فصل دوم: مسؤولیت تربیت اخلاقی
منظور از تربیت اخلاقی مجموعه اصول اخلاقی و فضایل رفتاری و درونی است که واجب است که طفل از همان ابتدا آن را آموزش دیده و به آن عادت کند، ابتدای این تعلیم و تربیت هنگامی است که کودک شروع به اندیشه و تعقل میکند سپس تا مرحله تمیز و تکلیف ادامه یافته و دامنۀ آن تا سن جوانی و دوران بعد از آن یعنی ورود به دریای پر تلاطم زندگی گسترده میشود.
پس آنچه که در آن شک و اختلافی نیست این است که فضیلتهای اخلاقی و رفتاری و درونی، نتیجهای از نتایج ایمان راسخ و پرورش صحیح دینی است.
اگر طفل از همان ابتدای سنین کودکی بر پایه ایمان به خداوند رشد کند و براساس ترس از عظمت و اقتدار الهی و احساس نظارت خدای تعالی و توکل و یاری خواستن از او و تسلیم شدن در مقابلش درتمام حوادث زندگی، تربیت شود، قبول فضیلتها و ارزشهای اخلاقی و عادت کردن به رفتار و خوی پسندیده در او ملکه شده و جزو شخصیت ذاتی او خواهد شد.
این پذیرش و قابلیت شکلگیری به خاطر آن است که مانع و رادع دینی که در درونش تثبیت شده است و احساس حضور و نظارت الهی که در اعماق وجودش ریشه دوانده است و حالت و مراقبت و محاسبه نفسانی که بر اندیشه و احساسش مستولی شده است، مانند سپری محکم کودک را در مقابل صفات زشت و عادات پست و ناشایست و تقالید گمراهکننده فاسد، محافظت میکند و در مقابل رفتن به جانب نیکی و خیر و عشق به فضایل و مکارم اخلاقی به خصوصیتی اصیل و ریشه دار تبدیل میشود و جزو صفات بارز شخصیت کودک میگردد.
و آنچه این گفته ما را تاکید میکند تجربه عملی بسیاری از پدران و مربیان و ملعمین متدینی است که در تربیت فرزندان و شاگردان خویش از شیوه فوق بهره گرفتهاند.
این طریقه تربیت که بدان اشاره کردیم همچنانکه در عصر حاضر مورد پذیرش است، روش سلف صالح نیز بوده است در این باره شیوه برخوردتربیتی «محمدبن سوار» را با پسر خواهرش «التستری» خواندیم.
«محمدبن سوار» با تربیت براساس ایمان و اصلاح نفس و درون براساس حس حضور الهی وتوکل بر او عمل نمود و به فرزند خواهرش آموخت که در خلوت و جمع، در ظاهر و باطن و آشکار و پنهان بگوید: خدا با من است خدا مرا میبیند خدا بر من شاهد است.
و هنگامی که تربیت کودک دور از عقیدۀ اسلامی و عاری از رهنمود دینی و بدون رابطه با خدایﻷباشد، بدون تردید کودک براساس گناه و بیبند و باری اخلاقی رشد میکند و بر مبنای گمراهی و کفر پرورش مییابد. و بزودی دنباله رو هواهای نفسانی میگردد و تابع جاذبههای نفس اماره و وسوسههای شیطانی میشود، زیرا این شیوه زندگی با مزاج و تمایلات و علایق ذلت بار او مطابقت دارد.
اگر شخصیت کودک از نوع راکد و کودن باشد با غفلت و بدون شعور زندگی خواهد کرد، زندهای مانند مرده و هستی به مانند نیست، کسی وجودش را حس نمیکند و بعد از او جای خالیش را هیچ کس احساس نخواهد کرد. شاعر میگوید:
فذاك الذی إن عاش لم ینتفع به
وإن مات لا تبكی علیه أقاربه
کسی است که دردوران زندگیاش هیچ اثری و فایدهای برای کسی نداشت و حلا هم که مرده است حتی نزدیکانش بر او گریه نمیکنند.
