ب) احادیث تحلیل از سائر أئمه
۶- در تهذیب طوسی (ج۴،ص۱۳۸) و در الاستبصار (ج۲، ص۵۹) و در حدائق الناضره (ج۱۲، ص۴۲۹): ...... «عن أبي حمزة الثمالي عن أبي جعفر÷قال: سمعته يقول: من أحللنا له شيئاً أصابه من أعمال الظالـمين فهو له حلال وما حرمناه من ذلك فهو حرام» شنیدم از حضرت باقر که میفرماید: هرکس چیزی از اعمال ستمکاران (سلاطین جور) به او برسد که ما آن را به او حلال کرده باشیم آن چیز بر او حلال و هر آنچه از اینگونه اموال حرام کرده باشیم آن حرام خواهد بود!.
۶- در تهذیب طوسی (ج۴، ص۱۲۱) و در الاستبصار (ج۲،ص۵۴) و در اصول کافی: «... عن حكيم مؤذن بني عبس عن أبي عبدالله÷قال: قلت له: واعلموا أنمـا غنمتم من شئٍ فأن لله خُمسه وللرسول، قال: هي والله الإفادة يوماً بيومٍ إلا أن أبي÷جعل شيعتنا من ذلك في حل ليزكوا» مؤذن بنیعبس گفت: به حضرت صادق عرض÷کردم: مراد از واعلموا انما غنمتم...چیست؟ حضرت فرمود: آن به خدا قسم فایدهی روز به روز است جُز اینکه پدر من شیعیان ما را از این جهت در حلیّت قرار داد تا پاک و پاکیزه باشند.
۷- أیضاً در تهذیب (ج۴، ص۱۳۶) و در الاستبصار (ج۲، ص۵۷) و در اصول کافی: «... محمد بن مسلم عن أحدهما÷قال: إن أشد ما فيه الناس يوم القیامة أن يقوم صاحب الـخُمس فيقول يا رب خمسي وقد طيبنا ذلك لشيعتنا لتطيب ولادتهم وليزكوا أولادهم» محمد بن مسلم از حضرت باقر یا حضرت صادق ÷روایت کرده است که یکی از آن دو بزرگوار فرمود: سخت ترین حال برای مردم در روز قیامت آن وقتی است که صاحب خُمس برخیزد و بگوید: پروردگارا: خُمس من، خُمس من، در حالیکه ما حقیقتاً آن را بر شیعیان خود حلال کردیم تا حلالزاده باشند و فرزندانشان پاک و پاکیزه باشند.
۸- در تهذیب شیخ طوسی (ج۴، ص ۱۴۵)..... از حارث بن المغیرة النصریِّ روایت است که: «دخلت على أبيجعفر فجلست عنده «تا آنجا که» إنا سمعنا في آخر دعائه وهو يقول: اللّهم إنا قد أحللنا ذلك لشيعتنا...» یعنی، ما همهی حقوق خودمان را از خُمس و انفال و صفو مال به شیعیان خود حلال کردیم. (از این حدیث فقط آنچه محلِّ حاجت بود نقل شده)
۹- در وسائل الشیعة (ج۲، ص۶۸) چاپ امیر بهادر از کافی «... عن عاصم بن حميد عن أبي حمزة عن أبي جعفر÷قال: إن الله جعل لنا أهل البيت سهاما ثلاثة من جميع الفئ فقال:﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ﴾[الأنفال: ۴۱]. فنحن أصحاب الخمس والفئ وقد حرّمنا على جميع الناس ماخلا شيعتنا» حضرت محمد باقر÷فرمود: خدا برای ما اهل بیت سهمهای سهگانه از جمیع فئ مقرر فرمود و در قرآن میفرماید: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ...﴾[الأنفال: ۴۱]. پس ما صاحبان خمس و فئ هستیم و آن را بر جمیع مردمان حرام کردیم جُز شیعیان خودمان.
