مسیحیت در آیینه حقایق

فهرست کتاب

خاتمه

خاتمه

در فصول گذشته توضیح گردید که مسیحیت فاقد همه‌ای مقوماتی است که یک دین آسمانی باید واجد آن باشد، بویژه اینکه ادعای جهانی بودن را داشته باشد:

۱- چون هر دو دین پیش از اسلام، یعنی یهودیت و نصرانیت رسالت‌شان جهانی نبود، و موسی و عیسی پیامبرانی بودند که فقط برای بنی اسرائیل فرستاده شده بودند. عیسی ÷خود به صراحت بیان داشته است که او به‌سوی گوسفندان گمشدۀ خاندان اسرائیل فرستاده شده است.

۲- هودیت، بیشتر گرایش مادی دارد، و مسیحیت بیشتر گرایش روحی دارد، لذا جهان نیاز به دینی داشت که جانب روحی و مادی هردو را در نظر بگیرد.

۳- دین جهانی باید برنامه‌ای همه گیر از جانب الله داشته باشد، که از هر نوع تحریف و تبدیل سالم باشد، و هر دو: یهودیت و نصرانیت فاقد چنین برنامه‌اند.

۴- دین جهانی باید از هرگونه تحریف و تبدیل سالم بوده باشد، و اما یهودیت و نصرانیت در هر خم و پیچ تاریخ دستخوش تحریف و تبدیل زیادی شده‌‌اند.

۵- تعالیم دین جهانی باید در تعارض با عقل سلیم نباشد، اما در مسیحیت موارد زیادی هست که در آن شیر، سیاه معرفی شده است.

دین جهانی باید دچار توهم پرستی و خیال بافی و خیال پردازی نگردیده باشد، ولی یهودیت و مسیحیت هردو سر تا پا مجموعه‌ای از توهمات و گمان‌های بی‌اساس، و کرباسی است که تار و پودش را خیال پردازی کشیش‌‌های شکم پرست تشکیل می‌‌دهد.

و یگانه دینی که واجد همه ویژگی‌‌ها و ارزشهای اخلاقی و اجتماعی و همه خوبی‌‌های فراگیر باشد تنها اسلام عزیز است، و آن بنا برچندین وجه:

۱- عمومیت رسالت محمد ص، پیامبر گرامی اسلام هیچگه نگفته است که او تنها پیامبر عرب است، بلکه او همواره با الفاظ بسیار روشن بیان داشته است که رسالت او برای نجات کافۀ بشریت است. چنانچه ایشان فرموده‌اند: «وَكَانَ النَّبِىُّ يُبْعَثُ إِلَى قَوْمِهِ خَاصَّةً ، وَبُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ عَامَّةً» [۸۷]. «هر پیامبر تنها بسوی قومش مبعوث می‌شد، و من به‌سوی همه بشریت فرستاده شده‌ام».

در مقام دیگری فرموده‌اند: «وَالَّذِى نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لاَ يَسْمَعُ بِى أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الأُمَّةِ يَهُودِىٌّ وَلاَ نَصْرَانِىٌّ ثُمَّ يَمُوتُ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِالَّذِى أُرْسِلْتُ بِهِ إِلاَّ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ» [۸۸]. یعنی: «سوگند به ذاتی که جانم در دست او است، هر که از این امت به رسالت من آگاه شود – چه یهودی باشد و یا نصرانی – سپس او در حالتی بمیرد که به رسالت من ایمان ندارد، او از دوزخیان خواهد بود».

خدواند متعالی در مورد جهانی بودن رسالت محمد صفرموده است:

﴿ ُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِيِّ ٱلۡأُمِّيِّ ٱلَّذِي يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَكَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ ١٥٨[الأعراف: ۱۵۸].

ترجمه: «ای پیغمبر بگو: من فرستاده‌ای خدا به‌سوی جملگی شما هستم، خدائی که آسمان‌‌ها و زمین از آن او است، جز او معبودی نیست، او است که می‌‌میراند و زنده می‌‌گرداند، پس ایمان بیاورید به خدا و فرستاده اش، آن پیغمبر امی که ایمان به خدا و به سخن‌‌هایش دارد، از او پیروی کنید تا هدایت یابید».

در موضع دیگری می‌‌فرماید:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٢٨[سبأ: ۲۸].

