کشتی نجات

فهرست کتاب

«مواردی که در ایمان خلل وارد می‌نمایند»

«مواردی که در ایمان خلل وارد می‌نمایند»

١. مسخره گرفتن دین – که مسخره کننده آن، مرتدّ از دین محسوب می‌شود، خداوند می‌فرماید: ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ٦٥ لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ [التوبة: ٦٥-٦٦] «و اگر [نسبت به اعمال ناهنجار و گفتار باطلشان] از آنان بازخواست کنی، قاطعانه می‌گویند: فقط شوخی وبازی کردیم! بگو: آیا خدا وآیات او و پیامبرش را مسخره می‌کردید؟ بگو: نسبت به اعمال و گفتارتان] عذرخواهی نکنید که [عذرخواهی شما را پایه واساسی نیست] یقیناً شما پس از ایمانتان کافر شدید»یعنی آیا خداوند وآیات و پیامبرش را استهزاء می‌کنید، معذرت خواهی شما فایده‌ای ندارد، بعد از ایمان آوردنتان کافر شده اید. و اینگونه است آنچه که بعضی‌ها می‌گویدند: اسلام دینی قدیمی و کهنه است و صلاحیت اجرایی در عصر ما را ندارد یا بگوید، سبب عقب ماندگی و پسرفت مسلمین، دین اسلام است و یا بگوید: قوانین وضع شده بهتر از قوانین اسلامند و یا به کسی که دعوت به توحید می‌کند و عبادت قبور و امامزاده‌ها را انکار می‌کند، تندرو و یا وهابی و یا تفرته افکن بین مسلمین قلمداد نماید.

٢. حکم کردن به غیر آنچه که خداوند نازل نموده است.

از لوازم و اقتضاءات ایمان به خداوند، حکمیّت شریعت او در افعال و اقوال و خصومت و اموال و سایر حقوق است، بنابراین، بر حکّام واجب است که با قوانین الهی صدور حکم نمایند و بررعیّت نیز همچنین واجب است بر قاضی، اجازه دهند که با حکم الهی صدور حکم نماید خداوند در این باب می‌فرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا٦٥ [النساء: ٦٥] یعنی: «سوگند به پروردگارت (ای محمد ج) مومن نخواهند شد، ما دامیکه در مشاجرات میانشان. تو را حکم قرار ندهند و پس از حکم شما، هیچ‌کدام حرج و مضایقه‌ای درونشان نیابند و کاملاً تسلیم شوند».

بنابراین، لازم است در هر موردی (در معاملات و سرقت و زنا و غیره) حکم الهی اجرا شود و نباید احکام خداوند را فقط محصور به طلاق و ازدواج و احوالات شخصیه کرد و هر کس قوانینی برای مردم وضع کرده و ادعا نماید که با وجود این قوانین نیازی به احکام الهی نیست یا ادعای تساوی بین آن‌ها نماید و یا ادعا نماید که قوانین وضع شده مناسب‌تر از قوانین الهی در عصر حاضر است کافر است. بله او کافر است – خداوند می‌فرماید: ﴿أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ [الشورى: ٢١] یعنی: «آیا آنان معبودهایی دارند که برای ایشان، دینی را پدید آورده‌اند که خدا به آن اجازه نداده است». و می‌فرماید: ﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ٥٠ [المائدة: ٥٠] «پس آیا داوری جاهلیت را می‌طلبند؟! و برای قومی که یقین دارند، چه کسی در داوری بهتر از خدا است؟».

و در حدیثی صحیح آمده است که وقتی آیه: ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ [التوبة: ٣١] یعنی، (یهود و نصاری، عالمان و راهبانشان را به عنوان رب به غیر از خداوند پذیرفته بودند.) عدی بن حاتمسگفت: یا رسول الله جما به هنگامیکه مسیحی بودیم. آن‌ها را که عبادت نمی‌کردیم رسول الله جفرمود: مگر آنچه را که خداوند حرام کرده بود حلال نمی‌کردند و شما نیز آن را حلال نمی‌دانستید و آنچه را که خداوند حلال کرده بود، حرام نمی‌کردند و شما آن را حلال نمی‌دانستید؟ گفت: بله، پیامبر جفرمود: این یعنی عبادت کردن آن‌ها است.

٣. دوستی با کفار و دشمنی با مومنین.

