مناظرات میان باب و علمای شیعه
در ایامی که باب در زندان بود، حکومت ایران مناظراتی میان او و مجتهدان و علمای شیعه برقرار میساخت، باب نیز در مورد موضوعات مورد بحث برای آنان چیزهائی مینوشت، بزرگترین داعیه بهائیت «ابوالفضل الجرفادقانی» در کتاب «الحجج البهیة» صفحۀ ۱۲۸ مینویسد:
«آنان هرگز در نشانههای او شکی نداشته، و در کلامش شبههای نیافتند، و سخن آنان این بود که در سخنانش اموری وجود دارد که برخلاف صرف و نحو بوده، و جملاتش را از حدود فصاحت و بلاغت خارج میسازد، حال ان که او – جل ذکره – همانند قرآن و سفر قدیم سخن میگفت [۱۸]که در این باره در کتاب (الفرائد) به اندازه کافی توضیح دادهایم» [۱۹].
و در کتاب دیگر آنان «مقالة سائح فی البهائیة والبابیة» که محفل روحانی آنان در سال ۱۳۴۱ (۱۹۲۲ م) در چاپخانه «السعادة» قاهره به چاپ رسانده آمده است که
«و پس از چند روز از ورود باب به تبریز مجلسی تشکیل داده و باب را به آن مجلس آوردند، و از علمای اعلام نیز نظام العلماء، ملا محمد مامقانی، امام جمعه، شیخ الاسلام علی اصغر، و برخی دیگر از مجتهدین حضور داشتند، اعضای مجلس در مورد دعوت او از او سئوال کردند، و او جواب داد ه من مهدی هستم.
و در نتیجه همهمهای در مجلس بروز نموده و از او خواستند تا براین سخن خود دلیل بیاورد، پس بدون درنگ آیات تلاوت کرده و گفت که این آیات نشانه عظیمی است بر بقای ابدی او، و اعضای مجلس نیز به جز اعتراض بر کلام او جواب دیگری نداشتند، میگفتند که سخنان او بر قواعد نحوی منطبق نمیباشد، او نیز قرآن را حجت قرار داده و از آیات آن چندین شاهد بر عدم تطبیق قرآن با قواعد نحو بر زبان راند در نتیجه اهل مجلس متفرق شده و باب نیز به مقر خود بازگشت. در آن ایام حاکم آذربایجان ولیعهد بود و از او حکمی در مورد باب صادر نشد».
سپس در صفحۀ ۱۸ همین کتاب ادامه میدهد:
«هنگامی که این ادعای مهدویت به گوش مجتهدین و بزرگ علما رسید، همه بر منبر بالا رفته و فریاد زدند که
از ضروریات دین مبین [۲۰]، بلکه از بزرگترین پشتوانههای مذهب جعفری، همین غیبت کبری است، پس اگر حرف او را قبول کنیم، سخنان حسین ابن روح [۲۱]را کجا ببریم؟ و روایتهای ابن مهزیار را چه کار کنیم؟ پرواز نقبا و نجبا را چه میشود؟ و فتوح شرق و غرب که در نتیجه ظهور امام معصوم دوازدهم خواهد امد کجا است؟
آنگاه علامات ظهور مهدی را براساس نصوصی که آنان را به ارث بردهاند برشمردند و گفتند:
بر سر جابلقا چه آمده است، و جابلصا [۲۲]» را چه شده است؟ در نتیجه معنی غیبت صغری چه خواهد شد؟ و خر دجال و ظهور سفیانی را از کجا بیاوریم؟ پس این همه علامات که در کتابهای ما ذکر شدهاند به کجا رفتهاند؟ باید چارهای اندیشید و در این چارهاندیشی دو راه بیشتر وجود ندارد، یا این که نصوص صریح خود را در مورد ظهور امام فراموش کرده و بران پا بگذاریم، و یا این که این شخص را تکفیر کرده و محو و قتل او را از بزرگترین فرائض برشماریم [۲۳].