۱۰- در جلد بیستم بحار الأنوار (ص۵۵) چاپ کمپانی از تفسیر فرات بن ابراهیم «... عن علي بن عبدالله عن الثمالي عن أبي جعفر÷قال: قال الله تبارك وتعالى: ﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾[الحشر: ۷]. فمـا كان للرسول فهو لنا وشيعتنا حللناه لهم وطيّبناه لهم يا أباحمزة والله لا يضرب على شئ من الأشياء في شرق الأرض ولا غربها إلا كان حراماً سُحتا على من نال منه شيئاً ما خلانا وشيعتنا فإنا طيبناه لكم وجعلناه لكم» حضرت محمد باقر÷فرمود: خدای تعالی میفرماید: ﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾[الحشر: ۷]. پس آنچه مال رسول خداست آن مال ماست و ما آن را به شیعیان خود حلال و پاکیزه کردیم ای ابوحمزه! به خدا سوگند به هیچ چیزی در مشرق و مغرب زمین دست نمیزنند مگر اینکه حرام است به هر کسی که بدان دست یابد جز ما و شیعیان ما؛ زیرا ما آن را برای شما پاک و پاکیزه گردانیدیم و آن را برای شما قرار دادیم که مال شماست.
۱۱- در تهذیب طوسی (ج۴، ص۱۳۷) «... عن الحكم بن علباء الأسدي قال: وُلّيتُ البحرين فأصبت بها مالاً كثيراً فأنفقت واشتريت ضياعاً كثيرة واشتريت رقيقاً وأمهات أولاد ووُلد لي ثم خرجتُ إلی مكة فحملت عيالي وأمهات أولادي ونسائي وحملت خُمس ذلك الـمـال فدخلت علی أبي جعفر÷فقلت له إني وُليت البحرين فأصبت بها مالاً كثيراً واشتريت متاعاً واشتريت رقيقاً واشتريت أمهات أولاد ووُلد لي و أنفقت وهذا خمس ذلك المال وهؤلاء أمهات أولادي ونسائي قد أتيتك به فقال: أما إنه كله لنا وقد قبلت ما جئت به وقد حللتك من أمهات أولادك ونسائك وما أنفقت وضمنت لك وعلى أبي الجنة» حکم بن علباء اسدی گفت: من والی بحرین شدم و به مال فراوانی دست یافتم که آنها را خرج کردم و باغ و مزارع بسیاری خریداری کردم و غلامان و کنیزانی خریدم که از کنیزان صاحب فرزند شدم آنگاه به سوی مکه بیرون آمدم و عیال و مادران فرزندانم از کنیزان و سایر زنانم را با خود بر داشته و یک پنجم آن مال را نیز حمل کرده بر حضرت أبیجعفر÷وارد شدم و عرض کردم: من والی بحرین شدم و بدین وسیله به مال فراوانی دست یافتم و کالایی خریدم و کنیزان و غلامانی نیز خریداری کرده و از کنیزان صاحب فرزندانی شدم واز آن مال انفاق کردم و اینک یک پنجم آن مال و اینان کنیزان و مادران فرزندان من و سایر زنان من که خدمت تو آوردهام، حضرت فرمود: أما بدرستی که تمام این اموال مال ماست و آنچه تو آوردی قبول کردم و تو را از جهت مادران فرزندانت و زنانت و آنچه مصرف کردی حلال کردم و برای تو بهشت را برخود و پدرم ضامن شدم».
۱۲- در تهذیب طوسی (ج۴، ص۱۳۶) و در الاستبصار (ج۲، ص۵۷) «... عن أبان الكلبي عن ضُريس الكناني قال: قال أبو عبدالله÷أتدري من أين دخل على الناس الزنا؟ فقلت: لا أدري فقال: مِن قِبل خُمسنا أهل البيت إلا لشيعتنا الأطيبين فإنه محلل لـهم ولـميلادهم» ضُریس کنانی گفت: حضرت صادق÷فرمود: آیا میدانی زنا از چه راهی بر مردم وارد شده؟ من گفتم: نمیدانم، حضرت فرمود: از جهت خمس ما اهل بیت جُز به شیعیان ما که پاکیزگاناند که خمس بر ایشان حلال و برای زاد و ولد ایشان نیز حلال شده است. این حدیث در کافی از طریق علی بن ابراهیم از پدرش از ضریس روایت شده است.
۱۳- شیخ صدوق در مَن لا يحضره الفقيه (ص۱۵۹، چاپ سالک) از یونس بن یعقوب روایت کرده که «قال: كنت عند أبي عبدالله÷فدخل عليه رجل من القمـاطين فقال: جعلت فداك تقع في أيدينا الأرباح والأموال وتجارات نعرف أن حقك فيها ثابت وإنا عن ذلك مقصرون فقال: أبو عبدالله÷ما أنصفناكم إن كلفناكم ذلك اليوم» مردی از قماطان (طناب و رسن فروشان) به حضرت صادق÷عرض کرد: فدایت شوم در دست ما از سود کسبها و اموال و تجارت هست که میدانیم حق تو در آن ثابت است و ما در این باره مقصریم، حضرت فرمود: اگر ما در چنین روزی شماها را به ادای آن حق تکلیف کنیم با شما به انصاف رفتار نکردهایم.
