چنان کفرم!!
چنان کفرم، چنان کفرم من امروز
که از اسلام برون جستم من امروز
چنان کفری که در خاطر نیاید
چنانستم، چنانستم من امروز
به کفر با همرهان شرک رفتم
به صورت گربه این دینم من امروز
گرفتم گوش عقل و گفتم: ای عقل
برون رو، کز تو وارستم من امروز
بشوی ای عقل دست خویش از من
که در مذهب بپیوستم من امروز
نمی دانم کجایم لیک، مرتد
مقامی کاندر او هستم من امروز!
چون زیارات قبورم معلوم آمد
دگر از کعبه بیزارم من امروز!!
[۴۳]
بیامد بر درم آیات قرآن
ز مستی در بر او بستم من امروز
[۴۳] بارها از زبان یک شیعه شنیده ام که میگوید: اگر به کربلا بروی دیگر مکه را دوست نداری و فعلاً بیا و برو کربلا و مکه را بگذار برای بعد، کربلا بهتر است!!! و آن خوشحالی و وجدی را که هنگام بازگشت از عراق دارند در مورد حج و مکه اینگونه نیستند و برعکس هر موقع از حج بر میگردند ناراحت و عبوس هستند که چرا آنجا در دست اهل سنت است و نمیگذارند ما هر کاری دلمان میخواهد انجام دهیم، قبور و در و دیوار را ببوسیم!!، روی قبرستان بقیع گنبد و بارگاه بسازیم!!، مفاتیح و دعاهای شرک آمیز بخوانیم!! و در یک کلام چرا نمیگذارند مشرک باشیم؟!!