فقه سیاسی - بین حالت تئوری و تطبیق و اجرای آن

فهرست کتاب

د) ثمر و نتیجه

د) ثمر و نتیجه

هنگامی که «قاعده دعوت به سوی خدا» را به صورت واقعی آن، براساس فهم درست شریعت و احکام تطبیقی آن، شناختیم و افعال و دعوت خود را از عجله و شتابزدگی خالص گرداندیم و بر مسیر راست و واضح روشن شریعت حرکت کردیم، این‌ها همه، رمز چیدن و درو کردن ثمره و محصول با ارزش و رسیدۀ کشتزار دعوت و حرکت می‌باشد.

و هرگاه - بعد از همه این‌ها - قبل از آنکه ما به نقطه پایان برسیم، راه‌ها بر ما بسته شود و به آخر مسیر نرسیم، و با چشم‌های خود، محصول و ثمر با ارزش دعوت را مشاهده ننمائیم، این موجب نخواهد شد که ما، مأیوس شده و امید خود را از دست دهیم یا به شکلی بی‌پروا، خود را به کام هلاکت فرو بریم، بلکه بایستی به طور یقینی بدانیم که این کندی و تأخیر در پیروزی و نصر به خاطر مصالح و حکمت‌هایی است که خداوند متعال اراده فرموده و عقل و تصور ما از درک آنها عاجز می‌باشد.

زیرا که «برخی مواقع برای کسانی که مورد ستم واقع شده و از شهر و دیار خود، بدون هیچ دلیلی، رانده شده‌اند و جرم‌شان تنها این بوده که گفته‌اند: الله، پروردگار ماست، نصر و پیروزی به تأخیر می‌افتد، و این تأخیر به خاطر مصلحتی است که حق متعال اراده فرموده است.

و برخی مواقع نیز، نصر و پیروزی بدین علت به تأخیر می‌افتد که هنوز ساخت و ترکیب امت اسلامی، کامل نشده و تمامیّت خود را بدست نیاورده و توانای‌هایش فراهم نیامده است وهنوز تمامی سلّول‌های حیاتی آن آماده رشد و فعالیت نشده تا آخرین توانایی واستعدادهای نهفته در آن را بشناسی و اگر در چنین حالتی، پیروزی و توفیقی برای امّت دست دهد، زود آن را از دست می‌دهند، زیرا قدرت ونیرویی که برای مدتی آن را حمایت کند، وجود ندارد!

و گاه نصر و پیروزی به عقب می‌افتد تا امّت مسلمان، آخرین قدرت و سرمایه‌ای را که در توان دارد، بخشش کند و دیگر، توانایی و قدرتی باقی نمانده باشد که آن را در راه خدا صرف نکرده باشد.

و گاه پیروزی به تأخیر می‌افتد تا امّت مسلمان، آخرین قدرت و سرمایه‌ای راکه درتوان دارد، بخشش کند و دیگر، توانایی و قدرتی باقی نمانده باشد که آن را در راه خدا صرف نکرده باشد.

و گاه پیروزی به تأخیر می‌افتد تا امت مسلمان، آخرین توانایی‌های خود را به مرحله امتحان و آزمایش بگذارد، پس در این حالت، انسان خواهد فهمید که، تمامی این نیروها، مادامی که با خواست و اراده خدا، پشتیبانی نشود، ضامن هیچگونه پیروزی و توفیقی نخواهد بود.

قاعده و سنت الهی آن است که، زمانی پیروزی و نصر پروردگار، امت را فرا می‌گیرد که افراد آن، آخرین نیرو و توان خود را در انجام مسئولیت خود به کار گرفته و نتیجه امر را به خداوند متعال واگذار نمایند. و گاه پیروزی ونصر به تأخیر می‌افتد تا پیوند وارتباط امت مسلمان با پروردگار بیشتر و محکم‌تر شود در شرایطی که امّت درد و رنج بسیار دیده و نهایت توان و تلاش خود را برای انجام وظیفه خود به کار گرفته است، در چنین حالتی هم، این تأخیر و احیاناً ضرری که متوجه امت می‌شود را بایستی از سوی خدا دانست همانگونه که هرگونه توفیق و پیشرفتی منسوب به ذات اوست.

و این ارتباط و پیوند نزدیک با خداوند متعال، ضمانت و وثیقه مهمی برای پایداری و استقامت امّت بر مسیری است که در پیش دارد بعد از پیروزی که خداوند به آنان ارزانی داشته است، بنابراین امت به سبب همین ارتباط، دچار جور و ستم و انحراف از مسیر حق و عدالت و خیر نخواهد شد.

