امام شافعی و شاگردان مکتب بغداد و مصر

نسب امام شافعی

نسب امام شافعی

امام ابوعبدالله محمد بن ادریس پسر عباس پسر عثمان پسر شافع پسر سائب پسر عبد زید پسر هاشم پسر عبدالمطلب بن عبدمناف، کنیه‌اش ابوعبدالله بیش‌تر به نام شافعی معروف است. در جد سوم، عبدمناف بن قصی، به پیامبر خدا جمی‌رسد.

درباره‌ی پدر بزرگوار امام شافعی؛ ادریس، متأسفانه اطلاع چندانی در دست نداریم، جز این که می‌دانیم او در شهر مدینه اقامت داشته و پس از چندی به شهر عسقلان [۱]مهاجرت می‌کند و در آن جا ماندگار می‌شود و مدت زمان اندکی پس از به دنیا آمدن فرزندش (شافعی) دار فانی را وداع می‌گوید و در همان سرزمین مدفون می‌گردد. ابن حجر عسقلانی در کتاب خود، موسوم به «توالی التاسیس» درباره‌ی پدر امام به همین مقدار بسنده می‌کند و اطلاعات بیش‌تری ارائه نمی‌دهد.

درباره‌ی عباس بن عثمان، جد امام شافعی نیز، متأسفانه در کتاب‌های سیره و تراجم، مطالب سودمند و مفیدی را نیافتم و از چند و چون زندگی و موقعیت خانوادگی ایشان اطلاع چندانی در دسترس نیست؛ ولی در خصوص عثمان پدر جد امام در کتب رجال و سیر آمده است که او تا زمان سلطنت سفاح اول از خلفای عباسی زنده بود و هنگامی که سفاح خواست بنی مطلب را از سهم غنایم خمس محروم کند و آن را ویژه‌ی بنی هاشم نماید، در برابرش به احتجاج ایستاد و با دلائل قاطع، کوبنده و روشن به او ثابت نمود تا به سیره و روش رسول خدا جتأسی جوید و بنی مطلب را هم چون بنی هاشم در خمس غنایم شریک گرداند و بدین وسیله توانست از اقدام غیر شرعی و مخالف سنت از جانب سفاح جلوگیری کند.

اما شافع پسر سائب سکه امام شافعی نسبت خود را از او گرفته، یکی از اصحاب مشهور پیامبر جو از اجداد امام شافعی بوده، به همین دلیل امام، نسبت خود را از ایشان اخذ کرده است. سائب پسر عبید سنیز پس از جنگ بدر به شرف اسلام درآمد و در زمره‌ی یاران پیامبر جقرار گرفت. او فردی بسیار متدین و پرهیزگار بود و چهره‌اش بسیار به پیامبر جشباهت داشت. عبید پسر عبدیزید سنیز از اصحاب مشهور پیامبر جبود، مادرش شفا دختر ارقم نام داشت.

عبد یزید پسر هاشم پسر مطلب، در هنگام پیری و کهولت به حضور پیامبر جشرفیاب شد. مادرش شفا دختر هاشم بن عبد مناف و خواهر عبدالمطلب جد پیامبر جبود. بنابراین، چهار نفر از اجداد امام شافعی، از جمله‌ی یاران و اصحاب پیامبر جبه شمار می‌روند. بر این اساس، امام شافعی از دو جهت شرف نسبت داشته است، یکی این که قریش نسب است و سایر امامان دین از جمله امام ابوحنیفه، امام مالک و امام احمد از چنین نسبتی برخوردار نبوده‌اند و دوم، مطلّبی است، از این نظر با پیامبر جخویشاوندی نسبی داشته است.

امام بخاری /به نقل از جبیر بن مطعم سروایت می‌کند که گفت: «من و عثمان بن عفان سپیاده روی می‌کردیم، عثمان سرو به پیامبر جکرد و گفت:‌ ای رسول خدا! به بنی مطلب سهم خمس می‌دهی و به ما نمی‌دهی در حالی که مرتبه‌ی خویشاوندی ما و آنان نسبت به شما برابر است». منظور عثمان ساین بود که هاشم و مطلب و عبدشمس و نوفل پسران عبدمناف و برادران هم بوده‌اند، پیامبر جدر پاسخ فرمود: «اِنّما بنوهاشم وبنوالـمطلب شیئٌ واحدٌ». «بنی هاشم و بنی مطلب با هم یکی اند».

