هجرت به حبشه
بعد از اینکه عثمان س مسلمان شد و با دختر رسول اکرم ج ازدواج نمود مسلمانها در مکه تحت فشار قرار گرفتند زیرا رسول اکرم ج قبلاً در دعوت قریش بسوی اسلام از لطف و نرمی استفاده میکرد اما با گذشت زمان، بتها و معبودان باطل را به باد انتقاد گرفت. قریش هم دست بدست هم دادند و با مسلمانان بشدت مخالفت کردند و از هر گونه آزار و اذیتی دریغ نورزیدند. ابن اسحاق میگوید: هنگامی که رسول اکرم ج مشکلات و مصائب یاران خویش و عافیت خود را بخاطر جایگاهی که نزد خداوند و عمویش ابوطالب داشت، مشاهده نمود و متوجه شد که کاری از دست وی ساخته نیست به صحابه (رضوان الله علیهم اجمعین) گفت: شما میتوانید به سرزمین حبشه هجرت کنید زیرا حبشه پادشاهی عادل دارد که به کسی ظلم روا نمیدارد. آنچه مسلم است هجرت به حبشه زمانی صورت گرفت که رسول الله ج در شعب ابوطالب و در حمایت عمویش ابوطالب به سر میبرد.
عبدالملک بن مروان در دوران خلافتش نامه ای به عروه بن زبیر نوشت و از وی درباره هجرت به حبشه پرسید. عروه در جواب نامه وی چنین نوشت: «هنگامی که رسول الله ج قومش را بسوی نور و هدایتی که از طرف پروردگار به وی نازل شده بود، فراخواند در وهله اول زیاد از دعوت فاصله نگرفتند و نزدیک بود سخنش را بپذیرند تا زمانیکه آن حضرت ج طاغوتهای آنها را زیر سؤال برد و گروهی از سرمایهداران قریش از طائف آمدند در این هنگام آنها که مخالفت خود را آغاز کردند، سر سختانه مخالفت کردند، نارضایتی خود را از سخنانش آشکار کردند. و با پیروان آن حضرت ج عداوت و دشمنی کردند. در نتیجه بجز تعداد اندکی، عموم مردم از وی روی گردانی نمودند و آن حضرت ج را رها کردند . رسول اکرم ج مدتی را چنین سپری کرد بعد از آن قریش در یک رایزنی تصمیم گرفتند که فرزندان، برادران و اقوام خود را که از رسول ج پیروی میکنند، شکنجه و اذیت و آزار نمایند اینجا بود که پیروان اسلام دچار فتنهای بزرگ شدند و آزمایش سختی را پشت سر گذاشتند، بسیاری از مسلمانان شکنجه شدند و بسیاری را هم خداوند محفوظ نگه داشت. رسول الله ج با مشاهده این وضعیت به مسلمانان دستور داد تا به حبشه هجرت نمایند . در حبشه پادشاهی نیکوکار بنام نجاشی حکومت میکرد که در آن سرزمین به کسی ظلم و ستم نمیشد. همچنین سرزمین حبشه مرکز تجارتی برای قریش بود آنها به آنجا میرفتند و به تجارت و داد و ستد میپرداختند و از این طریق ربح و فایده زیادی کسب میکردند. آنها در آنجا احساس امنیت میکردند لذا مرکز تجارتی خوبی برای قریش بشمار میرفت، رسول الله ج هم به یارانش دستور داد تا به حبشه هجرت نمایند.
ابوجعفر طبری میگوید: در باره تعداد کسانی که در هجرت اول به حبشه هجرت کردند، اختلاف نظر وجود دارد. بعضی میگویند: برای نخستین بار یازده مرد و چهار زن هجرت کردند که نام آنها عبارتند از:
(١) عثمان بن عفان س (٢) رقیه ل، دختر رسول الله ج و همسرش عثمان س (٣) ابوحذیفه ابن عتبه ابن ربیعه اموی (٤) سهیله دختر سهل ابن عمرو ابوحذیفه، (٥) مصعب بن عمیر از بنی عبدالدار، آنها کلیدداران کعبه بودند (٦) عبدالرحمن بن عوف زهری (٧) ابوسلمه بن عبدالاسد مخزومی (٨) ام سلمه دختر ابوامیه مخزومی ،همسر ابوسلمه (٩) عثمان بن مظعون جمحی (١٠) عمربن ربیعه عنزی از هم پیمانان بنی عدی بن کعب (١١) لیلی دختر ابو حثمه، همسر عامر بن ربیعه (١٢) ابوسیره ابن ابی رهم عامری (١٣) حاطب بن عمرو بن عبد شمس (١٤)سهیل بن بیضاء از قبیله بنیحارث بن فهر (١٥) عبدالله بن مسعود، حلیف بنی زهره.
افراد نام برده سواره و پیاده از مکه خارج شدند تا اینکه به جایی بنام «شعیبه» رسیدند و این توفیق الهی بود که مسلمانان لحظهای به «شعیبه» رسیدند که دو کشتی برای حمل کالای تجارتی آنجا بود مسلمانان با این کشتی سوار شدند و با پرداخت نصف دینار بعنوان کرایه بسوی حبشه هجرت کردند . قریش به تعقیب مهاجرین پرداختند اما زمانی که قریش به ساحل دریا رسیدند مسلمانان سوار کشتی شده بودند و منطقه را ترک کرده بودند و قریش به هیچ کس دسترسی پیدا نکرد. مهاجرین میگویند: ما به سرزمین حبشه رفتیم، چه همسایگان خوبی در حبشه داشتیم از نظر دینی احساس امنیت میکردیم و بدون اینکه شکنجه و و اذیت و آزارشویم یا سخنان ناگواری بشنویم به عبادت خدا میپرداختیم.
عالمه طبری میگوید: اولین مسلمانی که از بنی امیه هجرت کرد عثمان بن عفان س بود در حالی که همسرش رقیه دختر رسول ج وی را همراهی میکرد .
حافظ ذهبی در کتاب «تاریخ الاسلام» بروایت از انس بن مالک س میفرماید: عثمان س با رقیه دختر رسول اکرم ج بسوی حبشه هجرت کرد و کسی از آنها اطلاع نداشت، زنی از قبیله قریش نزد رسول الله ج آمد وگفت: ای محمد! من دامادت را با همسرش دیدم. رسول الله ج فرمود: آنها را چگونه دیدی؟ زن گفت: عثمان را دیدم که همسرش را بر الاغی سوار کرده و خودش مهار الاغ را گرفته و میرود . رسول الله ج گفت: خدا همراهشان باشد، عثمان اولینکسی است که بعد از لوط ÷ با خانواده اش هجرت میکند.