و برخی مواقع پیروزی و نصر امت بدین علت به تأخیر می‌افتد که هنوز انگیزه و نیت خود را در پیکار و جنگ و جان باختن و کشتن دشمن، کاملاً برای خدا خالص نساخته‌اند، و چه بسا پیکار و جهادش به خاطر دستیابی به غنیمت جنگ یا به خاطر غیرت و تعصب فردی یا گروهی، یا به خاطر نشان دادن شجاعت و توانایی خود در مقابل دشمن باشد!

در حالی که خداوند بزرگ، می‌خواهد که جهاد و پیکار تنها در راه حق و به خاطر او بوده، بدور از هرگونه انگیزه و احساسات دیگری که خلوص نیت انسان را آلوده سازد.

و از پیامبر اکرمص سؤال شد که: فردی به خاطر غیرت و تعصب می‌جنگد، فردی دیگر به خاطر شجاعت و دلیریش و آن دیگری به خاطر اینکه مردم توانایی و قدرت او را مشاهده کنند، گفتند: کدامیک، جهاد در راه خدا به حساب می‌آید؟ پیامبرص پاسخ فرمودند: «کسی که جهاد می‌کند تا نام و دین پروردگار بالاتر از هر چیز دیگری قرار گیرد، جهاد او را در راه خدا می‌باشد [۴۷]».

و گاه نصر و پیروزی بدین علت به تعویق می‌افتد که در آن شر و فاجعه‌ای که امت اسلام به مقابلۀ آن برخاسته مقداری خیر و خوبی وجود دارد که خداوند متعال می‌خواهد شر و بدی را به طور کامل از آن جدا نموده تا تنها آنچه که شر است از بین برود و ذره‌ای از آن خیر به سبب آن ضایع نشود.

و گاهاً پیروزی و توفیق الهی بدین سبب به تأخیر می‌افتد چون آن امر باطلی که امت اسلامی با آن به پیکار برخواسته، پوچی و بی‌ارزشی آن، به طور کامل برای مردم آشکار نشده، بنابراین در چنین حالتی اگر مؤمنان بر آن غلبه پیدا کنند، افرادی را خواهند یافت که هنوز به بطلان آن و ضرورت از بین رفتنش، اطمینان حاصل نکرده، در نتیجه فریب ظاهر زیبائی‌های آن را خورده و به یاری و دفاع از آن برمی‌خیزند، چراکه هنوز ریشه‌های این باطل در درون افراد پاک و ساده لوحی که حقیقت امر برایشان هویدا نشده، باقی مانده است و خداوند می‌خواهد که این باطل، فعلاً باقی بماند تا پوچی و بی‌ارزشی آن به طور کامل برای همه، آشکار شود تا هنگام از بین رفتنش، کسی برای آن اظهار تأسف و ناراحتی نکند.

و گاهی مواقع نصر و پیروزی بدین خاطر به تعویق می‌افتد، چون جامعه و شرایطی که امت اسلام در آن به سر می‌برند، هنوز صلاحیت استقبال از حق و خیر و عدالتی که امت با ایمان آن را به تصویر می‌کشند را ندارند، و در چنین شرایطی اگر، پیروزی و توفیقی برای امت دست دهد، این نصرت و پیروزی با مخالفت‌ها و معارضاتی از بطن جامعه مواجه می‌شود که با وجود آنان، ثبات و پایداری آن دوام نخواهد داشت، و در نتیجه، کشمکش و نزاع همچنان دوام خواهد داشت تا آنکه قلب‌های افراد امّت برای استقبال از این حق پیروز و دوام و پایداری آن، آمادگی لازم را پیدا کند.

پس به خاطر همه این‌ها و چیزهای دیگر که فقط خدا از آن آگاه و با خبر می‌باشد، گاهی مواقع، نصر و پیروزی به تعویق می‌افتد و در نتیجه تحمل درد و رنج‌ها ونثار کردن جان و مال‌ها چندبار می‌شود، امّا علیرغم آن، خداوند متعال همانگونه که وعده داده،از اهل ایمان دفاع خواهد کرد و سرانجام نصر و پیروزی را برای آنان میسّر می‌گرداند.

برای تحقق توفیق و نصر الهی، تکالیف و مسؤلیت‌هائی وجود دارد که بعد از فراهم‌ساختن اسباب و مقدمات و فراهم نمودن شرایط آن و استقبال صادقانه و پاک از آن، خداوند بزرگ آن را برای امّت اسلام میسر خواهد فرمود:

﴿وَلَيَنصُرَنَّ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ٤٠ ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۗ وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ ٤١[الحج: ۴۱]. «آن مؤمنانی که خدا بدیشان وعده یاری و پیروزی داده است) کسانی هستند که هرگاه در زمین ایشان را قدرت بخشیم، نماز را برپا می‌دارند و زکات را می‌پردازند، و أمر به معروف و نهی منکر می‌نمایند، و سرانجام همۀ کارها به خدا برمی‌گردد (و بدانها رسیدگی و درباره آنها داوری خواهد کرد، همانگونه که آغاز همه کارها از ناحیه خداست)».

