(۲) احکام ثابت و غیر قابل تغییر «فقه وقایع»
احکام ثابت و غیر قابل تغییر «فقه وقایع» در میان آیات زیادی از قرآن کریم ودر سنت و روش پیامبر خداص پراکنده میباشد. بنابراین کسی که به قواعد کتاب و سنت و نکات مهم و دقیق آنها اشراف و آگاهی داشته باشد، به اصول وکلیاتِ «فقه وقایع» و جزئیات آن، و دلائل و اعمال آن، احاطه و قدرت خواهد داشت. چراکه کلِّ قرآن کریم؛ سورهها و آیات و کلماتش، قصص و احکام آن اعم از اوامر و منهیّات آن برای حل و فصل وقایع، و بیان احکام حوادثی که رخ میدهند و علاج و درمان دردهای اجتماع و حل معضلات و مشکلات، نازل شده است.
اکنون چند نمونه از آیاتی که احکام و قواعد ثابت و لایتغیّر فقه وقایع، در آنها برجسته و آشکار است را در اینجا میآوریم:
- اللهأمیفرماید: ﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِينَ يَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡۗ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَٱتَّبَعۡتُمُ ٱلشَّيۡطَٰنَ إِلَّا قَلِيلٗا ٨٣﴾[النساء: ۸۳]. «و هنگامی که (خبر) کاری که موجب نترسیدن یا ترسیدن است (از قبیل: قوّت و ضعف، پیروزی و شکست، پیمان بستن با این قبیله و گسستن از آن قبیله) به آنان (یعنی منافقان یا مسلمانان ضعیف الایمان) میرسد، آن را میان مردم پخش و پراکنده میکنند (و اخبار را به گوش دشمنان میرسانند)، اگر اینگونه افراد، سخن گفتن در این باره را به پیغمبرص و فرماندهان خود واگذارند (و خبرهایی که میشنوند فقط به مسئولان امور گزارش دهند) تنها کسانی از این خبر ایشان اطلاع پیدا میکنند که اهل حل و عقدند و آنچه بایست از آن درک و فهم مینمایند، اگر فضل و رحمت خدا، شما را دربر نمیگرفت (و شما را به اطاعت از خود و پیغمبرش، و برگشت امور به پیغمبر و مسئولان کشوری و لشکری خویش هدایت نمیکرد) جز اندکی از شما، همه از اهریمن پیروی میکردید».
- پروردگار منزّه میفرماید: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ﴾[الأنعام: ۱۵۳]. «این راه (که من برایتان ترسیم و بیان کردم) راه مستقیم من است (و منتهی به سعادت دو جهان میگردد. پس) از آن پیروی کنید و از راههای (باطلی که شما را از آن نهی کردهام) پیروی نکنید که شما را از راه خدا (منحرف و) پراکنده میسازد».
- باز پروردگار بزرگ میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ وَلِتَسۡتَبِينَ سَبِيلُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ ٥٥ قُلۡ إِنِّي نُهِيتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۚ قُل لَّآ أَتَّبِعُ أَهۡوَآءَكُمۡ قَدۡ ضَلَلۡتُ إِذٗا وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِينَ ٥٦﴾[الأنعام: ۵۶]. «بگو: من نهی شدهام از اینکه پرستش کنم آنهائی را که سوای خدا به فریاد میخوانید (و عبادتشان مینمائید) بگو من از هوی و هوسهای شما پیروی نمیکنم، که (اگر چنین کنم، همچون شما) در آن وقت گمراه میشوم و از زمرۀ راهیافتگان نخواهم بود».
- همچنین حق تعالی میفرماید: ﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنكَ ٱلۡيَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ﴾[البقرة: ۱۲۰]. «یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهند شد، مگر اینکه از آئین (تحریف شده و خواستهای نادرست ایشان) پیروی کنی».
- خداوند عزّ وجل میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَوَلَّوۡاْ قَوۡمًا غَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ قَدۡ يَئِسُواْ مِنَ ٱلۡأٓخِرَةِ كَمَا يَئِسَ ٱلۡكُفَّارُ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡقُبُورِ ١٣﴾[الممتحنة: ۱۳]. «ای مؤمنان! گروهی را به دوستی نگیرید که خدا بر آنان خشمگین است. (چرا که با حق و حقیقت دشمنی میورزند و با اسلام سرجنگ دارند، و به فساد و گناه افتخار میکنند). آن کافران بدان سان که از مردگان قطع امید کردهاند (که زنده نمیشوند و به دنیا برنمیگردند) از آخرت، قطع امید کردهاند (و به وجود آن و طبعاً به حساب و کتاب و جزا و سزای در آن، ایمان ندارند)».