۱۴- در تهذیب طوسی (ج۴، ص۱۳۸) و در الاستبصار (ج۴، ص۵۹) و در مَن لا یحضره الفقیه (ص۱۵۹): «...عن داود بن كثيرا الرقي قال: سمعته (أبا عبدالله÷) يقول: الناس كلهم يعيشون في فضل مظلمتنا إلا أنّا أحللنا شيعتنا من ذلك» داود بن کثیر گفت: از حضرت صادق÷شنیدم که میفرفرمود: مردم در فزونی مظلمهی ما زندگی میکنند جُز اینکه ما آن مظلمه را بر شیعیان خود حلال کردیم.
۱۵- أیضاً در تهذیب (ج۴، ص۱۴۳): «... عن أبي عمـارة عن الحارث بن المغيرة النصري عن أبي عبدالله÷قال: قلت له إن لنا أموالاً من غلات وتجارات ونحو ذلك وقد علمت أن لك فيها حقا قال: فلم أحللنا إذا لشيعتنا إلا لتطيب ولادتهم وكل من والي آبائي فهم في رحل مما في أيديهم من حقنا فليبلغ الشاهد الغائب» حارث بن مغیره گفت به حضرت صادق÷عرض کردم که ما را اموالی است از غلهها و تجارتها و مانند اینها و میدانم که در آن برای تو حقی است، حضرت فرمود: پس برای چه ما آن را برای شیعیان خود حلال کردهایم جُز برای اینکه حلال زاده باشند؟! و تمام کسانیکه پدران مرا دوست دارند برای آنان نیز هرچه از حقوق ما که در دست آنها باشد در حلیتاند، پس باید حاضر این مطلب را به غائب برساند. (این حدیث معروف به صحیحهی نصری است).
۱۶- عیّاشی در تفسیر خود از فیض بن أبیشیبه از مردی روایت کرده است که حضرت صادق÷فرمود: «إن أشد ما فيه الناس يوم القيامة إذا قام صاحب الخمس فقال: يا رب خمسي وإن شيعتنا من ذلك في حلٍ» مضمون این حدیث ضمن ترجمهی حدیث هشتم گذشت.
۱۷- در تهذیب (ج۴، ص۱۴۳) و در اصول کافی کتاب الحجه: «... عن معاذ بن كثير بياع الأكسية عن أبي عبدالله÷قال: موسّع على شيعتنا أن ينفقوا مما في أيديهم بالـمعروف فإذا قام قائمنا÷حرّم على كل ذي كنز كنزه حتى يأتوه به يستعين به» حضرت صادق÷فرمود: شیعیان ما در گشایشاند که هرچه در دست ایشان است به طور عادی و معمول و عاقلانه خرج کنند اما همینکه قائم ما قیام نمود بر هر صاحب گنجی گنج او حرام میشود تا اینکه آن را به خدمت آن حضرت آورد تا بدان استعانت جوید. پس تا زمان ظهور امام قائم، بر شیعه مسؤولیتی از این جهت نیست!.