بدون هیچ‌گونه شک و شبهه‌ای، بر مسلمین واجب است تا کافران یهود و نصاری و سائر مشرکین را دشمن خود پنداشته و از دوستی و محبت، نسبت به آن‌ها پرهیز نمایند. خداوند می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ [الممتحنة: ١] یعنی؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید دشمن من و خودتان را دوست و همدم قرار ندهید و محبت را نثار آن‌ها ننمایید، آن‌ها به حقی که به جانب شما آمده است، کافرند»بلکه خداوند، محبت کردن به آباء و برادران اگر کافر باشند را حرام نموده است. خداوند می‌فرماید: ﴿لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ [المجادلة: ٢٢] یعنی: «قومی را نخواهید یافت که به خداوند و روز قیامت ایمان آورده باشند و در عین حال، مخالف خدا و رسولش را به دوستی گرفته باشند گرچه آن جماعت پدران یا پسران ویا برادران یا خویشان آن‌ها باشند». و آیات دیگر در این زمینه، به کثرت یافت می‌شود و تمام آن‌ها دلالت می‌کنند که بغض و نفرت نسبت به کفّار و دشمنی با آن‌ها بدلیل کافر شدنشان به خداوند و عداوت با دین و دوستان خداوند و حیله و مکر آنان نسبت به دین لازم است.

عداوت و دشمنی یهود و نصاری و کید و حیله شان نسبت به اسلام و نفرت و دشمنی شان با مسلمین و خرج کردن مال فراوان برای جلوگیری از گسترش اسلام، بر هیچ کس پوشیده نیست. و سکونت گزیدن در سرزمین کفار و یا سفر به آن مناطق بدون ضرورت و تشبّه به آن‌ها در لباس و روش زندگی و تکلم بر زبان آن‌ها بدون حاجت و نیاز از صورتهای موالات و دوستی بعضی از مسلمین با کفار است.

٤. عیب جویی اصحاب پیامبر جو ناسزا گفتن به آن‌ها و یا عیب جویی از اهل بیت او.

ما، جمیع اصحاب نبی جرا دوست داشته و نسبت به آن‌ها محبّت می‌ورزیم ولی در دوست داشتن آن‌ها، مبالغه و غلو نمی‌کنیم، نه علیسو نه غیر او را و از هیچ یک از آن‌ها نیز، بیزاری و نفرت نمی‌جوییم و دشمن آنان را دشمن پنداشته و با ذکر خیر، آنان را یادآوری می‌نماییم خداوند می‌فرماید: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ [التوبة: ١٠٠] یعنی؛ «اولین سبقت گرفتگان از مهاجرین و انصار و کسانی که با روش نیکو تابع آن‌ها شده‌اند، خداوند از آنان راضی است و آن‌ها نیز از خداوند راضی اند»و مذهب اهل سنت و جماعه درباره‌ی اختلافات و جنگ‌هایی که میان آنان در گرفت این است که از بحث و کنکاش درباره‌ی آن اتفاقات، خودداری می‌کنند – آن‌ها هم بشر هستند و گاهی به خطا رفته و گاهی روشی درست را اتخاذ می‌نمایند – و همچنان‌که خداوند، شمشیرمان را از دخول وقاطی شدن در آن فتنه‌ها مصون داشته، بنابراین، زبان‌هایمان را نیز ازتعرض به این فتنه‌ها نگه می‌داریم و می‌گوییم، آن‌ها انسان‌هایی هستند که پروردگارشان در روز قیامت جمیع آن‌ها را جمع کرده و میانشان حکم خواهد کرد. و خلافت را نیز بعد از پیامبر جبه ابی بکرسبه خاطر فضیلت و مقدم بودن او بر جمیع امت سپس به عمر و عثمان و علیشثابت می‌نماییم.

٥. آنچه که بعضی از مسلمین در دین احداث و نوآوری کرده و به ادّعای خود، توسط آن پدیده‌های نو، به خداوند نزدیکی خواهند یافت.

