب غیبت شده‌ایم؟ فرمود: اگر آنچه می‌گویی، در وی وجود داشته باشد، هر آیینه غیبت کرده‌ای؛ اما چنانچه آن صفات و ویژگی‌ها در او وجود نداشته باشد، مرتکب (گناهی بزرگتر یعنی) بهتان و تهمت شده‌ای».

۲- انس بن مالک س روایت می‌کند؛ چنین مرسوم بود که هرگاه عربها عزم سفر می‌کردند، خادمی نیز همراه خویش می‌بردند تا در طول سفر در خدمت آنها باشد. از قضا روزی ابوبکر و عمربعزم سفر نمودند و یک نفر را نیز با خود همراه کردند تا به آنان خدمت کند. (پس از چندی راهپیمایی خسته شدند و برای استراحت اندکی خوابیدند)؛ وقتی بیدار شدند، دیدند خادم نیز همچنان در خوابی عمیق فرو رفته و هیچ غذایی هم آماده نکرده است. یکی از آن دو، خطاب به دیگری گفت: انگار آقا در خانه‌اش خوابیده! چه خواب عمیقی دارد! به هر حال وی را از خواب بیدار کردند و به او گفتند: نزد رسول‌خدا ج برو و به ایشان سلام برسان و بگو: ابوبکر و عمر، از شما درخواست غذا دارند. رسول‌خدا ج خطاب به پیک آن دو بزرگوار فرمود: به آن دو بگو که آنها سیر و پر خورده‌اند. (پیک نیز پیغام) رسول‌خدا ج را به آنان رسانید. آن دو، سخت ترسیدند و نزد پیامبر ج رفتند و عرض کردند: ما از شما تقاضای غذا کردیم، اما شما گفته‌اید که ما غذا خورده‌ایم. به راستی مگر ما چه خورده‌ایم؟ آن حضرت ج فرمود: شما از گوشت برادرتان خورده‌اید! به خدا سوگند که پاره‌هایی از گوشت وی را میان دندانها و لثه‌هایتان مشاهده‌ می‌کنم! آن دو عرض کردند: برایمان طلب مغفرت کن. رسول اکرم ج فرمود: هر آیینه باید او (که غیبتش را نموده‌اید) برایتان طلب مغفرت کند [۹].

چه بسیارند افرادی که خیلی راحت می‌گویند: فلانی، پرخور است یا فلانی زیاد حمام می‌رود و….

باید خیلی مراقب باشیم تا از روی بی‌پروایی، به غیبت و خوردن گوشت برادر مسلمانمان، دچار نشویم. گروهی غیبت می‌کنند و این کار خود را توجیه می‌کنند و می‌گویند: درست است ما عیوب فلانی را پشت سر او بازگو می‌کنیم، اما با این کار، خیر او را می‌خواهیم و به چیزی جز مصلحت و منافع او نمی‌اندیشیم. برخی نیز می‌گویند: ما به خاطر منافع و مصالح عموم، این کار را انجام می‌دهیم. به هر حال حتی با چنین اهدافی غیبت کردن مردود خواهد بود. زیرا اولاً، هر کاری که انجام می‌پذیرد، بایستی کاملاً مشروع باشد؛ لذا هر کس، نیت خوب و مشروعی داشته باشد، اما سایر جنبه‌های کار خویش را در راستای آن نیت و در چارچوب شریعت قرار ندهد، صرف نیت، برای نجات او از عذاب الهی کافی نخواهد بود. مگر نه اینکه مشرکان نیز چنین ادعایی داشتند؛ چنانچه قرآن کریم درباره‌ی این ویژگی مشرکان می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ

[الزمر: ۳].

«کسانی که جز خدا، یاوران دیگری برمی‌گیرند (و به آنان تقرب و توسل می‌جویند، می‌گویند) ما، آنان را پرستش نمی‌کنیم مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند».

بدین ترتیب هر چند مشرکان، هدف خویش از بت‌پرستی را تقرب به خداوند بیان کردند، اما این نیت آنها موجب نشد که پیامبر ج و اصحاب بزرگوارش از جهاد و کارزار با آنها صرف‌ نظر کنند. در نتیجه مصالح فردی یا حتی منافع یک جامعه نمی‌تواند دلیلی برای غیبت کردن از فردی باشد.