۱۸- أیضاً در تهذیب طوسی (ج۴، ص۱۴۴) به اسناد او از عُمر بن یزید که گفت: «رأيت أباسيّار مسمع بن عبدالـملك بالـمدينة وقد كان حمل إلى أبيعبدالله÷مالاً في تلك النسة فردّه عليه فقلت له: لـم ردّ عليك أبوعبدالله÷الـمـال الذي حملته إليه؟ فقال: إني قلت له حين حملت إليه المال: إني كنت وليت الغوص فأصبت أربعمائة ألف درهم وقد جئت بخمسها ثمـانين ألف درهم وكرهت أن أحبسها عنك أو أعرض لها وهي حقك الذي جعله الله تعالی لك في أموالنا فقال: ومالنا من الارض وما أخرج الله منها إلا الخمس؟! يا أباسيار الأرض كلها لنا فما أخرج الله منها من شئٍ فهو لنا. قال قلت له: أنا أحمل إليك الـمال كله، فقال لي: يا أباسيار قد طيبناه لك وحللناك منه فضم إليك مالك وكل ماكان في أيدي شيعتنا من الأرض فهم محللون ويحل لهم ذلك إلى أن يقوم قائمنا فيجبيهم طسق ماكان في أيدي سواهم فان كسبهم من الارض حرام عليهم حتى يقوم قائمنا فيأخذ الأرض من أيديهم ويخرجهم عنها صفرة» عمر بن یزید میگوید: أبوسیار مسمع بن عبدالملک را در مدینه دیدم در حالیکه مالی را به حضور حضرت صادق÷در آن سال حمل کرده بود و حضرت آن را به خود او برگردانیده بود! به او گفتم چرا حضرت صادق÷مالی را که تو به جانب آن حضرت حمل کرده بودی به خودت برگردانید؟ ابوسیار گفت: من هنگامیکه آن مال را به جانب آن حضرت حمل نمودم عرض کردم: من متصدی غوص در دریا شدم و به چهارصد هزار درهم دست یافتم و اکنون خمس آن را که هشتاد هزار درهم است به حضرت تو آوردهام و دوست نداشتم آن را از تو حبس نمایم در حالیکه آن حقّی است که خدای تعالی آن را در أموال ما برای تو قرار داده است.
حضرت فرمود: ای ابوسیار! آیا از آنچه خدا از زمین بیرون آورده است جُز یک پنجم برای ما نیست؟ ای ابوسیار تمام زمین و آنچه از آن خارج میشود هرچه بوده باشد آن مال ماست! عرض کردم پس من همهی آن مال را به خدمت تو بیاورم، حضرت فرمود: ای اباسیار ما آن مال را بر تو حلال کردیم، پس آن را ضمیمهی مال خود گردان و هر آنچه در دست شیعیان ماست از زمین ایشان حلال شدهگاناند و آن برای ایشان حلال است تا زمانیکه قائم ما قیام نماید آنگاه خراج آنچه در دست ایشان است خواهد گرفت، امّا کسان دیگر غیر شیعه پس همانا کسب ایشان از زمین که در دست ایشان است بر ایشان حرام است تا آنگاه که قائم ما قیام کند و زمین را از دست ایشان بگیرد و آنان را با خواری از زمین بیرون کند!.
در اصول الکافی، باب «أن الأرض کلها للإمام÷» این حدیث به عنوان حدیث سوّم و با همین سند ولی با اندک اختلافی در متن آمده است، در آنجا میفرماید: «فيجيبهم طسق ما كان في أيديهم ويترك الأرض في أيديهم وأما ما كان في أيدي غيرهم فإن كسبهم من الأرض حرام عليهم حتى يقوم قائمنا» و علامهی مجلسی این حدیث را صحیح شمرده است.
۱۹- در اصول کافی کتاب الجنة «... عن يونس بن ظبيان ومعلي بن خنيس قال: قلت لأبيعبدالله÷ما لكم من هذه الأرض؟ فتبسم ثم قال: إن الله بعث جبرئيل وأمره أن يخرق بإبهامه ثمانية أنهار في الأرض منها سيحان وجيحان وهو نـهر بلخ والخشوع وهو نهر الشاش ومهران وهو نهر الهند ونيل مصر ودجلة والفرات فمـا سقت أو استقت فهو لنا وما كان لنا فهو لشيعتنا وليس لعدوّنا منه شئ إلا ما غصب عليه وإنّ وليَّنا لفي أوسع فيمـا بين ذه إلى ذه يعني بين السـمـاء والأرض ثم تلى هذه الأية: ﴿قُلۡ هِيَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا خَالِصَةٗ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾[الأعراف: ۳۲]. «بگو: اینها در زندگی دنیا، برای کسانی است که ایمان آوردهاند؛ (اگر چه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند؛ ولی در قیامت، خالص (برای مؤمنان) خواهد بود».