اگر شخصیت او از نوعی باشد که جنبه حیوانی بر آن غلبه داشته باشد، بدنبال ارضاء شهوات و کسب لذات خواهد بود، برای رسیدن به خواست حیوانی خود هر حرمتی را زیر پا میگذارد و هر راهی را پیش میگیرد، نه شرم و حیا مانع اوست و نه وجدانش به او نهیب میزند و عقلش قادر به جلوگیری از او نیست. بهتر است بگوئیم شعر «ابونواس» را عملاً اجرا میکند که گفته است:
إنما الدنیا طعام
وشراب ونــدام
فإذا فاتك هذا
فعلی الدنیا السلام
«دنیا در حقیقت چیزی جز خوردن و نوشیدن و همنشینی در مجلس شراب و عیش و نوش نیست.
پس اگر اینها را از دست دادی با دنیا خداحافظی کن (بدون آنها زندگی فایدهای ندارد)».
و اگر شخصیت او از نوع قدرت طلب باشد تمام هم و غم اودر جهت بدست گرفت قدرت و رهبری است.
با تمامی وجود میخواهد بر مردم حکومت کند. به کارهایش افتخار میکند و به قدرتش میبالد و برای رسیدن به این موقعیت از هیچ عمل ناشایستی دریغ نمیکند. هیچ مانعی را سر راه باقی نمیگذارد و برای نیل به مقاصد پلید خود حتی اگر شده است که قصری از جمجمه انسانها بسازد و با خون انسانها آن را رنگ کند، خواهد کرد. به قول یکی از شعراء جاهلی [۴۳]:
لنا الدنیا ومن أمسی علیهـا
ونبطش حین نبطش قادرینا
بغــاة ظالمیــن وما ظلمنا
ولكنــا سنبـــدا ظــالمینــا
إذا بلغ الرضیــع لنــا فطاما
تخــر له الجبــابر ســاجدینا
«دنیا و هر آنچه در آن است، به ما تعلق دارد، و به هر جا که یورش بریم قدرتمندانه یورش میبریم طغیانگرانی ظالم هستیم کسی هم به ما نمیتواند ظلم کند ولی خود بزودی ظالم خواهیم شد.
بچه شیرخوار ما را وقتی از پستان مادر میگیرند، مردان به آنان سجده کرده و پیشانی خود را در مقابلش به خاک میمالند. (کنایه از اقتدار و قدرت هراسانگیز آنان)».
و اگر شخصیت او از نوعی باشد که جنبه شیطنت در آن غالب است بین دوستان تفرقه میاندازد و حیلهگری و حقه بازی میکند.
در راه مردم مانع ایجاد میکند تا آنان را سرنگون کند، گناه را زیبا جلوه داده و دیگران را به ارتکاب فحشا و فساد تحریک میکند، آب را گل آلود میکند تا از آن به نفع خود بهره گیرد، دشمنی و کینه را بین مردم دامن میزند و زبان حال آنان را شاعر میگوید که:
إذا أنت لم تنفع فضر فإنما
یرجی الفتی كیما یضر وینفعا
«اگر نفعی نمیرسانی ضرری داشته باش! چرا که فقط به جوانی میشود امیدوار بود که بتواند کاری کند، حال چه نفع برساند چه ضرر».
چنانچه میبینید اعمال این گروه برگرد نفس اماره میچرخد و هر جا که شخصیت مخربش سیر کند، فرد را به جانب آن میکشد. موجود ذلیل و ناتوانی است که تابع هوای نفس شده است و هوسهایش او را کوروکر کرده است [۴۴].
پروردگار متعال میفرماید:
﴿ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِ ﴾[القصص: ۵۰].
«چه انسانی گمراه تر از کسی است که از هواهای نفسانی تبعیت میکند بدون آنکه هدایتی و راهنمایی از جانب خدا داشته باشد».
نتیجهای که از این مباحث میگیریم آن است که تربیت ایمانی باعث تعادل شخصیت و اصلاح ناهنجاریهای درونی میشود و انحراف و فساد را از درون آدمی میزداید. پس بدون این مرحله از تربیت، استقرار شخصیتی و تعادل رفتاری امکانپذیر نمیگردد.
