مقدمه
«إن الحمد لله، نحمده ونستعینه ونستغفره ونستهدیه. ونعوذ بالله من شرور أنفسنا ومن سیئات أعمالنا. من یهد الله فهو المهتد، ومن یضلل فلن تجد له ولیاً مرشداً. ونشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له، وأن محمداً عبده ورسوله».
«اللهم صل علی محمد وعلی آل محمد وبارک علی محمد وعلی آل محمد کما صلیت وبارکت علی إبراهیم وعلی آل إبراهیم إنک حمید مجید»
أما بعد:
(۱)
همانا حق، یقین است و باطل، ظن:
﴿وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا٢٨﴾ [النجم: ۲۸].
«و ظن و گمان هم (در بخش اعتقادات، به کسی سودی نمیرساند، و انسان را) بینیاز از حق نمیگرداند».
پس باطل و حق – تا ابد– با هم در تضاد هستند و هرگز با همدیگر جمع نمیشوند. اهل حق، به خاطر یقینی که دارند، راسخ و استوارند. اما اهل باطل به خاطر آنکه حق در دلشان استقرار نیافته، گمراه و سرگرداناند.
تفاوت روشن و آشکاری که میان این دو گروه وجود دارد، ضرورتی غیر قابل پرهیز میباشد؛ زیرا این امر تنها وسیلهای است که انسان مؤمن از روی بصیرت و آگاهی کامل، به سبب آن در انتخاب میان راه حق و راه باطل، کاملاً آزاد و مختار است. همان طور که به سبب آن، برای همگان واضح میگردد که اصحاب حق کدامند و اصحاب باطل کدام؟ و بدین صورت است که حجت خداوندﻷ بر مخلوقاتش اقامه میشود و هدف الهی در اینکه:
﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾ [الأنفال: ۴۲].
«بدین وسیله آنان که گمراه میشوند با اتمام حجت بوده و آنان که راه حق را میپذیرند با آگاهی و دلیل آشکار باشد».
تحقق مییابد.
پس چگونه میتوان این تشخیص برایمان متحقق شود؟
قبل از هر چیز میگویم: وقتی که حق، مطلوب ما، و رضای خداوند، هدف ما باشد، آن وقت جواب خیلی ساده و آسان است؛ چون هر مشکلی از جانب کسانی است که به دنبال هواها و خواستههای نفسانی هستند، کسانی که ریشهی همهی دردها و اساس بلاها و مصیبتها هستند. ما به این افراد کاری نداریم، بلکه روی سخن ما به حق طلبان است؛ کسانی که هرگاه حق را بیابند، غیر از آن را بر نمیگزینند. ولی ممکن است بنا به دلایلی مانند عارض شدن شبهه یا گم شدن بینه و دلیل، حق بر آنان پوشیده باشد. پس روی سخن ما تنها به این افراد است و میگوییم: مسلماً کتاب خداوند (قرآن) تنها سرچشمهی هدایت و اساس معرفت و شناخت است، همچنان که خداوند متعال میفرماید:
﴿ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ٢﴾ [البقرة: ۲].
«این کتابی است که هیچ گمانی در آن نیست و راهنمای پرهیزگاران است».
این حقیقتی است که هیچ دو مسلمانی در آن اختلاف ندارند، اما این کتاب عظیم، کلیدهایی ربانی دارد که باید آنها را گرفت تا بنده بتواند به آسانی به هدفش هدایت یابد و حق و باطل را به وضوح هر چه تمامتر از هم جدا سازد. آن وقت است که – بدون کمترین شبهه – خواهد دانست که اصحاب حق کداماند و اصحاب باطل کدام؟ تا با دلیل و برهان و از روی آگاهی انتخاب نماید که از اینها باشد یا از آنها.
این کلید ربانی را در آیهی زیر مییابیم:
﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ٧﴾ [آل عمران: ۷]. [۱]
پس اهل حق از آیات محکم پیروی میکنند. آیات محکم، نصوص صریح قرآنی هستند که خالی از هر گونه اشکال و احتمال و ابهامی میباشند. و این، امری است یقینی که هیچ شک و شبههای در آن وجود ندارد.
اما اهل باطل از آیات متشابه پیروی میکنند. آیات متشابه آیاتی هستند که احتمال معانی متعدد و متناقضی دارند. و این امری است ظنی که خالی از یقین میباشد.