ترجمه: «ما تو را برای جملگی مردمان فرستاده ایم تا مژده رسان و بیم دهنده باشی، و لیکن اکثر مردم بی‌خبر‌اند».

در جای دیگری خداوند اهل کتاب را دعوت می‌‌دهد تا رسالت او را بپذیرند:

﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ عَلَىٰ فَتۡرَةٖ مِّنَ ٱلرُّسُلِ أَن تَقُولُواْ مَا جَآءَنَا مِنۢ بَشِيرٖ وَلَا نَذِيرٖۖ فَقَدۡ جَآءَكُم بَشِيرٞ وَنَذِيرٞۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ١٩[المائدة: ۱۹].

ترجمه: «ای اهل کتاب! پیغمبر ما (محمد) به‌سوی شما آمده است و به دنبال انقطاع مدت زمانی که میان پیغمبران بوده است، بیان می‌‌کند، تا اینکه نگوئید: مژده دهنده و بیم دهنده‌ای به‌سوی ما نیامده است (هم اینک پیغمبر) مژده دهنده و بیم دهنده‌ای به‌سوی شما آمده است، و خداوند بر همه چیز توانا است».

۱- این چنین در قرآن آیات زیادی وجود دارد که بر جهانی بودن رسالت محمد صدلالت می‌‌کند، و این یکی از ویژگی‌‌هایی است که ادیان دیگر فاقد آن بوده است.

قرآن برمانۀ جاویدانی زندگی، و کتابی است که هر حرفش نوید بهار می‌‌دهد، همیشه شاداب و تازه است، تکرار آن دلها را زندگی می‌بخشد، و به ارواح سکون و آرامش می‌‌دهد، آری چرا چنین نباشد و خداوند می‌‌فرماید:

۲- ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩[الحجر: ۹].

ترجمه: «ما خود قرآن را فرستاده‌ایم و خود ما پاسدار آن می‌‌باشیم».

و می‌‌فرماید:

﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ ٤٢[فصلت: ۴۲].

ترجمه: «هیچ‌گونه باطلی، از هیچ جهتی و نظری، متوجه قرآن نمی‌‌گردد. (چرا که) قرآن فرو فرستادۀ ذات با حکمت و ستوده شده است».

مقایسه میان قرآن و تورات و انجیل مانند مقایسه میان آفتاب و سیارات بی‌نور است و یا مانند مقایسه میان نور ظلمت است، زیرا تورات و انجیل موجود با آنکه کتاب‌های آسمانی که بر موسی و عیسی×نازل شده بودند، نیستند، با وجود آن این دو کتاب همواره مورد تحریف و تبدیل‌اند.

اما قرآن کریم کتابی است که از آغاز وحی و تا این دم و بل تا روز رستاخیز از هرگونه تغییر، تحریف، و تبدیل، کمی و یا فزونی همواره محفوظ بوده و می‌‌باشد و خواهد بود. و اینکه تا این لحظه در قرآن حتی در یک حرفش کدام تغییر و تبدیلی نیامده است، حقیقتی است که یهودیان و مسیحیان نیز به آن معترف‌اند.

«هیری» یکی از مستشرقین می‌‌گوید: «در میان کتابهای قدیمی، قرآن تنها کتابی است که از هرگونه کمی و فزونی محفوظ مانده است».

«من پول» دانشمند دیگری می‌‌گوید: «بزرگترین امتیاز قرآن اینست که در اصالت آن هیچ نوع شبهه راه نیافته است. و در بارۀ هر حرفی که ما امروز در قرآن میخوانیم به وثوق کامل گفته می‌توانیم که با وجود گذشت سیزده قرن، هیچ نوع تغییری را نپذیرفته است».

«سر ولیم» در کتابش «زندگی محمد» می‌‌نویسد: «قرآن یگانه کتابی است در جهان که طی یکهزار و دوصد سال هنوز هم عبارات او از هر نوع تحریف محفوظ مانده است» [۸۹].

آری قرآن کتابی است که جواب ده مشکلات بشری در هر عصر می‌‌باشد، تغییر زمان و تمدن هیچ نوع تغییری را در صدق آن وارد نمی‌‌کند، بلکه بر عکس اگر جهان هرچه رو به تمدن شود، صداقت قرآن بر مردم بیشتر هویدا می‌‌گردد.

