تقدیر شعر و تمجید شاعران از جانب پیامبر ج
قبلاً گفتیم که پیامبر جشاعر نبودند و به سرودن شعر اشتغال نداشتند، ولی با آن همه اشعار نیکوی شاعران را تقدیر نموده، ایشان را مورد تمجید قرار میدادند، این تمجید شاعران توسط پیامبر جو تقدیر اشعارشان قویترین دلیل بر جواز سرایش شعر دانسته میشود، از عایشهلروایت شده است که پیامبر جبرای حسان بن ثابتسمنبری را در مسجد مینهادند که در بالای آن شعر بخواند، این حدیث را ترمذی از عایشهلچنین روایت مینماید: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ جيَضَعُ لِحَسَّانَ مِنْبَرًا فِى الْمَسْجِدِ ليقُومَ عَلَيْهِ قَائِمًا يُفَاخِرُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ جأَوْ قَالَتْ يُنَافِحُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ جوَيَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ اللَّهَ يُؤَيِّدُ حَسَّانَ بِرُوحِ الْقُدُسِ مَا يُفَاخِرُ أَوْ يُنَافِحُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج» [۴۷].
به همینگونه برای حسان بن ثابت در قسمت سرایش شعر و دفاع از آنحضرت در برابر مشرکین دعا مینمودند که «اللَّهُمَّ أَيِّدْهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» [۴۸].
همچنان در حدیث دیگری آمده است که وی را به همراهبودن جبرئیل÷و کمکش بشارت داده فرمودند که «هَاجِهِمْ وَجِبْرِيلُ مَعَكَ» [۴۹].
هشام بن عمروهساز پدرش روایت مینماید که در نزد عایشهلحسان بن ثابت را دشنام دادم، وی مرا گفت: حسان را دشنام مده، زیرا وی در برابر مشرکین از جانب پیامبر دفاع و مخاصمه میکرده است [۵۰].
در حدیث صحیح دیگری وارد است که حضرت پیامبر جشعرهای را که دارای محتوای حکمت و موعظه بوده است، توصیف نموده چنین فرمودهاند: «إِنَّ مِنَ الشِّعْرِ لَحِكْمَة» [۵۱].
همچنان دربارۀ شعر یکی از شاعران که محتوای خوب داشته بوده است چنین فرمودهاند: «أَصْدَقُ كَلِمَةٍ قَالَهَا الشَّاعِرُ كَلِمَةُ لَبِيدٍ أَلاَ كُلُّ شَىْءٍ مَا خَلاَ اللَّهَ بَاطِلٌ» [۵۲].
به همینگونه آنحضرت جبرخی اوقات شعرهای بعضی از شاعران را بویژه در هنگام کار و فعالیتهای مبارزاتی میخواندند که این عمل مبارک دلیل بر تشویق شاعران میتواند باشد و نیز تمجید شاعران را افاده میکند، امام مسلم در صحیح خود از حضرت براءسروایت مینماید که گفت: «يَوْمَ الأَحْزَابِ يَنْقُلُ مَعَنَا التُّرَابَ وَلَقَدْ وَارَى التُّرَابُ بَيَاضَ بَطْنِهِ وَهُوَ يَقُولُ: [۵۳]
اللَّهُمَّ لَوْلاَ أَنْتَ مَا اهْتَدَيْنَا
وَلاَ تَصَدَّقْنَا وَلاَ صَلَّيْنَا
فَأَنْزِلَنْ سَكِينَةً عَلَيْنَا
إِنَّ الأُلَى قَدْ أَبَوْا عَلَيْنَا»
[۵۴]
این شعر از عامر بن الأکوع بود که از یکی از اصحاب رسول خدا بوده است، آن کسی که آنحضرت همین شعرش را از خود وی شنیدند، و بعد از استماع شعرش برای عامر از بارگاه خداوند طلب رحمت نمودند، عامرسدر همان غزوه به شهادت نائل آمد، سنت الهی چنین بود که برای هرکس که پیامبر جطور خاص دعا نمودی و استغفار فرمودی آن شخص شهید میگردید [۵۵].
