ذو النورین عثمان بن عفان رضی الله عنه

ولید بن عقبه استاندار کوفه

ولید بن عقبه استاندار کوفه

کسانی که آغاز این امت را نمی‌شناسند و با تمیقات و سرافرازی هایی که خداوند به آنان عنایت کرده است، آشنایی ندارند، گمان می‌کنند که عثمان بن عفان س ولید بن عقبه را از سر راه برچید و آورد و چون برادر مادری اش بود به او گرایش داشت لذا او را به عنوان استاندار کوفه تعیین کرد. اما کسانی را که خداوند از نعمت معرفت اوضاع آن عص، و ارزش‌ها و فضایل مردم آن، بهره مند گردانیده است، می‌دانند که ولید بن عقبه قبل از اینکه برادر مادری عثمان س باشد، پسر‌عمه رسول خدا  ج بود. چرا که مادرش، ام حکیم، عمه رسول خدا  ج یعنی خواهر پدرش می‌باشد.

همچنین عثمان س اولین کسی نبود که در دوران خلافت خود به ولید بن عقبه، مسؤولیت داد. بلکه نخستین دولت اسلامی در دوران خلافت ابوبکرصدیق س این جوان قریشی که از صفا اخلاقی والایی برخوردار بود، قاپید و از توانمندی‌هایش در راه خدا استفاده کرد تا اینکه ابوبکر رضی الله عنه این دارفانی را وداع گفت. او رازدار خلیفه بود و نامه‌های مربوط به جنگ را میان خلیفه و فرمانده نظامی او خالد‌ بن ولید س در فارس، رد و بدل می‌کرد.[١]

سپس ابوبکر س او را به عنوان نیروی کمکی برای همکاری با یکی از فرمانده هانش بنام عیاض بن غنم فهری فرستاد.[٢]

و در سال سیزدهم هجری به او مأموریت داد تا زکات قبیله قضافه را جمع‌آوری نماید. و هنگامی که ابوبکر صدیق س تصمیم گرفت شام را فتح کند، ولید از نظر احترام و مورد اعتماد بودن، جایگاهی همچون عمرو بن عاص س داشت. لذا نامه‌ای به عمرو بن عاص و ولید بن عقبه نوشت و از آن‌ها خواست تا لشکرهای اسلامی را فرماندهی کنند. در نتیجه عمرو بن عاص پرچم اسلام را برداشت و بسوی فلسطین براه افتاد و ولید بن عقبه به عنوان

فرمانده سپاه اسلام، بسود شرق اردن حرکت کرد.[٣]

بعد از آن، می‌بینیم که وی در سال پانزدهم هجری، امارت سرزمین بن تغلب و عرب جزیره را به عهده دارد. و در شمال شام، پشت جبهه مهاجرین را حفات می‌کند تا لز پشت سر مورد حمله قرار نگیرند. و در این زمان قبایل ربیعه و تنوح تحت قیادت و فرماندهی او قرار دارند. همچنین ولید موقعیت اداری و نظامی خود را غنیمت شمرد و در کنار نجام وظایف نظامی و اداری خود قبایل عربی این سرزمین را که تا آن زمان، تعداد زیادی از آنان مسیحی بودند، بلا حکمت و موعظه بسود اسلام دعوت کرد. و بویژه مسیحی‌های قبایل ایاد و تغلب را به اسلام فرا خواند تا مانند سابر اعراب، مسلمان شوند. قبیله ایاد که نمی‌خواستند اسلام را بپذیرند، فرار کردند و وارد انتول شدند که تحت حکومت رومی‌ها قرار داشت. در نتیجه، ولید از خلیفه وقت، عمر بن خطاب س خواست تا نامه‌ای به قیصر قسطنطنیه بنویسد و او را تهدید کند تا آن‌ها را به مرزهای دولت اسلامی برگرداند. از طرفی دیگر، تغلبی‌ها نیز خواستند تا علیه ولید که دعوت را میان جواتنان آن‌ها گسترش می‌داد، سر به شورش بزنند. و این مسئله باعث شد تا خشم مضری ولید که با ایمان اسلامی تأیید می‌شد به سراعش بیاید و جمله مشهورش را به زبان بیاورد:

إذا عصبت الرأس مني بمشوذ
فغيك مني تغلب ابنه وائل

این سخن، به کوش عمر س رسید. ترسید که مبادا فرمانده جوانش نصارای تغلب را بشدت تنبیه کند. در نتیجه، زمام آن‌ها در زمانی که آنان، کنار مسلمین، بخاطر تعصب عربیت می‌جنگیدند، از دستش برود، به همین خاطر، دست ولید را از آنان کوتاه کرد و او را از منطقه آنان دور ساخت.

با این گذشته در‌خشان، ولید ‌بن ‌عقبه به دوران خلافت عثمان‌ س پا گداشت و استانداری کوفه را به عهده گرفت. و از نظر عدالت، مهربانی و نیکوکاری، یکی از بهترین استانداران آن بشمار می‌رفت. و سپاهیانش در دوران استانداری او به سرزمین‌های مشرق زمین حمله می‌کردند و فتح و پیروزی و موفقیت به ارمغان می‌آوردند.