این است کلید و این است علامت جداکننده و حد واضح و حد فاصل که – بدون کمترین شبهه یا اشتباهی – میان حقگرایان و باطلگرایان، تشخیص کامل صورت میگیرد. از اینرو، هر کس را دیدیم که اصول عقایدش بر اساس آیات محکم و واضح بنا شده، به صدق و ایمان و راسخ بودنش حکم میکنیم. و هر کس را دیدیم که اصول عقایدش بر اساس آیات متشابه و محتمل چندین معانی بنا شده، به انحراف و بطلانش حکم میکنیم.
بدین شیوه در میدان پهناور حق، فقط یک گروه میمانند و آن هم گروهی است که اصول عقاید خود را بر نصوص قطعی قرآنی بنا نهاده است. و آن وقت است که میتوان انسانهای صادق و مخلص براساس اصول ثابت و یقینی، متحد و یکپارچه باشند.
هنگامی که بار دیگر به دو آیهی قبلی بر میگردیم، میبینیم که سورهی بقره از همان ابتدا مقرر و بیان نموده که هدایت در این کتاب (قرآن) نهفته است. اما سورهی «آل عمران» شیوهی برخورد با آیات قرآن، جهت متحقق ساختن این هدایت را بیان نموده است. به عبارت دیگر، کیفیت هدایت یافتن به وسیلهی آن آیات از نظر عملی و واقعی را بیان نموده، آنگاه که خاطر نشان ساخته که بعضی از این آیات، متشابه هستند هر کس به دنبال آن آیات باشد و فقط از آنها پیروی نماید، گمراه است و دیگران را گمراه میسازد. و بیان نموده که هدایت تنها در پیروی کردن از آیات محکم است، پس آیات متشابه باید بدان بر گردانده شوند و براساس آنها تأویل شوند.
بنابراین، آیهی موجود در سورهی بقره، قاعده را بیان و ثابت نموده در حالی که آیهی موجود در سورهی آل عمران، کیفیت تعامل و برخورد یا شیوهی استفادهی عملی از این قاعده را بیان نموده است. به عبارت دیگر، ابزار هدایت به وسیلهی آیات قران را بیان نموده است؛ بله، قرآن به طور عموم، منبع و سرچشمهی هدایت است، اما این عموم، تفصیلات و توضیحاتی دارد که حتماً باید هنگام تطبیق عملی آیات قرآن، مراعات شوند. اهل حق به همهی آیات ایمان و باور دارند. ولی اهل باطل به بعضی ایمان دارند و به بعضی دیگر ایمان ندارند؛ همان طور که منهج و روش باطلگرایان در هر زمان و مکانی چنین است.
این کتابی که در اختیار داری، به طور کامل پیرامون آن کلید عجیب ربانی میچرخد که آیهی سورهی آل عمران در نهایت وضوح و اختصار آن را به صورت کاملاً شفاف و روشن، بیان نموده است.
(۲)
راجع به اختلافات موجود میان اهل سنت و جماعت و میان شیعه، بسیار فکر کردهام؛ به ویژه آنکه ما در کشوری زندگی میکنیم که اقلیت شیعه به نسبت آن کشور، زیادند. پس اصطکاک میان ما و آنان، وجود دارد و مجادله و بحث کماکان پابرجاست. ما معتقدیم که آنان بر باطل هستند و برای آن دلایل و جوابهایی داریم. و آنان هم دربارهی ما همان عقیده را دارند و علیه ما دلایل و جوابهایی را عرضه میدارند. گاهی ممکن است، جوینده در میان این همه جوابها حقیقت را گم کند؛ از این رو نمیداند که کدام یک از این دو فرقه بر حقاند و کدام یک بر باطل؟ با خود میگفتم: آیا معقول است که حق تا به این حد مبهم و نامعلوم باشد؟ و اینکه هرگاه بخواهی به حق دستیابی باید در چنین جاهای پر پیچ و خمی گام بردارید که آغاز و پایانی ندارند؟ و همچنین باید برای یافتن حق، به علوم و دانشهای متعددی از قبیل زبان، تفسیر، حدیث و امثال آنها نیاز داشته باشم؟، پس عامهی مردم چگونه میتوانند حق را از باطل تشخیص دهند؟ و حجت آشکار خداوندﻷ چگونه بر آنها اقامه میشود؟ و حجت خداوندﻷ در میان این همه تراکمات کجاست؟
این سؤالات و امثال آنها به شدت مرا به خود مشغول نمود و مدام به آنها فکر میکردم، اما من با وجود آن معتقد بودم که شناخت حق از باطل، بسیار آسانتر از آن است؛ چون هر یک از ما، خودمان را مسلمان قلمداد مینماییم. پس باید حجت خداوندﻷ بر همگان اقامه شده باشد. اما چگونه؟ در حالی که بعضی از فرمودههای خداوندﻷ نیاز به توضیح و تفسیر دارد، و دانشمندان در تفسیر آن تا حد تناقض، اختلاف نظر دارند! به ویژه زمانی که دانشمندان از فرقههای مختلفی باشند. حتی بعضی از آنان میگویند: همانا قرآن محتمل معانی گوناگون است، و این سخن را بر همهی آیات قرآن تعمیم میدهند. حتی تصریح میکنند که هیچ یک از آیات قرآن به طور مطلق به تنهایی حجت نیستند مادام که در کنار چیز دیگر قرار نگیرد!
