استدلال های باطل شیعه از قرآن و بیان بطلان آن

فهرست کتاب

فصل چهارم: إمامت معاویهس

فصل چهارم: إمامت معاویهس

اگر قرار باشد که امامت با چیزهای دیگری غیر از عبارت و نص قرآن به اثبات برسد، امکان آن برای ما فراهم است که ائمه‌ی فراوان و زیادی را بدون قید وشرط به اثبات برسانیم، که‌ این هم حقیقتی است بسیار مهم و خطرناک!.

گفتنی است که‌ در همین رساله به اثبات این مطلب پرداخته‌ام، به این جهت که ابوبکر خلیفه‌ی پیامبر ج را به عنوان مثال و نمونه دنبال کرده‌ام وگام به گام برای خواننده‌ی ارجمند استدلال نموده‌ام که اگر ما (اهل سنت) جهت اثبات امامت برای أبوبکرس از نحوه ومنهج استدلالی‌ای که شیعه‌ی امامیه جهت اثبات (امامت) علیس و سایر ائمه به کار گرفته‌اند، تبعیت می‌کردیم، قطعا نتیجه چنین می‌شد که به لیاقت و شایستگی ابوبکرس برای امامت مسلمانان اقرار می‌نمودیم و او را بر دیگران ترجیح می‌دادیم. و این چیزی است که بر بطلان چنین روش و نحوه‌ی استدلالی تأکید می‌ورزد و اثبات می‌کند که آن، دهلیز و راهرو تاریکی بیش نیست که هیچ شکل و پایانی ندارد، و یا مانند تونل و زیرگذری است که در إنتها و پایان آن، هیچگونه تابش و درخشندگی‌ای به دید و چشم راهگذر نمی‌رسد.

بنده، در مورد امامت (ابوبکر صدیق) مقاله‌ای را نوشته‌ام که بیش از صد صفحه‌ی این کتاب را در بر گرفته است، سپس برای آنچه حقیقت بطور کلی آشکار گردد و تمام شک و گمانه زنی‌ها را در مورد بطلان چنان منهج و روش استدلالی‌ای که طبیعت و سرشت بسیاری از مردمان جهان را منحرف و گمراه کرده، از دل خواننده رفع و بر طرف نمایم، نمونه‌ی دیگری را مثال می‌زنم که شاید دور وعجیب و غریب به نظر خوانندگان و ملاحظه کنندگان آن برسد، که آن هم بحث در مورد (امامت معاویه) و اثبات امامت برای او با همان روش و منهج شیعه است، که آن را جداگانه در فصل ویژه‌ای قرار داده‌ام و نمی‌خواهم که آن بحث به درازا بکشد، چرا که نیازی به آن نداریم، بلکه تنها به ذکر برخی از تأییدیه و مدارک دلالت کننده بر این مطلب اکتفاء نموده‌ام.

اما به دلیل طولانی بودن مبحث مربوط به امامت ابوبکر صدیق، بر آن شدم که آن را از این کتاب حذف نمایم و جداگانه به صورت کتاب مستقلی دربیاورم. و در اینجا تنها با اشاره به یک حقیقت بسیار مهم و خطیر اکتفاء می‌کنم، که عبارت است از شیوه و روش استدلال شیعه‌ی امامیه برای اثبات امامت که دو لنگه‌ی در را بر روی شمار زیاد و بی حسابی از ائمه باز می‌کند! و آن هم دلیلی بر بطلان چنین استدلالی می‌باشد، و برای آن تنها به بحث درباره‌ی امامت معاویه استشهاد واستدلال می‌نمایم که به شکل برتر و بهتری قول بنده را تأیید می‌نماید تا آنچه شیعه می‌گویند. و برای کسی که خواهان تفصیل و توضیح بیشتری در این مورد است، می‌تواند به کتاب (امامت صدیق) مراجعه نماید.

ما با استفاده از شیوه و روش استدلال شیعه‌ی امامی - که خود را مجبور و ملزم به آوردن دلیل اصلی از متون و عبارت قرآن نکنیم- بدون هیچگونه مشقت و مشکلی می‌توانیم (امامت معاویه) [۱۲۵] را اثبات داریم! و در اینجا با استفاده از چنین شرایط، ضوابط و روشی که شیعه پیروی می‌کنند، امامت ابوبکر به مانند ماه شب چهارده میان ستارگان می‌درخشد.

