جماعت دینخواه باید از ریاکاری و بهانه به دست طاعنان دادن پرهیز کند:
جماعت باید در فعالیت خود جداً از ریاکاری دوری کند و هیچگاه بر جلب خشنودی مردم و رضایت آنها از کار خود حرص نورزد، زیرا ریاکاری جماعت را از مهرورزیها و عنایات کریمانۀ خداوند و از رضایت او بیبهره میکند. وظیفۀ اصلی جماعت این است که با عمل به اوامر خداوند و بیاعتنایی به نارضایتی مردم و دوری از خوشایند مردم در صورت ناهمخوانی با ملاکهای دینی حریصانه در پی کسب خشنودی خداوند برآید.
این البته بدین معنا نیست که جماعت از خشم و نارضایتی مردم پرهیز نکند و علاقهمند به کسب خشنودی آنان نباشد. هرگز، زیرا رضایت مردم باعث اعتماد آنها به جماعت میگردد، و مورد اعتماد مردم بودن، برای جماعت امری مطلوب و ضروری به حساب میآید، و لیکن جماعت نباید ارزشهای دینی را فدای جامعه کند و برای دستیابی به رضایت مردم مرتکب اعمال خلاف شرع گردد. فراتر از این جماعت حتی باید اموری را که ذاتاً و یا برای تمامی افراد مباح هستند، ترک کند تا بدینوسیله به باطلگرایانِ فرصت طلب و شایعهساز مجال تهمتسازی و شبهه پراکنی ندهد که همواره در میان مردم عدهای هستند که خریدار کالای طعن و تهمت بوده و بدون مطالبۀ دلیل به تصدیق شایعات میپردازند... لذا پرهیز از انجام کارهای شبهه ناک و ترک کارهای مباح به منظور اعتماد سازی در جامعه از جمله امور لازمی است که مد نظر قراردادن آن بر جماعت واجب است. مگر نه این که با وجود مباحبودن فراگیری خواندن و نوشتن، خداوند به منظور بستن دهان طاعنان و برای این که کفار پیامبر را به اقتباس قرآن از کتب گذشتگان متهم نکنند، ایشان را از فراگیری خواندن و نوشتن به دور داشت، چنانکه در این خصوص در قرآن میفرماید: ﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ ٤٨﴾[العنکبوت: ۴۸]. «تو پیش از قرآن کتابی نمیخواندی و با دست راستت چیزی نمینوشتی که در این صورت باطلگرایان به شک و تردید میافتادند».
در تفسیر این آیه آمده است که اگر تو خواندن و نوشتن میدانستی، بیگمان باطلگرایان به بهانهجویی میپرداختند و میگفتند: شاید پیامبر قرآن را از کتب بر جای مانده از انبیای پیشین برگرفته و خود آن را نوشته است، در حالی که میدانستند که پیامبر فردی اُمی است و خواندن و نوشتن نمیداند، آخر رسول خداصسالها بیآن که خواندن و نوشتن بداند، با آنها زیسته بود، سپس این کتاب شگفتآور و معجز ه را برای آنان آورد که سخنوران و نویسندگان را ناتوان ساخت. اگر پیامبر قبلاً با سواد میبود، شاید این را دستاویز قرار میدادند، اما اکنون که سابقۀ پیامبر درمیان آنان چنین بود، مجال این کار را نیافتند [۵۵].
مراد ما از حق در این کتاب هرگونه باور یا کاری است که از دیدگاه دین ثابت و صحیح و ماندگاری یا انجام آن واجب باشد.
مراد از باطل هم نقیض حق در معنای یادشده است، یعنی: باور یا عملی که به لحاظ دینی فاقد سند و ارزش بوده، از ویژگی حقانیت بیبهره است و ترک و از میانبرداشتن آن لازم است. بر این اساس، معنای حق دستورات خدا و معنای باطل نواهی او خواهد بود.
مراد از «پیکار و تدافع میان حق و باطل» هم این است که با فراهمآمدن شرایط مناسب یکی از این دو دیگری را با استفاده از قدرت حذف و از میدان خارج کند.
[۵۵] تفسیر زمخشری، ۳ / ۴۵۸ – تفسیر ابن کثیر، ۳ / ۴۱٧ – تفسیر رازی، ۲۵ / ٧۶ – فی ضلال القرآن، مجلد، ۶، ۲۰ / ٩.