ولید از همان زمانی که استانداری کوفه را از طرف عثمان بن عفان  س بعهده کرفت، تصمیم گرفت تا در عدالت، بزرگواری و برخورد با مردم، استانداری نمونه باشد همانطوریکه در جهاد، دفاع از دعوت، حمل پرچم اسلام و گسترش رسالت دین، مردی نمونه بود. او پنج سال استاندار کوفه بود و تا روز که آنجا را ترک کرد، دروازه خانه اش به روی همه باز بود. دوست و بیگانه براو وارد می‌شدند. و هر کس هر وقت از روز یا شب که می‌خواست نزد او می‌رفت و اصلاً نیازی نداشت که خود را از مردم، پنهان کند:

فالستردون الفاحشات و لا
يلقاك دون الخير من ستر

و شایسته بود که همه مردم این امیر خوبشان را دوست داشته باشند زیرا برای مسافران، مهمان خانه هایی دایر نمود و خیرات و حسنات او شامل حال همه مردم شد تا جاییکه برای نوزادان و بردگان نیز سهمیه ای از بیت‌المال در نظر گرفته بود و میان آنان تقسیم می‌کرد. و ماهیانه برای آسایش حال بردگان، مقداری پول به آنان می‌داد و بدون اینکه چیزی از اربابان آن‌ها کم کند. عملاً هم اینگونه بود و مردم این استاندار نمونه را بسیار دوست داشتند. بجز تعداد اندکی از فاسقان و اشرار که شلاق شریعت توسط ولید بر پشت آن‌ها فرود آمده بود و تنبیه شده بودند که از میان آنان، ابوزیب بن عوف ازدی، ابومورع و جندب ابوزهیر را می‌توان نام برد.

و ماجرای آن‌ها هم از این قرار بود که فرزندانشان دیوار خانه فردی را بنام ابو الحثیمان سوراخ کردند و او را به قتل رساندند. در همسایگی خانه مقتول، یکی از یاران با سابقه رسول اکرم  ج بنام ابوشریح خزاعی وجود داشت که پرچم دار سپاه خزاعه، روز فتح مکه بود.

از قضا، این صحابی بزرگوار و فرزندش از مدینه به کوفه آمدند تا با یکی از لشکرهای ولید بن عقبه شرکت کنند و برای گسترش دعوت اسلام به سوی مشرق بروند. این دو، شاهد ماجرای کشته شدن الحثیمان توسط این اشرار بودند. لذا نزد ولید آوده و گواهی دادند. ولید هم در حق انان، حکم شریعت را اجرا کرد و آن سه نفر را در میدان مقابل قصر، قصاص کرد. ابنجا بود که پدران آن‌ها با شیطان، پیمان بستند که دست به توطئه بزنند. لذت جاسوس‌هایی را فرستادند تا حرکت هایش را زیر‌نظر بگیرند. و این در حالی بود که دروازه خانه اش به روی همه باز بود. و در یکی از روزها، مهمانی از شعراء شمال که قبیله مسیحی بود ولی بدست ولید مسلمان شده بود و از خویشاوندان مادری اش بشمار می‌رفت، به خانه ولید آمد. جاسوس‌های این افراد عقده ای فکر می‌کردند که چون این شاعر قبلاً مسیحی بوده است حتماً شراب می‌نوشد. و شاید ولید هم در مهمانی اش به او شراب بدهد. پس ابوزینب و ابو المورع و اطرافیان آن‌ها را صدا کردند. آن‌ها هم از سمت مسجد، وارد خانه ولید شدند. مهمان که با ورود آنان، غافلگیر شد، چیزی را برداشت و زیر تخت گذاشت. آنگاه، یکی از آنان، بدون اجازه صاحب خانه، دستش را زیر تخت برد و آن چیز را بیرون آورد. هنگامی که آن را بیرون آوردند، متوجه شدند که یک سینی است و مقداری انگور در ان است. با دیدن سینی انگور، شرمنده شدند و یکدیگر را سرزنش کردند. هنگامی که مردم این ماجرا را شنیدند، آن‌ها را بدو بیراه گفتند و نفرین کردند. اما ولید، سکوت و پرده‌پوشی کرد و شکیبایی نمود و عثمان س را هم مطلع نساخت. ولی توطئه‌های جنید، ابو‌زینب و ابو المورع ادامه یافت. آن‌ها وجود هر حادثه را غنیمت می‌شمردند. تفسیر بدی از آن ارائه می‌دادند و‌در تهمت زدن نیز کوتاهی نمی‌کردند.

