یاران پیامبر جو بزرگان دین شاعر بودهاند و شعر میسرودند
پیشتر گفتیم که پیامبر بزرگوار اسلام هرچند شاعر نبودهاند، اما شعرهای احتواکنندۀ حکمت و توحید و اخلاق را به دیدۀ تقدیر نگریسته، شاعران مسلمان و با اخلاق را تمجید مینمودند و به دفاع از اسلام و دین خدا تشویق و مأمور میفرمودند، به همینگونه اصحاب گرامی آنحضرت جکه صاحبان فضل و کمال و علم بودند شاعر بودهاند، اما شعبی میگوید: ابوبکر و عمربشاعر بودند و شعر میگفتند، و علیساز آن دو نفر شاعرتر بود [۵۹].
از ابوبکرسخلیفه اول اسلام، در رثای آنحضرت جاین سروده منقول است:
فقدنا الوحي إذ وليت عنا
وودعنا من الله الكلام
سوى ما قد تركت لنا رهيناً
توارثه القراطيس الكرام
فقد أورثتنا ميراث صدق
عليك به التحية والسلام
[۶۰]
همچنان وقتی وی به مدینۀ منوره هجرت نموده بود و وجودش را مریضی گرفته و تب کرده بود، چنین میفرمود:
كل امرء مصبح في أهله
والموت ادنى من شراك نعله
[۶۱]
از ابن عباسبکه از دانشمندترین صحابه بوده و ملقب به رئیس مفسرین قرآنکریم میباشد، روایت شده است که وی شعر میسروده و گاهی دیگران را میخواسته برای وی شعر بخوانند، در روایتی آمده که وی از عمر بن ربیعه خواهش کرد، تا برای وی قصیدهیی را که سروده است بخواند، عمر بن ربیعه قصیدهاش را که نزدیک به نود بیت بود، به این مطلع خواند:
أَمِنْ آلِ نُعْمٍ أنتَ غادٍ فمُبْكِرُ
غَداةَ غَدٍ أم رائحٌ فمُهَجَّرُ
ابن عباسبقصیده مذکور را با یکبارشنیدن حفظ کرد و دوباره برخواند، این روایت بیانگر اعتنای اصحاب پیامبر جبه شعر و شاعری و نمایانگر استعداد، ذوق و علاقۀشان در شعر و شاعری میباشد، بلالسدر هنگامی که بعد از هجرت مکه، در مدینه مریض شده بود، چون تب از وجودش کم میشد به آواز بلند به یاد مکه چنین میخواند:
ألا ليت شعري هل أبيتن ليلة
بواد وحولي اذخر وجليل
وهل أردن يوماً مياه مجنة
وهل يبدون لي شامة وطفيل
[۶۲]
حسان بن ثابتسشاعر پیامبر جبود و از ایشان همیشه در برابر مشرکین دفاع میکرد و مورد تمجید آن حضرت قرار میگرفت، وی در شاعری مهارت خاصی داشت، این مهارتش بدون شک کمک و امداد روحانی و ملکوتی بود، زیرا پیامبر جبرایش فرموده بودند که «هَاجِهِمْ وَجِبْرِيلُ مَعَكَ» [۶۳]و نیز او را دعای خیر نموده بودند که «اللَّهُمَّ أَيِّدْهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» [۶۴].
توانائی حسان در شعر به حد اعلا قرار داشت، در حدیثی از عایشهلروایت شده که «حسان بن ثابت در باب هجو مشرکین از پیامبر جاجازه خواست، آنحضرت فرمودند: در باب نسب من چه میکنی؟ (چون آنحضرت و مشرکین مکه نسب و قومیت مشرک داشتند) حسان گفت: مثلیکه موی از خمیر کشیده میشود، تو را از بینشان میکشم»
[۶۵]ابیاتی چند از شعرهای او را که در توصیف و دفاع از آنحضرت جسروده بوده است، نقل میکنیم:
هجوت محمداً فأجبت عنه
وعند الله في ذاك الجزاء
هجوت محمداً برّاً تقيّاً
رسول الله شيمته الوفاء
فإن أبي ووالدتي وعرضي
لعرض محمد منكم وقاء...
