هنر از دیدگاه فقه اسلامی

فهرست کتاب

نظر دانشمندان دینی در رابطه به حل و حرمت شعر

نظر دانشمندان دینی در رابطه به حل و حرمت شعر

اگر به تعریف‌هایی که در هر دوره و زمان از شعر صورت گرفته است توجه شود، دیده می‌شود که یکی از مقاصدی که در سرایش شعر مطرح بوده است، انتقال اندیشه و مافی الضمیر گویندۀ شعر است. بنابراین، به صراحت لهجه می‌توان گفت که شعر از مقولۀ بیان است و حکم آن را محتوای آن توجیه می‌کند، به عبارت دیگر محتوای شعر در مقبولیت و مردودیت و خوبی و زشتی آن اثر می‌گذارد، هرگاه با شعر دعوت به سوی خیر و صلاح گرفته و دفاع از معنویات و اخلاق و مقدسات انجام پذیرد، آن شعر خوب و مورد تایید است، و اگر بالعکس محتوایش باعث انگیزش قوای شهوانی وجود، و وسلیۀ سوق‌دادن ضمیرها به سوی فساد و تباهی و تخریب شخصیت‌های سالم از طریق هجو بگردد، مورد نکوهش قرار می‌گیرد.

با این ملاحظه در قرآنکریم و احادیث پیامبر گرامی اسلام جدو نوع برخورد با شعر و شاعران وجود دارد.

الف: شعر و شاعرانی که مورد نکوهش قرار گرفته‌اند و قرآنکریم و احادیث نبوی به مذمت‌شان پرداخته است، در سورۀ «شعراء» در رابطه به اینگونه شعر و شاعران کافر را اراده داشته است، آن‌هایی که به هجو پیامبرجمصروف بوده با اسلام و مسلمانان مخالفت می‌ورزیدند، مانند: عبدالله ابن زبعری، هبیره بن ابی وهب مخزومی، مسافع بن عبد مناف، ابوعمرو بن عبدالله الجمحی و امیه بن ابی الصلت ثقفی که سخنان دروغ و باطل را ساخته و می‌گفتند که: ما مثل آنچه محمد می‌گوید می‌گوییم، ایشان شعر می‌سرودند و گمراهان قوم‌شان به اطراف‌شان جمع شده به سخنان باطل‌شان که در هجو پیامبر جو اصحابش می‌سرودند، گوش فرا می‌دادند، و بعد از آن اقوال‌شان را به دیگران انتقال می‌دادند [۷۷].

ابوعمرو بن عبدالله الجمحی شعری را سروده بود که در آن عنادش را با اسلام و با پیامبر جاعلان داشته بود، چنانچه برخی از دانشمندان تفسیر، گفته‌اند که: این آیه که در مذمت شعر است، در شأن وی نازل شده است، وی در شعرش چنین گفته بود:

ألا بلغا عني النبي محمداً
بأنك حـق والمليك حمــيد
ولكن إذا ذكرت بدراً وأهله
تأوه مني أعظم وجلود [۷۸]

بناء شاعرانی که در آیۀ مذکور مورد مذمت قرار گرفته‌اند، کسانی‌اند که در شعرشان گاهی یک شیء را مدح می‌کنند و گاهی همان چیز را مذمت می‌نمایند، در شعر خود دروغ می‌گویند و یا سخاوت و کرم و خوبی‌ها را مدح می‌نمایند، در حالی که بدان‌ها عمل نمی‌کنند. بنابراین، قرآنکریم ایشان را معرفی داشته و عمل‌شان را تقبیح نموده است [۷۹].