اینک نمونه‌ی آزمایشی تقدیم شما می‌گردد:

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا٣٣ [الإسراء:۳۳].

«و کسی را نکشید که خداوند کشتن او را- جز به حق‌ - حرام کرده است. هر کس که مظلومانه کشته شود، به صاحب خون او (که نزدیکترین خویشاوند بدو است، این) قدرت را داده‌ایم (که با مراجعه به قاضی، قصاص خود را درخواست و قاتل را به مجازات برساند) ولی نباید او هم در کشتن اسراف کند (و به جای یک نفر، دو نفر و بیشتر را بکشد، یا این که به عوض قاتل، دیگری را هلاک سازد). بی‌گمان صاحب خون یاری شونده (از سوی خدا) است (چرا که حق قصاص را بدو داده است)».

همانا کسی که مظلومانه به شهادت رسید، عثمان بن عفان بود، و باید گفت که‌ سرپرست و خون‌خواه او عموزاده‌اش، معاویه ‌بود که‌ خانواده و اولاد مقتول به او پنا بردند و از او برای خون عثمان درخواست انتقام کردند. کلمه‌ی (ولی) در آیه اشاره به امام دارد. و خداوند وعده‌ی نصرت و پیروزی را به‌ ولی در برابر قاتل داده است و (سلطان)ی را نیز در دسترس وی قرار داده‌ که‌ همان نص بر امامت و خلافت وی می‌باشد و با قاطعیت بیان داشته‌ که‌ او دشمنان و قاتلان پیروز می‌باشد ﴿إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا٣٣ [الإسراء: ۳۳]، و زمینه و شرایط مجازات و انتقام برای خون‌خواه مقتول فراهم می‌گردد، از این‌رو نباید در قصاص و مجازات زیاده‌روی و اسراف صورت گیرد. وآن آیه در رابطه با (امامت) معاویه نص صریح محسوب می‌گردد.

گفتنی است که‌ خداوند به وعده‌ی خود وفا کرد و بدو قدرت و توان بخشید و او را و نیرومند گرداند. لازم به‌ ذکر است که‌ معاویه بیست سال تمام خلیفه و امیر مسلمانان بود، هیچ کس نمی‌توانست از اطاعه‌ی او خارج گردد و مخالفت و سرپیچی کند، علاوه بر این، بیست سال دیگر پیش از آن امیر ممالک شام بود، که سیطره و قدرت او بر آنجا دامنه‌دار و پراکنده بود و اطاعت از دستور و فرمان او اجتناب ناپذیر بود.

باید اذعان داشت که‌ آن، همان (ولی) می‌باشد که در آیه‌ی ولایت ذکر شده‌ است:

﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا [المائدة: ۵۵].

«تنها خدا و پیغمبر او و مؤمنانی یاور و دوست شمایند که خاشعانه و خاضعانه نماز را به جای می‌آورند».

باید گفت که دلیل بر امامت معاویه همان آیه‌ی بعدی است که خداوند می‌فرماید:

﴿وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ٥٦ [المائدة: ۵۶].

«و هرکس که خدا و پیغمبر او و مؤمنان را به دوستی و یاری بپذیرد (از زمره حزب‌الله است و) بی‌تردید حزب‌الله پیروز است».

گفتنی است که‌ آن موفقیت و پیروزی بر دشمنان، برای معاویه اتفاق افتاد و بسیار از موفقیت‌های علی بر دشمنانش چشمگیرتر بود، بلکه معاویه بر خود علی هم غالب گردید، و قدرت و سلطه‌ی او را هم به‌ ارث برد. از این‌رو معاویه و دسته‌ی او به دلیل پیروزی آن‌ها بر علی و جماعت او حزب الله محسوب می‌شوند.

این حزب پیوسته‌ و مدام موفق و پیروز ماند، زمانی که حسین بر علیه یزید شورید و به پا خواست، او بر حسین فایق گردید. و حکومت امویان در طول تاریخ غالب و نیرومند بوده‌اند، کشور اندلس را گشودند و دولتی را تشکیل دادند که هشت قرن تمام، حاکمیت آنجا را به دست گرفتند. و مثال آن‌ها مانند شجره و درختی است که در قرآن آمده است:

﴿كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ٢٤ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا[إبراهيم: ۲۴-۲۵].

