استدلال های باطل شیعه از قرآن و بیان بطلان آن

فهرست کتاب

فصل اول: ازدواج در اسلام از خلال آیات قرآن

فصل اول: ازدواج در اسلام از خلال آیات قرآن

پاسداری از ناموس یکی از ویژگی‌های اساسی و ضروری زندگی است. علماء اصول اتفاق نظر دارند بر این‌که‌ ازدواج یکی از ضروریات پنجگانه‌ای است که شریعت به مراعات آن‌ها پرداخته است، و این ضروریات عبارتند از: دین، نفس، نسل، عقل و مال. بنابر این محافظت از نسل و ناموس به‌ عنوان پاسداری از خمس شریعت قلمداد می‌شود.

ازدواج یکی از بارزه‌های انسان مسلمان است که در تعدی و نادیده گرفتن آن سهل انگاری نمی‌کند، به همین خاطر آیات قرآنی مربوط به ازدواج به صورت تشریعی، منظم، آشکار و مفصل آمده که احکام و آداب آن را بیان می‌کند.

این نصوص نگاه کردن را حرام اعلام داشته چه رسد به حرمت لمس و خلوت کردن:

﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ[النور: ۳۰].

«‏(ای پیغمبر!) به مردان مؤمن بگو: (آنان موظّفند که از نگاه به عورت و محلّ زینت نامحرمان) چشمان خود را فرو گیرند، و عورت‌های خویشتن را (با پوشاندن و دوری از پیوند نامشروع) مصون دارند».

و دوستی مخفیانه‌ با بیگانگان را حرام اعلام داشته‌ و همچنین به‌ ابطال نکاحی اشاره‌ نموده‌ که‌ جز ارضاء شهوت هدف دیگری در ورای آن دیده‌ نمی‌شود، چه‌ رسد به‌ زنا که‌ به‌ عنوان شدیدترین حرام‌ها و زشت‌ترین‌شان معرفی شده‌ است؛ به همین خاطر مجازات شدیدی برای کسی که مرتکب این عمل زشت شود، در نظر گرفته شده است.

ازدواج تشریع شده و ریشه شرعی آن نیز ذکر شده است و احکام آن از خِطبه (خواستگاری)، عقد، مهریه، دخول و آداب جماع در هر شرایطی به صورت مفصل در شرع ذکر شده است، و راجع به حکمت و هدف والایی بحث رانده که مد نظر شریعت بوده است از جمله: حفظ نفس، بنای خانه‌ای که زوج در آن سکونت می‌گزیند، مودت و رحمت در آن شیوع می‌یابد و در سایه‌ی آن خانواده نشو و نما می‌نماید. و تأکید شده بر این‌که‌ رابطه‌ی بین زن و مرد نباید گذرا باشد به گونه‌ای که این رابطه فقط برای صیقل دادن نفس با ملاقات و ارضاء شهوت باشد:

﴿مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ[المائدة: ۵].

«و منظورتان زناکاری یا انتخاب دوست نباشد».

﴿مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ[النساء: ۲۵].

«کنیزانی را برگزینید که با عفّت و پاکدامن باشند و برای خود دوستانی (نامشروع) برنگزینند».

و نوع دیگری از نکاح که ازدواج با کنیز باشد، در قرآن آمده که گاهی این ازدواج از ضروریات جامعه بوده است، به همین خاطر آیات قرآنی متعلق به آن، به صورت آشکار و گسترده که بیانگر ازدواج شرعی و دائمی است در بیشتر جاها آمده است. و این نصوص از یک طرف تشریعی هستند و از طرف دیگر احکام را تفصیل می‌دهند و در تمام قرآن آیه‌ای را نمی‌یابی که بیانگر مشروعیت و احکام تفصیلی ازدواج موقت باشد، بلکه نص صریح در مورد تحریم آن وجود دارد. به همین خاطر خداوند در قرآن این آیه را از لحاظ نزولش ۲ بار تکرار کرده است:

﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ٥ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ٦ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ٧[المؤمنون: ۵-۷].