آن وعده خداوند که قطعی و حتمی بوده و تخلفی در آن نیست، این است که، کسی که دعوت و دینش را یاری دهد، او را با نصرت وتوفیق خود مستفید می‌گرداند. پس آنانی که دین خدا را نصرت و یاری می‌دهند و بالتّبع مشمول و مستحق یاری و نصر پروردگار توانا و مقتدری می‌شوند که دچار شکست و خسران نخواهد کرد کسی را که او، یاری فرماید، چه کسانی هستند؟ ایشان کسانی هستند که:

﴿ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ«اگر در زمین آنانرا قدرت بخشیم» پیروزی و توفیق خود را در مورد آنان محقق خواهیم ساخت... ﴿أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ«نماز برپا می‌دارند» یعنی وظیفه بندگی خود را ادا نموده و پیوندشان را با پروردگار خویش محکم و استوار نموده و به صورت فرمانبردار و متواضعانه روی به درگاه الهی نهاده‌اند... ﴿وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ«و زکات می‌پردازند»... یعنی حقی را که در مالشان واجب شده، با نیّتی خالص ادا نموده و بر خسّت و مال پرستی نفس، غالب و از حرص و طمع پاک شده و با سرکوب نمودن وسوسه‌های درونی، شیطان را مأیوس و ناکام می‌کنند و به این شکل کمبودهای برادران دینی خود راجبران و فقراو تهیدستان را یاری نموده و اوصاف یک پیکر و جسم زنده را برای جامعه اسلامی محقق می‌نمایند، همانگونه که رسول خداص فرموده: «مَثَلُ المؤمنین فی تَوادّهم وتراحُمِهم وتعاطُفِهم کَمَثل الجَسدِ إذا إشْتکی مِنه عضوٌ تَداعی لَهُ سائر الجسدِ بِالسَّهرِ وَالْحمّی» [۴۸]یعنی: «مثل مؤمنان در مودّت و مهربانی و رحم و عطوفت نسبت به هم، مثل جسم و پیکری است که هرگاه به عضوی از آن دردی برسد و به ناله افتد، سائر اعضای آن جسد نیز به سبب آن به درد و ناراحتی افتاده و آرامش طبیعی خود را ازدست می‌دهند». ﴿وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ«امر به معروف می‌کنند» ... یعنی به نیکی و خیرخواهی دعوت می‌نمایند ومردم را بدان سمت گرایش می‌دهند ... ﴿وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۗ«و نهی از منکر می‌کنند» ... یعنی در مقابل شرّ و فساد به مقابله ایستاده و مردم را با دست و زبان و عمل خود از آن دور می‌نمایند، و به این دو عمل (امر به معروف و نهی از منکر) صفات امت مسلمانی را محقق می‌سازند که بر منکری که قادر به تغییر آن باشد، باقی نخواهد ماند و نسبت به معروف و امر نیکی که قادر به محقق ساختن آن باشد، از پای نخواهد نشست... .

اینان هستند که با نشر عملی و زنده دین خدا، خداوند متعال را نصرت و یاری می‌دهند، زیرا اینان، مسیر و طریقی را مساعدت و یاری می‌دهند که خداوند می‌خواهد حیات و زندگی مردم براساس آن باشد و توفیق و عزّت خود را تنها از خدای یگانه بخواهند نه فرد دیگری.

و این‌ها هستند کسانی که پروردگار وعده نصر و پیروزی حتمی را بدانان وعده داده است.

و این، همان نصر و توفیقی است که مبنی بر اسباب و مقتضیات آن و مشروط به انجام تکالیف و مسئولیت‌های افراد امت می‌باشد ... و بعد از آن، هر چه پیش آید به امر و اراده حق تعالی است، هرگونه که بخواهد، چنان خواهد شد، گاه، شکست و ناکامی را به پیروزی تبدیل می‌نماید و هرگاه پایه‌ها و ارکان یک پیروزی ناقص و ناتمام بوده و یا امت اسلام وظایف و تکالیف خود را بدرستی انجام ندهند، پیروزی و نصر تبدیل به یأس و شکست خواهد شد: ﴿وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ ٤١«و سرانجام همه کارها به خدا برمی‌گردد».

این همان پیروزی و نصری است که منجر به تحقق مشی و طریق الهی در زندگی و حیات جامعه می‌شود، به این معنی که امت به یاری و طرفداری از حق و عدالت و آزادی و مساواتی برمی‌خیزند که نتیجه‌اش برقراری خیر و صلاح جامعه بوده و در این نصر و توفیق به این مقصود توجه شده که در سایه آن اشخاص و امیال و شهوات‌های آنان پنهان شده است... .