- همچنین میفرماید: ﴿وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٥٦﴾[المائدة: ۵۶]. «و هر کس که خدا و پیغمبر او و مؤمنان را به یاری و دوستی بپذیرد (از زمره حزب الله است و) بیتردید حزب الله پیروز است.
- در جای دیگر خداوند متعال میفرماید: ﴿لَّا يَتَّخِذِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَلَيۡسَ مِنَ ٱللَّهِ فِي شَيۡءٍ﴾[آل عمران: ۲۸]. «مؤمنان نباید مؤمنان را رها کنند و کافران را بجای ایشان به دوستی گیرند و هر که چنین کند (رابطۀ او با خدا گسسته است و بهرهای) وی را در چیزی از (رحمت) خدا نیست».
- باز حق تعالی میفرماید: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٥١﴾[المائدة: ۵۱]. «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را به دوستی نگیرید (و به طریق اولی آن را به سرپرستی نپذیرید). ایشان برخی دوست برخی دیگرند (و در دشمنی با شما یکسان و برابرند). هر کس از شما با ایشان دوستی ورزد (و آنان را به سرپرستی بپذیرد) بیگمان او از زمرۀ ایشان بشمار است، و شک نیست که خداوند افراد ستمگر را (به سوی ایمان) هدایت نمیکند».
- همچنین میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمۡ أَوۡلِيَآءَ تُلۡقُونَ إِلَيۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَقَدۡ كَفَرُواْ بِمَا جَآءَكُم مِّنَ ٱلۡحَقِّ﴾[الممتحنة: ۱]. «ای مؤمنان! دشمنان من و دشمنان خویش رابه دوستی نگیرد، شما نسبت ایشان محبت میکنید و مودّت میورزید، در حالی که آنان به حق و حقیقتی ایمان ندارند که برای شما آمده است».
در آیهای دیگری حق تعالی میفرماید: ﴿وَتِلۡكَ ٱلۡقُرَىٰٓ أَهۡلَكۡنَٰهُمۡ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَعَلۡنَا لِمَهۡلِكِهِم مَّوۡعِدٗا ٥٩﴾[الکهف: ۵۹]. «و اینها شهرها و آبادیهائی هستند (از عاد و ثمود و قوم لوط و امثال ایشان) که ما (در رساندن عذابشان شتاب ننمودهایم و بلکه) موعدی برای هلکشان تعیین کردهایم و زمانی آنها را نابود ساختهایم که ایشان ظلم و ستم پیشه کردهاند».
- در جای دیگر میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ﴾[البقرة: ۱۴۳]. «و بیگمان شما را ملت میانهروی کردهایم (نه در دین افراط و غلوی میورزید ونه در آن تفریط و تعطیلی میشناسید، حق روح وحق جسم را مراعات میدارید و آمیزهای از حیوان و فرشتهاید) تا گواهانی بر مردم باشید (و بر تفریط مادیگرایان لذائذ جسمانی طلب و روحانیت باخته، و بر افراط تارکانِ دنیا و ترکِ لذائذ جسمانی کرده، ناظر بوده و خروج هردو دسته را از جادۀ اعتدال مشاهده نمائید) و پیغمبر (نیز) بر شما گواه باشد (تا چنانچه دستهای از شما راه او گیردو یا گروهی از شما از جاده سیرت و شریعت او بیرون رود، با آئین و کردار خویش، بر ایشان گواه و حجت باشد)».
- همچنین میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَعۡلَمُونَ ٨﴾[المنافقون: ۸]. «عزّت و قدرت از آن خدا و فرستادۀ او و مؤمنان است و لیکن منافقان (این را درک نمیکنند و) نمیدانند».