«و عورت خود را حفظ می‌کنند. مگر از همسران یا کنیزان خود، که در این صورت جای ملامت ایشان نیست. اشخاصی که غیر از این (دو راه زناشوئی) را دنبال کنند، متجاوز (از حدود مشروع) بشمار می‌آیند (و زناکار می‌باشند)».

نصوص صریح قرآنی در رابطه با دو نوع ازدواج شرعی

آیات قرآنی مربوط به این دو نوع ازدواج شرعی که ذکر شد آشکار و قطعی الدلاله هستند و هیچ کس نمی‌تواند درباره این آیات جر و بحث کند و آن‌ها را به غیر از این دو ازدواج تحمیل نماید؛ پس هیچ کس به خاطر آشکار بودن این آیات نمی‌تواند بگوید که: ازدواج دائم و ازدواج با کنیزان حرام است. همچنان که خداوند متعال گفته است:

﴿فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ [النساء: ۳].

«با زنان دیگری که برای شما حلالند و دوست دارید، با دو یا سه یا چهار تا ازدواج کنید. اگر هم می‌ترسید که نتوانید میان زنان دادگری را مراعات دارید، به یک زن اکتفاء کنید یا با کنیزان خود (که هزینه کمتری و تکلّفات سبکتری دارند) ازدواج نمائید».

در این آیه، خداوند چند ویژگی را برای ما مشخص می‌کند که عبارتند از:

۱- تعدد ازدواج.

۲- در صورتی که مرد نمی‌تواند بین زنانش عدالت برقرار کند، فقط به یکی از آن‌ها اکتفا نماید.

۳- مرد با زنانی که کنیز وی هستند، ازدواج نماید.

پس اگر شرط دیگری در این آیه می‌بود، خداوند آن را ذکر می‌کرد.

﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ٢٩ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ٣٠ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ٣١[المعارج: ۲۹-۳۱].

و اگر تمتع با آن (زن) صورت می‌گرفت باید از همدیگر ارث می‌بردند، هم چنان که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ[النساء: ۱۲].

«و برای شما نصف دارائی به جای مانده همسرانتان است، اگر فرزندی (از شما یا از دیگران و یا نوه یا نوادگانی) نداشته باشند (و باقی ترکه، برابر آیه قبلی، به فرزندانشان و پدران و مادرانشان تعلّق می‌گیرد) و اگر فرزندی داشته باشند، سهم شما یک چهارم ترکه است (و باقیمانده ترکه به ذوی‌الفروض و عصبه، یا ذوی‌الارحام یا بیت‌المال می‌رسد. به هرحال چه فرزندی نداشته باشند و چه فرزندی داشته باشند، سهم شما) پس از انجام وصیتی است که کرده‌اند و پرداخت وامی است که بر عهده دارند (و پرداخت وام بر انجام وصیت مقدّم است). و برای زنان شما یک چهارم ترکه شما است اگر فرزندی (یا نوه و نوادگانی از آنان یا از دیگران) نداشته باشید. (اگر همسر یک نفر باشد، یک چهارم را تنها دریافت می‌دارد، و اگر دو همسر و بیشتر باشند، یک چهارم به طور مساوی میانشان تقسیم می‌گردد. باقیمانده ترکه به خویشاوندان و وابستگان به ترتیب استحقاق می‌رسد). و اگر شما فرزندی (یا نوه و نوادگانی) داشتید، سهمیه همسرانتان یک هشتم ترکه بوده (و بقیه ترکه به فرزندانتان و پدران و مادرانتان - همان گونه که ذکر شد - می‌رسد. البتّه) پس از انجام وصیتی است که می‌کنید و بعد از وامی است که بر عهده دارید. و اگر مردی یا زنی به گونه کلالَه ارث از آنان برده شد (و فرزند و پدری نداشتند) و برادر (مادری) یا خواهر (مادری) داشتند، سهم هر یک از آن دو، یک ششم ترکه است (و فرقی میان آن دو نیست) و اگر بیش از آن (تعداد، یعنی یک برادر مادری و یک خواهر مادری) بودند، آنان در یک سوم با هم شریکند (و به طور یکسان یک سوم را میان خود تقسیم می‌کنند. البتّه این هم) پس از انجام وصیتی است که بدان توصیه شده است».