دیگر از مواردی که شعر در آثار و احادیث و آیات مورد مذمت قرار گرفته است، شعری است که شاعرش به خاطر این که برایش چیزی از مادیات را نداده باشند، کسی را هجو نماید، و مسلک و پیشۀ شاعری را پیشه و ملاک معاش زندگی خود ساخته باشد، و نیز شاعری وی را، از عبادت و ذکر خدا و تلاوت قرآن باز دارد، در حدیثی از آنحضرت جروایت شده که فرمودند: «لأَنْ يَمْتَلِئَ جَوْفُ أَحَدِكُمْ قَيْحًا حَتَّى يُرِيَهُ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَمْتَلِئَ شِعْرًا» [۸۰]و در روایتی دیگر از ابی سعید خدریسنقل شده که ما با رسول خدا جمی‌رفتیم، ناگاه شاعری پدیدار شد که شعر می‌خواند، آنحضرت فرمود: «خُذُوا الشَّيْطَانَ أَوْ أَمْسِكُوا الشَّيْطَانَ لأَنْ يَمْتَلِئَ جَوْفُ رَجُلٍ قَيْحًا خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَمْتَلِئَ شِعْرًا» [۸۱].

دانشمندان درین رابطه ابراز نظر کردند که این برخورد پیامبر جبا شاعر مذکور به خاطر دین بوده است که ایشان حالت وی را می‌دانستند، شاید از حال وی شناخته بودند که وی شاعری را برایش وسیلۀ کسب معاش قرار داده، هرگاه برایش مال و ثروتی داده شود، در مدح بخشنده مبالغه می‌کند، و اگر داده نشود در هجو و مذمت می‌کوشد و مردم را در اموال و آبروی‌شان مورد تجاوز و اذیت قرار می‌دهد، در چنین حالتی هیچ اختلافی بین دانشمندان وجود ندارد که آنچه در کسی بدین طریق توسط شعر و شاعری به دست آورد حرام است، و اگر از آن امتناع نورزد به هر طریقی که دفع آن ممکن باشد باید دفع شود [۸۲].

بهترین نظر و تأویلی که بر احادیث مذکور ارائه شده، اینست که بر شخص مورد نظر، شعر چنان غلبه نموده بود که کاملاً سینه و وجودش را فرا گرفته بوده است، بدون این که چیزی از علم و ذکر خداوند در دل و ضمیرش وجود داشته باشد، وی از آنگونه کسانی بوده است که در باطل فرورونده و به روش‌های غیر محمود روان‌اند، و کسی که چنین باشد، بدون شک مصداق همچو احادیثی خواهد بود، این تأویل و نظر مفهومی است که امام بخاری/در صحیح خویش با ارائه ترجمۀ بابی درین مورد بدان اشاره نموده است، زیرا وی در آنجا گفته است: «بَابْ مَا يُكْرَهُ أَنْ يَكُونَ الْغَالِبَ عَلَى الإِنْسَانِ الشِّعْرُ حَتَّى يَصُدَّهُ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَالْعِلْمِ وَالْقُرْآنِ» [۸۳]و بعد از ارائه این عنوان حدیثی را که قبلاً ذکر نمودیم روایت نموده است.

بنابرآنچه گفتیم شعر وقتی مذموم است که انسان همیشه بدان اشتغال داشته باشد، و شعر وی را از ذکر خدا، علم، خواندن قرآن و سایر عبادات باز دارد، و یا این که محتوای شعر موضوعات بد و نامطلوب، هجو و اذیت مسلمانان باشد.

امام طحاوی/می‌گوید که: گروهی از دانشمندان با استدلال به احادیثی از باب دو حدیث مذکور شعر و سرایش آن را مکروه پنداشته‌اند، از جمله این دانشمندان، مسروق، ابراهیم نخعی، سالم بن عبدالله، حسن بصری، عمر بن شعیب را می‌توان نام برد، همچنان این نظریه از صحابه‌یی از قبیل عمر بن الخطاب، عبدالله بن عمر، سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن مسعود نیز روایت شده است، و اما گروه دیگری از جمله امام شعبی، عامر بن سعد، ابن سیرین، سعید بن مسیب، قاسم، ثوری، اوزاعی، امام ابی حنیفه، امام شافعی، امام مالک، امام ابویوسف، امام محمد، ابن اسحاق و... با کراهیت شعر، مخالفت ورزیدند و ابراز نظر نمودند که شعر و شاعری تا آنگاه که مشتمل هجو کسی نباشد و به آبروی کسی دست نزده باشد و نیز سخن فحش و نامطلوبی را دربر نداشته باشد باکی ندارد، این قول و نظریه از ابی بکر صدیق، علی بن ابی طالب، ابن عباس، براء، انس بن مالک، عمرو بن العاص، عبدالله ابن زبیر، معاویه و عایشهشروایت شده است [۸۴].