- نیز میفرماید: ﴿۞وَإِذَا رَأَيۡتَهُمۡ تُعۡجِبُكَ أَجۡسَامُهُمۡۖ وَإِن يَقُولُواْ تَسۡمَعۡ لِقَوۡلِهِمۡۖ كَأَنَّهُمۡ خُشُبٞ مُّسَنَّدَةٞۖ يَحۡسَبُونَ كُلَّ صَيۡحَةٍ عَلَيۡهِمۡۚ هُمُ ٱلۡعَدُوُّ فَٱحۡذَرۡهُمۡۚ قَٰتَلَهُمُ ٱللَّهُۖ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ ٤﴾[المنافقون: ۴]. «هنگامی که ایشان را میبینی، پیکر و سیمایشان، تو را میگیرد وبه شگفت میآورد (و به خود میگویی: چه انسانهای با وقار و برازندهای!) و هنگامی که به سخن درمیآیند (به علت حلاوت کلامشان) به سخنانشان گوش فرا میدهی. (با وجود این جذبۀ سیما وگیرایی گفتار) آنان انگار تختههائی هستند که (بر دیوار) تکیه داده شده باشند، (بیجان و بیایمان، هیکلهای توخالی، درونهای بینور و صفا، نقشهائی بر در و دیوارها). هر فریادی را بر ضد خود میپندارند و هر آوازی را به زیان خویش! آنان دشمنان بشمارند و از ایشان برحذر باش. خدایشان بکشاد! چگونه (از حق) برگردانده میشوند (و منحرف میگردند؟!)».
- و میفرماید: ﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ كُلِّ شَيۡءٍ حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ فَإِذَا هُم مُّبۡلِسُونَ ٤٤﴾[الأنعام: ۴۴]. «هنگامی که آنان فراموش کردند آنچه را که بدان متذکر «... و متعظ شده بودند (و آزمون ناداری و بیماری کارگر نیفتاد، آزمون دیگری، جهت بیداری ایشان بکار بردیم و) درهای همه چیز (از نعمتها) را به رویشان گشودیم تا آنگاه که (کاملاً در فراخی نعمت غوطهور شدند و) بدانچه بدیشان داده شد، شاد و مسرور گشتند (و باده ثروت و قدرت ایشان را گرفت و سرمست و مغرور شدند و ناشکری کردند و) ما به ناگاه ایشان را بگرفتیم (و به عذاب خود مبتلا کردیم) و آنان مأیوس و متحیر ماندند (رو به سوی نجات راه نبودند)».
- و نیز میفرماید: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ﴾[الأحزاب: ۳۶]. «هیچ مرد و زن مؤمنی، در کاری که خدا و پیغمبرش داوری کرده باشند (و آن را مقرر نموده باشند) اختیاری از خود در آن ندارند (و اراده ایشان باید تابع ارادۀ خدا و رسول باشد)، هر کس هم از دستور خدا و رسولش سرپیچی کند، گرفتار گمراهی کاملاً آشکاری میگردد».
اکنون میگویم:
باید دانست که این آیات، گوشهای است از انبوه آیاتی که در رابطه با موضوع وجود دارد [۱۴]نه همۀ آن. ولی به هر حال، هر کسی در آنها تدبّر نماید میتواند واقعیت روزگار و جامعه خویش را، هرچند که ظواهر آن گوناگون بوده و أشکال مختلفی به خود گرفته باشند، بشناسد و آن را با همان فقه وقایعی که مسلمانان آرزوی تحقق آن را دارند، تطبیق دهد. هر کس که به جهان مملو از نزاع و آشوب نظری بیفکند نمیتواند استثنایی را در این آیات بیابد.
اگر به کاخ سفید و به برنامهها و سازمانهایش نظری بیفکنیم یا به کاخِ «کرملین» و فرجام اضمحلال آن و یا به سال (۱۹۲۴ م) که سال سقوط خلافت عثمانی و تجزیه قلمرو سلطنت آن که بسان پیرمردی مریض و ناتوان شده بود و یا به مهرههای صفحه شطرنج که به چپ و راست حرکت میکنند و به این سو و آن سو انداخته میشوند، و یا اگر به نوع روابطی که بایستی مابین مسلمانان با همدیگر وجود داشته باشد همچنین روابط مابین مسلمانان با غیرمسلمانان و امثال این قضایا نگاه شود، در مییابیم که هیچکدام از این مسائل از دایره شمول این آیات خارج نیستند.
یا حتّی نبرد کفر و ایمان در طول تاریخ همیشه در سرزمینهای مختلف با عنواین مختلف و با ابزارهای گوناگون تکرار میشود.
