تثلیث بزرگترین انحراف نصرانیت
یکی از دانشمندان میگوید: «در میان انحرافاتی که جهان مسیحیت به آن گرفتار شده است، چیزی بدتر از انحراف تثلیث نیست. زیرا آنها با صراحت میگویند: خداوند سه گانه است. و نیز با صراحت میگویند: در عین حال یگانه است! یعنی هم وحدت را حقیقی میدانند و هم سه گانگی را واقعی میشمرند، و این موضوع مشکل بزرگی را برای پژوهشگران مسیحی بوجود آورده است.
او میافزاید:
... و اگر میبینیم در پارهای از نوشتههای تبلیغاتی اخیر که بدست افراد غیر مطلع داده میشود، دم از سه گانگی مجازی میزنند، سخن ریاکارانهای است که به هیچ وجه با منابع اصلی مسیحیت و اعتقاد واقعی دانشمندان آنها سازگار نمیآید.
اینجاست که مسیحیان خود را با یک مطلب غیر معقول مواجه میبینند، زیرا معادله «۱=۳» را هیچ کودک دبستانی هم نمیتواند بپذیرد، به همین دلیل معمولا میگویند: این مسئله را نباید با مقیاس عقل پذیرفت، بلکه با مقیاس تعبد و دل! باید پذیرفته شود. و ازینجا است که مسئلۀ بیگانگی «مذهب» از «منطق عقل» شروع میشود، و مسیحیت را به این وادی خطرناک میکشاند که مذهب جنبۀ عقلانی ندارد، بلکه صرفا جنبۀ قلبی و تعبدی دارد، و نیز از اینجا است که بیگانگی علم و مذهب و تضاد این دو باهم از نظر منطق مسیحیت کنونی آشکار میشود، زیرا علم میگوید: عدد ۳ هرگز با عدد «۱» مساوی نیست، اما مسیحیت کنونی میگوید: ۱=۳ هست.
در مورد این عقیده به چند نکته باید توجه کرد:
۱- در هیچ یک از اناجیل کنونی اشارهای به مسئلۀ تثلیث نشده است، به همین دلیل محققان مسیحی عقیده دارند که سرچشمۀ تثلیث در اناجیل، مخفی و ناپیدا است. «مستر هاکس» امریکائی میگوید: «ولی مسئلۀ تثلیث در عهد عتیق و عهد جدید مخفی و غیر واضح است» [۶۹]. و همین طور بعضی از مؤرخان نبشتهاند: مسئلهای تثلیث از حدود قرن سوم به بعد در میان مسیحیان آشکار گشت، و این بدعتی بود که بر اثر غلو از یک سو، و آمیزش مسیحیان با سایراقوام دیگر از سوی دیگر، در مسیحیت واقعی وارد شد. و بعضی احتمال میدهند که اصولا تثلیث نصاری از «ثالوث هندی» گرفته شده است.
۲- تثلیث، مخصوصا به صورت تثلیث در وحدت (سه گانگی در عین یگانگی) مطلبی است کاملا نامعقول و بر خلاف بداهت عقل، و میدانیم که مذهب هرگز نمیتواند از عقل و علم جدا شود، علم حقیقی با مذهب واقعی، همیشه همآهنگ است، و دوش به دوش یکدیگر سیر میکنند، این سخن که مذهب را باید تعبدا پذیرفت، سخن بسیار نادرستی است ...
۳- دلائل متعددی که در بحث توحید برای یگانگی ذات خدا آورده شده است، هرگونه دو گانگی و سه گانگی و تعدد را از او نفی میکند. خداوند یک وجود بینهایت است از هر جهت، ازلی، ابدی و نامحدود از نظر علم و قدرت و توانائی. و میدانیم که در بینهایت، تعدد و دو گانگی تصور نمیشود، زیرا اگر دو بینهایت فرض کنیم هردو متناهی و محدود میشوند، چون وجود اول فاقد قدرت و توانائی و هستی وجود دوم است. همچنین وجود دوم فاقد وجود اول و امتیازات او است، بنابراین هم وجود اول محدود است و هم وجود دوم، به عبارت روشنتر اگر دو بینهایت از تمام جهات فرض کنیم، حتما «بی نهایت اول» به مرز «بی نهایت دوم» که میرسد، تمام میگردد. و بینهایت دوم که به مرز بینهایت اول میرسد، آن هم تمام میگردد، بنابراین هر دو محدود هستند و متناهی.
نتیجه اینکه: ذات خداوند یک وجود غیر متناهی است، هرگز نمیتواند تعدد داشته باشد.
همچنین اگر معتقد باشیم که ذات خدا مرکب از «سه اقنوم»– سه اصل یا سه ذات – است، لازم میآید که هر سه محدود باشند، نه نا محدود و نامتناهی. به علاوه هر «مرکبی» نیازمند به اجزای خویش است، و وجودش معلول وجود آنها است، و لازمهای ترکیب در ذات خدا این است که او نیازمند و معلول باشد، در حالی که میدانیم او بینیاز است، و یگانه آفریدگار عالم هستی است.
