شرایط گرفتن حق تعلیم براساس حدیث فوق
۱- یاران پیامبر جدر این سفر گرسنه و نیازمند غذا بودند، زیرا پیشنهاد مهمان بودن دادند و پذیرفته نشد.
۲- سیاق حدیث دلالت میکند که قبیله مورد بحث مسلمان نبودهاند، زیرا از مسلمانان پذیرایی نکردند و احکام دارالحرب بادار الاسلام فرق دارد. [۵۸]
۳- پاداشی که یاران پیامبر جگرفتند در مقابل درمان بیماری رئیس قبیله بود نه در مقابل تعلیم قرآن.
پیامبر گرامی خدا جگرفتن اجر را با توجه به شرایط ویژه اجازه دادند و با رعایت احترام همراه با محبت و ملاطفت به آنان گفتند:
«در واقع شما در مقابل قرآن پاداش گرفتهاید به این مفهوم که بهایی را که در مقابل مداوای رئیس قبیله دریافت داشتند بهای خواندن دعا از کتاب خدایﻷاست». (مقصود، ﴿ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢ ﴾میباشد).
نتیجه تمامی این مباحث آن است که:
گرفتن اجرت و حقالتعلیم در شریعت اسلام مجاز نبوده مگر آنکه شرایط و اوضاع ویژهای موجود باشد. مثلاً تنها شغل وسیله کسب معلم تدریس باشد یا اینکه وضعیت فکری و روحی فرزندان فرد مسلمان طوری باشد که محتاج به مربیان و معلمانی باشند که آنان را از رفتن به جانب کفر و گمراهی باز دارد و موارد و شرایط بسیار دیگر، که بسته به اشخاص متفاوت است.
علمی که در برابر آموزش و تعلیم آن حق تدریس دریافت میشود فرقی ندارد که علوم طبیعی باشد یا تشریعی.
(و) زیرا اسلام دینی است که وجوب تعلیم را به عینی و کفایی تقسیم کرده است.
اگر علم و دانش از نوعی باشد که هر فرد مسلمان از لحاظ تکامل و رشد اخلاقی، فکری، جسمی و روحی بدان نیازمند است، واجب عینی خواهد بود و بر هر مسلمان واجب است که به مقدار ضرورت و به تناسب نیاز خود بیاموزد، این وجوب عینی تمامی افراد امت اسلام از زن و مرد و کوچک و بزرگ و پیر و جوان و کارگر و کارمند را شامل میشود.
اما آموزش علومی که در ارتباط با کشاورزی، صنعت، تجارت، طب، مهندسی، برق و نیروهای اتمی و هستهای وامور دفاع نظامی و غیره است واجب کفایی میباشد، یعنی اگر تعدادی از افراد جامعه مبادرت به یادگیری این علوم نمودند، تکلیف از دیگران ساقط میشود، در غیر این صورت همه افراد مسؤول و گناهکار خواهند بود.
و این راز قدرت شگفتانگیز اسلام در بنای تمدن و رشد برق آسای علمی است، نیروی اعجاب انگیزی که عظمت اسلام و قدرت سازگاری آن را با شاریط معقول و متغیر زمانی نشان میدهد، خصایصی که موجب جاودانگی و تازگی و استمرار آن در طی قرون و اعصار خواهد شد.
اما دلیل عقبماندگی فرهنگی و ضعف علمی و صنعتی امروز مسلمین آن است که مسلمانان به حقیقت دین عظیم خویش واقف نیستند و اسلام را با جنبههای مختلف زندگی خود تطبیق ندادهاند.
از جانب دیگر این عقبماندگی اسفبار نیز به علت دسیسههای دشمنان اسلام است که دین را از سیاست جدا کردهاند و در دید مردم نادان و ناآگاه، اسلام را فقط به عبادات و امور اخلاقی محدود نمودهاند.