حال اگر به جنگ ما مسلمانان، در این روزگار با دشمنان خدا بیندیشیم و آن را بانبرد اولیه یهودیان با حضرت پیامبرص در آغاز دعوتش، مقایسه کنیم، میبینیم ... که «این نبرد، جنگی است که یهود بر ضدّ اسلام و مسلمانان از همان گذشته دور به راه انداخته و هنوز هم از شدت آن کاسته نشده، هرچند که شکل و ظاهر آن تغییر یافته امّا همان حقیقت و روشها و طبیعت آن، به جای خود باقی است [۱۵]».
﴿ٱلَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمۡ فَإِن كَانَ لَكُمۡ فَتۡحٞ مِّنَ ٱللَّهِ قَالُوٓاْ أَلَمۡ نَكُن مَّعَكُمۡ وَإِن كَانَ لِلۡكَٰفِرِينَ نَصِيبٞ قَالُوٓاْ أَلَمۡ نَسۡتَحۡوِذۡ عَلَيۡكُمۡ وَنَمۡنَعۡكُم مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۚ فَٱللَّهُ يَحۡكُمُ بَيۡنَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ وَلَن يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لِلۡكَٰفِرِينَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ سَبِيلًا ١٤١﴾[النساء: ۱۴۱]. «منافقان کسانیند که پیوسته شما را میپایند (و در انتظار آن هستند که چه وقت به بلایا و مصائب گرفتار آئید). پس اگر پیروزی و فتحی نصیب شما گردید، میگویند: مگر جز این است که ما با شما بوده و از جماعت شمائیم؟ (لذا ما هم در غنیمت و دستاورد جنگ، سهیم هستیم و بهرۀ ما را بپردازید!)؛ و اگر سهمی (از پیروزی) نصیب کافران گردید، میگویند: مگر ما نبودیم که میتوانستیم (همراه مؤمنان با شما بجنگیم و) بر شما چیره شویم و دست شما را از سر مؤمنان کوتاه کنیم؟ (ولی ما رفیق قافله و شریک دزد بودیم و مسلمانان را دلسرد میکردیم و برای شما چاپلوسی مینمودیم و پیوسته در تحریک شما علیه مسلمانان میکوشیدیم، بنابراین با شما سهیم خواهیم بود). روز قیامت خداوند میان شما (مؤمنان و چنین منافقانی) داوری خواهد کرد. و (مادام که مؤمنان دارای ایمان راستین و کردار شایسته و بایسته باشند) هرگز خداوند کافران را بر مؤمنان چیره نخواهد کرد».
میگویم این سنت الهی است که همیشه جاری است و تکرار میشود و تغییر نخواهد کرد:
﴿سُنَّةَ ٱللَّهِ فِي ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗا ٦٢﴾[الأحزاب: ۶۲]. «این سنت الهی، در مورد پیشینیان (و گذشتگانی هم که با انبیاء خود چنین رفتار ناهنجاری داشتهاند) جاری بوده است و در سنت خدا دگرگونی نخواهی دید». ﴿وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَحۡوِيلًا ٤٣﴾[فاطر: ۴۳]. «و هرگز نخواهی دید که روش خدا تغییر مسیر و جهت دهد».
﴿مَّا يُقَالُ لَكَ إِلَّا مَا قَدۡ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبۡلِكَۚ﴾[فصلت: ۴۳]. «از طرف (کافران و منافقان و جاهلان) چیزی به شما گفته نمیشود مگر همان چیزهایی که قبلاً به پیغمبران پیش از تو گفته شده است. (و چنین نسبتهای ناروائی و سخنان نازیبائی بدیشان داده شده است)».
پس ارکان و پایههای فقه وقایع یکی است و قواعد آن پابرجا و ثابت است، هر چند صورتها تغییر کند و اشکال آن متعدد شود، ارکان آن و قواعدش به حال خود ثابت و بدون تغییر خواهد بود.
و هیچ قوت و نیرویی وجود ندارد مگر به یاری پروردگار بزرگ بلندمرتبه.
بنابراین، اینجا یک اصل بزرگی وجود دارد که به منظور تحقق این ارکان، بایستی به دقت مورد ملاحظه و عمل قرار گیرد و آن هم، تمرکز بر اصول کلی برگرفته از قرآن و سنت در هر زمان و شرایطی، میباشد تا همچون پایههایی درآید که بتوان هر واقعه و حادثهای را که رخ میدهد بر آن بنا کرد و حکم آن را تشخیص داد!