و چه بسا دانشمندان مسیحی بودند که مطالعه قرآن دروازه‌ای هدایت را به روی‌شان گشود، از آن جمله هم یکی دانشمند فرانسوی «موریس بوکای» است که بعد از مطالعۀ عمیق قرآن، تصدیق کرد که قرآن از صنع بشر نیست، و همین امر سبب شد که وی اسلام را از دل و جان بپذیرد. او پیش از آنکه به اسلام گراید، در مورد قرآن بعد از مقایسه میان آیات قرآن و علم جدید چنین می‌‌گوید: «وحی قرآنی که پس از دو وحی پیش از آن آمده نه تنها از تناقضات در حکایات که علامت تحریرهای انسانی مختلف اناجیل است، مبرا می‌‌باشد، بلکه برای کسی که به بررسی آن با کمال واقع بینی در پرتو دانش اقدام کند، خصلت خاص خود را که عبارت از توافق کامل با داده‌های علمی جدید است عرضه می‌‌دارد...».

او می‌‌افزاید: «نظر به وضع معلومات در عصر محمد صنمیتوان انگاشت که بسیاری از مطالب قرآن که جنبۀ علمی دارند مصنوع بشری بوده باشند، به همین جهت کاملا به حق است که نه تنها قرآن را باید به عنوان یک وحی تلقی کرد، بلکه به علت تضمین اصالتی که عرضه می‌‌دارد، و وجود مطالب علمی که با بررسی در عصر ما از آن‌‌ها شده، آدمی را به مبارزه با این نظر که قرآن تقریر بشری باشد، فرا میخواند، و این به وحی قرآنی مقام کاملا جدائی را می‌‌دهد» [۹۰].

۳- برتری دیگر اسلام اینست که در آن نه توهم پرستی وجود دارد و نه خرافات، و اسلام به عقل و فکر و نظر اهمیتی زیادی و ارزش بزرگی قائل است، هر انسانی که قرآن را تلاوت کند، می‌‌داند که در قرآن در اماکن زیادی به تفکر و تعقل امر شده است.

اسلام از هر گونه تناقض و تضادهائی که مسیحیت و ادیان دیگر گرفتار آن هستند، مبرا و پاک است. تثلیث مسیحی و بودیسم و هندویسم، و ثنویت مجوسی را به اسلام راهی نیست، اسلام بنیاد خود را تنها و تنها بر توحید نهاده است:

۱- توحید در ذات. یعنی خداوند ذات واحد و لاشریک است ، نه اقنوم دارد، و نه پدر است و نه پسر، و نه به کسی نیازی دارد.

۲- توحید در اسماء و صفات. یعنی الله تعالی ذات بی‌مثال است، هیچ کس و هیچ چیز، جزئی‌ترین شباهتی به اوندارد، او ذاتی است که خود را چنین معرفی نموده است: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١[الشوری: ۱۱].

۳- توحید در عبادت. به این معنا که خداوند مخلوقات را عبث نیافریده است، بل برای آن هدف و غایتی مقرر داشته است که همانا تنها عبادت او تعالی است. و به هیچ صورت نمی‌پسندد که کسی دیگری شریک او در عبادات باشد، چون اگر ذات دیگری سزا وار و شایستۀ عبادت باشد، تعدد خدایان لازم می‌‌آید، و تعدد آله محال است. چنانچه الله تعالی می‌‌فرماید:

﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ ٢٢[الأنبياء: ۲۲]. ترجمه: «اگر در آسمانها و زمین، غیر از الله، معبودها و خدایانی می‌‌بودند قطعا آسمان‌‌ها و زمین تباه می‌‌گردید، پس برتر و پاک است الله پروردگار عرش از آن چیزهائی که (بدو نسبت می‌‌دهند و) و بر زبان می‌رانند».

و می‌‌فرماید:

﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ٩١[المؤمنون: ۹۱].

ترجمه: «الله نه فرزندی برای خود گرفته است و نه خدائی با او (انباز) بوده است، چرا که اگر خدائی با او می‌بود، هر خدائی به آفریدگان خود می‌‌پرداخت و هریک از خدایان بر دیگری برتری و چیرگی می‌‌جست، خدا والاتر از آن چیزها است که ایشان بدانها او را وصف می‌‌کنند».