تا اینکه خداوند متعال به فضل و لطف و عنایت ویژهی خود، مرا به این کلید عظیم قرآنی هدایت نمود؛ پس دانستم که بعضی از آیات قرآن، متشابه هستند و بدان اعتماد و تکیه نمیشود تا اینکه در پرتو آیات محکم تفسیر شوند. و دانستم که در اصول عقاید، هیچ آیهای نیست که متشابه و محتمل چندین معنا باشند مگر آنکه آیهی محکم و صریحی وجود دارد که به طور یقین معانی حقیقی آن را بیان مینماید. پس همهی قرآن محتمل معانی گوناگونی نیست، و هر آیهای از قرآن، چنان باشد از آن پیروی نمیکنیم تا اینکه به آیاتی از خود قرآن مراجعه کنیم که هر گونه احتمال و اشتباه را از آن زایل نماید و معانی حقیقی و یقینی آن را مشخص سازد. و دانستم که امکان ندارد اهل باطل در اصول عقاید خود بهرهای از آیات محکم داشته باشند. همچنان که قطعاً اصول عقاید اهل حق بر آیات محکم پایهگذاری شدهاند.
این امر به تمامی، راه را برایم روشن ساخت؛ پس وقتی معتقدم که بر حق هستم، باید اصول عقایدی که عقیده و دینم را از آن گرفتهام، بر محکمات قرآن بنا شده باشند. همچنان که وقتی معتقدم که شیعه بر باطل هستند، این اعتقاد مستلزم آن است که همهی اصول عقایدشان را بررسی کنم، آن وقت هیچ یک از آیات محکم را نمیبینم که شیعه اصول عقاید خود را براساس آن بنا نهاده باشند. و واقعیت شیعه هم، همین است. و این کتاب شاهد منصفی است بر آنچه میگویم.
گفتنی است که بیانات فوق، مربوط به اصول دین است، اما فروع دین، وضعیت دیگری دارد؛ چون اختلاف در اغلب مسایل فرعی دین، مشروع و جایز میباشد مادام که ادلهشان ظنی و اجتهاد پذیر باشد. و هر مجتهدی به حق اصابت نماید، دو اجر دارد: یکی، به خاطر نیت و اجتهادش در طلب حق و دیگری، به خاطر آنکه به حق اصابت نموده است.
امت اسلامی به سبب چنین مسایلی، به فرقهها و گروههای مختلفی تقسیم نمیشوند، بلکه تنها مذاهب فقهی معتبری دارند، چون اصول دین، یکی است؛ مادام که دچار تعصب و دشمنی و جدایی و تفرق نشوند.
انسان مسلمان میتواند در فروع دین تابع هر مذهب معتبری باشد به شرط صحت نقل مسایل از پیشوای مذهبی که مقلد اوست و به شرط عدم مخالفت با کتاب و سنت، و به شرط عدم تعصب به آن مذهب و عدم انکار آرای مذاهب دیگر. و اجماع علماء بر این است. آنان در این باره قاعدهای اصولی دارند که میگوید:
«لا إنکار في المسایل الخلافیة الفروعیة».
«در مسایل اختلافی فرعی، هیچ کس مورد انکار و ملامت قرار نمیگیرد».
اما اختلاف در اصول، شرعاً جایز نیست، چون پروردگار بلند مرتبه برای آن، دلایل صریح و قطعیای (آیات محکم) قرار داده که هر کس بر آن دلایل اطلاع یابد عذری برایش نمیماند که با آن مخالفت نماید؛ همچنان که خداوند متعال میفرماید:
﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ٢١٣﴾ [البقرة: ۲۱۳].