دیگر از مواردی که شعر از دیدگاه اسلام مورد نکوهش قرار می‌گیرد، شعری است که در آن عفت کلام در نظر گرفته نشده باشد، ذکر و اوصاف زنان و امور مخالف با اخلاق و معنویات را شامل بوده مغایر با اساسات و اصول اسلامی باشد، نمونه‌یی اینگونه اشعار خسیف و نادرست و مغایر با اخلاق را در اشعار شاعران دورۀ جاهلی قبل از اسلام و بعضی هم در دوره‌های بعدی می‌توان مشاهده کرد.

امرؤ القیس که از بزرگ‌ترین شاعران عرب بوده است در قصیدۀ مشهورش که از جملۀ معلقات سبع و معروف‌ترین آن‌هاست، عاشقبازی خود را چنین توصیف می‌کند:

تقول وقد مالَ الغبيط بنا معا
عقرت بعيري يا امرؤ القيس فأنزل
فقلتُ لها سيري وأرخي زمامه
ولا تبعديني من جناك المعلل
فمثلكِ حبلي قد طرقتُ ومرضع
فألهيتها عن ذي تمائم محول

إذا ما بكي من خلفها انصرفت له
بشق وتحتي شقها لم تحول [۸۵]

و یا در وصف و زیبایی معشوقه‌اش در همین قصیده می‌گوید:

هصرتُ بِفودي رأسها فتمايلت
عليَّ هضيمَ الكَشحِ رِيّاالمُخَلخَلِ
مُهَفْهَفَةٌ بَيْضاءُ غيرُ مُفاضَة
ترائبها مصقولةٌ كالسجنجل
كِبِكْرِ المُقاناة ِ البَياضِ بصُفْرَة
غذاها نميرُ الماء غير المحللِِ [۸۶]

فرزدق از شاعران عرب در دورۀ خلافت سلیمان بن عبدالملک شعری را سروده بود که از ابیاتش یکی این بیت مغایر با اخلاق و معنویت بود:

فبتن بجانبي مصرعات
وبت أفض أغلاق الختام [۸۷]

چون سلیمان بن عبدالملک این بیت را شنید، فرزدق را خواست به محاکمه بکشاند و برایش گفت که: بر تو حد شرعی واجب شده است، زیرا وی درین بیت خود به زناکاری اقرار و اعتراف نموده بود، فرزدق به جواب خلیفه گفت که: ای امیر مؤمنان! خداوند حد را از من با فرمودۀ: ﴿ وَأَنَّهُمۡ يَقُولُونَ مَا لَا يَفۡعَلُونَ ٢٢٦[الشعراء: ۲۲۶] [۸۸]. دفع نموده است.

ب: نوع دوم برخورد قرآنکریم و احادیث نبوی با اشعاری است که مورد تأیید قرار دارد و آن عبارت از شعرهاییست که موعظه و پند و اندرز را شامل باشد، و برای دفاع از معنویات و مقدسات دینی و ارزش‌های انسانی و یا در برابر هجو کفار و مشرکین به طریق مقابله سروده شده باشد، و گوینده‌اش را از ذکر خداوند و اعمال صالحه باز نداشته باشد.

خداوند بزرگ بعد از مذمت شاعران جاهلی و پیروان‌شان اینگونه شاعران را مستثنی می‌نماید، چنانچه فرموده است: ﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَذَكَرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا وَٱنتَصَرُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا ظُلِمُواْۗ[الشعراء: ۲۲۷] [۸۹].

شاعرانی که از حکم مذمت مستثنی شده‌اند، شاعران مسلمان، مثل حسان بن ثابت، عبدالله بن رواحه کعب بن ماک می‌باشند، اینان از سرودن شعرهای مثل شعرهای کفار پرهیز می‌کردند، و در مقابل کفار از پیامبر جبه دفاع می‌پرداختند، و مقابلتاً کفار را هجو می‌نمودند.