و می‌‌فرماید:

﴿قُل لَّوۡ كَانَ مَعَهُۥٓ ءَالِهَةٞ كَمَا يَقُولُونَ إِذٗا لَّٱبۡتَغَوۡاْ إِلَىٰ ذِي ٱلۡعَرۡشِ سَبِيلٗا ٤٢[الإسراء: ۴۲]. ترجمه: «بگو: اگر با خداوند آن چنان که می‌پندارید، خدایانی بودند، در این صورت قطعا در صدد برمیآمدند که بر (خداوند) صاحب عرش چیره شوند».

توحید که اساس و بنیاد اسلام است، به انسان پیام حریت وآزادی می‌‌دهد. انسان را از بند انسان، اسارت فرهنگی، از اباحیت و بی‌بندو باری جنسی و از انواع رذائل آزاد می‌‌سازد. و توحید که عالی‌ترین رکن اسلام است، اساس و بنیادش بر رابطۀ مستقیم انسان و پروردگار نهاده شده است، یک مسلمان در نیایش و مناجاتش با پروردگار به وساطت کشیش و پاپ نیازی ندارد، و در هر لحظه می‌تواند به پروردگار خود روی آورد.

«روم لاندو» یکی از دانشمندان غربی می‌‌گوید: «ایمان به الله، معارف اسلامی را از هر نوع دوپارچگی دینی و عقلی دور نگاه داشته است، و نظریه توحید در اسلام یگانه فارق دقیق و روشن میان اسلام و ده‌ها دین و مذهب و عقائد دیگر است، و بر اساس همین توحید، اسلام هر گونه تعدد آلهه و بت پرستی و دوگانگی را مردود شمرد، و بر اساس توحید بود که مسلمانان رأی ارسطو را در باره‌ای الله و فلسفه‌‌ای هلینی، و فلسفه‌‌ها غنوصی را که قائل به اتحاد و حلول بود، رد نمودند، چون «إله» اسلام اله همه بشریت است. و نوازش و مهربانی‌های بی‌پایان او و رحمت واسع او همۀ امت‌ها و اقوام را فرا می‌‌گیرد. او مانند خدای بنی اسرائیل نیست که طائفۀ خود را بر همه طوائف و اقوام برتری دهد، و محققین منصف بر حقیقتی که هیچ نوع شکی در آن وجود ندارد، اتفاق نموده‌‌اند: «توحید همان بنیادی است که مصدر پیروزی محمد بوده است» [۹۱].

آری اسلام دین توحید و یکتا پرستی است، و دینی است که نقل و عقل هر دو را در خود جمع نموده است، و هیچگونه موضوعی که با عقل صریح مخالف و مناقض باشد، درآن وجود ندارد.

در مسیحیت می‌بینیم هنگامی که مسیح – به عقیده‌ای مسیحیان – به دار آویخته می‌‌شود، میگویند که: «آسمان تاریک شد، و قبرها شق شد، و زمین تکان خورد».

در حالی که تغییرات در مظاهر کَونی به موت و حیات کسی هیچگونه ربطی ندارد، و ربط دادن تغییرات در مظاهر کَونی با زندگی و عدم زندگی شخص جز حماقت چیزی دیگری نیست، به همین اساس اسلام از روز اول علاج چنین عقائد فاسد را نمود، و ریشه‌های آنرا از اذهان مردم زدود. هنگامی که ابراهیم پسر محمد صوفات کرد، تصادفا در همان روز کسوف (آفتاب گرفتگی) رخ داد، مردم در میان خود زمزمه نمودند که کسوف آفتاب به خاطر وفات ابراهیم، رخ داده است. اما هنگامی که پیامبرصازین قصه خبر شد بر منبر مسجد بلند شده و به مردم خطاب نموده گفت: «إِنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لاَ يَنْكَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلاَ لِحَيَاتِهِ» [۹۲]. یعنی: «آفتاب و مهتاب دو نشانه از نشانه‌های خداوندی است که کسوف آن دو ربطی به موت و یا زندگی کسی ندارد».