چنان که می‌دانیم، بنی هاشم و بنی مطلب در زمان جاهلیت و اسلام، همیشه یار و یاور و حامی یکدیگر بوده‌اند. در واقع سرنوشت مشترکی با هم داشته‌اند. در محاصره‌ی اقتصادی و سیاسی شعب ابوطالب در کنار هم، رنج‌ها و مصیبت‌ها و سختی‌های زیادی را تحمل کردند و لحظه‌ای دست از حمایت پیامبر جبر نداشتند، در حالی که بنی عبدالشمس و نوفل و دیگران حاضر نشدند با آنان همکاری کنند و حتی در شکنجه و آزار و تحریم اقتصادی مسلمانان، با سایر قبائل عرب همکاری می‌کردند و از این نظر، جایگاه بنی‌مطلب و بنی‌هاشم بسیار بالاتر و برتر از سایر خویشاوندان آنان و دیگر قبائل می‌باشد و پیامبر جبنی‌مطلب را در سهم ذی القربی شریک گردانید و دستور فرمود تا صدقات را نپذیرند و آنان را در زمره‌ی (ذی القربی) و داخل در (آل) قرار داد تا مسلمانان در عبادات خود بر آنان درود بفرستند.

در واقع پیامبر جهمان طور صدقات را بر بنی‌هاشم تحریم کرد، آن را نیز بر بنی مطلب حرام گردانید و بعد ها، امام شافعی، به عنوان یک مجتهد بزرگ، به این دلیل که از نوادگان بنی مطلب است، خود را، هم چون سایر افراد بنی هاشم، و برابر با آن ها، صاحب سهم ذوی القربی گردانید. به گونه‌ای که در کتاب «الرسالة» بدان تصریح دارد، تنها بنی هاشم و بنی مطلب را مستحق سهم ذوی القربی به شمار می‌آورد [۲].

[۱. - نام شهری است به ساحل شام و آن را عروس الشام هم گویند و ترسایان حج را در آن جا برگزار می‌کردند و به آن جا رفت و آمد زیاد داشتند. اکنون عسقلان در فلسطین است و بر ساحل دریا بین غزه و بیت جبرین واقع شده است. زادگاه بسیاری از دانشمندان، فقها و اولیای خدا و بزرگان دین بوده و نوابغ زیادی هم چون ابن حجر عسقلانی و امام شافعی و دیگران را در دامان خود پرورش داده است. در بیست و هفتم جمادی الآخر سال ۵۴۸ ﻫ ق فرنگیان بر آن دست یافتند و مدت ۳۵ سال این شهر در اشغال آنان بود تا این که در سال ۵۸۳ هـ ق صلاح الدین ایوبی، سردار قهرمان کرد نژاد آن را از دست اشغالگران نجات داد. این شهر را امیر معاویه بن ابوسفیان در زمان خلافت حضرت عمر فاروق سفتح کرد و در فضایل آن، احادیث زیادی از پیامبر جنقل کرده‌اند. (از معجم البلدان). شاعران پارسی زبان نیز در توصیف این شهر زیبا، اشعاری سروده‌اند از جمله خاقانی است که می‌گوید:
تازیانش کابل و بلغار دارند آبخور
گرد بحاز آن سوی نیل و عسقلان افشانده‌اند
سگبانت شه فرنگ یابم
دربان شه عسقلان بینم
متأسفانه این شهر زیبا و مکان مقدس، اکنون در اشغال صهیونیست‌های جنایتکار قرار دارد، و منتظر صلاح الدین دیگری است.
[۲]- کتاب الرسالة، امام شافعی، دارالفکر مسئله‌ی: ۲۲۹ و کتاب الأم، جلد چهارم ص: ۷۱.