«مردمان (برابر فطرت در آغاز از نظر اندیشه و صورت اجتماعی یک گونه و) یک دسته بودند (کمکم دورهی صرف فطری به پایان رسید و جوامع و طبقات پدید آمدند و بنا به استعدادهای عقلی و شرائط اجتماعی، اختلافات و تضادهایی به وجود آمد و مرحلهی بلوغ و بیداری بشریت فرا رسید) پس خداوند پیغمبران را برانگیخت تا (مردمان را به بهشت و دوزخ) بشارت دهند و بترسانند. و کتاب (آسمانی) که مشتمل بر حق بود و به سوی حقیقت (و عدالت) دعوت میکرد، بر آنان نازل کرد تا در میان مردمان راجع بدانچه اختلاف میورزیدند داوری کند (و بدین وسیله مرحلهی نبوت فرا رسید آنگاه) در (مطالب و حقانیت) کتاب (آسمانی) تنها کسانی اختلاف ورزیدند که در دسترسشان قرار داده شده بود، و به دنبال دریافت دلائل روشن، از روی ستمگری و کینهتوزی (و خودخواهی و هواپرستی، در پذیرش و فهم و ابلاغ و اجراء کتاب) اختلاف نمودند (و مرحلهی اختلاف در دین و ظهور دینداران و دین سازان حرفهای فرا رسید و زمینهی بروز و سلطهی طاغوت فراهم شد). پس خداوند کسانی را که ایمان آورده بودند، با اجازهی خویش (که مایهی رشد فکری و ایمان پاک و زمینهی رستن از انگیزههای نفسانی و تمسک کامل به کتاب آسمانی است) به آنچه که حق بود و در آن اختلاف ورزیده بودند، رهنمون شد، و خداوند هر کس را که بخواهد به راه راست (که همان راه حق است) رهنمون مینماید (تا حق را از میان انحرافها و اختلافها دریابند، و مرحلهی برگشت به دین راستین و حاکمیت کتاب و شریعت فرا رسد».
راجع به این اختلاف در قرآن آمده است:
﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ١١٨ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ١١٩﴾ [هود: ۱۱۸-۱۱۹].
«(ای پیغمبری که آزمند بر ایمان آوردن قوم خود و متأسف بر روی گردانی ایشان از دعوت آسمانی هستی، بدان که) اگر پروردگارت میخواست مردمان را (همچون فرشتگان در یک مسیر و بر یک برنامه قرار میداد و) ملت واحدی میکرد (و پیرو آئین یگآنهای مینمود، و آنان در مادیات و در معنویات و در انتخاب راه حق یا راه باطل اختیار و اختلافی نمیداشتند. آن وقت جهان به گونهی دیگری در میآمد) ولی (خدا مردمان را مختار و با اراده آفرید و) آنان همیشه (در همه چیز، حتی در گزینش دین و اصول عقائد آن) متفاوت خواهند ماند. مگر کسانی که خدا بدیشان رحم کرده باشد (و در پرتو لطف او بر احکام قطعی الدلالهی کتاب خدا متفق بوده، هر چند در فهم معنی ظنی الدلالهی آن که منوط به اجتهاد است، اختلاف داشته باشند) و خداوند برای همین (اختلاف و تحقق اراده و رحمت) ایشان را آفریده است، و سخن پروردگار تو بر این رفته است که: دوزخ را از جملگی جنیها و انسانهای (پیرو نفس اماره و اهریمن مکاره پر میکنم)».
پس این اختلافی است که از اهل آن رحمت برداشته شده و چنین اختلافی هیچ ارزش و اعتباری ندارد و به هیچ وجه قابل قبول نیست. اما اختلاف در مسایل فرعی و جزئی چنین نیست و مادام که دور از تعصب باشد، قابل قبول و معتبر است.
بنابراین، ضرورت ایجاب مینماید که ادلهی اصول دین، آیات محکم قرآنی باشند؛ یعنی آیاتی که دلالتشان آن قدر صریح و واضح باشد که نیاز به دیگر ادله یا نصوص شرحدهنده یا تفسیرکننده نداشته باشد.