از همین جهت است که «ولتر» یکی از دانشمندان غربی چنین می‌‌گوید: «از میان تمام ادیان موجود تنها دین اسلام است که به نظر، دین خدائی میرسد... دینی که محمد آورد بی‌شک از مسیحیت بهتر بود، زیرا در آئین او هرگز یک مرد یهودی را خدا ندانستند، و یک زن یهودی را مادر خدا نپنداشتند. یهودیان دیگر را مورد نفرت و کینۀ خویش قرار ندادند، در آئین او هرگز به کفر جنون آمیز مسیحیان دچار نگشتند، و یک خدا را سه خدا ندانستند، در آئین او هرگز خدای خود را در عشای ربانی به زیر دندانها خرد نکردند، و پروردگار خویش را بمستراح باز نگردانیدند، ایمان به خدا تنها اصل اساسی آئین محمد بود» [۹۳].

۴- از برتری‌های اسلام اینست که با وجود گذشت چهارده قرن، مسائل تشریعی تفصیلی آن که به زبان رسول الله صبیان شده است، بدون هیچ نوع تحریف و تبدیل و تغییر، در صورت مجموعه‌های حدیثی که به اسناد سالم از رسول الله صروایت شده‌‌اند، سالم و محفوظ بوده و به همان تازگی و شادابی هنوز باقی است. و این به ذات خود امتیاز بزرگی است که جز اسلام در هیچ دین دیگری وجود ندارد. در مسیحیت قدیمی‌ترین نسخه‌‌های انجیل به قرن چهارم و پنجم میلادی برمی‌‌گردد، اما هرکتاب از ذخیره‌های حدیثی تا هنوز نسخه‌‌های قلمی آن که به دست مؤلفان‌شان به رشته تحریر در آمده است، موجود و محفوظ است.

۵- از برتری‌های اسلام اینست که با فطرت بشری مطابقت تام دارد. زیرا اسلام نه رهبانیت مسیحی را می‌پذیرد، و نه می‌پسندد که انسان اسیر و غرق شهوات و لذتهای جسمانی شود. چنانچه که امت محمدی صامت وسط است هم چنین دین اسلام دین وسط است، نه در آن افراط است و نه تفریط، و در هر بخشی از بخشهای زندگی راه وسط را انتخاب نموده است، در عین حالی که اسلام به تصفیه روح اهتمام میورزد، خواسته‌های بدن را نیز نادیده نگرفته است، و از رهبانیتی که مسیحیت را به منجلاب فساد کشانید، شدیدا منع می‌‌کند.

در حدیثی بیان شده است که: گروهی از یاران پیامبر صاز ازواج مطهرات در مورد اعمالی که رسول الله صدر خانه انجام می‌‌داد، پرسیدند، پس از شنیدن جواب در مورد عمل رسول الله ص، یکی از ایشان گفت: من ازدواج نمی‌‌کنم، و دیگری گفت: من گوشت را نمی‌‌خورم، و سومی گفت: من بر فراش خود نمی‌خوابیم. اما هنگامی که پیامبر صاز سخنان آن گروه آگاه شد، بر منبر مبارکش بلند شد، و خدا را حمد و ثناء گفت، و بعد از آن فرمود: «چیست حال کسانی که چنین و چنان گفتند (اشاره به تصمیم آن گروه بود) ولی من نماز میگزارم، و می‌خوابم، گاهی روزه می‌‌گیرم و گاهی افطار می‌‌کنم، و با زنان ازدواج می‌‌کنم. و هرکه از روش من روی گرداند، پس او از یاران من نیست» [۹۴].

چون اسلام هم دین است و هم دولت، بناءً همه بخشهای زندگی را فرا گرفته است، چه احوال شخصی باشد و یا مسائل اجتماعی، امور سیاسی و دولت داری باشد و یا امور معاشی و اقتصادی، به این اساس اسلام با شعار مسیحیت که می‌‌گوید: «کار قیصر را به قیصر واگذار» مخالف است. زیرا مطلب این شعار اینست که در امور دولت و حکومت باید دین مداخله نداشته باشد. اسلام از اساس با این نظر مخالف است. از نقطه نظر اسلامی هنگامی که دولت به انحراف رود، امت مسئولیت دارد که به اصلاح آن بکوشد، و در حدیث: «الدِّينُ النَّصِيحَةُ» [۹۵]. یعنی: «دین عبارت از خیر خواهی است» اشاره به همین امر شده است.