وقتی آیات سورۀ شعراء که دربارۀ شاعران است، نازل شد، این سه شاعر مسلمان مذکور به خدمت پیامبر جآمدند در حالی که گریه می‌کردند گفتند: خداوند بزرگ در مذمت شاعران آیاتی را نازل فرموده است، گویا این که چون خود شاعر بودند، احساس دلتنگی نموده بودند، پیامبر جبه جواب‌شان فرمودند که: شما دنبالۀ آیه را بخوانید که در آن شاعران مؤمن و صالح از مذمت مستثنی و بیرون‌اند، بعداً فرمودند که: «شخص با ایمان به وسیلۀ شمشیر و زبانش جهاد می‌کند، قسم به خداوندی که نفس من در دست اوست آنچه از سخن شما به سوی‌شان پرتاب می‌کنید، مثل تیرزدن مؤثر است» [۹۰].

از مواردی که سرایش شعر جواز دارد، آن شعریست که برای بیان و توصیف عظمت اسلام و بزرگان دینی سروده شده باشد، چنانچه وقتی پیامبرجدر عمرۀ قضا به مکه داخل می‌شدند، عبدالله بن رواحه پیشروی‌شان این شعر را می‌خواند:

خلو بني الكفار عن سبيله
اليوم نضربكم على تنزيله
ضرباً يزيل الهام عن مقيله
ويذهل الخليل عن خليله [۹۱]

دین هنگام عمرسبرای ابن رواحه گفت: آیا در پیش روی رسول خدا جو در حرم خدا شعر می‌خوانی؟! پیامبر ج، عمر فاروق را از منع ‌کردنش نهی فرمودند و گفتند: «خَلِّ عَنْهُمْ يَا عُمَرُ فَلَهِىَ أَسْرَعُ فِيهِمْ مِنْ نَضْحِ النَّبْلِ» [۹۲].

این بود نمونه‌یی از شعرهایی که برای توصیف آنحضرت جسروده شده و مورد تأکید قرار گرفت و این بهترین دلیل برای مدعای متذکرۀ ما می‌تواند باشد.

دیگر از مواردی که شعر مورد تأیید است آنست که شعر دارای حکمت و اندرز و پند و مؤعظه باشد، و یا این که برای ایضاح و تشریح مسایل علمی باشد، و آمادگی و رشد فکری برای تدریس علوم مورد نظر سراینده‌اش بوده باشد که در نتیجه چنین شعری، رشد فرهنگ و ثقافت دینی را با خود خواهد داشت، به همین منظور بوده که آنحضرت جدربارۀ شعر لبید می‌فرمایند: «أَصْدَقُ كَلِمَةٍ قَالَهَا الشَّاعِرُ كَلِمَةُ لَبِيدٍ: أَلاَ كُلُّ شَىْءٍ مَا خَلاَ اللَّهَ بَاطِلٌ» [۹۳]. واضح است که چون مصراع مذکور متضمن توحید است مورد ستایش و تمجید قرار گرفته است، چنانچه به منظور آمادگی و رشد فکری برای تدریس علوم و انتشار ثقافت اسلامی است که دانشمندان دینی کاربرد استعارات و تشبیهات و سایر صنایع ادبی را در شعر مجاز شمرده‌اند، اگرچه این استفاده و کاربرد در حد افراط و از اندازۀ معتاد بگذرد [۹۴].