روایاتی از خواندن شعر در نزد پیامبر بزرگوار اسلام از طرف اصحابشان نیز در دست است که آن حضرت از این عمل اصحاب انکار نمیکردند و منع نفرمودهاند، چنانچه ترمذی از جابر بن سمرهسروایت نموده است که میگفت: «جَالَسْتُ النَّبِيَّ ج أَكْثَرَ مِنْ مِائَةِ مَرَّةٍ فَكَانَ أَصْحَابُهُ يَتَنَاشَدُونَ الشِّعْرَ وَيَتَذَاكَرُونَ أَشْيَاءَ مِنْ أَمْرِ الْجَاهِلِيَّةِ وَهُوَ سَاكِتٌ فَرُبَّمَا تَبَسَّمَ مَعَهُمْ» [۵۶].
به همین طریق آن حضرت جاشعار شاعران غیر مسلمان را هم اگر دارای محتویات خوب اخلاقی میبود، بد نمیشمردند و حتی خواهش انشاء و خوانش آن را میکردند و بدان گوش میدانند، امام مسلم در صحیح خود از عمر بن شرید از پدرش چنین روایت مینماید که گفته است: «من عقب رسول خدا روزی (مرکبی) را سوار شدم، ایشان فرمودند که: آیا از شعر امیه پسر ابی الصلت همراه تو چیزی هست؟ گفتم: بلی هست، فرمودند: آن را بخوان، برایشان یک بیت خواندم، فرمودند که: بخوان، باز برایشان بیتی خواندم، باز فرمودند که: بخوان، تا این که برایشان صد بیت خواندم» و در روایتی آمده که آن حضرت فرمودند: «نزدیک بوده که امیه بن ابی الصلت در شعر مسلمان شود» [۵۷].
از این روایات جواز حفظ اشعار و اعتنا به آن دانسته شده و به جواز سرایش شعرهای که دارای حکمتها و مواعظ باشد استدلال میشود، چنانچه همه علماء این نوع از شعرها را جواز بخشیده و مستحب دانستهاند [۵۸].
[۴۷]«رسول الله جبرای حسان منبری را در مسجد مینهادند که بر بالای آن ایستاده پیامبر را ستایش نماید، یا گفت که تا از ایشان دفاع نماید، و رسول خدا جمیفرمودند که: خداوند حسان را به وسیلۀ جبرئیل تا آنگاه که از پیامبرش دفاع کند، قوی میگرداند» ترمذی، محمد بن عیسی بن سورة (رشیدیه، دهلی، بدون تاریخ) ج ۲، ص ۱۰۷. [۴۸]«خداوندا! وی را به وسیلۀ جبرئیل قوی بگردان» بخاری، ج ۲، خ ۹۰۹۰. [۴۹]«مشرکین را هجو نما و جبرئیل با تو است» همانجا. [۵۰]همانجا. [۵۱]«هرآینه برخی از شعرها دارای حکمت است» صحیح البخاری، ج ۲، ص ۹۰۸. [۵۲]«درستترین سخنی را که شاعران گفتهاند، سخن لبید است (و آن اینست که) بدان که، هرچیزی جز خداوند ناچیز و فناشدنی است» همانجا. [۵۳]«پیامبر جدر روز غزوۀ احزاب در حالی که همراه ما خاکها را انتقال میدادند و خاکها سفید به بغل مبارک را پوشانیده بود، درین حال میفرمودند که اللَّهُمَّ لَوْلاَ أَنْتَ تا آخر» صحیح مسلم، ج ۲، ص ۱۱۳. [۵۴]«خداوندا! اگر تو نمیبودی ما نه هدایت میشدیم، نه صدقه میدادیم و نه نماز میخواندیم، پس آرامشی را بر ما فرود آور، زیرا که آن گروه بر ما بغاوت و سرکشی نمودهاند» همانجا. [۵۵]صحیح البخاری، ج ۲، ص ۹۰۸. [۵۶]«بیش از صد مرتبه با پیامبر جهمنشینی داشتم، اصحاب آن حضرت شعر میخواندند و برخی از امور جاهلیت را یادآوری میکردند، در حالی که مبارک خاموش بودند، و بسیاری با ایشان تبسم میکردند» جامع الترمذی، ج ۲، ص ۱۰۸. [۵۷]تفسیر خازن، ج ۵، ص ۱۰۹. [۵۸]تفسر قرطبی، ابی عبدالله محمد بن احمد انصاری قرطبی، (طهران، نشر ناصر خسرو) ج ۱۳، ص ۱۴۵.