ثانیاً: اگر کسی واقعاً نیت و هدف نیکی را در غیبت کردن دنبال می‌کند، باید روش و عملکردی که آن را برای رسیدن به هدفش انجام می‌دهد نیز صادقانه و نیکو باشد و این، تنها در صورتی میسر می‌گردد که انسان، به جای غیبت کردن، نزد آن شخص برود و با حکمت، به وعظ و ارشاد وی بپردازد و او را به فرمانبرداری از آموزه‌ها و دستورات اسلامی و اجتناب از هوا و هوس رهنمون گردد. البته گاهی ضرورت، ایجاب می‌کند که چندین بار این دعوت و ارشاد تکرار گردد؛ اما اگر داعی تشخیص دهد که دیگر ارشاد و دعوت او نتیجه‌ای نخواهد داد، باید دعوتگر دیگری را بر این کار بگمارد؛ زیرا چه بسا شخصی دیگر، بتواند با به کار گرفتن اسلوبهایی متفاوت و مناسب با وضعیت مخاطب، در وی تأثیر بگذارد. بدیهی است گاهی این بیدارگری به صورت مستقیم و گاهی نیز به صورت غیر مستقیم انجام می‌پذیرد.

با وجود تمامی این تدابیر چنانچه شخص ارشاد‌کننده به این نتیجه برسد که مخاطبش، به هیچ وجه از گناه یا صفت ناشایست خود دست نخواهد کشید، تنها وظیفه‌ی او آن است که فرد مزبور را با عیوبش رها کند و البته دعوتگر حق ندارد به افشای عیوب شخص مزبور بپردازد یا به آبروی وی خدشه وارد کند. زیرا چنین کاریی، زمینه‌ی بروز فتنه‌ها و آ‎شوبهای فراوانی را در جامعه اسلامی ایجاد می‌نماید.

برخی از فتنه‌هایی که در پی افشای عیوب مردم و خدشه دار کردن آبروی آنان به وجود می‌آیند، عبارتند از:

۱- مخالفت با نصوصی که به صراحت، به عیب‌پوشی دیگران تأکید و امر نموده است.

۲- گسترش شک و بی‌اعتمادی در جوامع اسلامی و همچنین بی‌اعتمادی به نیکان و سرآمدان امت.

۳- مشغول شدن مسلمانان به غیبت کردن از همدیگر و رواج کینه و دشمنی در میان آنها و همچنین ترک اولویت‌های دینی که موجب زایل شدن غم و اندوه از امت اسلامی می‌گردد.

۴- تشویق و تحریک شخص دارای عیب بر انجام گناه و عیبش به صورت علنی و گستاخ شدن او بر این کار.

ثالثاً: هر فرد خردمندی، به خوبی می‌داند که جامعه‌ی اسلامی به هیچ عنوان نمی‌تواند از غیبت کردن شخصی که عیوب او پشت سرش گفته می‌شود و خودش از عیوب خویش، ناآگاه است، سود ببرد.

به راستی بازگو کردن عیوب چنین فردی، چه سود و فایده‌ای برای جامعه‌ اسلامی دارد؟ آیا با این کار سرزمین قدس فتح خواهد شد؟! آیا با این کار، شرک مشرکان از بین خواهد رفت؟!

رابعاً: صرفاً داشتن اهداف نیکو و نیتهای متعالی، دلیل موجهی برای ارتکاب غیبت نیست و کسی که با چنین اهدافی، غیبت می‌کند، دچار شکست و خسران خواهد شد؛ همچنین هر لحظه این امکان وجود دارد که شخصی که غیبت او را کرده‌اند، از غیبت کنندگان و آنچه درمورد او مرتکب شده‌اند، باخبر گردد و سرانجام آنگونه شود که شاعر می‌گوید:

لا نسب اليوم ولا خلّة
إتسع الخرق على الراقع

یعنی: «(دیگر کار به جایی رسیده که) نه نسب را جایگاهی است و نه دوستی بکار آید. پارچه‌ی (الفت و مهربانی) آنچنان دریده شده که دیگر به هیچ وجه امکان وصله کردن و درست نمودن آن وجود ندارد».

[۸] نک: مسلم (۲۵۸۹). [۹] نک: «الاحادیث المختارة» تألیف ضیاء المقدسی. به تحقیق علامه آلبانی