امّا اینکه منتظر وقوع حوادث باشیم (!) بعد به سراغ آن اصولی، برویم که جزئیات و احکام آن وقایع مبنی بر آن میباشد، این دور از معنای «فقه وقایع» و ارکان و آثار و نتایج آن میباشد، این کار در واقع، خود را دستخوش جریانهای سخت گردباد حوادث و مصائب کردن است!
اکنون باید بگویم: امروز، دعوت اسلامی با وضع و شرایطی، مواجه شده شبیه آنچه که جوامع بشری در آن سالهای آغازین دعوت داشتند که حضرت پیامبرص، در میان آن مردم جاهل، حقیقت عقیده و بینش اسلامی را معرفی کرد، مردمی که با ارزشها و اخلاق اسلامی غریب و نامأنوس بودند -نه اینکه فقط از حکومت و شریعت اسلامی بیبهره باشند- در حال حاضر، هم نظامیهای صهیونیست و صلیبیِ استعمارگر که دارای انواع تجهیزات هستند، با هرگونه دعوت و نشر عقیده اسلامی به مقابله برخواسته و برای نابودی آن از طریقِ نظامی و تجهیزاتشان و با انواع دسیسه و نیرنگ، به پا خاستهاند، این در حالی است که، جنبشهای اسلامی، در اغلب موارد، تمام توان و تلاششان را در جنبشها و فعالیتهای سیاسیِ محدود و محلی، مصروف داشته از جمله: یک مبارزه اتحادیهای و پیمانی یا اتفاقی، یا یک مبارزه حزبی، یا توطئه چینی علیه دشمن در امر انتخابات.
همچنین، جنبشهای اسلامی در حال حاضر کل فعالیتش در این خلاصه شده که از حکومتها بخواهند، نظام و شریعت اسلامی را در جوامع خود اعمال نمایند، حال آنکه ذات و جوهر ملتها از فهم معنای عقیده اسلامی و پایبندی و تعهد نسبت به اخلاق اسلامی دور افتاده است... .
پس ناگزیر برای اصلاح این اشکال و پایهگذاری درست عقیده اسلامی، باید جنبشهای اسلامی، از پایه و اساس آن شروع به عمل نمایند: و آن عبارتست از احیای مفهوم و معنای عقیده اسلامی در قلب و ذهن افراد و تربیت و پرورش صحیح اسلامی کسانی که با آغوش باز، این دعوت و مفاهیم بزرگ آن را پذیرفتهاند، و ضایع نکردن عمر در مسائل سیاسی که اکنون جریان دارد، و قبل از اینکه مردم حقیت اسلام را بشناسند و خود خواستار اجرای احکام آن باشند نباید از طریق بدست گرفتن قدرت، نظامی اسلامی را بر مردم تحمیل نمود [۱۶].
«زیرا که توفیق تطبیق و اجرای قوانین اسلامی و قضاوت در مسائل بر اساس شریعت اسلام، چیزی نیست که زود و آسان به ثمر نشیند، چه تحقق آن ممکن نیست مگر اینکه هسته ملتها و جوامع یا لااقل بزرگان و خواص آن به فهم درستی از عقیده و بینش اسلامی و بعد سیستم و تشکیلات برگرفته از اسلام دست یازند و پس از آن، افراد این جامعه براساس منش و اخلاق دینی، پرورش یابند، هرچند که امکان دارد، تحقق این موارد، زمان بسیار و مراحل سختی دربرگیرد.
روش درست و اساسی برای تطبیق و اجرای ارکان و پایههای فقه وقایع همین است که یقیناً بدور از احساسات ناپایدار و هیجاناتی است که وجود انسان را تباه میسازد.
بنابراین دعوتگر آگاه، بایستی این را ابتدا لحاظ نماید تا رستگار دنیا و آخرت باشد.
[۱۴] رجوع به فصل هفتم کتاب بشود که در آنجا نیز آیاتی در همین مضمون آمده است. [۱۵] «الضلال» (۱/۶۳ – ۶۴). [۱۶] کتابِ «لِمَاذَا أَعْدَ مُونی» سید قطب، صفحه (۲۷ – ۲۸).