[۱۸] باب میخواهد اینگونه اظهار کند که «اگر در آیات من اموری وجود دارد براساس صرفت و نحو نبوده و جملات من را از حدود فصاحت و بلاغت خارج میکند، در آیات قرآن نیز این امور موجود است. «حال آن که آنان که آن جواب را به او اموخته بودند از این مسئله غافل بودند که قواعد صرف و نحو بعدها از لغت خود قرآن، لغت جریر، لغت فرزدق و امثالشان که با قرآن به عبادت پروردگار خویش میپرداختند، استخراج گردیده، و در نتیجه قرآن، اساس، حجت و شاهد صرف و نحو در لغت میباشد، همانگونه که این دیوانه تهیمغز از این مسئله غافل بوده که این امر نشاندهنده سخافت و کفر آنها است. [۱۹] کتاب الفرائد نوشته جرفادقانی در سال ۱۳۱۵ هجری در دفاع از بهائیت به زبان فارسی نوشته شد که مشتمل بر ۷۳۱ صفحه بوده و در چاپخانه «امین هندیه» در قاهره بچاپ رسیده است. [۲۰] یا مذهب شیعه امامی. [۲۱] نام او «حسین ابن روح النوبختی» است که در سال ۳۲۶ وفات یافت و باب سوم امام غائب است. باب اول «محمد ابن نصیر» مؤسس مذهب نصیریه بود که طمع داشت لقب باب را به خود اختصاص دهد، اما یارانش با این مسئله مخالفت نموده و این سمت را به «عثمان بن سعید» واگذار کردند، پس از او پسرش «محمد بن عثمان» (متوفی سال ۳۰۵) مقام باب را به عهده گرفت، و پس از او نوبت به نوبختی رسید، نوبختی نیز پس از خود سمت باب را به باب چهارم «علی محمد السمری» وصیت نمود، او این مقام را تا هنگام مرگش یعنی سال ۳۲۹ عهدهدار بود، و پس از او در اصطلاح شیعیان غیبت کبری رخ داده است. [۲۲] «جابلقا» و «جابلصا» شهرهائی هستند که عقول شیعیان اهل خیال آنها را بافته است، به زعم آنان اولی در طرف مشرق و دومی در طرف مغرب قرار دارد، هرکدام هزار در داشته، و بر هر دری نگهبان ایستاده است، و یکی از علامات ظهور مهدی است، چون او سه فرزند او از آنجا ظهور میکنند!!!! [۲۳] [این سردرگمی همواره گریبانگیر شیعه بوده و خواهد بود، میبینیم هنگامی که عدهای خرافات را بر خرافات انباشته، و کاخی پرزرق و برق بنا نهاده و آن را مذهب خواندند، چگونه این اخ باشکوه در مقابل هر نسیم و وزش بادی ترک خورده و میل به خرابی میکند، آنان برای نجات عقیده شیعه و امامت خود به سرابی متمسک شدند که امام زمان، مهدی منتظر، و حجت بن الحسن العسکری نام داشت، و از این حقیقت روشن غافل ماندند که تشنهای که جهت سیرابشدن به سوی سراب میرود، لاجرم تشنه باز خواهد گشت، با ادعای این عقیده عدهای به آب و نانی دست یافته و به عنوان باب و مرجع و بال گردن شیعیان شدند، و سپس اعلام کردند که غیبت کبری اتفاق افتاده است، و امام مهدی تا زمانی که پروردگار اجازه ندهد ظهور نتواند کرد، آیا آنان فکر نکردند که هر لحظه ممکن است تیزهوشتر از خودشان به این جرگه وارد شده، و برای شهر بیدر و دروازه تشیع ادعای در و دروازهبودن نموده، و خود را «باب» و حتی مهدی بخواند؟ گرچه ممکن است که این ادعا راه بجائی نبرد، اما مسئله این است که همواره عدهای سادهلوح به دنبال این علمداران دروغین به راه افتاد و در راه این عقیده کج و معوج جان میدهند، در سطور و صفحات گذشته نمونه این تیزهوشان را دیدیم. اما باید از شیعه پرسید که ضمانت شما برای عدم بروز چنین فاجعهای در اینده چیست؟ چون هنگامی که اساس و شالوده یک حرکت را اموری پوچ و مبهم تشکیل دهند، تهدیدشدن آن در آینده نه تنها ممکن، بلکه اجتناب ناپذیر است، و شاعر میگوید:
خشت اول گر نهد معمار کج
تا ثریا میرود دیوار کج
بگذارید این مسئله را مطرح نموده و بپرسیم که بر فرض محال هم اگر مهدی موعود تشیع وجودی خارجی داشته باشد، آیا فکر میکنید با وجود این همه تشنگان قدرت و مقام، هرگز او جرات خواهد کرد که فکر ظهورکردن را در سر خود بپروراند، چه رسد به این که ظاهر هم بشود؟!!!].