مانند جشن تولد نبی جو بلند شدن در اثناء آن و سلام دادن بر پیامبرجو برگزاری جشن تولد اولیاء و صالحین.تمام این‌ها بدعت و نوآوری در دین محسوب می‌شود که پیامبر جو اصحابشآن را انجام نداده‌اند و به تحقیق از پیامبر جثابت شده است که فرموده‌اند: «من أحدث في أمرنا هذا ما لیس منه فهو رد»یعنی؛ هر کسی در این دین ما چیزی را ایجاد کند که از دین ما نیست، آن عمل مردود و باطل است و همچنین گفته است که: کل محدثه بدعة وکل بدعة ضلاله. یعنی؛ هر نوآوری در دین بدعت است و هر بدعتی گمراهی و ضلالت است و خداوند نیز می‌فرمایند: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا [المائدة: ٣] یعنی؛ «امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت را برای شما به پایان رساندم و دین اسلام را به عنوان دین و راهنما برای شما اختیار کرده‌ام»ولی از احداث و ایجاد اینگونه از جشن‌ها فهمیده می‌شود که خداوند دین را کامل نکرده است تا جایی که متأخرین که از صدر اسلام علماً و زماناً بدورند. عباداتی را احداث و ایجاد نموده و ادعای نزدیکی به خداوند با این عبادات می‌کنند، در حالی که این عمل، اعتراض و عیب جوئی برای خدا و پیامبر جمی‌باشد اگر برگزاری جشن‌های تولد از امور مربوط به دین می‌بود که موجب رضای الهی می‌شد، حتماً پیامبر جآن را بیان می‌کرد، در حالی که علماء، صراحتاً و آشکارا، برگزاری چنین جشن‌ها را انکار کرده‌اند، چون آن عبادتی نو پیدا و بدعت و ضلالت و گمراهی است، خصوصاً اگر در این جشن‌ها نسبت به ساحت رسولجغلو و زیاده روی می‌شود و یا توأم با اختلاط مرد وزن و استعمال آلات موسیقی و لهو و لعب، همراه باشد و گاهاً در اینگونه از جشن ها، با طلب مدد و یاری و دعا از پیامبر جمبتلا به شرک اکبر شده و اعتقاد به دانایی او از علم غیب و کفریات دیگر را پیدا می‌کنند و اگر گفته شود که در اینگونه از مراسم، یادی از پیامبر جشده و سیرت و زندگانی او بررسی می‌شود ما در جواب می‌گوییم: این، کلام و سخنی زیباست ولی اگر ذکر و یادآوری پیامبر جو سیرت او بدون در نظر گرفتن وقت و مکان معین باشد مثلاً بر روی منبر‌ها یا در گفتگوها و سخنرانی‌ها یا مجالس عامه باشد، امری است پسندیده و غیر قابل انکار. خداوند در قرآن مبین می‌فرمایند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ [النساء: ٥٩] یعنی؛ اگر در موردی تنازع و درگیری یافتید آن مورد را به خدا (کتاب او) و به رسول(سنت او) برگردانید. و ما نیز برای اجابت دستور خداوند، برگزاری جشن تولّد را به کتاب خدا برگرداندیم و مشاهده نمودیم که خداوند ما را دستور به تبعیّت از پیامبر جمی‌نماید و خبر می‌دهد که دین کامل است و بنابراین، به سنت پیامبر جمراجعه نمودیم ولی در آن نیز نیافتیم که پیامبر جآن را انجام داده باشند، پس دانستیم که آن مربوط به دین نیست، بلکه بدعت و نوآوری در دین است و بلکه آن تشبّه به یهود و نصاری در امور مربوط به برگزاری عید و مجالس اینگونه است و برانسانِ عاقل و کنجکاو، شایسته نیست از اکثریت برگزار کنندگان آن فریب و حیله بخورد چون خداوند می‌فرمایند: ﴿وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ [الأنعام: ١١٦] یعنی؛ «اگر از اکثریت ساکنان روی زمین اطاعت نمایی و به عبارتی ملاک تشخیص حق از باطل، اکثریّت باشد تو را از راه خداوند گمراه خواهند کرد». تعجب آور است که بعضی از مردم برای حضور در اینگونه از جشن‌های نوآوری شده هر گونه شرایط و رنج و مشقت را پذیرا می‌شوند و حضور می‌یابند ولی از اقامه نماز با جماعت تخلف می‌ورزند و بعضی از مردم گمان می‌برند که نبی جدر جشن مولود خوانی حاضر می‌شود بنابراین، (در حین مولود خوانی) با خوش آمدگویی از جای خود بلند می‌شوند و این باطل و جهالت است. چون رسول جمدفون در قبرش است و قبل از قیامت نیز از آن خارج نخواهد شد و روح او نیز در درجه علیین و در نزد پروردگارش می‌باشد، پیامبر جدر این باره فرموده‌اند: «أنا اول من ینشق عنه القبر یوم القیامة»یعنی؛ «من اولین نفری هستم که قبرم در روز قیامت شکافته خواهد شد».