یونس بن ظبیان و معلی بن خنیس (که هردو از غُلاةاند) گفتهاند: به حضرت صادق عرض کردیم: شما از این زمین چه دارید؟ حضرت تبسم کرد آنگاه فرمود: خدا جبرئیل را بر انگیخت و او را مأمور کرد که با انگشت ابهامش هشت نهر در زمین بکند از آن جمله: نهر سیحون و نهر جیحون و آن نهر بلخ است و خشوع که آن نهر شوش است در بلخ و مهران که نهر هند است و نیل که در مصر است و دجله و فُرات، پس آنچه آبیاری کند (نهرها) و آنچه آبیاری شود (کشتها) همهی آن مال ماست و هرچه مال ما باشد مال شیعیان ماست و برای دشمنان ما از آن چیزی و بهرهای نیست مگر آنچه را که غاصبانه بر آن مسلّط شوند، همانا دوست ما در وسعت و گشایش بیشتر است در آنچه بین آسمان و زمین است، آنگاه آیهی ۳۲ سورهی اعراف را چنین خواند که ترجمهاش این است: بگو: «اینها در زندگی دنیا، برای کسانی است که ایمان آوردهاند؛ (اگر چه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند؛ ولی) در قیامت، خالص (برای مؤمنان) خواهد بود».
۲۰- ایضاً در کتاب کافی: «... عن محمد بن سنان عن يونس بن يعقوب عن عبدالعزيز بن نافع قال: طلبنا الإذن على أبيعبدالله÷وأرسلنا إليه فأرسل إلينا ادخلوا اثنين، اثنين فدخلت أنا ورجل معي فقلت للرجل أحب أن تستأذنه بالمسألة، فقال: نعم، فقال له جعلت فداك إن أبي كان ممن سباه بنوأمية وقد علمت أن بنيأمية لم يكن لـهم أن يحرموا ولا أن يحللوا ولـم يكن لـهم ما في أيديـهم قليل ولا كثير وإنما ذلك لكم فإذا ذكرت الذي كنت فيه دخلني من ذلك ما يكاد يفسد علىَّ عقلي ما أنا فيه فقال له: أنت في حِل مما كان ذلك وكل من كان في مثل حالك من ورائي فهو في حِل من ذلك ...» عبدالعزیز بن نافع گفت: از حضرت صادق÷إذن ورود خواستیم و به سوی حضرتش کسی را فرستادیم، حضرت پیغام داد که دو نفر دو نفر داخل شوید، پس من و شخصی که با من بود داخل شدیم، من به آن شخص گفتم: میخواهم به وسیلهی تو اجازهی سخن گفتن گرفته شود، آن شخص گفت: آری (قبول کرد) پس به حضرت عرض کرد: فدایت شوم، همانا پدر من از کسانی است که بنیأمیّه او را اسیر گرفتند [۴]و میدانم که بنیامیه را نمیرسد که حرام یا حلال کنند و هرچه از کم و زیاد در دست آنهاست مال ایشان نیست و همهی آنها مال شماست و چون به یادآورم آنچه را که دارم و وضعی که در آنم غمی به من دست میدهد که نزدیک است عقل مرا تباه کند! حضرت به او فرمود: تو از آنچه از این قبیل اموال در دست داری در حلیتی و هرکس که در وضع و حال تو باشد و خارج از اینجاست (دستش به من نمیرسد) نیز در این باره در حلیّت است.
۲۱- در تهذیب (ج۴، ص۱۳۷) و در الاستبصار (ج۲، ص۵۸) «... عن أبيسلمة سالـم بن مكرم وهو أبوخديجة عن أبيعبدالله÷قال: قال له رجل وأنا حاضر: حلل لي الفروج! ففزع أبوعبدالله÷فقال له رجل: ليس يسألك أن يعترض الطريق إنمـا يسألك خادماً يشتريـها أو امرأة يتزوجها أو ميراثاً يصيبه أو تجارة أو شيئاً أعطاه فقال: هذا لشيعتنا حلال الشاهد منهم والغائب والـميت منهم والحي وما يولد منهم إلی يوم القيامة فهو لهم حلال أما والله لا يحل إلا لمن أحللنا له ولا والله ما أعطينا أحداً ذمة وما عندنا لأحد عهد ولا لأحد عندنا ميثاق» أبوخدیجه سالم بن مکرم گفته است: مردی به حضرت صادق÷میگفت در حالیکه من هم حاضر بودم: فرجها را بر من حلال کن! حضرت از این سخن ترسید و برخود لرزید، مردی به حضرت صادق عرض کرد: او نمیخواهد سرجادّهها را بگیرد او فقط این را از تو میخواهد که اگر کنیزکی بخرد یا زنی را تزویج کند یا میراثی به او برسد یا خرید و فروشی انجام دهد یا چیزی به او داده شود، حلال باشد. حضرت فرمود: این گونه چیزها بر عموم شیعیان ما حلال است خواه حاضر باشد خواه غائب، زنده باشد یا مرده، هرچه از ایشان متولد میشود تا روز قیامت اینگونه چیزها بر ایشان حلال است. لیکن به خدا سوگند برای کسی حلال نیست مگر آن کسیکه ما به او حلال کردهایم، به خدا سوگند ما هیچ کسی را ذمّه بر عهده نگرفتهایم و کسی را بر ما پیمانی نیست و هیچکس را در نزد ما میثاقی نیست.