و این پیروزی و توفیقی است که اسباب و مقدمات و تکالیف و شرایط خاص خود را دارد و همینطور بدون دلیل و با خواب و خیال برای کسی میسر نخواهد شد و اگر به کسی هم داده شود مادام که اهداف و مقاصد آن محقق نشود، دوام نخواهد داشت [۴۹]...».

اکنون می‌گوییم:

این‌ها علائم و نشانه‌های، تأخیر افتادن «زمان برداشت» و دیر رسیدن محصول و ثمره دعوت و جهاد در راه خدا یعنی نصر و پیروزی می‌باشد....

﴿فَٱصۡبِرۡ كَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ ٱلۡعَزۡمِ مِنَ ٱلرُّسُلِ وَلَا تَسۡتَعۡجِل لَّهُمۡۚ[الأحقاف: ۳۵]. «پس (در برابر اذیت و آزار کافران) شکیبائی کن، آنگونه که پیغمبران اولوالعزم (در سختی‌ها) شکیبایی کردند و برای عذاب آنان شتاب مکن». ﴿لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُۚ[الروم: ۴]. «همه چیز در دست خدا و به فرمان او است، چه قبل (که رومیان شکست خورده‌اند) و چه بعد (که آنان پیروز می‌گردند. ضعف و قدرت و شکست و پیروزی و غیره، آزمون و امتحان الهی است)».

﴿مَّا كَانَ عَلَى ٱلنَّبِيِّ مِنۡ حَرَجٖ فِيمَا فَرَضَ ٱللَّهُ لَهُۥۖ سُنَّةَ ٱللَّهِ فِي ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا ٣٨[الأحزاب: ۳۸]. «این سنت الهی، در مورد پیغمبران (ملت‌های) پیشین نیز جاری بوده است، و فرمان خدا همواره روی حساب و برنامه دقیقی است و باید به مرحله اجرا درآید».

خداوند بزرگ، وظیفه‌ای را که ما بایستی انجام دهیم و خط و مشی که باید بر آن حرکت کرده و دیگران را نیز بدان دعوت نمائیم، به طور واضح برای ما بیان فرموده است و دیگر لزومی ندارد که به ثمره و محصول آن چشم بدوزیم، چه هر وقت خدا بخواهد به بار خواهد نشست، و این است شأن پروردگار نسبت به بندگان. و می‌فرماید: ﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۚ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعۡضَ ٱلَّذِي نَعِدُهُمۡ أَوۡ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيۡنَا يُرۡجَعُونَ ٧٧[غافر: ۷۷]. «(ای محمّد!) شکیبا باش. وعده خدا حق است (و عذاب را گریبانگیر کفار می‌سازد) این عذابی را که ایشان را بدان وعده داده‌ایم، یا قسمتی از آن را به تو می‌نمایانیم (و در روزگار حیات تو انجام می‌پذیرد) و یا اینکه تو را می‌میرانیم و (تو آن را نخواهی دید. چه آن را ببینی و چه نبینی مهم نیست چراکه) به سوی ما برگردانده می‌شوند».

و نیز می‌فرماید: ﴿وَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعۡضَ ٱلَّذِي نَعِدُهُمۡ أَوۡ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيۡنَا مَرۡجِعُهُمۡ ثُمَّ ٱللَّهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا يَفۡعَلُونَ ٤٦[یونس: ۴۶]. «(ای پیغمبر!) اگر ما پاره‌ای از آنچه بدیشان وعده داده‌ایم، (از قبیل پیروزی تو بر آنان، و رساندن عذاب بدیشان،درحالت حیات) به تو نشان دهیم، یا اینکه تو را بمیرانیم (پیش از آنکه انجام همۀ این وعده‌ها را ببینی، در هر حال برای حساب و کتاب در روز قیامت) آنان به سوی ما برمی‌گردند و خدا از آنچه می‌کنند، آگاه و مطلع است».

و اللهأمی‌فرماید: ﴿وَإِن مَّا نُرِيَنَّكَ بَعۡضَ ٱلَّذِي نَعِدُهُمۡ أَوۡ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيۡكَ ٱلۡبَلَٰغُ وَعَلَيۡنَا ٱلۡحِسَابُ ٤٠[الرعد: ۴۰]. «(ای پیغمبر!) اگر (تو را زنده بداریم و) و برخی از چیزها را به تو بنمائیم که به آنان وعده می‌دهیم، و یا اینکه تو را بمیرانیم (و شکست و مصیبت و کافران و پیروزی و نعمت مؤمنان را نشانت ندهیم مسأله‌ای نیست. چرا که) بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است، و بر ما حساب و کتاب».