علاوه بر این دانشمندان اسلامی، علوم و معارف زیادی را در شعر ارائه و بیان داشتند، حتی مسائل و موضوعاتی از اصول دین را که حاوی استدلالات منطقی و مشروع می‌باشد، در شعرهای خود گنجانیده‌اند که برای جامعه‌های بشری سودمند است، کاربرد تخیلات که عنصر اصلی و مهم شعر است، در کلام و سخن به اندازۀ ارزش دارد و مؤثر است که دانشمندان منطق ضمن بر شمارش و معرفی انواع قیاس‌ها و استدلالات منطقی نوعی از انواع قیاس را به نام «قیاس شعری» ارائه داشته‌اند و تعریفی را بران مترتب نمودند که «قیاس شعری قیاسی است که از تخیلات صادق یا کاذب، محال یا ممکن ترکیب شده باشد که در نفس از طریق قبض و بسط تأثیر نماید» [۹۵]، این تعریف طوری که واضح است تخیل در سخن را ثابت می‌نماید، و طوری که مشهود است شعر شاعران بهترین جولانگاه و میدان کاربرد و استفادۀ تخیلات در کلام می‌باشد.

دیگر از موارد جواز سرایش و خواندن شعر، جایی است که شعر برای دفاع از اسلام و مقدسات دینی و شخصیت‌های محترم سروده باشد، اینگونه شعر از جانب پیامبر جمورد تأیید و ستایش قرار گرفته است، این که شخص برای دفاع از شخصیت خود در برابر کسانی که وی را هجو نموده‌اند شعری را بسراید نیز در تحت همین مقوله داخل است و حکمش همین می‌باشد، چناچه قبلاً یادآوری گردید که حسان بن ثابت از پیامبر جدر برابر مشرکین به مدافعه می‌پرداخت، و مورد تأیید ایشان قرار می‌گرفت، چنانچه برایش فرمودند که: «جبرئیل همیشه تا آندم که از خدا و رسولش دفاع و جانبداری کنی تو را تأیید می‌کند» [۹۶].

لازم است دانسته شود که در شعر دفاعی هم باید عفت کلام حفظ شود و بهتر است کاملاً جنبۀ تعرضی نداشته، بلکه جنبه‌ی دفاعی داشته باشد، چنانچه این مطلب از قسمت اخیر آیه دانسته می‌شود، آنجا که خداوند بزرگ فرموده: ﴿وَٱنتَصَرُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا ظُلِمُواْۗ[الشعراء: ۲۲۷] [۹۷]. و نیز باید در کلام شاعر مسلمان پدر و مادر طرف مقابل هجو نگردد و مورد تعرض واقع نشوند، آنحضرت درین باره برای شاعرانی که به دفاع می‌پرداختند فرمودند: «انتصروا ولا تقولوا إلا حقاً ولا تذكروا الأباء والأمهات» [۹۸].

بر مبنای سخنان گذشتۀ ما درین مبحث، باید بگوییم که مشروعیت و عدم مشروعیت شعر و خوبی و زشتی آن را مورد و محتوایش توجیه می‌نماید و خود شعر و هنر شاعری به ذات خود خوب یا بد، نیست، هرگاه شعر دارای محتویات اخلاقی، پند، اندرز و دعوت به سوی خوبی‌ها باشد و برای دفاع از اسلام و شخصیت‌های قابل ستایش سروده شده باشد، و در بهبود جامعۀ بشری اثرمند باشد، مورد تأیید است، و اگر بالعکس برای سوق‌دادن جامعه‌ها به سوی فساد و تباهی و سوء اخلاق سروده شده باشد و در سقوط جامعه‌ها به سوی فساد و منجلاب تباهی کمک نماید، مورد تأیید نبوده مبارزه در برابر آن لازم است.

از ابن سیرین روایت است که وی شعری را می‌خواند، برایش گفتند که: آیا کسی همچو تو را سزاوار است که شعر بخواند؟ وی گفت: «آیا شعر از سخنان دیگر جز در قافیه فرقی دارد؟» [۹۹].

امام شافعی نیز این نظریه را تأیید نموده در مورد می‌فرماید: «شعر نوعی از سخن است، شعر نیکو مثل سخن نیکو و شعر بد مثلا کلام بد استک [۱۰۰]این نظریه را حدیثی از آنحضرت جصراحتاً تأیید می‌نماید، آنجا که فرموده‌اند: «الشِّعْرُ بِمَنْزِلَةِ الْكَلاَمِ حَسَنُهُ كَحَسَنِ الْكَلاَمِ وَقَبِيحُهُ كَقَبِيحِ الْكَلاَمِ» [۱۰۱].