۲۲- در تهذیب (ج۴،ص۱۲۲) و در الاستبصار (ج۲، ص۵۵) «... عن عبداللهبن القاسم الحضرمي عن عبدالله بن سنان قال: قال أبو عبدالله÷: على كل امرئٍ غنم أو اكتسب الخُمس مما أصاب لفاطمة ولمن يلي أمرها من بعدها من ذريتها الحجج على الناس فذاك لهم خاصة يضعونه حيث شاءوا إذ حرُم عليهم الصدقة حتى الخياط ليخيط قميصاً بخمسة دوانيق فلنا منها دانق إلا من أحللنا من شيعتنا لتطيب لهم به الولادة» حضرت صادق÷فرمود: به هر کسی که غنیمتی دست دهد یا کسبی کند یک پنجم از آنچه به دست آورده است مال فاطمه است و مال کسی است که بعد از آن حضرت والی امر او باشد از ذریّهی او که حجّت بر مردماند. پس آن چیز خاص ایشان است که به هرجا که صلاح دانستند مصرف میکنند؛ زیرا صدقه بر ایشان حرام است. حتی رشتهی نخی که بدان پیراهنی بدوزند که پنچ دانگ ارزش داشته باشد یک دانگ آن مال ماست مگر آن کس از شیعیان ما که ما آن را بر ایشان حلال کردهایم تا ولادتشان بدان پاک شود.
۲۳- در تهذیب طوسی: «... عن الحسن بن محبوب عن عمر بن يزيد قال: سمعت رجلا من أهل الجبل سئل أباعبدالله عن رجل أخذ أرضاً مواتاً تركها أهلها...إلى أن قال أبوعبدالله÷: كان أمير المؤمنين÷يقول: من أحيا أرضا من الـمؤمنين فهي له» (این حدیث را نیز فقهاء در باب تحلیل آوردهاند).
(در این حدیث به فرمایش أمیر المؤمنین÷ هرکس از مؤمنین (شیعیان) زمینی را إحیاء کند آن زمین مال اوست)
۲۴- در مشکوة الأنوار طبرسی (ص۹۶، چاپ نجف۱۳۷۰): «عن مفضل بن عمر قال: قال أبوعبدالله÷: قد كنت فرضت عليكم الخمس في أموالكم فقد جعلت مكانه برَّ أخوانكم» حضرت صادق÷فرمود: من در اموال شما خمس را فرض کردم و اینک به جای آن نیکی به برادرانتان را مقرر میکنم.
۲۵- در الحدائق الناضرة شیخ یوسف بحرانی (ج۱۲، ص۴۴۷) از کتاب عوالی اللئالی ابن ابیجمهور احسائی آورده است: «روى عن الصادق أنه سأله بعض أصحابه فقال: يابن رسول اللهصما حال شيعتكم فيما خصكم الله إذا غاب غائبكم واستتر قائمكم؟ فقال÷: ما أنصفناهم إن اخذناهم ولا أحببناهم إن عاقبناهم بل نبيح لهم المساكن لتصح عباداتهم ونبيح لهم الـمناكح لتطيب ولادتهم ونبيح لهم المتاجر لتزكو أموالهم» یکی از اصحاب حضرت صادق÷از آن بزرگوار سؤال کرده گفت: یا ابن رسول اللهصچگونه است حال شیعیان شما در آن اموالیکه خدا خاص شما کرده است آن هنگامیکه غائب شما غائب شود و قائم شما مخفی و مستور گردد؟! حضرت فرمود: ما اگر شیعیان خود را در چنین حال مؤاخذه کنیم در خصوص آن اموال با ایشان به انصاف رفتار نکردهایم و اگر آنان را معاقب داریم در این صورت آنان را دوست نداشتهایم، نه خیر، بلکه مساکن را بر ایشان مباح میکنیم تا عباداتشان صحیح باشد و زناشوئیهایشان را بر ایشان مباح میکنیم تا ولادتشان پاک باشد و خرید و فروشهایشان را برایشان مباح میکنیم تا أموال ایشان پاک و پاکیزه باشد.