و چقدر زیباست معنای قول شاعر عرب، برای مثال این موضوع، که می‌گوید:

بَکی صاحبی لَمَّا رأی الدّربَ دونَنا
وَأیْقَنَ أنّا لاحقونَ بقصیرا
فقلتُ لَهُ: لاتَبْکِ عَیْنُک إنّما
نحاولُ مُلکاً أو نموتَ فَنُعْذَرا

همسفرم گریست، آنگاه که راهی را که در پیش داشتیم، مشاهده کرد و به یقین دانست که بالاخره ما با قیصر روم مواجه خواهیم شد (و نبردی صورت خواهد گرفت) پس به او گفتم گریه نکن چرا که ما برای فتح سرزمینی تلاش می‌کنیم (یا موفق می‌شویم و) یا در این راه جان می‌دهیم که در این صورت معذوریم.

تازه:

اگر ما در واقعیت و شرایطی که در آن زندگی می‌کنیم، از جهت ضعف و ناتوانی مسلمانان و پراکندگی و تفرقه میان خودشان و بخش بخش شدن سرزمین و دیارشان و اسیر بودن قلب‌هایشان در دام امیال و هواهای نفسانی، دقت و تأمل نماییم! سپس این‌ها را با اوضاع و شرایط کافران و مشرکین از نظر؛ قدرت مادی و موشک و ناوهای جنگی و اسلحه و مهمات‌شان، و از نظر هواپیماها و سیّاره‌های مصنوعی دست ساخت، و شیوه‌های پیچیده جاسوسی و اطلاعاتیشان، و از نظر فنون دیپلماسی (!) و روش‌های استعماری و چیزهای دیگر همچو؛ تجهیزات و تشکیلات و وسایل خبرگذاریشان ... مقایسه نمائیم!! آیا با وسائل و امکاناتی مثل امکانات آنان و روش و شیوه‌هائی همچو روش ایشان، می‌توان به مقابله آنها برخاست؟

و آیا شیوه و طریقی که با آن بتوان جلو قدرت مطلق و ستمگرانه تندِ آنان را گرفت، وجود دارد؟ مخصوصاً بعد از محکم شدن طوق و زنجیر نظام و ساختار جهانی جدید در گردن ملت‌ها و افراد جوامع بشری که قدرت هرگونه اندیشه و آزادی عمل را از آنان سلب نموده است!!

جواب درست و مناسب این سؤال با دقت و تأمل و به کار گرفتن فکر و خرد، این خواهد بود که: ما نمی‌توانیم - چه امروز چه ده سال دیگر، مادامی که در همین وضعیتی باشیم که اکنون هستیم - با امکانات و تکنولوژی و تسلیحاتی مثل آنچه این کافران دارند، به مقابله آنها برویم!!

پس، شیوه درست مقابله کدام است؟.

تاریخ داستان اسیر شدن لوئی نهم را در إثنای جنگ‌های صلیبی اوّل، برای ما بازگو می‌کند، هنگامی که در «المنصوره» در روزگار پادشاهی و حکومتِ «صالح نجم الدین ایّوب» زندانی شد، در چنین وضعیتی، در سلولش در مورد راه و حیله‌ای فکر می‌کرد که از آن طریق بتواند، شوکت و قدرت مسلمانان آن وقت را از میان ببرد، پس وقتی از زندان آزاد شد و به میان ملت خود بازگشت، به آنها گفت: «غلبه یافتن بر مسلمانان، تنها با سلاح و ادوات جنگی، امکان‌پذیر نمی‌باشد، اروپا اگر بخواهد که بر مسلمانان پیروز شود بایستی از درون نفس‌هایشان به مقابله آنان برخیزد و ریشه‌های عقیده و باور اسلامی را از اعماق قلب‌هایشان بیرون کشد [۵۰]».

و تاریخ – امروز - گویی از نو آغاز و تکرار می‌شود!!

امّا به صورت عکس و مخالف آن زمان!

امت اسلامی - امروز - نمی‌تواند به مقابله این همه امکانات و انواع قدرت‌های کفر برخیزد مگر با قدرت و توانایی که چیزی نتواند آن را مغلوب سازد و با سلاحی که هیچ سلاح دیگری یارای برابری با آن را نداشته و با امکاناتی که اگر دولت‌های شرق و غرب، با هم جمع شوند نتوانند به همانند آن دستیابی پیدا کنند:

و این چیزی، جز عقیده سالم و روشی درست و محکم در فهم دین، و دعوت مردم به همین اصل مهم در پرتو نور علم و دانش به صورت یاد گرفتن و یاد دادن (تعلیم و تعلّم) [۵۱]، و جز عمل و تطبیق مفاهیم به صورت دعوت و جهاد (به شکل‌های مختلف آن)، چیز دیگری نمی‌باشد، زیرا «شیوه شناخت و معرفت به هر چیزی، علم و آگاهی بدان چیز است، به همین ترتیب، علم و آگاهی افراد، راه درست معرفت و شناخت حقائق اسلام می‌باشد [۵۲]».:

