«شروع انحراف»
شریک قراردادن برای خداوند، برای اولین بار میان قوم نوح÷رخ داد بنابراین، خداوند نوح را فرستاد تا آنها را از شرک و غیر خداپرستی نهی نماید و هر کسی از او اطاعت کرده باشد و خداوند را یگانه قرار داده نجات یافت و هر کسی برروی عمل شرکیاش اصرار نمود، خداوند او را با طوفان هلاک نمود و مردم بعد از نوح، مدت زمانی بر توحید و یکتا پرستی بودند و بعد ابلیس، دوباره شرک را بین بندگان خداوند، رواج داد و خداوند نیز پیامبران بشارت دهنده و ترساننده را میفرستاد تا اینکه خداوند محمد جرا به پیامبری مبعوث کرد و او نیز به توحید فراخوانده و با مشرکین جهاد نمود و بتها را شکست.
امّت او نیز بر روی توحید و یکتا پرستی، سیر میکرد تا اینکه شرک به درون امّت او به سبب تعظیم اولیاء و صالحین، برگشت و گنبدها و بناها بر قبور آنها، ایجاد شد و استغاثه (طلب رفع مشقت) و قربانی کردن و نذر و طلب حاجات برای آنها صرف میشد.
و کسانی که اعمال مذکور را انجام میدادند، اعمال خود را توسّل و تقرّب (بوسیله صالحین) به خداوند میپنداشتند و ادّعا میکردند که محبت داشتن به آنها و تعظیم قبورشان، آنها را به خداوند نزدیک خواهد کرد، در حالی که فراموش کردند که این ادّعا، حجت و دلیل مشرکان اول بود که آنها نیز میگفتند: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى﴾ [الزمر: ٣] یعنی «ما (معبودان زمینی) را به این نیت عبادت میکنیم تا آنها ما را به خداوند نزدیک نمایند»و تعجب برانگیزترین مسأله، این است که وقتی عمل شرکی آنها را انکار میکنیم میگویند که ما موحّد و اهل توحید هستیم و بر پروردگارمان بندگی و عبادت مینماییم و گمان میکنند که معنای توحید، صرف اقرار، بوجود خداوند و لایق بودن او به عبادت است. در حالی که این مفهومی قاصر و کوتاه از توحید است. (اگر توحید طبق گفته آقایان میبود) میبایست ابوجهل وابولهب نیز اهل توحید باشند، چون آنها هم معتقد بودند که معبود اعظم که مستحق عبادت است، تنها خداوند است ولی به آنها، مشرک گفته شد چون بنابرظن و گمان خود، بتها (که مجسمه افراد صالح و دین دار و اولیاء بودند) آنها را به خداوند نزدیک نموده و در نزد خداوند به نفع آنها شفاعت خواهند کرد.