فإنْ أعرضتُمُ عنَّا اعْتمرنا
وكانَ الفتح وانكشفَ الغطاءُ
وإلاَّ فاصبروا لجلاد يومٍ
يُعِزُّ الله فيهِ منْ يشاءُ
[۶۶]
یکی دیگر از شاعران دورۀ پیامبر جکه از ایشان دفاع میکرد و به توصیف و مدحشان میپرداخت، عبدالله بن رواحهسبود، امام بخاری در صحیح خویش از ابی هریرهسشعری را که عبدالله بن رواحه در مدح پیامبرجسروده بوده است، اینچنین روایت میکند:
وَفِينَا رَسُولُ اللَّهِ يَتْلُو كِتَابَهُ
إِذَا انْشَقَّ مَعْرُوفٌ مِنَ الْفَجْرِ سَاطِعُ
أَرَانَا الْهُدَى بَعْدَ الْعَمَى فَقُلُوبُنَا
بِهِ مُوقِنَاتٌ أَنَّ مَا قَالَ وَاقِعُ
يَبِيتُ يُجَافِي جَنْبَهُ عَنْ فِرَاشِهِ
إِذَا اسْتَثْقَلَتْ بِالْكَافِرِينَ الْمَضَاجِعُ
[۶۷]
سلمه بن اکوع که از مجاهدین شجاع و اصحاب دلاور آن حضرت جبود، هنگامی که افراد قبیلۀ عرنیین، ساربانان شترهای صدقه را شهید نموده و گلهها را ربوده بودند، در حالی که ایشان را با انداختن تیر تعقیب مینمود، با سرایش این بیت همه را مغلوب نموده شترهای صدقه را واپس به مدینه آورد:
أَنَا سَلَمَةُ بْنُ الْأَكْوَعِ
وَالْيَوْمُ يَوْمُ الرُّضَّعِ
[۶۸]
پیامبر جبعد از این واقعه و مشاهده فعالیت وی در شأنش فرمودند: «خَيْرُ فُرْسَانِنَا أَبُو قَتَادَةَ، وَخَيْرُ رَجَّالَتِنَا سَلَمَةُ» [۶۹].
در هنگام جهاد و مبارزه با کفار صحنهها و میدانها نبرد تنها صحنه و میدان مبارزه با شمشیر نبود، بلکه مبارزه با شعر و شاعری نیز رواج داشت، و اصحاب آنحضرت جضمن جهاد با شمشیر با کفار در شعر و بیان هم مقابله مینمودند، حتی این مقابلههای ادبی طور بدیهی صورت میگرفت.
طوریکه قبلاً نیز یادآوری نمودیم، وقتی در غزوۀ خیبر مرحب پادشاه خیبر به میدان آمد مبارز طلبید، این بیتها را سر میداد:
قَدْ عَلِمَتْ خَيْبَرُ أَنِّى مَرْحَبُ
شَاكِى السِّلاَحِ بَطَلٌ مُجَرَّبُ
إِذَا الْحُرُوبُ أَقْبَلَتْ تَلَهَّبُ
[۷۰]
درین هنگام عامرسبه شهادت میرسد، شیر خدا علیسدر حالی که چشمانش تکلیف دارد به فرمان رسول خدا ج، بعد از این چشمانش را آنحضرت به آب دهن، تر نمودند و طور عاجل به طریق معجزه صحت یافت، در مقابل پادشاه نامسلمان خیبر به میدان میشتابد، و با سرودن بدیهی این اشعار مرحب را به جهنم واصل میگرداند:
أَنَا الَّذِي سَمَّتْنِي أُمِّي حَيْدَرَهْ
كَلَيْثِ غَابَاتٍ كَرِيهِ الْمَنْظَرَهْ
أُوفِيهِمُ بِالصَّاعِ كَيْلَ السَّنْدَرَهْ
[۷۱]
همچنان اصحاب رسول خدا جبرای رفع خستگی و تشویق به انجام کارهای دستهجمعی و مبارزاتی رجز میخواندند، چنانچه در هنگام کندن خندق در غزوۀ احزاب اینطور میخواندند:
نَحْنُ الَّذِينَ بَايَعُوا مُحَمَّدَا
عَلَى الإِسْلاَمِ مَا بَقِينَا أَبَدًا
[۷۲]
پیامبر جبه جوابشان میفرمودند:
اللَّهُمَّ لاَ عَيْشَ إِلاَّ عَيْشُ الآخِرَهْ
فَبَارِكْ فِي الأَنْصَارِ وَالْمُهَاجِرَهْ
[۷۳]
