فرصتطلبی بهاء و کسب خلافت و ترکه باب
بهائیان در همه کتابهای خود از جمله «مقالۀ سائح...» صفحۀ ۳۰ اینگونه ادعا کردند که هنگامی که باب فهمید که اعدام خواهد شد، همه نوشتهها، خاتم، و مقلمهاش را در جعبهای گذاشته و آن را همراه با کلیدش توسط شخصی به نام «ملا باقر» به سوی «ملا عبدالکریم قزوینی» در شهر قم فرستاد، و او نیز با دریافت این جعبه اعلام کرد که آن را به «میرزا حسین علی مازندرانی» (۱۲۳۳ – ۱۳۰۹) برساند. و به همین دلیل نیز حسین علی مازندرانی نام «بهاء الله» را بر خود گذاشته و با بزرگان بابیت برای کسب مقام ریاست به منازعه پرداخت، و اکثر آنان (و میتوان گفت همه بازماندگانشان در ایران) راضی به این مسئله نشده و بر بابیت خود باقی ماندند، و بهائیت را قبول نکردند، حتی برادر او «یحیی مازندرانی» با او به مخالفت برخاسته و ادعا کرد که ریاست حق او میباشد، و در زمانی که هردوی آنها در «ادرنه» و در تبعید به سر میبردند، از او جدا گشته و حاضر نشد که همراه با او به «عکا» بیاید». بلکه او شهر «ماغوسه» در جزیره قبرص را به عنوان تبعیدگاه جدیدش انتخاب کرد.
اما حسین علی مازندرانی به هیچکدام از این مسائل اهمیتی نداده و ادعا میکرد که باب «نقطهای» بیش نبوده است، و او (باب) شخصی مانند محمد، موسی و عیسی بوده است که فقط آمدن «بهاء» را بشارت دادهاند، و این مسئله یعنی بشارتدادن امدن بهاء اصولا وظیفه همه انبیاء بوده است، آنان آمدهاند که ظهور خداوند در بهاء را مژده دهند، و حتی «باب» به سیصد و شصت طریق از کلمه «بهاء» مشتق گردیده است... و مسائل مسخره دیگری از این قبیل که اساطیر خود را بر پایه آن بنا نمود.