روحانی شهر
روحانی شهر، مست از باده جهل
قومی ز پیاش روانه در جاده جهل
در نیمه شب سیاه شرک و کینـه
بـی نور یقین، نهاده سجاده جهل
مـن در عجبـم ز پیـروان اینها
هـر لحظه بـدون فکر، آماده جهل
نفریـن و سیـاهـی و عـزا و کینه
هستند عزیـزان به خدا زاده جهل
افسوس که شیطان زده بر گردنتان
افسار نگــون بختی و قلاده جهل
شیطانکهـای مهـد فکـر پـوکـت
هستنـد همـه از شکم مـاده جهل