زن که نصف مجتمع را تشکیل می‌‌دهد، اسلام حقوق او را نادیده نگرفته است، بلکه راجع به مراعات حقوق زن در اسلام تأکید زیادی شده است. یکی از نصائحی که پیامبر خداصدر حجة الوداع، و به هنگام وفاتش نمود، همان توجه به حقوق زنان بود. ایشان فرمودند: «وَاسْتَوْصُوا بِالنِّسَاءِ خَيْرًا» [۹۶]. یعنی: «با زنان خیر خواهی را در پیش گیرید». و نیز فرمودند: «خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لأَهْلِهِ» [۹۷]. یعنی: «بهتر شما کسی است که با اهلش خوش برخورد باشد».

این در حالی است که در جوامع مسیحی تا اواخر قرن پانزدهم میلادی در مورد اینکه «زن» آیا انسان بشمار میرود یاخیر؟ اختلاف زیادی وجود داشت.

همچنان در اسلام رنگ و بو، نژاد، زبان و منطقه باعث فضیلت و برتری نیست، بلکه معیار برتری و فضیلت تنها بر اساس تقوا است، چنانچه پیامبر صفرموده است: «لاَ فَضْلَ لِعَرَبِىٍّ عَلَى أَعْجَمِىٍّ وَلاَ لِعَجَمِىٍّ عَلَى عَرَبِىٍّ وَلاَ لأَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ وَلاَ أَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ إِلاَّ بِالتَّقْوَى، إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» [۹۸]. یعنی: «عربی را برعجمی، و عجمی را بر عربی هیچ نوع برتری نیست، و نه سرخ پوست را بر سیاه پوست، و نه سیاه پوست را بر سرخ پوست برتری است مگر بر اساس تقوا، و معزز‌ترین شما نزد الله پرهیزگار‌ترین شما است».

بدین‌ترتیب اسلام همه فوارق اجتماعی را، که فضیلت و برتری را مختص به قشری و یا طائفه‌ای می‌‌ساخت، از میان برداشت، و تنها یک معیار و محک را ثابت گذاشت که همانا تقوا و پرهیزگاری است.

خلاصه اینکه اسلام هیچ بعدی از ابعاد زندگی را نادیده نگرفته است، و به صورت یک دین جامع که تا روز قیامت با تابناکی و درخشندگی خود باقی خواهد ماند، و هیچ گونه تحریفی در آن رونما نخواهد شد، و هنگامی که هر بخش از بخشهای اسلام را به تفصیل و تدقیق بررسی کنیم همه و همه از حسن و رعنای او حکایت می‌‌کند.

خلاصه اینکه اسلام از الف تا یاء همه برتری است، و دینی است که مقایسه ناپذیر، و اگر شخصی میان اسلام و دین دیگری موازنه‌ای را انجام دهد، تفاوت را آنقدر خواهد یافت که میان طلای ناب و آهن زنگ خورده است، اسلام در شفافیتش، شفافتر از الماس، و در پرتو افگنی‌اش درخشان‌تر از آفتاب است، و از حق بودن آن جز مردمان سفلۀ خفاش صفت که یارای نگریستن به پرتو آفتاب را ندارند، کسی دیگری انکار نمی‌‌کند.

به همین سبب هنگامی که نور اسلام بر آنهای که در تلاش حق هستند می‌تابد، بی‌اختیار ندای حق را بلند می‌‌کنند. و بر حق بودن اسلام تنها همین کافی است که روحهای پژمرده را آرامش و به دلها سکون و حیات می‌بخشد، و شاید عامل عمده گرایش افراد بسیاری در جهان غرب به اسلام همین باشد. چنانچه ماهنامه‌ای الدعوة شماره ۱۶۰۰ سال ۱۹۹۷م گزارشی را به نقل از دکتور عبدالرزاق سامرائی در مورد افزایش گرایش المانیها به اسلام، به نشر سپرده است، وی می‌‌گوید: «من از یک زن جوان آلمانی که چند سال قبل به اسلام پیوسته بود، و فعلا من حیث معلمه اجرای وظیفه می‌‌کند، هنگام ملاقات از وی پرسیدم که: اسلام چه ارمغانی به وی داد؟ او در جواب گفت: در دین نصرانیت یک گونه غموض و ابهام عجیبی وجود دارد، گاهی برای ما گفته می‌‌شود که مسیح «خدا» است، و گاهی‌‌ گفته می‌‌شود که او «پسر خدا» است، وگاهی گفته می‌‌شود که او بشر است، و گاهی می‌‌گویند که: سه تا یک است، و یکی سه است. این مسئله را هیچ کسی نخواهد فهمید.