﴿وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ[النور: ۳۲].

«مردان و زنان مجرّد خود را و غلامان و کنیزان شایسته (ازدواج) خویش را (با تهیه نفقه و پرداخت مهریه) به ازدواج یکدیگر درآورید».

خداوند بعد از ذکر آن دو نوع ازدواج فرموده است:

﴿وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ[النور: ۳۳].

«آنان که امکانات ازدواج را ندارند (و قادر به پرداخت مهریه و نفقه نمی‌باشند) باید در راه عفّت و پاکدامنی تلاش کنند، تا خداوند از فضل و لطف خود ایشان را دارا کند».

و اگر آنجا نوع سومی از ازدواج (به عنوان نمونه نکاح متعه) وجود می‌داشت، خداوند متعال می‌گفت: (ولیستمتع) و هرگز نمی‌فرمود: ﴿وَلْيَسْتَعْفِفِ.

و عفت مستلزم نیازمندی است که از ازدواج با زن آزاده و کنیز امتناع می‌ورزد.

اما در ازدواج موقت، شخص نیازی به غنی ندارد، زیرا هر انسانی با کمبود دارایی هم می‌تواند آن را انجام دهد؛ پس اگر ازدواج موقت جایز بود – که نیازمندان نیز قطعاً می‌توانند آن را انجام دهند – هرگز آیه‌ای نازل نمی‌شد که در آن حالت توصیه‌ی عفت را به آنان یاداور نماید، همچنان که در حالت توانایی ازدواج با کنیزان و بردگان را یاداور نموده است.

مرد برای ازدواج دو حالت در پیش رو دارد: اول این‌که‌ مرد متمکن است که می‌تواند با زن یا کنیز ازدواج کند و دوم این‌که‌ توانایی ازدواج را ندارد و کسی را نمی‌یابد که با وی ازدواج کند، در این صورت مرد باید عفت پیشه کند و حالت سومی که متناسب با ازدواج موقت باشد، مطرح نشده است.

و در سیاق آیات چنین آمده است:

﴿وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا[النور: ۳۳].

«کنیزان خود را (با جلوگیری از ازدواج ایشان) وادار به زنا نکنید، اگر آنان خواستند (با ازدواج با مردان دلخواه خود، شخصیت مستقلّی بهم رسانند و همچون آزادگان تشکیل خانواده دهند و) عفیف و پاکدامن باشند. (ای مؤمنان! با جلوگیری از ازدواج، کار کنیزان را به خودفروشی نکشانید) تا بدین وسیله خواهان مال و دارائی زودگذر دنیا بوده».

اگر ازدواج موقت مشروع می‌بود، نیازی نبود که دختران جوان تحت فشار واقع شوند تا برای کسب معاش به زنا روی بیاورند؛ بلکه امکان داشت که کسب در آمد از طریق ازدواج موقت بدون نیاز به زنا فراهم شود. بلکه بازار زنا با این نوع زنای مباح به نام شرع با کساد مواجه میشد! (و جز بدبخت کسی زنا نمی‌کرد) آری اگر ازدواج موقت جایز می‌بود، جز انسان بدبخت کسی زنا نمی‌کرد و اگر زنا مباح بود (جز بدبخت کسی متعه را انجام نمی‌داد)؛ زیرا با انجام یکی از دیگری بی‌نیاز خواهد شد و اگر آن دو یک مسأله‌ی واحد نمی‌بودند، هرگز چنین چیزی صحیح نمی‌بود!!

﴿وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ [البقرة: ۲۲۱].