بنابراین پایه و اساس یک عقیده صحیح و محکم، علم و آگاهی نسبت به مفاهیم آن عقیده می‌باشد، همانطور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِۚ[آل عمران: ۱۸]. «خداوند (با نشان دادن جهان هستی به گونۀ یک واحد به هم پیوسته و یک نظام یگانه و ناگسسته، عملاً) گواهی می‌دهد که معبودی، جز او نیست، و اینکه او (در کارهای آفریدگان خود) دادگری می‌کند و فرشتگان و صاحبان دانش (هریک به گونه‌ای در این باره) گواهی می‌دهند. جز او معبودی نیست که هم توانا است و هم حکیم».

و تنظیم و برقراری اخلاق فردی و اجتماعی بدون علم و دانش، ممکن نیست:

﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ[فاطر: ۲۸]. «تنها بندگان دانا و دانشمند، از خدا ترس آمیخته با تعظیم دارند».

و هر مفهوم و معنایی یا هر عمل و کرداری که مستند به علم و آگاهی وموافق آن نباشد، ارزش و اعتباری ندارد: ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ[الإسراء: ۳۶]. «از چیزی دنبال‌روی مکن که از آن ناآگاهی». و نداشتن علم و دانش یا داشتن علم و آگاهی که ناقص و ناتمام یا آمیخته با اشتباه و خرافات می‌باشد خیلی زود انسان را به گمراهی و انحراف خواهدکشاند، کما اینکه در حدیثی پیامبر اکرمصفرموده: «... حَتَّی إذا لَمْ یَبقِ عالِماً، اتَّخَذَ الناسُ رُؤُساً جُهَّالاً، فَسُئِلُوا فَأَفتَوا بِغیر عِلْمٍ، فَضَلُّوا وأَضَلُّوا» [۵۳]؛ «... حتی به گونه‌ای که عالمی در میان آنها باقی نمی‌ماند، آنگاه مردم افراد جاهلی در میان خود تعیین کرده و برای پاسخ مسائل خود به آنان رجوع می‌کنند و آنها بدون علم و آگاهی (از روی میل و هوای نفس) پاسخ مردم را می‌دهند پس هم خود را به گمراهی و بدبختی می‌کشانند هم مردم را».

همچنین با ناقص بودن علم و آگاهی انسان یا از بین رفتن آن، قدرت صبر و بردباری انسان در مقابل مسائل یا کاهش پیدا می‌کند و یا به تدریج رو به زوال خواهد گذاشت: ﴿وَكَيۡفَ تَصۡبِرُ عَلَىٰ مَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ خُبۡرٗا ٦٨[الکهف: ۶۸]. «و چگونه می‌توانی در برابر چیزی که از راز و رمز آن آگاه نیستی، شکیبایی کنی؟!».

همچنین، رشته برادری و یکپارچگی اجتماع از هم گسیخته و حقد و کینه جای آن را خواهد گرفت: ﴿فَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦ فَأَغۡرَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَاوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ[المائدة: ۱۴]. «امّا آنان قسمت قابل ملاحظه‌ای از آنچه بدانان تذکر داده شده بود، به دست فراموشی سپردند، لذا به پاداش آن، میان (گروه‌های مختلف) ایشان، کینه و دشمنی افکندیم».

وقتی که دانستیم ارزش و منزلت علم این است و چنین تأثیر مهمی در ساختار جامعه، و تهذیب و اصلاح اخلاق، و حفظ انسجام و همبستگی امت دارد، و اینکه ما امتی هستیم که خود را برای یک نبرد و مسابقه فرهنگی سخت و دشوار آماده می‌سازیم تا حیات و شادابی سابق خود را بدست آوریم، پس در چنین شرایطی، نقش و وظیفه یک دعوتگر واقعی، امری سهل و ساده نیست، بلکه وظیفه و نقش او بیشتر از حدّ یک مفتی یا مربی اخلاق یا اصلاحگر یا یک معلم و راهنما و یا رهبر و پیشوا است.

