مسیحیت در آیینه حقایق

فهرست کتاب

۳- بولس (شاؤول یهودی)

۳- بولس (شاؤول یهودی)

بولس که بنام «شاؤول» هم یاد می‌‌شود یکی از اسباب بزرگ انحراف در مسیحیت می‌‌باشد.

تولد و تربیت او در شهر طرسوس – یکی از مراکز فلسفه وثنی – شده بود. در آغاز امر یک یهودی متعصب و از دشمنان سرسخت مسیحیت بود. بولس از شهر خود طرسوس به هدف فراگیری تعالیم شریعت یهودی به بیت المقدس سفرنمود، و در مدت اقامتش در بیت المقدس موضعگیری شدیدی را در برابر مسیحیان اتخاذ نمود، او سرگذشت خود را در نامه‌‌ای به اهل غلاطیه چنین شرح می‌‌دهد:

«سرگذشت و اعمال سابق مرا در دین یهود شنیده اید که چگونه با بی‌رحمی به کلیسای خدا آزار می‌‌رسانیدم و در نابود ساختن آن چگونه می‌‌کوشیدم» [۵].

در «سفر اعمال رسولان» از شاؤول چنین یاد آوری شده است: «شاؤول کوشش می‌‌کرد که بنیاد کلیسا را براندازد، او خانه به خانه میگشت و زنان و مردان را بیرون می‌کشید و به زندان می‌‌انداخت».

اما همین شاؤول یهودی را می‌‌بینیم که ناگهان و بدون مقدمه و بدون دعوت کسی نه تنها گرویدۀ دین مسیحیت بلکه یکی از دعوتگران سرسخت آن می‌‌شود. چنین امر شاید قابل شگفتی نباشد، چون وقتی که ما در تاریخ مطالعه کنیم بسا افرادی را می‌‌یابیم که در آغاز از دشمنان سرسخت انبیاء بوده‌‌اند، اما هنگامی که آن دین را پذیرفتند به سرسخت‌ترین مدافعان آن دین تبدیل شده‌‌اند. و از کسانی بوده‌‌اند که در عمل به تعلیمات و اوامر آن دین پیشا پیش بوده‌‌اند.

ولی اگر در تاریخ زندگی این مرد – شاؤول – مطالعه کنیم به حیرت می‌افتیم. زیرا او در عین حالیکه ادعای ایمان به دین مسیحیت را دارد، نه تنها از تعلیمات اساسی آن دین پیروی نمی‌‌کند بلکه از خود، اصول و تعلیماتی را وضع می‌‌کند که با شریعت عیسوی تماما مغایرت دارد.

و اینکه شاؤول مسیحیت را چگونه پذیرفت؟ پرسشی که پاسخ آن بر اساس منابع مسیحی قرار ذیل است:

«شاؤول از تهدید و کشتن پیروان خدا به هیچ نحوی دست نمی‌‌کشید، او پیش سید کلان رفت و تقاضای معرفی نامه‌های برای کنیسه‌‌های دمشق کرد، تا چنانچه مردی یا زنی را از اهل طریقت پیدا کند، آن‌‌ها را دستگیر کرده به اورشلیم آورد، شاؤول هنوز به دمشق نرسیده بود که ناگهان نزدیک شهر، نوری از آسمان در اطراف او درخشید، او به زمین افتاد، و صدائی شنید که می‌‌گفت: ای شاؤول ! ای شاؤول! چرا بر من جفا می‌‌کنی؟ شاؤول پرسید: خداوندا! تو کیستی؟ جواب آمد: من عیسی هستم همان کسی که تو بر وی جفا میکنی، ولی برخیز و به شهر برو، و در آنجا به تو گفته خواهد شد که چه باید بکنی، در این هنگام همسفران شاؤول خاموش ماندند، زیرا اگر چه صدا را می‌‌شنیدند ولی کسی را نمی‌دیدند..!

شاؤول مدتی در دمشق با ایمانداران بسر برد، و طولی نکشید که در کنیسه‌‌های دمشق به طور آشکار اعلام می‌‌کرد که عیسی پسر خدا است» [۶].

این چنین شاؤول دخول خود را در مسیحیت اعلان می‌‌دارد، اما با فلسفه‌‌ای جدید، و نظریات جدید که سر آغاز انحراف در مسیحیت اصیل می‌‌باشد.

و مقولۀ عربی است که «الحق أبلج والباطل لجلج»یعنی حق روشن و واضح و باطل همواره در تردد است. می‌بینیم که تناقض میان روایات در چگونگی دخول شاؤول در مسیحیت آشکار و هویدا می‌‌گرد. زیرا باطل هرچند قوی و استوار باشد، اما بسان شجرۀ خبیثه است که اندکترین بادی او را زمین بوس می‌‌سازد. زیرا داستان دخول شاؤول در مسیحیت و شرح این قصه را در همین کتاب در جای دیگری چنین می‌‌یابیم:

«... وقتی که پرسیدم: ای خداوند تو کیستی؟ جواب داد: من عیسی ناصری هستم که از تو جفا می‌بینم. همراهان من نور را دیدند، اما صدای کسی را که با من صحبت می‌‌کرد نمی‌‌شنیدند» [۷].

و با یک مقایسه سریع تناقض میان دو قصه صاف و ظاهر می‌‌گردد، چون در روایت نخست، همراهان او صدا را می‌‌شنیدند ولی کسی را نمی‌دیدند.

و بر اساس روایت فصل بیست دوم، همراهان او نور را دیدند، ولی صدای کسی را که با شاؤول سخن می‌گفت نشنیدند.

شاؤول با ساختن و بافتن این داستان دروغین، بحیث گرگ لباس میش به تن کرد و دخول خود را در مسیحیت اعلان نمود.

و پس از اندک زمانی بولس که اصلا مسیح ÷را ندیده بود، ادعای ارتباط بالفعل با مسیح÷را کرد، و جسورانه می‌‌گفت: هر چیزی که مخالف گفته‌ها و تعالیم وی است، سخن باطل و بیهوده است. او شاگردان اصیل مسیح را به دروغ متهم می‌‌کرد و ادعاء می‌‌نمود: «که این دروغگویان (شاگردان مسیح) میخواهند مردم را از ایمان منحرف سازند، لذا واجب است تا از آن‌‌ها روگردانید و اعراض نمود».

[۵] - غلاطیان فصل ۱ فقره ۱۳. [۶] - سفر اعمال رسولان، فصل ۹، فقره ۱-۳۰. [۷] - سفر اعمال رسولان، فصل ۲۲، فقره ۶-۸.