۴- از همه اینها گذشته چگونه ممکن است که ذات خدا در قالب انسانی آشکار شود، و نیاز به جسم و مکان و غذا و لباس و مانند آن پیدا کند؟! محدود ساختن خدای ازلی و ابدی در جسم یک انسان و قرار دادن او در جنین مادر، از بدترین تهمتهائی است که ممکن است به ذات مقدس او بسته شود، و همچنین نسبت دادن فرزند به خدا که مستلزم عوارض مختلف جسمانی است یک نسبت غیر منطقی وکاملا نا معقول محسوب میشود. به دلیل اینکه هر کسی که در محیط مسیحیت پرورش نیافته، و از آغاز طفولیت با این تعلیمات موهوم و غلط خو نگرفته است، از شنیدن این تعبیرات که بر خلاف الهام فطرت و عقل است، مشمئز میشود، و اگر خود مسیحیان از تعبیرات مانند «خدای پدر» و «خدای پسر» نا راحت نمیشوند، به خاطرآنست که از طفولیت با این مفاهیم غلط انس گرفتهاند!
۵- اخیرا دیده میشود که جمعی از مبلغان مسیحی برای اغفال افراد کم اطلاع در مورد مسئلۀ تثلیث، متشبث به مثالهای سفسطه آمیزی شدهاند، از جمله اینکه: وحدت در تثلیث (یگانگی درعین سه گانگی) را میتوان تشبیه به «جرم خورشید» و «نور» و «حرارت» آن کرد که سه چیز هستند، و در عین حال یک حقیقتاند. و یا تشبیه به موجودی کرد که عکس آن در سه آئینه بیفتد، با اینکه یک موجود بیشتر نیست، سه موجود به نظر میرسند! و یا آنرا تشبیه به مثلثی میکنند که از بیرون سه زاویه دارد، و اما اگر زوایا را از درون امتداد دهیم به یک نقطه میرسند.
با کمی دقت روشن میشود که این مثالها ارتباطی با مسألۀ مورد بحث ندارد، زیرا «جرم خورشید» مسلما با «نور» آن دو تا است، و «نور» که امواج ما فوق قرمز است با «حرارت» که امواج ما دون قرمز است از نظر علمی کاملا تفاوت دارند، و اگر احیانا گفته شود که این سه چیز یک واحد شخصی هستند، مسامحه و مجازی بیش نیست.
و از آن روشنتر مثال «جسم» و «آئینهها» است، زیرا عکسی که در آئینه است چیزی جز انعکاس نور نیست، انعکاس نور مسلما غیر از خود جسم است، بنا بر این اتحاد حقیقی و شخصی در میان آنها وجود ندارد. این مطلب خیلی ساده علم فیزیک در صنوف ابتدائیه مدرسه است که اکثرخواننده گان به آن آشنایی دارند.
در مثال مثلث، نیز مطلب همین طور است: زوایای مثلث قطعا متعدداند و امتداد نصف الزاویهها و رسیدن به یک نقطه در داخل مثلث، ربطی به زوایای اصلی ندارد.
شگفت انگیز اینکه بعضی از مسیحیان شرقی با الهام از «وحدت الوجود صوفیه» خواستهاند توحید در تثلیث را با منطق «وحدت وجود» تطبیق دهند، ولی ناگفته پیداست اگر کسی عقیده وحدت وجود را بپذیرد باید همۀ موجودات این عالم را جزئی از ذات خدا بداند، بلکه عین او تصور کند، در این موقع سه گانگی معنای ندارد، بلکه تمام موجودات از کوچک و بزرگ، جزء یا مظهر برای او میشوند، بنا براین تثلیث مسحیت هیچگونه ارتباطی با وحدت وجود نمیتواند داشته باشد، اگر چه در جای خود وحدت وجود صوفیه نیز ابطال شده است.
لذا نباید فریب این توضیحات عوام فریبانهای مسیحیان را خورد، چون آنها تثلیث را حقیقی میدانند، و در عین حال پسر بودن عیسی ÷را برای خدا حقیقت میدانند.
باید دانست که عقیده فرزند خدا قرار دادن عیسی ÷مسئلهای نیست که تنها از سوی مسلمانان برای اولین بار مورد نقد و ابطال قرار گرفته است، بلکه شاگردان نخستین مسیح÷نیز این موضوع را به شدت رد نمودهاند، چنانچه «برنابا» حواری موحد در مقدمۀ انجیل خود مینگارد: «نشانههای زیادی را شیطان در لباس تقوا وسیلهای گمراهی برای آنهای قرار داده است که در پی پخش تعلیمات بسیار کفرآمیز، شدهاند. چون آنها، مسیح را پسر خدا میخوانند». و نیز در همین انجیل ذکر است که مسیح به حواریون گفت: «شما در بارهای من چه نظر دارید؟ پطرس جواب داد: تو مسیح، پسر خدا هستی. پس از شنیدن این کلام مسیح÷برآشفت و بر پطرس خشمگین شد و او را نکوهش نموده گفت: برو و از من دور شو، زیرا تو شیطان هستی، و میخواهی با من بدی کنی».