روزی که مسلمین حقیقت دین خود را دریابند و نظام شامل و کامل آن را بر تمامی جوانب زندگی خود تطبیق دهند و نسبت به دسیسهها و نقشههای شوم دشمنان اسلام و کارگزاران آن آگاهی پیدا کنند، بار دیگر مجد و عظمت و جایگاه رفیع خود را در میان انسانها باز خواهند یافت و رهبری بشریت را مانند گذشته بدست خواهند گرفت و بهترین جامعه و والاترین نمونه برای حیات انسانی خواهند بود.
﴿ وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ١٥٣ ﴾[الأنعام: ۱۵۳].
«و این راه مستقیم من است از آن پیروی کنید و به دنبال راههای دیگر نروید که متفرق میشود، اینچنین پروردگارتان به شما توصیه میکند، شاید متقی گردید».
از جمله وظایف آموزشی که باید مربیان و معلمین و والدین به آن بسار توجه داشته باشند و تلاش و سعی خود را در درجه اول بر آن متمرکز سازند، آموزش تلاوت قرآن، سیره نبوی، احکام، (هر آنچه که فرد بدان نیاز دارد) و ادبیات و داستانهای مهم و ارزشمند میباشد.
همچنانکه میدانیم این مواد درسی در سن بلوغ عقلانی به کودکان ارائه میشود و براساس رهنمود رسول خدا جـ که سلام و درود خداوند بر او باد ـ انتخاب شده است،
رسول خدا جفرمود: «أدبوا أولادكم علی ثلاث خصال: حب نبیكم، وحب آل بیته، وتلاوة القرآن، فإن حملة القرآن فی ظل عرش الله یوم لا ظلل إلا ظله».
«فرزندانتان را براساس سه خصلت تربیت کنید: دوست داشتن پیامبر اکرم ج، دوست داشتن اهل بیت او و تلاوت قرآن، و بدانید که اهل قرآن در قیامت در سایه عرش الهی هستند روزی که هیچ سایهای جز سایه او نیست».
براساس این فرموده نبوی مسلمانان در دورانهای مختلف در طول تاریخ به تعلیم فرزندانشان براساس علوم اساسی و مواد درسی ضروری بسیار اهمیت میدادند که در اینجا گوشههایی از گفتههایشان و نمونههایی که دال بر حرص و توجه بسیار زیاد آنان نسبت به این مساله بود، ذکر میشود.
«عتبه بن ابوسفیان» به معلم و مؤدب فرزندش «عبدالحمید» چنین میگوید: «کتاب خدا و بهترین اشعار و گزیدهترین سخنان را به فرزندم بیاموز».
«عمربن الخطابس» در نامهای به یکی از والیان خویش مینویسد:
«به فرزندانتان شنا و سوارکاری را یاد دهید و نیکوترین اشعار و سرگذشت بزرگان را به آنان بیاموزید».
در کتب تاریخی ـ تربیتی ذکر میکنند «مفضلبن زید» پسر یکی از زنان عرب را دید و از مشاهده او متحیّر شد. درباره فرزند از مادرش سؤال کرد، جواب داد که وقتی پنج سالگی را تمام کرد او را به معلم سپردم، تمام قرآن را تلاوت و حفظ نمود، پس اشعار را به او آموخت و از بر کرد و به بزرگی و مفاخر قومش آشنا شد ودرباره اعمال و رفتار نیک آبا و اجددش آموزش دید، وقتی به سن بلوغ رسید او را بر اسب نشاندم، سپس تمرین کرد و سوار کار قابلی شد، لباس جنگی پوشید و به حمایت از مظلومان برخاست و هر کجا ندای نیازمندی مینید به کمکش میشتافت.
ا«امام شافعی»: میگوید:
«کسی که قرآن را بیاموزد ارزش او بسیار زیاد میشود و کسی که درس فقه بخواند بزرگوار و شریف میگردد و کسی که علم حدیث یاد بگیرد، قدرت استدلال و منطق او تقویت میشود، و کسی که علم لغت را مطالعه کند سرشت و طبع او نرم و ملایم میگردد، و کسی که علم حساب بیاموزد، اندیشهاش رشد و نمو مییابد».