در «رد المحتار» که از کتاب‌های فقه و فتاوای مذهب امام ابوحنیفه است، با استفاده به حدیثی نظریه‌یی را که متذکر شدیم، عیناً ذکر نموده مورد تأیید قرار می‌دهد، علاوتاً حکم ارائه می‌کند که شنیدن سروده‌های عربی که بدون خوش‌آوازی‌های (شهوت‌انگیز) و (نابجا) خوانده شود جواز دارد، و شنیدن آن به جهت یادگیری اصول و اسلوب کلام باکی ندارد [۱۰۲].

سخن آخر و حکم کلی و قطعی در رابطه به شعر و سرایش آن اینست که هرگاه شعر، هجو مسلمانی را متضمن باشد، سرودن و شنیدن آن حرام است، و آنچه از شعرها در باب موعظه و پند و حکمت و ذکر نعمت‌های خداوند باشد ستوده و نیکوست، اما سرایش شعرهای تاریخی و ذکر زمانه‌های قبلی و امت‌های متقدم مباح می‌باشد، و شعرهای که در باب قد و رخسار و موی و زلف و خط و خال سروده شوند مکروه‌اند، مگر این که برای استشهاد بر علوم و کاربرد صناعات ادبی سروده شده باشند [۱۰۳].

آنچه به صراحت دانسته می‌شود اینست که سرایش شعر در اوصاف و بیان محاسن زن مشخص بیگانه جواز ندارد، و گناه عظیمی است، زیرا سرایش اینچنین تجاوز به آبروی او و اقوام و وابستگان او خواهد بود. و اما اگر کسی در اوصاف و خوبی‌های زن منکوحۀ خود شعر می‌سراید مجال این وجود دارد که آن را مباح بدانیم، چنانکه عبیدالله بن عبدالله بن عتبه بن مسعود که یکی از فقیهان مدینه و بزرگان دوره‌اش بود، شاعری بزرگ بوده دربارۀ زنش که «عثمه» نام داشت اشعار زیادی را سروده بود، این بیت‌ها برخی از شعرهای اوست:

تغلغل حب عثمه في فؤادي
فبادية مع الخافي يسير
تغلغل حيث لم يبلغ شراب
ولا حزن ولم يبلغ سرور
أكاد إذا ذكرت العهد منها
أطير لو أن إنساناً يطير [۱۰۴]