چنانکه اشاره کردیم به علت این رابطه محکم بین ایمان و اخلاق و عقیده و عمل دانشمندان روانشناسی و تربیتی و جامعهشناسی در غرب و در بسیاری از جوامع دیگر دنیا به این نتیجه رسیدهاند که بدون این استقرار و تعادل کامل روحی و بدون ایمان به خدا، اصلاح و تغییر رفتاری و تکامل اخلاقی امکانپذیر نیست.
• فیلسوف مشهور آلمانی «فیخته» میگوید: «اخلاق بدون دین معنایی ندارد».
• «گاندی» رهبر بزرگ هند میگوید: «دین و اخلاق در حقیقت یکی هستند و قابل انفصال نبوده و به مثابه پیکری واحد میباشند که تجزیه نمیشود».
«دین روح اخلاق است و اخلاق نیز به مانند آسمانی روح را احاطه کرده است».
«به عبارت دیگر به همان میزان که آب برای گیاه حیاتی است و باعث رشد و نمو آن میشود، دین نیز اخلاق را تعیین کرده و عامل اصلی نمو آن میباشد».
• آقای «دیننج» قاضی انگلیسی پس از رسوایی وزیر این کشور در ارتباط با مسایل اخلاقی، در ضمن سخنانی، در انتقاد از اوگفت:
«اخلاق بدون دین نمیتواند وجود داشته باشد و بدون اخلاق نیز قانون وجود نخواهد داشت. دین تنها منبع منحصر بفرد و معصومی است که بر مبنای آن اخلاق بد از خوب باز شناخته میشود.
دین به انسان بهترین و والاترین الگوها را میشناساند تا در جهت تبدیل به آن گام بردارد و در مسیر آن بکوشد، فقط دین است که میتواند خودکامگی و خودپرستی انسان را محدود کند و مانع طغیان غرایز و تسلط عادات ناپسند شود.
فقط دین است که میتواند انسان را با تمامی وجود برای رسیدن به اهدافش برانگیزد.
و روح زنده و پرتحرکی در او بپروراند که قادر باشد مبنای بر پای داشتن کاخ رفیع فضائیل اخلاقی باشد».
• «کانت» چنانکه اشاره کردیم، میگوید:
«بدون اعتقاد به سه چیز، اخلاق معنایی ندارد: وجود خداوند، جاودانگی روح، حساب و کتاب پس از مرگ».
حال براساس بحثهایی که مطرح شد، در مییابیم که چرا شریعت اسلام تلاش و سعی وافری در تربیت اولاد از جهت اخلاقی بکار برده است و در رابطه با ایجاد مکارم اخلاقی و تربیت فرزند بر اساس فضایل روحی و عادات پسندیده رهنمودهای مهم و ارزشمندی دارد.
در اینجا سفارشات و رهنمودهای اسلام در ارتباط با تربیت اخلاقی تقدیم خوانندگان عزیز میشود.
«ترمذی» از «ایوب بن موسی» او هم از پدرش و او از جدش روایت میکند که گفت رسول خدا جفرمود: «ما نحل والد ولدا من نحل أفضل من أدب حسن».«بهترین چیزی که پدر و مادر به فرزندشان میدهند، اخلاق نیک است».
«ابن ماجه» از «ابن عباس» روایت میکند که گفت: رسول خدا جفرمودند: «اكرموا اولادكم و احسنوا ادبهم». به فرزندانتان احترام بگذارید و اخلاق و رفتار آنان را به بهترین وجه اصلاح نمایند».
همچنین آن حضرت جفرمودند: «علموا أولادكم وأهلیكم الخیر وأدبوهم». «به زن و فرزندانتان خوبی و نیکی را یاد دهید و تربیت کنید».
در ورایت «بیهقی» از «ابن عباس»بنیز آمده است که رسول اکرم جفرمودند: «من حق الولد علی الوالد أن یحسن أدبه، و یحسن اسمه».«یکی از حقوق فرزند بر گردن پدر آن است که او را خوب تربیت کند و نامی شایسته برایش برگزیند».