«امام غزالی» در کتاب «احیاء علوم الدین» در ارتباط با تربیت فرزندان میگوید:
«به کودکان خود قرآن و احادیث و سرگذشت نیکان و احوال بزرگان را بیاموزید، سپس به آنان احکام دینی و اشعار غیرعاشقانه یاد دهید».
«ابن سینا» در کتاب «السیاسة» میگوید:
«به محض آنکه در کودک توانایی و استعداد آموزش را از جهت جسمی و ذهنی دریافتید قرآن را به او تعلیم دهید و در همان زمان حروف الفبا و قرائت و نوشتن را نیز یاد داده، اصول دین و اشعار مناسب را نیز به او بیاموزید! آموزش شعر ابتدا با «رجز» سپس «قصیده» آغاز میشود».
در کتاب «عیون الأخبار» نوشتۀ «ابن قتیبه» داستان جالبی در این مورد آمده است: میگویند مردی از اهل «ثقیف» به نزد «ولید بن عبدالملک» آمد.
ولید گفت: آیا قرآن خواندهای؟
اعرابی گفت:نه، کار و مشغله زندگی مرا از یادگیری آن بازداشته است.
ولید گفت: آیا فقه میدانی؟
اعرابی گفت: نه!
ولید رویش را برگرداند، یکی از حاضران مجلس به مرد اشاره کرده و ولید را صدا زد!
ولید گفت: ساکت باش که کسی در مجلس ما ننشسته است. در واقع منظور ولید آن بود که کسی که قرآن و درس دین نخوانده است، فقه و لغت نمیداند و از اشعار نیکو چیزی یاد نگرفته است، هر چند بهطور ظاهری و جسمی موجود باشد، بود و نبود او یکسان است.
یکی از نکات مهم در شیوه تربیت اسلامی، آغازنمودن تعلیم و آموزش اطفال از همان ابتدای طفولیت و سنین اول زندگی است، در این دوران ذهن کودک مستعدتر و نیروی حافظه قویتر و توانایی پذیرش او بیشتر است.
و معلم اول حضرت محمد ـ که سلام و درود خدای بر او باد ـ به همین مطلب اشاره دارد، آنجا که میفرماید:
«دانشی که در کودکی آموخته شود، مانند نقشی است که بر سنگ حک میشود». (روایت بیهقی و طبرانی) علم روانشناسی و تربیت نیز این مطلب را تائید نموده است.
و شاعر چه زیبا گفته است:
أرانی أنسی ما تعلمت فی الكبر
ولست بناس ما تعلمـت فی الصغـر
وما العلم إلا بالتعلم فی الصبا
ومــا الحلم إلا بالتحلــم فی الكبر
ولو فلق قلب المعلم فی الصبا
لأصبح فیه العلم كالنقش علی الحجر
وما العلم بعد الشیب إلا تعسف
إذا كــل قلب المرء والسمع والبصر
وما المرء إلا اثنان: عقل ومنطق
فمــن فاتــه هــذا وهــذا فقد دمر
«هر آنچه را که در پیری میآموزم به فراموشی میسپارم اما آنچه را که در جوانی آموختهام، از یاد نخواهم برد. آموزش علم و دانش به معنای واقعی در کودکی امکانپذیر است و صفت بردباری را انسان در بزرگسالی پیدا میکند. اگر قلب دانش آموخته در جوانی را بشکافند، میبینند که دانش در آن قلب همچون نقش بر سنگ شده است.
آموزش علم بعد از پیر شدن چیزی جز سرگردانی و بینظمی نیست، زیرا قلب و گوش و چشم انسان خسته و ناتوان میشود. هویت و حقیقت مرد را دو خصلت میسازند و آن دو عقل و منطق است، کسی که از این دو بیبهره باشد، حقیقت و هویتی ندارد».
[۵۸] جایز است که مسلمانان در دارالحرب مال کفار را به شرط آن که خود راضی باشند به هر صورت کسب نمایند.