(نکته: عجب این که در یک زمان مشخص در مکان‌های مختلف جشن مولود خوانی را به راه می‌اندازند و در اثناء آن از جا برمی‌خیزند چون ادعا می‌کنند که روح پیامبر حاضر شده است، ما می‌گوییم مگر پیامبر برخوردار از چند روح است که بتواند در یک زمان به مکان‌ها و مراسم مختلف حضور داشته باشد.) «مترجم»

اما نثار سلام و صلوات بر پیامبر جاز افضل‌ترین عبادات است خداوند می‌فرمایند: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا٥٦ [الأحزاب: ٥٦] یعنی؛ «خداوند و فرشتگانش بر پیامبر صلوات می‌فرستند. ای کسانیکه ایمان آورده اید بر او صلوات و سلام بفرستید».

و جمعاً متفق القول هستیم که ایمانِ بنده‌ای کامل نخواهد شد تا وقتیکه نسبت به پیامبر جمحبت نداشته و او را تعظیم ننماید و روش تعظیم او نیز قرار دادن او به عنوان امامی است که کاملاً در انجام عبادات از او تبعیت می‌شود. چون خداوند می‌فرمایند: ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ٣١ [آل عمران: ٣١] یعنی؛ بگو اگر شما می‌خواهید محبت خود نسبت به اللهرا اثبات نمایید از من پیامبر تبعیت نمایید در این صورت، خداوند نیز شما را دوست خواهد داشت و گناهان شما را مورد مغفرت قرار خواهد داد»

برگزاری جشن در شب ٢٧ رمضان، از بدعت‌های آشکار و ظاهر است راه و سنت پیامبر جدر رمضان ازدیاد عبادات است و خصوصاً در ده روز آخر آن همچنان‌که در بخاری و مسلم روایت شده است پیامبر جفرموده‌اند: «من قام رمضان ايماناً واحتساباً غفر له ما تقدم من دنبه... من قام ليله القدر ايماناً واحتساباً غفر له ما تقدم من دنبه». یعنی؛ هر کسی در ماه رمضان ودر روایتی دیگر شب قدر را در حالتی که ثواب اعمال را تصدیق نماید و آن را خالص برای خداوند گرداند قیام و برپا نماید گناهان گذشته‌اش مورد مغفرت قرار خواهد گرفت این سنت و راه و روش پیامبر جدر رمضان و شب قدر است اما جشن گرفتن در شب ٢٧ رمضان، به این دلیل که شب قدر است مخالف سنت پیامبر جو بدعت است خصوصاً اینکه ثبوت شب قدر در ٢٧ رمضان قطعی نمی‌باشد و به شب‌های دیگر نیز منتقل می‌شود. و مبحث دیگر، اینکه اسراء (مسافرت شبانه پیامبر جاز مکه به بیت المقدس ) و معراج، دلایلی بر صدق و درستی نبوت پیامبر جاست و آن در قرآن و سنت، ثابت شده‌اند ولی درباره‌ی تعیین شبی که اسراء و معراج در آن انجام گرفته‌اند، حدیث و دلیلی روایت نشده است که آیا آن در ماه رجب اتفاق افتاده است. و یا در ماه‌های دیگر و اگر هم تعیین آن در روز و ماهی معین انجام گرفته باشد نیز جایز نیست عبادت و یا جشنی مختص به آن باشد چون پیامبر و اصحاب کرام اوشدر آن جشنی برگزار نکردند و عبادتی را مختص به آن نکردند (در حالی که ما موظف به پیروی از سنت و اعمال او هستیم) و ایشان نیز رسالت را به ما کاملاً رسانده و امانت را ادا نموده است و اگر تعظیم این شب و برگزاری جشن و سرود آن از امور دین اسلام می‌بود. حتماً آن را برای ما بیان می‌کرد.

و همچنین از امور بدعت و نو پیدا و بی‌اساس محسوب می‌شود برگزاری جشن و پایکوبی و تعظیم پانزده شعبان و تخصیص آن با روزه: که درباره مشروعیت آن دلیلی وجود ندارد که بتوان بر آن تکیه نمود، هر چند درباره فضیلت آن احادیثی ضعیف ، روایت شده است که نمی‌توان بر آن اعتماد نموده و به عنوان حجّت شرعی قلمداد نمود. اما احادیثی که درباره فضیلت نماز در آن روز روایت شده‌اند، همگی موضوع (اصلی نداشته و به پیامبر جدروغا نسبت داده شده است) همچنان‌که ابن رجب، در این باره برای ما اطلاعات کافی و مسجل ارائه داده است.ابن وضّاح از زیدبن اسلم روایت می‌کند که فرموده است ما، احدی از اساتید و فقهای خود را نیافتیم که به نصف (١٥) ماه شعبان، اهمیتی قائل شوند.