و حقیقتاً آنچه که به منظور رسیدن به سطح اجرا و تطبیق صحیحِ، فرامین اسلامی، بر دعوتگران واجب است، آن است که دوباره نگاهی شفاف به تمدن و فرهنگ مقدس اسلامی افکنده و شخصیت‌های اسلامی و کاملی از خود و جوانان این امت بسازند و درصدد حل اشکالات وحدت عمل اسلامی و نظم و هماهنگی آن باشند، زیرا اگر این دعوتگر، عالم و توانا نبوده، یا آنچه به مردم می‌آموزد براساس آگاهی و حکمت نباشد، به طوری که اهلیت نظر در مسائل، و اصلاح فرد و جامعه، و جا انداختن بینش آزادی بدور از افراط و تفریط را در زندگی فردی و اجتماعی افراد نداشته باشد، پس بایستی فشار حوادث او را لِه نموده و مشکلات حرکت او را از پای درآورد، در چنین وضعیّتی، این دعوتگر در داخل صف و در أثنای حرکتی که در پیش دارد، تسلیم و مطیع التزامات و عواطف شخصی قرار می‌گیرد، و در نتیجه شخصیّتش چنان می‌شود که یا با هر اجتهاد و سخنی، دگرگون و متحول شده و یا به سمت منجلاب تعصب و هواخواهی و تقلید کورکورانه گرایش پیدا می‌کند، در این حالت ساختار و ترکیب شخصیت او؛ طوری است که در مقابل هر ستم و ناحقی، فروتنی و تسلیم از خود نشان داده، همچنین همچون شخصی خواهد بود که برای انجام گفتگوهای معارضانه در داخل حرکت نامزد شده باشد که گاه از این پیشوا و رهبر هواداری می‌کند و گاه از آن یکی، و با این وصف، کار او، تخریب و نابودی پایه‌های الفت و برادری و انسجام جمع می‌باشد که با شمشیر تیز تفرقه و اختلاف افکنی حیات را از جامعه اسلامی می‌گیرد.

چنین اوصافی، نشانگر این است که شخص دعوتگر، اهلیت و شایستگی انحراف و سقوط جامعه اسلامی را دارد نه اهلیت رهبری و پیشوایی آن، و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا رَّجُلَيۡنِ أَحَدُهُمَآ أَبۡكَمُ لَا يَقۡدِرُ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَهُوَ كَلٌّ عَلَىٰ مَوۡلَىٰهُ أَيۡنَمَا يُوَجِّههُّ لَا يَأۡتِ بِخَيۡرٍ هَلۡ يَسۡتَوِي هُوَ وَمَن يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَهُوَ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٧٦[النحل: ۷۶]. «و خداوند، دو مرد را مثال می‌زند که یکی از آنان گنگ مادرزاد است و بر انجام چیزی توانائی ندارد و سربار صاحب خود بوده و به هر جا او را بفرستد، نفعی نخواهد داشت. آیا او (که گنگ وناتوان و سربار و بی‌فائده است) برابر با کسی است که (زبان‌آور و کارکن و نان‌آور و سراپا خیر و برکت است و مرتّباً دیگران را) به عدل و داد می‌خواند و در جاده صاف و راست قرار دارد و دارای روش پسندیده و برنامه درست در زندگی است؟».

و آیات قرآن کریم در این زمینه پرده‌های غفلت را دریده و گوش‌ها را خبردار می‌سازد و انسان غفلت زده را متنبّه می‌گرداند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ[الرعد: ۱۱]. «خداوند حال و وضع هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد (و ایشان را از بدبختی به خوشبختی، از نادانی به دانائی، از ذلت به عزت، از نوکری به سروری، و ... و بالعکس نمی‌کشاند) مگر اینکه آنان احوال خود را تغییر دهند».

﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓ[الطلاق: ۳]. «هر کس بر خدا توکل کند (و کار و بار خود را بدو واگذارد) خدا او را بسنده است».

﴿كَم مِّن فِئَةٖ قَلِيلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ كَثِيرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ ٢٤٩[البقرة: ۲۴۹]. «چه بسیارند گروه‌های اندکی که به فرمان خدا (توفیق نصیبشان شده است و) بر گروه‌های فراوانی چیره شده‌اند. و خدا با بردباران (و در صف استقامت کنندگان) است».

این همان «واقعیت فقهِ» حاضر و کنونی به شکل معاصر آن و با پیچیدگی و دشواری‌های زیاد آن می‌باشد که از طریق آن می‌توانیم «فقه وقایع و مسائل جدید و مستحدثه» را به شکل حقیقی آن و با نشانه‌های واضحش بفهمیم.

«و حصول این فهم و بینش از طریق به راه انداختن تظاهرات و انقلاب‌های مردمی سرسام‌آور، میسر نمی‌شود، بلکه تحقق آن، از طریق آموزش خیر و نیکی افراد امت، و دعوت به سوی آن و مهمتر از آن، از طریق نصحیت و خیرخواهی سردمداران جوامع اسلامی و عموم مسلمین نسبت به همدیگر، مسیر خواهد بود [۵۴]». زیرا «تحقق پایه‌گذاری نظام اسلامی و حاکم گردانیدن شریعت آن از طریق تغییر رأس هرم (کودتا) امکان‌پذیر نیست بلکه بایستی از طریق ایجاد تغییر و اصلاح بینشهای افراد جامعه - یا گروه‌های کافی برای ارشاد و جهت‌دهی افراد - صورت پذیرد و نیز از طریق اهمیت دادن به ارزش‌ها و اخلاق اسلامی و شئونات و التزامات دینی، و پابندی به آنها، برقراری نظام و حکومت اسلامی و اجرای فرامین مقدس شرعی، در نظر افراد به صورت امری واجب و ضروری، جلوه‌گر خواهد شد [۵۵]».

