فصل سوم: نقض دلیل عقلی بر عقیدهی (مهدی منتظر)
علماء برجسته شیعهی امامیهی اثنی عشری اعم از قدیم و جدید، مانند مفید، مرتضی و طوسی توضیح میدهند که دلیل مورد اعتماد مبنی بر وجود (مهدی منتظر) دلیل عقلی است. گفتنی است که تمامی اصول آنها بر همین مبنا پایهگذاری شده است و این چیزی است که با قاعد اصولی آنها مطابقت مینماید.
بر این مبنا جمیع مسلمانان را ملزم به این اعتقاد میکنند و ایمان را در شخص معینی (محمد بن حسن عسکری) خلاصه مینمایند که دارای صفات مشخصی است. این شخص در سال ۲۶۰ هـ در سرداب سامرا غیب شد، غیبت صغرای وی حوالی ۷۰ سال ادامه داشت. در این مدت، او با مجموعهای از سفیران یا نمایندگانی که چهار نفر بودند با نامهای مشخص و معلوم، برخورد کرده است، سپس غیبت کبرایش تا روز ظهورش آغاز شد و او از آن تاریخ تاکنون پیوسته غایب و ناپیدا بوده است. اگر ظهور نماید زمین پر از عدل میشود بعد از آنکه ظلم گیتی را در بر گرفته است و هر کس به غیر مهدی ایمان آورد، کافر است.
اکنون سؤال ما این است که آیا ـ حتماً ـ برای عقل ممکن است که به شناخت چنین شخصی با این صفات تعریف شده نائل آید؟ و آیا امامیه خود برای این شناخت از راه نتیجهگیری عقلی مبتنی بر ادلهی عقلی و منطقی و مورد قبول استفاده کردهاند؟ یا کوشیدهاند آن را از طریق روایاتی که در کتابهایشان نقل و روایت کردهاند، اثبات کنند؟
بدون شک عقل کاملاً از تلاشورزی و شناخت این شخص با این صفات ویژه، ناتوان است و عقل بدون هیچ استنادی از روایات رسیدن به آن را محال میداند.
در واقع شیعه اعتقاد به (مهدی) را از راه تلقینات سنین کودکی فرا میگیرند نه از طریق عقل مجردشان که ادعای استقلال آن را میکنند و این اعتقادی است که به حکم شرایط محیطی آن را پایهریزی کردهاند چنانچه کسی در چین یا ژاپن متولد میشود و به حکم شرایط محیطش نه به حکم عقل، بودایی میشود و همچنین کسی که در اروپا و یا آمریکا متولد میشود مسیحی میشود و.... و به همین دلیل کسی که در سرزمین غیر شیعی ـ مانند مصر، الجزایر، یمن، عربستان و یا شهری یا روستایی غیر شیعی ـ متولد میشود و رشد و نمو میکند، موضوع (مهدی) به ذهنش خطور نمیکند، اگر چه از علمای بزرگ و متفکرین و فلاسفه و منطقیها نیز باشد. این در حالی است که همهی مسلمانان با وجود اختلاف محیط زندگیشان چه سنی باشند و چه شیعه به خدا و ملائکه و کتاب آسمانی و پیامبران و روز آخرت ایمان میآورند و نماز و زکات و جهاد را فرض میدانند و زنا و دروغ و ربا را هم حرام میدانند.
این نکته را اضافه میکنم که وظیفهی عقل، اثبات قضایای کلی است، اما در این میان شرع ـ برای اینکه ایمانمان صحیح باشد ـ. ما را به تبعیت از قضایای خاص و جزئی ملزم مینماید، بنابر این، نبوت معنایی کلی است و عقل آن را اثبات میکند اما این اثبات عقلی شرعاً بدون ایمان به نبوت خاص و محدود به شخص معینی مانند پیامبری محمد ج کافی نیست. و اگر از روی جدل فرض کنیم که عقل برایش ضرورت رسیدن به وجود (مهدی) ممکن شده باشد، برای عقل غیرممکن است که به بیشتر از یک مهدی عمومی و نامشخص، بدون کمک گرفتن از روایات نائل آید. بنابراین دلیل عقلی از اثبات مهدی عاجز است، زیرا امامیه مهدی معین با نام و خصوصیات خاصی را مد نظر دارند. بدین خاطر همهی آنان «مهدی» مورد ادعای فرقههای شیعهی امامیه در طول تاریخ را رد نموده و طرد کردهاند و تنها مهدی مورد نظر خود را تأیید نمودهاند، لذا عقل به تنهایی نمیتواند آن را ثابت کند.
سپس آنها با این وجود دیگران را به این عقیده خاص وا میدارند، در غیر این صورت آنها کافر بوده و تنها به این اکتفا نمیکنند بلکه خون و حرمات آنها را نیز حلال میدانند. پس مادامی که چنین است باید شیعهی امامیه در مورد این اشکالات به ما جواب بدهند:
اگر انسان با نگاه و دید عقلیاش به (امام مهدی محمدبن حسن عسکری) نرسید، با چه دلیلی او را ملزم به ایمان آوردن به (مهدی) میکنید؟
آیا به تبعیت از آنچه عقل شما بر آن دلالت میکند و تسلیم شدن در برابر شما بدون هیچگونه دلیل و مدرکی؟ و این افکار از جانب غیر شما در نظرتان صحیح نیست، زیرا تقلید بوده و تقلید در عقاید متروک است.
یا با روایات ما را ملزم به آن میکنید؟ که روایات خارج از باب اجتهاد هستند و در نزد شما تنها راه اعتقاد به آن، استدلال عقلی است.
یا با عقلش ما را ملزم به آن میکنید؟ در حالی که عقل تسلیم چنین چیزی نمیشود.
یا با چه چیز دیگر؟ که البته چیز دیگری وجود ندارد؟!
بر چه اساسی، در حالی که هیچ اساسی نزد شما نیست که به آن استناد کنید؟! و نزد ما هم سندی در دسترس نیست!
اساس برای شما استدلال عقلی است و زمانی که با عقلمان نگاه میکنیم نهایت پستی و ضعف این عقیده را در مییابیم! اما اساس ما نص قرآنی آشکار است که در اینجا مفقود است. اگر عقل یک میلیارد و نیم مسلمان برای مقایسه غیرمعتبر است، پس چرا عقل را حجت و دلیلی معتبر نزد خود قرار دادهاید؟ آیا تنها عقل شما معتبر است؟ پس با چه دلیل عقلیای این اعتبار را برای خود اختصاصی کردهاید؟!
به همینسان مشخص میگردد که موضوع (مهدی) دوازده امامی خارج از دلیل عقلی و نقلی میباشد.
شگفت اینکه امامیه زمانی که دیدگاه قطعی عقلی را به عنوان شرط قرار میدهند کاملاً در تناقض هستند، سپس نصهای متشابه ظنی را حجت و دلیل قرار میدهند در حالی که قواعدشان خالی از نصوصی دینی ـ اعم از قطعی و ظنی ـ است، سپس آنان همهی اینها را ترک میکنند و جهت استدلال به اکاذیب و موضوعات روی میآورند.