[۷۷]تفسیر خازن، ج ۵، ص ۱۰۸. [۷۸]«آیا از جانب من بر محمد پیامبر خبر نمی‌رسد که تو حق استی و پادشاه (خداوند) ستوده شده است، و لکن هرگاه که بدر و اهل بدر (کشته‌های مشرکین در غزوۀ بدر) را به یاد می‌آورم، استخوان‌ها و پوست‌های وجودم به ناله می‌آید» تفسیر قرطبی ج ۱۳، ص ۱۵۲. [۷۹]تفسیر خازن، ج ۵، ص ۱۰۸. [۸۰]«اگر دهن یکی از شما پر از زردآب شود تا آن را بخورد، برایش بهتر است از این که دهن وی پر از شعر شود» بخاری، ج ۲، ص ۹۰۹. [۸۱]«شیطان را بگیرید، یا شیطان را نگهدارید، اگر دهن مردی پر از زردآب باشد، از این که پر از شعر باشد او را بهتر است» صحیح مسلم، ج ۲، ص ۲۴. [۸۲]تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۱۵۰. [۸۳]«باب کراهیت غلبه‌کردن شعر بر انسان به اندازه‌یی که وی را از ذکر خداوند و آموختن علم و خواندن قرآن بازدارد» صحیح البخاری، ج ۲، ص ۹۰۹. [۸۴]همانجا (به نقل از عینی شرح بخاری، در حاشیۀ بخاری). [۸۵]«در حالی که هودج با هردوی ما (من و معشوقه از سنگینی) میل می‌نمود (معشوقه) می‌گفت: ای امرؤالقیس فرود آی که کمر شترم را خم نمودی، من برایش گفتم که برو، رو زمام شتر را رها بگذار و مرا از میوۀ مکرر (درخت وجودت) دور مساز، (و گفتم) که بسیار زن‌های باردار و شیردهندۀ طفل را که مانند تو بودند به شب آمدم و آن را از صاحبان تعویذ که در سن یکساله بوده مصروف به خود ساختم وقتی طفلش از پشت سرش گریه می‌کرد، نصف خود را برای او می‌گردانید و نصف دیگر خود را که در زیر پایم بود از من نمی‌گردانید) شرح معلقات السبع، ابی عبدالله حسینی بن احمد بن حسین زوزنی، (مصر: مکتبة القاهره، ۱۳۸۷ هـ ق) ص ۱۲. [۸۶]«دو جانب سرش را به خود جذب نمودم، کمر باریکش را به سوی من میل داد در حالی که ساق‌های تر و تازه بود، کمر باریک و سفید بود و شکم بزرگ نداشت، سینه‌های وی مانند آینه صیقل داده شده و روشن بود، مانند بکرمقانات ( ) بود که سفیدی آن به زردی مخلوط شده باشد (یعنی سفیدی و زردی درخشنده‌گی را به نمایش گذاشته) طوری بود که گویا با غذای آن غیر (که آب خوشگواریست) بوده است، آبی که کسی از مردم بدان دسترسی نداشته‌اند تا ناپاک گردد» شرح معلقات السبح، ص ۲۰. [۸۷]«آن زن‌ها بهر دو جانب من در حالی که غلیطیده بودند شب گذراندند و من در حالی که بکارت‌شان را دور می‌کردم شب گذراندم» قرطبی، ج ۱۳، ص ۱۴۸. [۸۸]ترجمه: «و این که شاعران چیزهای را می‌گویند که انجام نمی‌دهند». [۸۹]ترجمه: «مگر آن شاعرانی (بد نیستند) که ایمان آوردند و عمل‌های نیکو انجام دادند، و بعد از این که ظلم کرده شدند به دفاع پرداختند». [۹۰]«إن المؤمن ليجاهد بسيفه ولسانه والذي نفسي بيده لكان ما ترمونهم به نضح النبل»تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۱۵۳. [۹۱]تفسیر خازن و مغوی، ج ۵، ص ۱۱۸. [۹۲]«ای عمر! ایشان را رها بگذار، هرآینه این سخنان از زدن تیر بر کفار مؤثرتر است» همانجا. [۹۳]«درست‌ترین سخن شاعران سخن لبید است که گفته است: بدان که هرچیزی جز خداوند فناشدنی است» تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۱۵۳. [۹۴]تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۱۴۷. [۹۵]مرقات، مولانا محمد عمادالدین بشرکوتی، (پاکستان، پشاور: مکتبۀ حقانیه)، ص ۵۱. [۹۶]«إِنَّ رُوحَ الْقُدُسِ لا يَزَالُ يُؤَيِّدُكَ مَا نَافَحْتَ عَنِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ»تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۱۵۳. [۹۷]«بعد از این که ستم کرده شدند به دفاع پرداختند». [۹۸]«به دفاع بپردازید و جز سخن حق چیزی مگویید، و پدرها و مادرهای‌شان را ذکر ننمائید» تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۱۵۳. [۹۹]همان اثر، ص ۱۴۸. [۱۰۰]تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۱۵۰. [۱۰۱]«شعر به منزلۀ سخن است، شعر خوب مثل سخن خوب است و شعر بد مثل سخن بد است» همانجا. [۱۰۲]رد المحتار، ج ۱، ص ۳۲ و ۴۴۳. [۱۰۳]همانجا. [۱۰۴]«محبت عثمه در دلم لبریز شده است، ظهور و خلفای آن آسان و سهل است، چنان لبریز و (مؤثر شده) است که هیچ غمی و هیچ شادیی بدان قدر تأثیر نمی‌رسد هرگاه عهد (وصال) او را به یاد می‌آورم [اگر انسانی می‌توانست بپرد] من نزدیک بودم بپرم» تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۱۴۸.