برنابا در انجیل خود از عیسی ÷روایت میکند که او فرمود: «من آسمانها را، و هر زنده جانی را که در زمین هست گواه میگردانم که از همه چیزهائی که مردم در بارهای من گفتهاند – که من از بشر برتر هستم– بیزار هستم، زیرا من انسان هستم و از زنی پیدا شدم، و مورد محاکمه و پرسش الله تعالی قرار میگیرم» [۷۰].
این اقوال را «برنابای حواری» پنجصد سال قبل از نزول قرآن در رد عقائد باطل مسیحیان زمان خود گرد آوری نموده بود، و قرآن کریم برآن مهر تأیید زد. چنانچه الله تعالی در قرآن کریم عقائد باطل مسیحیان را با شدت بسیار تردید میکند، و در رد الوهیت مسیح ÷میفرماید:
﴿لَقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۖ وَقَالَ ٱلۡمَسِيحُ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۖ إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ ٧٢ لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّآ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۚ وَإِن لَّمۡ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٧٣﴾[المائدة: ۷۲-۷۳].
ترجمه: «بیگمان کسانی کافرند که میگویند: خدا همان مسیح پسر مریم است. عیسی گفته است:ای بنی اسرائیل! خدای یگانهای را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شما است. بیگمان هرکس انبازی برای خدا قرار دهد، خدا بهشت را بر او حرام کرده است، و جایگاه او آتش است. و ستمکاران یار و یاوری ندارند* بیگمان کسانی کافرند که میگویند: خداوند یکی از سه خدا است! معبودی جز معبود یگانه وجود ندارد، و اگر از آنچه میگویند دست نکشند به آنان عذاب دردناکی خواهد رسید».
بعد از آن الله تعالی در ادامۀ این آیات، ثابت میکند که مسیح و مادرش هیچکدام خدا نبودند، چون از لوازم الوهیت، منزه بودن از خوردن، نوشیدن و از سائر عوارضی است که به مخلوق پیش میشود. الله تعالی میفرماید:
﴿مَّا ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ وَأُمُّهُۥ صِدِّيقَةٞۖ كَانَا يَأۡكُلَانِ ٱلطَّعَامَۗ ٱنظُرۡ كَيۡفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ ثُمَّ ٱنظُرۡ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ ٧٥﴾[المائدة: ۷۵].
ترجمه: «مسیح پسر مریم جز پیغمبری نبود. پیش از او نیز پیغمبرانی رفتهاند، و مادرش نیز زن بسیار راستکار و راستگوئی بود. هم عیسی و هم مادرش غذا میخوردند. بنگرید که چگونه آیات را برای آنان توضیح و تبیین میکنیم؟ دو باره بنگر که چگونه ایشان باز داشته میشوند»؟!
و راجع به ابطال تثلیث و عقیدۀ مسیحیان که عیسی را پسر خدا میدانند، چنین ارشاد میفرماید:
﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَكَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡيَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۖ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا ١٧١﴾[النساء: ۱۷۱].
ترجمه: «ای اهل کتاب، در دین خود غلو مکنید، و در بارهای خدا جز حق مگوئید، بیگمان عیسی مسیح پسر مریم، فرستادهای خدا است و کلمه او (یعنی پدیدۀ فرمانِ:کُن) است که خدا آن را به مریم رساند. او دارای روحی است که از سوی خدا به کالبدش دمیده شده است پس به خدا و پیغمبرانش ایمان بیاورید، و مگوئید که (خدا) سه تا است، (ازین سخن پوچ) دست بردارید که به سود شما است. خدا یکی بیش نیست که الله است و حاشا که فرزندی داشته باشد. و حال آنکه از آن او است آنچه در آسمانها وآنچه در زمین است، و کافی است (که تنها) خدا مدبر باشد».
مراد از ﴿كَلِمَتُهُۥٓ﴾در آیت: أثر کلمۀ است که خداوند به آن مخلوقات را آفریده است، و آن همان کلمهای «کُن» میباشد.
و مراد از ﴿وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ﴾جبرئیل ÷است که خداوند او را فرستاد تا مریم را توسط دمی که در او دمید، به یک فرزند پاک مژده دهد.
این چنین خداوند در قرآن کریم الوهیت مسیح را باطل اعلام میدارد، و وجود آلهۀ سه گانه را نفی میکند، و مسیح را یک بشر رسول معرفی مینماید که او را خداوند جهت هدایت بنی اسرائیل فرستاده بود، در خاتمۀ آیت، بیان میدارد که الله ذات یگانه و از هر نوع شریک بینیاز است، و در تدبیر آسمانها و زمین و کائنات محتاج مشوره و دستگیری احدی نیست، و او کارساز همگان است.
[۶۹] - قاموس مقدس ص: ۳۴۵ طبع بیروت. [۷۰] - مراجعه شود به: الأدیان والفرق المعاصرة ص: ۴۹،۵۱، ۵۲.