«به درخت خوبی می‌ماند که تنه آن (در زمین) استوار و شاخه‌هایش در فضا (پراکنده) باشد. بنا به اراده و خواست خدا هر زمانی میوه خود را بدهد (و دائماً به بارنشسته و سرسبز و خرم باشد)».

منظور از آن درخت، درخت امویان است‏. و دلیل بر نیکی و پاکی درخت امویان، و هچنین دلیل بر اینکه مقصود از آن درخت، آنان می‌باشد، ثبوت و ماندگاری آنان است، طوری که هیچ یک از دولت‌ها در طول تاریخ چنین دوام و ثبوتی را نداشته‌اند. و حتی دولت عباسیان با آن همه عظمتی که‌ دارا بودند، پنج قرن ادامه نیافت! و علویان تنها چند دولت کوچک، کم عمر، کم مساحت و کم منفعت را برقرار نمودند، که ارزش و قابلیت یکصدم آن همه خونریزی، ویران کاری، مشغلت و صرف نیرو را نداشت، که آن همه به‌ هدر مصروف آن راه گردید.

پیامبر اکرم ج در روز فتح مکه به امامت و پیشوائی امویان به‌ طور عموم و معاویه به‌ طور ویژه اشاره دارد که می‌فرماید:

«من دخل الکعبة فهو آمن و من دخل دار ابی سفیان فهو آمن»

«هرکس وارد خانه‌ی کعبه‌ و خانه‌ی ابوسفیان گردد، از شر جنگجویان من در امان می‌باشد».

پیامبر ج در این حدیث خانه‌ی أبو سفیان را از حیث جایگاه و منزلت با کعبه یکسان قرار داده است. و آن هم فقط به خاطر اشاره به امامتی است که برای آن خانواده در نظر گرفته است. من نمی‌خواهم به همچون استدلالی که هیچگونه اعتقادی به آن ندارم، ادامه دهم، ولی این استدلال‌ها مطابق قواعد و برنامه‌ی شیعه‌ی امامیه جایز و منطقی است! اگر بر فرض این‌که‌ علی و معاویه دوره وزمان‌هایشان را با هم جابجا می‌کردند، شیعه همان دلیل‌هایی که ذکر و بیان کردم و حتی بیشتر از آن را در مورد علی می‌گفتند. مثلا اگر پیامبر ج چنین می‌فرمود:

«من دخل دار علی فهو آمن» حتما شیعه می‌گفتند: این یک دلیل روشن و نصی قاطع بر امامت علی است، و چنین استنباط می‌کردند که هر کس وارد خانه‌ی علی شود، تسلیم امامت او گردیده و به او ایمان آورده است، پس چنین کسی از عذاب دنیا و آخرت در امان خواهد بود، و آن حدیث را بزرگ و درخشان جلوه می‌دادند و برای آن نام ویژه‌ای را ایجاد می‌کردند، مثلا می‌گفتند: (حدیث خانه)! و چندین کتاب و تألیفات را در این مورد می‌نوشتند، و نام و نشان و تشریفاتی را برای آن قایل می‌شدند! اما بیدار و هوشیار باش که پایه‌ها و ستون دین با چنین سند و دلیلی اثبات نمی‌گردد. و تنها مقصودم از ارائه و تقدیم اینگونه دلایل، جلب توجه عاقلمندان شیعه‌ی امامیه می‌باشد تا از خواب غفلت خبر آیند، باید گفت: آنچه که آن‌ها برای عقیده‌ی خویش به‌ عنوان سند و حجت به حساب می‌آورند، همه‌ی آن‌ها شک و تردید و خیالات و خواب درهم و برهم است و هیچ تعبیر و اعتباری ندارند.

[۱۲۵] هدف من امامتی است که شیعه‌ی امامیه می‌گویند. و اما امامت شرعی، مطابق قواعد اصولی نزد شیعه و سنی برای او ثابت است: همانا اجماع بر بیعت او حاصل گردیده است، و آن سال را سال جماعت نام گذاری کرده‌اند. و آن اجماع حتی نزد شیعه‌ی امامیه معتبر است، چرا که آن‌ها وجود معصوم را برای آن شرط می‌دانند، و آن معصومیت در بیعت با معاویه موجود است، با توجه به این‌که حسن بن علیس با او بیعت کرده است – و او هم نزد شیعه معصوم است- بنابراین امامت معاویه مطابق همه‌ی مذاهب شرعی است. هرچند که من در صدد بررسی آن نیستم.