حب بدون معرفت
حب بــدون عمـل، نیست بــرادر امـان
نیسـت تــرا یـاوری غیـر عمــل درجهـان
حب بـدون شناخت، راه بـه جایی نبرد
کشتی بـی لنگر است، قـایـق بــی بـادبـان
حب بدون عمل، پوچی و درمـانـدگیست
مـایـه گنـدیـدن است پیـکر بـــیاستخوان
حب بـدون عمل، خـوب ولـی آرزوسـت
خواب وخیالی خوش است سود ندارد بدان
حب بــدون عمـل، شـاه بـدون سپـاه
کاتـب بی کاغـذ اسـت، قـاضی بـیپاسبان
حب بدون شناخت، شاکی بی مدعـاست
طبل بدون صـداست، جسم بــدون روان
حیف کـه بسیار داشت، ملت من انحراف
مـن چـه بـگویـم ازیـن درد بـدون بیـــان