هنگامی که به اسلام مشرف شدم، دانستم که تنها الله آفریدگار جهان است، و محمد صبشری است که حامل رسالت است، و او ازدواج نموده و او را فرزندانی بوده است. و این مسائلی است که بسیار به آسانی آنرا می‌فهمم.

او افزود که: من در اضطراب و خوف بسر میبردم ، هنگامی که اسلام را پذیرفتم، همه اضطراب و خوف از من دور شد».

دکتور عبدالرزاق از زن دیگری نقل می‌‌کند که او گفت: «اسلام دین زندگی است، و پس از آنکه مسلمان شدم، به مکانت انسانی خود پی بردم».

زن دیگر آلمانی که قبلا سرود خوان بود و سپس به اسلام مشرف گردید می‌‌گوید: «من اسلام را پذیرفتم چون آنرا یگانه دینی یافتم که کرامت زن و انسانیت وی و انوثت او را حفظ می‌‌کند، و اسلام یگانه دینی است که از پریشانی‌های روانی و اضطرابات درونی انسان را مصون می‌‌دارد» [۹۹].

آری، اسلام است که به انسان ارزش می‌‌دهد، به او کرامت و شرف می‌بخشد، و او را به مقام والای انسانیت بلند می‌برد، ولی با تأسف باید گفت که: حقیقت این گوهر ناب آسمانی بر بیشتر افراد امت اسلام پوشیده و از نظر پنهان مانده است که همین سبب شده است که آن همه بدبختی‌ها و بیچارگی‌ها گریبانگیر جوامع اسلامی‌‌گردد.

ما ازین بدبختی و بیچارگی تا آن دم رهای نمی‌‌یابیم که به اصلیت خود برگردیم و رسالت دینی خویش را بشناسیم و مسئولیتی را که ما در قبال بشریت داریم بدانیم. و بد نیست که در اینجا سخنان دانشمند غربی «مرمادیوک» را نقل کنم می‌‌گوید: «مسلمانان قادراند که با همان سرعتی که تمدن‌شان را قبلا پخش کرده بودند، دو باره پخش کنند، بشرط اینکه به همان اخلاق عالی سلف‌شان برگردند. زیرا این جهان عاری از معنویات، توان مقاومت تمدن ایشان را ندارد» [۱۰۰].

در اخیر به خداوند التجاء و دعاء می‌‌کنم که ما مسلمانان را توفیق عنایت کند تا راه اسلام را تعقیب کنیم، و فریب نمادهای دروغین دشمنان را نخوریم.

[۸۷] - بخاری و مسلم روایت کرده اند. [۸۸] - امام مسلم روایت کرده است. [۸۹] - به نقل از: مناظرة بین الإسلام والنصرانیة ص: ۳۰۰. [۹۰] - مقایسه ای میان تورات، انجیل، و قرآن – موریس بوکای – ص: ۳۳۷، ۳۳۸. [۹۱] - به نقل از: النصرانیة والإسلام ص: ۲۱۶ [۹۲] - بخاری و مسلم روایت کرده اند. [۹۳] - به نقل از: آشنای با مکتب وحی مسیحیت ص: ۷۱- ۷۲. [۹۴] - صحیح مسلم ، کتاب النکاح ، باب استحباب النکاح ، شمارهء حدیث: ۱۴۰۱. [۹۵] - بخاری و مسلم روایت کرده اند. [۹۶] - بخاری و مسلم روایت کرده اند. [۹۷] - امام ترمذی و دارمی و ابن ماجه روایت کرده اند. [۹۸] امام احمد بن حنبل و طبرانی روایت کرده اند. [۹۹] به نقل از: مجلة الدعوة ص:۵۷، شماره ۱۶۰۰، ماه ربیع الأول ۱۴۱۸هـ مطابق ۱۷ جولائی ۱۹۹۷ م ریاض، عربستان سعودی. [۱۰۰] به نقل از کتاب: لم هذا الرعب من الإسلام؟! – سعید جودت – ص : ۱۹، ۲۲.