«و با زنان مشرک (غیر اهل کتاب) تا ایمان نیاورند ازدواج نکنید، و بی‌گمان کنیز مؤمنی از زن (آزاد) مشرکی بهتر است، اگرچه (زیبائی یا ثروت یا موقعیت او) شما را به شگفتی انداخته باشد (و دلباخته او بوده باشید)، و (زنان و دختران خود را) به ازدواج مردان مشرک در نیاورید، مادامی که ایمان نیاورند. و بی‌گمان غلام مؤمنی از مرد مشرکی بهتر است اگرچه (زیبائی یا ثروت یا موقعیت او) شما را به شگفتی انداخته باشد (و دل از کفتان ربوده باشد)».

سوره بعد از این آیه راجع به احکام ازدواج از جهت موافقین و مخالفین، بحث می‌کند و فقط در مورد دو نوع ازدواج مشروع یادآوری شده و اشاره‌ای به ازدواج موقت نشده است:

﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ[الأحزاب: ۵۰].

«ای پیغمبر! ما برای تو (جهت توفیق در کار تبلیغ دعوت و چیزهای دیگر) حلال کرده‌ایم همسرانت را که مهرشان را پرداخته‌ای، و همچنین کنیزانی را که خدا در جنگ بهره تو ساخته است».

این دو نوع ازدواج وجود دارد، سپس آیه به نوع سومی از ازدواج پرداخته که برای هیچ یک از مسلمانان اتفاق نیفتاده است و فقط مخصوص پیامبر اکرم ج است که نکاح هبه می‌باشد. هر چند که این ازدواج واقعاً به وقوع نپیوسته ولی آیه آن را یادآور ‌شده است!! خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ[الأحزاب: ۵۰].

«و زن باایمانی که خویشتن را به پیغمبر ببخشد و پیغمبر بخواهد او را به ازدواج خود درآورد، که (این یکی) خاصّ تو است و برای سائر مؤمنان جایز نیست».

سپس درباره‌ی مؤمنان آیه دیگر آمده و آیه قبل را تکمیل نموده است:

﴿قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ[الأحزاب: ۵۰].

«ما خودمان می‌دانیم برای مؤمنان در مورد همسرانشان و کنیزانشان چه احکامی (همچون نفقه و مهریه و شاهدان عقد و عدم تجاوز از چهار زن) مقرّر می‌داریم».

و در مورد ازدواج موقت آیه‌ای نیامده است.

﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلَا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ[الأحزاب: ۵۲].

«بعد از این، دیگر زنی بر تو حلال نیست، و نمی‌توانی همسرانت را به همسران دیگری تبدیل کنی (و مثلاً برخی از اینان را طلاق دهی و به جای وی همسران تازه‌ای را خواستگاری نمائی) هر چند جمال آنان تو را به شگفت درآورد، مگر کنیزان. خداوند ناظر و مراقب بر هر چیزی است».

و این آیه با صراحت برای ما روشن می‌کند که برای پیامبر فقط ازدواج با زن آزاده و کنیز حلال بوده! پس نکاح موقت کجاست؟

و در رابطه با ازدواج و احکامش به ده‌ها آیات از آیات احکام اشاره شد، ولی آیه‌ای که مربوط به ازدواج موقت باشد، هرگز به طور صریح نیامده است.

با وجود این‌که نیاز به این نوع از نکاح – اگر مشروع می‌بود – همه‌گیر و پیوسته می‌باشد، زیرا اسباب و علل آن مدام و پی‌درپی است، اما نامی از آن برده‌ نشده‌، همچنان‌که‌ ازدواج با کنیزی را ذکر نموده که خداوند متعال آگاه به این امر بوده که کنیز زیاد ادامه نخواهد داشت؛ زیرا قرن‌ها است که‌ بساط را جمع کرده‌ و اثری از آن باقی نمانده‌ است! آیا عاقلانه است که قرآن در امری بحث کند که خداوند می‌داند آن امر در میان جامعه به زودی رخ خواهد بست و چندین بار از آن عمل یاد کند، اما راجع به نمونه‌ای مشابه آن (امر) را که امکان زوالی برای آن در جامعه نیست، بلکه نیاز بدان همه‌گیر می‌باشد، صحبتی به میان نیاورد و به طور صریح یادی از آن و یا احکام مربوط بدان ننماید؟!