«ابن حبان» از حضرت «انسس» روایت میکند که گفت: «رسول خدا جفرمودند: «الغلام یعق عنه یوم السابع، و یسمی، ویماط عنه الأذی، فإذا بلغ ست سنین أدب، وإذا بلغ تسع سنین عزل عن فراشه، فإذا بلغ ثلاث عشره سنة ضرب علی الصلاة والصوم، فاذا بلغ ست عشرة زوجه أبوه، ثم أخذ بیده وقال: قد أدبتك وعلمتك وأنكحتك، وأعوذ بالله من فتنتك فی الدنیا، وعذابك فی الآخرة».«روز هفتم پس از ولادت برای نوزاد قربانی میکنند و همان روز نامگذاری میشود و موی سرش را میتراشند.
تربیت اخلاقی او از ۶ سالگی آغاز میشود و در ۹ سالگی جای خواب آنان جدا میگردد، وقتی به ۱۳ سالگی رسید در صورت نخواندن نماز و نگرفتن روزه کتک میخورد و وقتی به ۱۶ سالگی رسید پدرش برایش زن میگیرد، بعد دست او را گرفته و میگوید:
تو را تربیت کردم و آموزش دادم و برایت زن گرفتم، به خدا پناه میبرم از فتنه تو در دنیا و عذابت در آخرت».
از احادیث مذکور در زمینه تربیت اخلاقی فرزندان نتیجه میگیریم که مربیان خصوصا والدین، مسؤولیت بزرگی در جهت ایجاد اخلاق نیکو و آراستن شخصیت فرزند به فضایل و مکارم اخلاقی دارد.
و دامنه مسؤولیت در این زمینه بسیار گسترده است و شامل تمامی مواردی میشود که در رابطه با اصلاح شخصیت و از بین بردن کژیهای درونی و دور نمودن آنان از پستیها و رذایل و ایجاد خصایل اخلاقی برجسته در فرزندان، میباشد.
آنان مسؤولند که از دوران طفولیت فرزندشان را براساس صدق و امانت و استقامت و از خود گذشتگی و یاری دادن محرومان و احترام به بزرگترها و بزرگداشت میهمان و نیکی به همسایه و محبت دیگران پرورش دهند.
آنان مسؤولند که زبان فرزندانشان را از فحش و ناسزا و دشنام و کلمات قبیح و بهطور خلاصه هر کلمهای که بر سوء اخلاق و تربیت دلالت میکند، بیالایند.
آنان مسؤولند که شخصیت بچههایشان را از امور پست و عادات ناپسند و رذایل اخلاقی و بهطور کلی هر آنچه که باعث خدشهدار شدن شرف و عفت و انسانیت آنان میگردد، به سطحی والاتر ارتقا دهند.
و آنان مسؤولند که کودکانشان را براساس عواطف و احساسات پاک و ارزشمند انسانی مانند نیکی به ایتام و کمک به فقرا و عطوفت و دلسوزی برای درماندگان و بیچارگان پرورش دهند و مسؤولیتهای مهم و متعدد دیگری که بهطور کلی به تهذیب اخلاقی مربوط میشود.
از آنجائیکه تربیت مطلوب و شایسته از نقطه نظر عقیده اسلامی در درجه اول بر توانایی مراقبت و نظارت والدین یا مربی بر فرزند متکی است، شایسته است که تمامی پدران و مادران و معلمان و مربیان عزیز که به تربیت و اخلاق کودکان و نوجوانان اهمیت میدهند، مراقب ظهور چهار پدیده در فرزنداشان ویا شاگردان و دانشآموزان خویش باند و برای مقابله با آن تمام اهتمام خویش را بکار گیرند، زیرا این چهار پدیده از قبیحترین اعمال و منحطترین اخلاق و پستترین صفات است:
۱- پدیده دروغ.
۲- پدیده دزدی.
۳- پدیده فحاشی و دشنام.
۴- پدیده فساد و بیبندوباری.
[۴۳] شعرا قبل از ظهور اسلام را شعرای جاهلی میگویند. مترجم [۴۴] تقسیمبندی شخصیتهای چهارگانه از کتاب الإیمان والحیاة نوشته دکتر یوسف قرضاوی است (با اندکی تصرف).