سرایش شعر و تایید آن از امامان دین مشاهده و روایت شده است، چنانچه دانشمندان عالم اسلام اکثراً یا خود شاعر بودند و یا در مواردی به شعر استشهاد و تمثیل نمودهاند، امام ابوحنیفه/در برابر کسانی که بر وی حسد میبردند شعرهای را که منسوب به حضرت علی کرم الله وجهه است برمیخواندند، چنانچه قبلاً آن ابیات را نقل نمودیم [۷۴]. از امام شافعی روایت شده که جهت تشویق به علوم فایدهمند بویژه علوم قرآن و حدیث و فقه و منعنمودن از امور غیر مطلوب چنین سروده است:
كل العلوم سوى القرآن مشغلة
إلا الحديث وإلا الفقه في الدين
العلم ما كان فيه قال حدثنا
وما سوى ذالك وسواس الشياطين
[۷۵]
عبدالله بن مبارک که از دانشمندان معروف عالم اسلام و از یاران امام ابوحنیفه بوده است، در مدح ابوحنیفه/میفرماید:
لقد زان البلاد ومن عليها
إمام المسلمين أبو حنيفة
بأحكام وآثار وفقه
كآثار الرموز على الصحيفة
فما في المشرقين له نظير
ولا في المغربين ولا بكوفة
وقد قال بن إدريس مقالاً
صحيح النقل في حكم لطيفه
بأن الناس في فقه عيال
على فقه الإمام أبي حنيفة
[۷۶]
به این طریق که گفته آمدیم متقدمین و متأخرین از دانشمندان و امامان دینی عالم اسلام به شعر و ادب علاقه داشتند، حتی علوم و معارف زیادی را به زبانهای مختلف به روش نظم ارائه و بیان نمودهاند، علاوه بر صرف و نحو و لغت حتی در اصول دین و تصوف و عرفان رسالههای منظوم و اشعاری از آن بزرگواران باقی مانده است که میتوان در زبان دری درین مورد از سلسلة الذهب مولانا جامی، گلشن راز شبستری و آثار پیر هرات یادآوری نمود.
این رواج و موجودیت شعر و شاعری در دورههای صحابه و تابعین، امامان دین و بزرگواران عرفان و تصوف، بهترین دلیل برای جواز سرایش و انشاء شعر تا وقتی که اشتغال به امور غیر مطلوب و خلاف شرعی صورت نگیرد، میتواند بوده باشد.
[۵۹]تفسیر خازن و تفسیر بغوی، ج ۵، ص ۱۰۹ و ۱۱۰. [۶۰]«وقتی از نزد ما به پیشگاه خدا رفتی نزول وحی را ناپدید یافتیم، و نزول کلام خدا را وداع نمودیم، جز آنچه برای ما ترک نمودی و ما را با باقیگذاشتن آن مرهون ساختی، و آن کلامیست که آن را صفحات با کرامت و بزرگی فرا گرفته است، بدون شک میراث راستی و حقی را برای ما گذاشتی، در برابر آن درود و سلام بر تو باد» تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۱۴۷. [۶۱]«هرکسی در همراهی با اهلش به خوشی صبح میکند، در حالی که مرگ وی را از بند بوتش نزدیکتر است» صحیح البخاری، ج ۱، ص ۲۵۳. [۶۲]«کاش آگاهی میداشتم که آیا شبی را در شلهی که در اطرافم اذخر (علفی مشهور است) و جلیل (سبزهیی است معروف) باشد، شب خواههم گذرانید؟ آیا روزی بر آبهای مجنة (موضعی است) وارد خواهم شد و آیا شامه و طفیل (نام دو کوه است) برایم آشکار میشوند» همانجا. [۶۳]«مشرکین را هجو نما، جبرئیل با توست» همان اثر ص ۹۰۹. [۶۴]«خداوندا! او را با جبرئیل موید بساز» همانجا. [۶۵]«اسْتَأْذَنَ النَّبِيَّ جفِي هِجَاءِ الْمُشْرِكِينَ فَقَالَ رَسُولِ اللّهُ جكَيْفَ بِنَسَبِي؟ فَقَالَ حَسَانْ: لأَسُلَّنَّكَ مِنْهُمْ كَمَا تُسَلُّ الشَّعْرَةُ مِنَ الْعَجِينِ» بخاری، ج ۲، ص ۹۰۹. [۶۶]«محمد جرا هجو نمودی، پس من از طرف وی جواب ارائه نمودم و در این کار در نزد خداوند پاداش مقرر است، محمد جرا در حالی که نیکوکار و پاکدامن است، هجو مینمایی، او پیامبر خداوند است، وفاداری خصلت اوست، بدون شک پدر و مادر و آبروی من، برای حفظ آبروی محمد جوقایه و سپری است، اگر از (منع) ما دست بردارید، ما عمره به جا میآوریم، فتح و گشایش بوده پرده از درون حقایق منکشف میگردد، و اگر نه انتظار جنگ سختی را در روزی داشته باشید که خداوند هرکه را بخواهد عزت میدهد» تفسیر خازن، ج ۵، ص ۱۰۹. [۶۷]«رسول خدا در بین ماست که کتابش را میخواند، گمراهی برای ما بیناند، پس دلهای ما به این یقین دارد که آنچه گوید واقع شونده است، (پیامبر ج) در حالی شب میگذراند که پهلویش را از خوابگاهش جدا میسازد (یعنی شب به نماز میایستد) آنگاه که کافران را خوابگاهها سنگین است» صحیح البخاری، ج ۲، ص ۹۰۹. [۶۸]«من سلمه پسر اکوع استم و امروز روز پس دادن شیر پستان است» صحیح مسلم، ج ۲، ص ۱۱۴. [۶۹]«بهترین سوارکاران، ابوقتاده است و بهترین مردان ما سلمه است» همان اثر، ص ۱۱۵. [۷۰]«خیبر بدون شک میداند که من مرحب استم، در استفاده از اسلحه قوی و قهرمانی با تجربهام، در آنگاه که جنگها شعلهور شود» مسلم، ج ۲، ص ۱۱۵. [۷۱]«من آنم که مرا مادرم حیدر (شیر) نامیده است، مانند شیر غابات (جایی است) کریه المنظر استم، دشمنان را به پیمانۀ وسیعی به قتل میرسانم» همانجا. [۷۲]«ما کسانی استیم که با محمد جتا آنگاه که باقی باشیم طور همیشگی بیعت نموده ایم» بخاری، ج ۲، ص ۵۸۸. [۷۳]«خداوندا! زندگی حقیقی جز زندگی آخرت دیگر چیزی نیست، پس برای انصار و مهاجرین برکت بخشا» بخاری، ج ۲، ص ۵۸۸. [۷۴]رد المحتار، محمد امین، ابن عابدین، (بیروت، احیاء التراث الإسلامي بدون تاریخ) ج ۱، ص ۱۷. [۷۵]«همه علوم غیر قرآنی به جز از حدیث و فقه در دین، مشغله (معروفیت نامطلوب) است، علم حقیقی آنست که در آن (قال، حدثنا) باشد، «یعنی سرچشمه از قرآن و سنت داشته باشد» و آنچه غیر این است وسوسههای شیطان است» شرح عقیدة الطحاوی، صدرالدین محمد بن علاء الدین علی بن محمد ابن ابی العز الحنفی، (پاکستان کراچی قدیمی کتابخانه بدون تاریخ)، ص ۷۵. [۷۶]«بدون شک شهرها و اهل شهرها را امام مسلمانها ابوحنیفه/با تدوین احکام و روایت آثار و نشر فقه زینت بخشیده است، به زینت آثار و احکام و فقهی که مثل اثرات خط در روی کاغذ است. بنابراین، مانند او در مشرق و مغرب و کوفه کسی نیست، ابن ادریس (امام شافعی) در شأن وی مقولهیی که در نقلش درست است، چه زیبا ایراد نموده است که: مردم همه در فقه عیال ابی حنیفهاند) رد المحتار، ج ۱، ص ۴۲.