سپس آیاتی از سوره‌ی (نساء) می‌آید که از چارچوب روش و عادت قرآن در نام بردن از این دو نوع ازدواج (دایمی و ازدواج با کنیزان) بیرون نرفته است که مقارن همدیگر هستند، همچنان که در واقعیت جامعه نیز مقترن هم می‌باشند.

قرآن شکل صحیحی را طبق آن اصل که هنوز در آن جامعه وجود دارد، ترسیم می‌کند. اما ما در بخش‌های مختلف قرآن غیر از ازدواج دائمی و ازدواج با کنیزان چیز دیگری ‌را در این شکل نیافتیم. و اگر ازدواج موقت در حقیقت وجود داشت، قطعاً در شکل قرآن درست و صحیح به وضوح آشکار می‌شد که هیچ شکی در آن نباشد، همچنان‌که دو نوع ذکر شده چنان با وضوح مطرح شده‌اند که جای هیچ بحثی را باقی نگذاشته‌اند. خداوند متعال در این آیات پس از بیان محرمات از مادران، دختران، خواهران و امثال آن‌ها می‌گوید:

﴿وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا٢٤[النساء: ۲۴].

«برای شما ازدواج با زنان دیگری جز اینان (یعنی جز زنان مؤمن حرام) حلال گشته است و می‌توانید با اموال خود (از راه شرعی) زنانی را جویا شوید و با ایشان ازدواج کنید (بدان شرط که منظورتان زنا و دوست‌بازی نباشد و) پاکدامن و از زنا خویشتندار باشید. پس اگر با زنی از زنان ازدواج کردید و از او کام گرفتید، باید که مهریه او را (چنان که مقرّر است بدون کم و کاست و در موعد خود) بپردازید، و این واجبی (از واجبات الهی) است. و بعد از تعیین مهریه، گناهی بر شما نیست در آنچه میان خود بر آن توافق می‌نمائید (مثلاً این که همسر با رضا و رغبت از مقداری از مهریه خود چشم‌پوشی کند و یا شوهر مشتاقانه مقداری بر اندازه مهریه بیفزاید). بیگمان خداوند (پیوسته بر مصالح بندگان خود) آگاه (و در احکامی که برای آنان وضع می‌نماید) حکیم بوده (و می‌باشد».

این نوع اول از ازدواجی است که خداوند بزرگ و بلند مرتبه آن را حلال و مشروع گردانید. سپس بعد از آن فرمود:

﴿وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ [النساء: ۲۵].

«و اگر کسی از شما نتوانست با زنان آزاده مؤمن ازدواج کند، می‌تواند با کنیزان مؤمنی ازدواج نماید. خداوند آگاه از ایمان شما است».

(که همان ازدواج با کنیزان است) یعنی نوع دوم از ازدواج حلال می‌باشد.

اگر نوع اولِ ذکر شده در آیه همان ازدواج موقت است، پس ازدواج شرعی دائمی کجاست؟!! و در عبارت چیزی غیر از این دو نوع وجود ندارد. پس خداوند متعال فقط ازدواج موقت و ازدواج با کنیزان‌ را ذکر کرده و ازدواج شرعی را ذکر نکرده است! پس آیا عاقلانه است که خداوند بلند مرتبه در این مورد فقط پست‌ترین و نازل‌ترین ازدواج (ازدواج موقت) را بیان کند و به (بحث) ازدواج با کنیزان بپردازد و به آن ختم نماید؟!!

هرگز! همانا منظور این آیه همان ازدواج دائمی است و استمتاع بر کنایه از جماع و آنچه مشابه آن است، حمل می‌شود. پس این آیه از واجب بودن مهریه بحث می‌کند و آشکار مینماید که به محض حاصل شدن استمتاع از زن، وجوب مهریه لازم می‌آید:

﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً [النساء: ۲۴].