۲۶- در تهذیب طوسی (ج۴، ص۱۴۳) و در من لا یحضره الفقیه (ص۱۵۹) «......عن علي بن مهزيار قال: قرأت في كتاب لأبيجعفر÷من رجل يسأله أن يجعله في حل من مأكله ومشربه من الخمس فكتب بخطه: من أعوزه شئ من حقي فهو في حل» علی بن مهزیار گفت: در نامهای از ابیجعفر÷خواندم از جانب مردی که از آن حضرت خواسته بود که او را از خوراک و پوشاک در حلیت قرار دهد حضرت به خط خود نوشت: کسی که چیزی از حق مرا نتواند به من برساند در حلیلت است!
۲۷- در تهذیب طوسی (ج۴، ص۱۴۱) و در الاستبصار (ج۲، ص۶۵) در نامهی مفصلی که حضرت امام محمد تقی÷به علی بن مهزیار نوشته که از آن جمله، این فقرات است: «ولم أوجب ذلك عليهم في كل عام ولا أوجب عليهم إلا الزكاة التي فرضها الله عليهم وإنمـا أوجبت عليهم الخمس في سنتي هذه في الذهب والفضة التي حال عليها الحول ولم أوجب ذلك عليهم في متاع ولا آنية ولادواب ولاخدم ولا ربح ربحه في تجارة ولا ضيعة ... تخفيفاً مني عن موالي ومَنّا مِنّي عليهم ...» من این چیزهایی که امسال میگیرم در هر سال بر ایشان واجب نمیدانم جُز زکاتی که خدا بر ایشان فرض فرموده است و فقط امسال خمس را آن هم در طلا و نقرهای که سال بر آنها گذشته باشد واجب میدانم، اما آن را در متاع و ظروف و چهارپایان و خدم و سودی که از تجارت خرید و فروش میبرند و در مزرعه و باغ واجب نمیدانم، اینها تخفیفی است از جانب من بر دوستان و شیعیانم و منتی است از جانب من بر ایشان ...
۲۸- در کمال الدین شیخ صدوق و در احتجاج طبرسی و در حدائق الناضرۀ بحرانی آمده است: «... عن إسحاق بن يعقوب فيما ورد عليه من التوقيعات بخط صاحب الزمان÷أما ما سألت من أمر الـمنكرين ... إلی أن قال: وأما الـمتلبسون بأموالنا فمن استحل منها شيئاً فأكل فإنما يأكل النار وأما الخمس فقد أبيح لشيعتنا وجعلوا منه في حل إلى أن يظهر أمرنا لتطيب ولادتهم ولا تخبث». یعنی، از کسانیکه اموال شخصی ما را (شاید از اوقاف و نذورات و مواریث) پنهان دارند پس کسیکه از آن چیزی را حلال شمارد و بخورد همانا که آتش را خورده است. اما خمس پس من آن را به شیعیان خود مباح و حلال میکنم و ایشان از این جهت در حلیتاند تا زمانیکه امر ما ظاهر شود، برای اینکه ولادتشان پاک شده و پلید نشوند. (بنا براین تا زمان ظهور صاحب الزمان خمس بر تمام شیعیان مباح و حلال است).
احادیثی که در این باب موجود است بیش از آن است که در این اوراق آوریم و به همین اندازه برای جویندهی حقیقت کافی است و چنانکه قبلاً هم یاد آور شدیم احادیثی که در باب وجود خمس در ارباح مکاسب در کتب حدیث شیعه آمده است بیش از ده حدیث نیست که پنج حدیث آن به روشنی صراحت دارد که خمس ارباح مکاسب خاص امام است و تمام آن احادیث از حیث سند ضعیف یا مجهول است و در حلیت و إباحهی آن بیش از سی حدیث در کتب شیعه آمده است که اکثر آن از حیث سند معتبر بوده و یا لااقل از احادیث معارض وضع بهتری دارد و بر فرض وجود احادیث ضعیف باز از حیث کثرت چند برابر احادیث وجوب است. علاوه بر اینکه گواهی آیات قرآن و شهادت عقل و وجدان و حقایق تاریخ و مخالفت سنت پیغمبر آخر الزمان بر خلاف آن، محملی برای اعتناء به احادیث وجوب نمیگذارد.
[۴] ظاهراً مراد این شخص آن است که بنیامیه پدر او را در استخدام خود گرفته و به او امارت و ولایت دادهاند.