کما اینکه پروردگار می‌فرماید: ﴿وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لَا يَضُرُّكُمۡ كَيۡدُهُمۡ شَيۡ‍ًٔاۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا يَعۡمَلُونَ مُحِيطٞ ١٢٠[آل عمران: ۱۲۰]. «و اگر (در برابر اذیت و آزارشان) بردباری کنید و (از دوستی با ایشان) بپرهیزید، حیله‌گری (و دشمنانگی خائنانۀ) آنان به شما هیچ زیانی را نمی‌رساند».

همچنانکه می‌فرماید: ﴿لَا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي ٱلۡبِلَٰدِ ١٩٦ مَتَٰعٞ قَلِيلٞ ثُمَّ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ ١٩٧[آل عمران: ۱۹۶- ۱۹۷]. «رفت و آمد (پیروزمندانه، و اشتغال به کسب و کار و تجارت و به سر بردن در ناز و نعمت) کافران در شهرها، تو را نفریبد * (این) متاع ناچیزی است، سپس (به دنبال این نعمت و قدرت ناچیز ظاهری) جایگاهش دوزخ است، و چه بدجایگاهی است».

وآخر دعونا أن الحمدُ الِلَّه ربِّ العالمین

خاتمه نگارش کتاب، روز سه شنبه، اواخر ماه محرّم الحرام، سال ۱۴۱۲ ه‍. ق

نگارنده: ابوالحارث الاثریّ.

[۴۷] امام بخاری در صحیحش (۶/۲۱) و امام مسلم هم در صحیح خود (۱۹۰۴) آن را از ابوموسی اشعری روایت کرده‌اند. [۴۸] امام بخاری (۱۰/۳۶۶) و امام مسلم (۲۵۸۶) آن را از نعمان بن بشیر روایت کرده‌اند. [۴۹] «الظلال» (۴/۲۴۲۶ – ۲۴۲۸). [۵۰] کتاب «فی الغز و الفکری»، ص ۸۱، نذیر حمران. [۵۱] و آن چیزی است که علمای ما، چندین دهه است، دعوت به سوی آن می‌کنند. تعدادی از دعوتگران اسلامی که با اقسام و اشکال فقه وقایع سروکار دارند – بعد از تلاش و زحمت زیاد – به این امر توجه کردند. استاد محمد قطب در کتاب «واقعنا المعاصر»، ص ۴۴۲، بعد از صحبتی جامع وکامل چنین می‌فرماید : «بعد از اندیشیدن در همه این قضایا احساس می‌کنم که ما امروز قبل از اینکه برای مردم حکم صادر کنیم در مقام تعلیم هستیم، و مقصود از این تعلیم، برطرف نمودن غربتی دیگر است که امروزه دامنگیر اسلام شده است: این امر نیازمند وقت و تلاش بسیار است، امّا بالاخره نتیجه امر، متحقق می‌شود». [۵۲] البته بایستی دقت کرد که آگاهی و علم نسبت به هر آنچه انسان با آن سروکار دارد ضروری است اما تنها علم انسان نسبت به قضایا مشکل گشا نیست مخصوصاً در مسائل دینی، زیرا آنچه انسان می‌آموزد برای آن است که روزی آنها را به مرحله اجرا درآورد، و ارزش تعلیم و تعلم نیز همین است، بنابراین، یادگرفتن مسائل و مفاهیم دینی برای آن است که انسان، آنرا در زندگی فردی و اجتماعی خود به مرحله اجرا بگذارد تا مایه سعادت وخوشبختی او و دیگران در دنیا و آخرت شود و اگر – پناه بر خدا – فرد مسلمان انبار ذهنش، انباشته از علم و آگاهی باشد امّا نتواند آنها را در زندگی خود تطبیق دهد و به مرحله اجرا درآورد، مطمئناً خلاف مقصود حاصل می‌شود نه مقصود یعنی، به جای آنکه آن آگاهی و دانش موجب خیر و رحمت شود همچون آفتی، انسانیت و ارزش والای انسان را تباه خواهد کرد. (مترجم). [۵۳] در صحیح بخاری (۱/۱۷۴) و صحیح مسلم (۲۶۷۳) از عبدالله بن عمر روایت شده است. [۵۴] کتاب «قُرَّهُ العین ...»، ص ۳۸، استاد مقبل بن هادی الوادعی. [۵۵] کتاب «لِماذا أعدمونی؟»، ص ۴۳.