سرانجام هم تعدادی از کسانی که از کارهای حکومتی بعلت مشکلات اخلاقی، توسط ولید اخراج شده بودند، به مدینه رفتند و نزد امیر المؤمنین از ولید شکایت کردند و از عثمان س خواستند تا او را استانداری کوفه بر‌کنار کند. و هنگامی که معترضان در مدینه بودند، ابوزینب و ابو المورع با ازدحام مردم، وارد دارالاماره شدند و در انجا مندن تا اینکه ولید برای استراحت رفت. و پس از آنکه بقیه مردم دارالاماره را ترک کردند آندو در آنجا ماندند تا اینکه موقعیتی فراهم شد. آنگاه، مهر ولید را از خانه‌اش دزدیدند و رفتند. هنگامی که ولید از خواب بیدار شد، متوجه شد که مهرش وجود ندارد. او از همسرانش در این باره پرسید. آن‌ها اگر چه در حجاب بودند اما از پشت پرده، ملاقات کنندگان ولید را می‌دیدند. آنان گفتند: آخرین کسانی که در خانه ماندند، دو مرد به فلان مشخصات بودند. ولید متوجه شد که آن دو مرد ابوزینب و ابو المورع بوده‌اند و مطمئناً مهر را دزدیده‌اند تا توطئه‌ای براه اندازند. لذا فردی را در طلب آنان فرستاد. اما آنان در کوفه نبودند. بلکه فوری به مدینه رفته بودند. بهرحال آنان به مدینه نزد عثمان‌ س رفتند و علیه ولید گواهی دادند که شراب خورده است. عثمان به آنان گفت: در چه حالتی او را دیدید؟ گفتند: ما جزو ملاقات کنندگان او بودیم. بر او وارد شدیم و دیدیم که شراب استفراغ می‌کند. عثمان گفت: کسی شراب را استفراغ می‌کند که شراب بخورد. لذا ولید را از کوفه آوردند. ولید سوگند یاد کرد که شراب نخورده است و همچنین خبر دزدیده شدن مهر را توسط آنان به عثمان س اطلاع داد. عثمان س گفت: چون دو نفر گواهی داده‌اند، حد باید اجرا شود و شاهد دروغین، جزایش جهنم است.

این است داستان متهم شدن ولید به شراب خواری چنانکه در حوادث سال سی هجری تاریخ طبری آمده است. و عناصر خبری که در طبری وارد شده از این قرار است که دو نفر انسان عقده ای که در موارد متعدد علیه ولید دست به حیله و نیرنگ زده بودند، اینبار نیز علیه او گواهی دادند و در این شهادت به هیچ عنوان، سخنی از نماز به میان نیامده است. چه رسد به اینکه سخن از دو رکعت و چهار رکعت آن بع میان اید. البته در روایت فوق، فردی بنام حصین بن المنذر، عبارتی افزوده است و می‌گوید: «من نزد عثمان بودم که ولید را اوردند. ولید د رکعت نماز صبح را خوانده بود سپس گفته بود: آیا نماز بیشتری برای شما بخوانم؟ سپس دو نفر علیه ولید گواهی دادند: فردی بنام حمران، گواهی داد که من ولید را دیدم که شراب می‌خورد و فردی دیگر گواهی داد که او را دیده است که استفراغ می‌کند.

پس عبارت «نماز صبح و اینکه آیا بیشتر برای شما نماز بخوانم» از سخنان حضین است. و محرز است که حضین جزو گواهان نبود و همچنین هنگام این حادثه ساختگی، در کوفه نبود بلکه نزد عثمان در مدینه بود که ولید آورده شد.

از طرف دیگر، حضین این کلمات را به نقل از انسانی معروف، نگفته است. قابل یادآوری است که همین روایت حضین در صحیح مسلم و در دو جای مسند احمد بن حنبل آمده است ولی در آن‌ها هیچگونه ذکری از نماز نه از زبان حضین و نه از زبان غیر حضین، بمیان نیامده است. البته این خبر در جای دیگری از مسند احمد به نقل از حضین آمده است که این روایت با روایت اصلی در تعداد رکعات، تعارض دارد. و در هردو حالت، ذکر نماز فقط از زبان حضین آمده است. و باید دانست که حضین، شاهد قضیه نبوده است و همچنین از فردی که شاهد قضیه بوده است، نقل نکرده است. لذا این بخش از سخنانش هیچگونه اعتباری نداردو سایر گواهان، افرادی مغرض هستند که با گواهی مشکوک افرادی مانند آنان، به افراد داخل کوچه و بازاری و چوپانان، حد جاری نمی‌شود. پس چگونه با چنین گواهانی بر مجاهدی بزرگوار و نماینده و استاندار خلیفه و فرمانده سپاه اسلام در گوفه حدی از حدود خدا جاری می‌شود؟! فردی که در میان مردم به حسن سیرت، راستی و رعایت امانات الهی، معروف بود و همچنین مورد اطمینان سه تن از کامل ترین خلفاء اسلام یعنی ابوبکر و عمر و عثمان ش بود. در مورد چنین فردی، صحیح است که گمان مردم در حق او درست است.

[١]- تاريخ طبری(٤/٧) حوادث سال دوازدهم هجری.

[٢]- تاریخ طبری (٤/١٥٥) .

[٣]- تاریخ طبری (٤/٢٩و٣٠).