کسی که به موضوع اختلاف میان اهل سنت و شیعه نگاه میکند، بسیار آسان پی میبرد که این اختلاف، قبل از آنکه در فروع دین باشد، اختلاف در اصول دین است؛ چون در میان هر دو گروه اصول متعددی وجود دارند که مورد اتفاق همدیگر نیستند، بلکه هر دو کاملاَ نقیض همدیگر و جدای از هماند؛ مانند «امامت»، «عصمت»، «تمسک به اهل بیت»؛ «حفظ قرآن»، «عدالت صحابه» و... پس آیا شیعه میتوانند اصولی را که ادعا میکنند به وسیلهی آیات محکم قرآنی اثبات نمایند؟ اگر این کار را بکنند، معلوم میشود که آنان بدون شک بر حقاند، و اگر نتوانند و از آن سرباز زنند، کاملاً معلوم و آشکار میگردد که آنان بر باطل هستند. قضیه به نسبت ما هم، چنین است.
(۳)
در این کتاب، روشی نظری ریشهای و تطبیقی به کار گرفته شده تا بدون هیچ گونه پیچیدگی و ابهام و جدل بیفایده، روشن گردد که از میان گروههای اهل قبله کدام یک بر حق واضح و آشکار قرار دارد و کدام یک بر باطل روشن و آشکار، تا بتوان از این راه به حقیقت رسید؛ حقیقتی که دیگر امکان ندارد دو نفر در آن اختلاف داشته باشند.
به خاطر اشتیاق به شناخت حق و کشف حقیقت به آسانترین وسیله و نزدیکترین روش، از میان اصول اهل سنت و جماعت و اصول شیعه – مطابق آیات صریح قرآنی – میدانی را جهت تطبیق روشی که ذکر کردم، اتخاذ کردهام.
حقیقتی که من – بعد از پژوهشی کامل – بدان دست یافتهام، این است که تمام اصولی که خاص شیعه است، به طور قطع هیچ کدام، دلیل و سندی از آیات محکم یا صریح کتاب خداوندﻷ ندارند. و هر آیهای که به عنوان دلیلی بر هر یک از اصول خودشان، بدان استدلال و استناد نمودهاند، امکان ندارد که به تنهایی بر مطلوب و مقصودشان دلالت کند مادام که به وسیلهی تفسیر علماء و روایات آن را توجیه نکنند. و این، شأن محکماتی نیست که خداوند متعال آنها را به عنوان تنها اساسی که بدان رجوع میشود و به چیز دیگری ارجاع داده نمیشوند، توصیف نموده است.
تمامی آیاتی که شیعه جهت اثبات اصول خود بدان استدلال و استناد نمودهاند، از نوع متشابه میباشند. این حقیقتی است که من بعد از تحقیقاتی کامل بدان دست یافتهام. و این حقیقت آشکاری است که – اگر ثابت شود – در وهلهی نخست به صاحبان و طرفداران خود نشان میدهد که شیعه بدون هیچ شک و تردیدی از اهل باطل و باطلگرایاناند. بر شیعه است که خلاف این را اثبات نمایند، و گرنه آنان اهل باطل، و منحرف و گمراهند که برای فتنهانگیزی و تأویل نادرست به دنبال متشابهات میافتند وان را بر هواها و خواستههای نفسانیشان حمل میکنند.
اما با اطمینان کامل میتوانم از زمان پیشی گیرم و آن را بیان کنم، پس میگویم: آنان نتوانستند و هرگز نخواهند توانست به یک آیهی محکم از کل قرآن دست یابند که ادعایشان را تأیید نماید. اگر چنین نیست با یک آیه هم که شده ما را تکذیب نمایند. زمان که میان ما و آنان از هر دو طرف باز است، پس هر مقدار که میخواهند: یک سال... یا هزار سال و یا بیشتر از آن را بگیرند.
﴿رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ٨ رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لَا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ٩﴾ [آل عمران: ۸-۹].
«(چنین فرزانگان خردمندی میگویند:) پروردگارا! دلهای ما را (از راه حق) منحرف مگردان بعد از آن که ما را (حلاوت هدایت چشانده و به سوی حقیقت) رهنمود نمودهای، و از جانب خود رحمتی به ما عطاء کن. بیگمان بخشایشگر توئی تو. پروردگارا! تو مردمان را در روزی که تردیدی در آن نیست جمع خواهی کرد (تا همگان را در برابر کارشان پاداش دهی و بدین امر وعده دادهای و) بیگمان خدا خلاف وعده نمیکند».
مؤلف
۲۳/۱/۲۰۰۴
[۱] ترجمه آیه قبلاً ذکر شد.