بخش دوم: وفد یزید در مکه برای گرفتن بیعت از عبداللهبنزبیر
یزید پس از برداشتن حسینس از سر راه خویش، نامهای به عبداللهبنزبیر نوشت و از او خواست با وی بیعت کند. امّا عبدالله از این کار سر باز زد. یزید خشمگین شد و سوگند یاد کرد که عبدالله باید در غل و زنجیر نزد او آورده شود. سپس بدین منظور عدهای از اعیان شام را برای اخذ بیعت نزد عبداللهبنزبیر فرستاد و همراه آنان غل و زنجیر نقرهای و جبّهای فاخر فرستاد که غل و زنجیر بر دست و پایش زده و جبّه فاخر را بر آن بپوشند تا سوگند یزید محقّق گردد.
عبدالله پس از مشورت با مادرش أسمال، مبارزه و مرگ را بر این ذلّت و خواری ترجیح داد و از قبول بیعت امتناع ورزید. ابن عضاة که سخن گوی هیئت بود، ایشان را تهدید کرد و گفت: اگر کبوتری از کبوتران حرم مکه بگوید که یزید شراب مینوشد و از بیعت خلیفه بیرون آید با این تیر او را به زمین خواهم انداخت. عبدلله گفت: من هیچ بیعتی با یزید نداشتهام که از آن خارج شده باشم. به خدا قسم من از هیچ کس و هیچ قدرتی ترس و هراسی ندارم و من با دلیل ربّانی راه خویش را برگزیدهام؛ اگر کشته شوم چه خوب است و اگر با موت طبیعی وفات کنم خداوند از حقیقت نیتم باخبر است. سپس دعا کرد: «اللهمّ إنّی عائذ ببیتك»؛ خدایا من پناهنده خانه توام. با این جمله برای همیشه لقب عائذبالله را بر خویش نهاد [۳۳]. در مراسم حجّ همان سال از نماینده حاکم پیروی نکرد و در نماز و افاضه و بقیه مناسک مستقلّ عمل نمود و این مخالفت آشکار با خلیفه اموی، یزید، بود.
عبداللهبنزبیر در مکه تنها نبود بلکه از میان صحابه و تابعین افراد زیادی با ایشان همرأی بودند، امثال مسور بن مخرمه، عبدالله بن صفوان و مصعب بن عبدالرحمن بن عوف، که هدف اساسی همه شان تغییر اوضاع با قیام و مبارزه بود؛ زیرا احساس کردند که خلافت به ملوکیت موروثی تبدیل شده است و یزید صلاحیت منصب خلافت را ندارد. هدف آنان دفع منکر و مبارزه با جور و فساد بود، به همین دلیل عبداللهبنزبیر تا وفات یزید ادعای خلافت و امارت نکرد، و میگفت: به خدا قسم هدف من فقط اصلاح اوضاع و اقامه حقّ است و هرگز درپی مال و ذخیره کردن دنیا نیستم [۳۴]. و میگفت: بارالها من دیدار تو را دوست دارم پس تو نیز دیدار مرا دوست بدار. من به خاطر تو با دشمنت جنگیدم، پس به من ثواب و اجر مجاهدان عنایت فرما [۳۵].
[۳۳] صلّابی، الدولة الأمویة: ۱/۵۴۵. [۳۴] صلّابی، الدولة الامویة: ۱/۵۴۲. [۳۵] همان.