امام شافعی و شاگردان مکتب بغداد و مصر

شاگردان امام شافعی

شاگردان امام شافعی

امام شافعی نزدیک به پانزده سال از اواخر عمر پر برکت خود را به تدریس و تحقیق و نقد و بررسی علوم اسلامی و پژوهش و بازنگری در آراء خود و دیگران صرف نمود و در سه شهر مهم جهان اسلام، «مکه، فسطاط، بغداد» حلقه‌های تدریس و علوم و معارف دینی و ادبیات و فقه اسلامی دایر کرد و در این مدتِ اندک ولی پربار، موفق شد شاگردان و دانشجویان مجتهد زیادی را پرورش دهد. این دانشجویان تحت نظارت استاد برجسته و دلسوز خود به چنان درجه‌ای از اجتهاد و علم و معارف ربانی رسیده بودند که حیرت و شگفتی همگان را بر انگیخت. این امام همام در تدریس و پرورش شاگردان خود شیوه و سبک ویژه و منحصر به فردی داشت که متأسفانه قرن‌ها حوزه‌های علمی و دینی اسلامی از آن غفلت حاصل کرد و به رکود و تقلید و حاشیه نگاری دچار شد و جز اندک مواردی، جای آن همه تلاش، نوآوری، پویایی و اجتهاد آزاد که در قرون اولیه اسلامی وجود داشت، خالی ماند.

امام شافعی، به طور عملی به شاگردان خود ثابت کرد که نباید در دام تقلید، خود را اسیر و گرفتار سازند و با رفتار و گفتار صادقانه‌ی خود به آنان فهماند که حق و حقیقت قابل اغماض نیست و پژوهشگر حق‌طلب باید نقادی و تحقیق دائمی را سرلوحه‌ی برنامه کاری خود قرار دهد و همین تشویق‌ها و انگیزه‌های ربّانی بود که آن شاگردان فداکار را به مردانی عالم، زاهد، پرهیزکار و آزاداندیش تبدیل کرد که بسیاری از آن‌ها خود به درجه‌ی اجتهاد مطلق رسیدند و در ترویج و نشر افکار و عقاید و اجتهادات امام نقش عمده و اساسی ایفا نمودند. داوود بن علی ظاهری که خود درجه‌ی مجتهد مطلق را داراست، در این باره چنین می‌گوید: «شخصیت‌هایی که در محضر محمد بن ادریس شافعی کسب علم و دانش نمودند، کسانی اند که در زهد و تقوا و علم و فقاهت و پایداری بر راه دین، کم نظیراند، هم چون احمد بن حنبل، سلیمان بن داوود، حمیدی و کرابیسی و ...، برای هیچ یک از مجتهدان و دانشمندان دیگر اسلامی چنین اتفاق شگفت انگیزی رخ نداده است». ابن حجر عسقلانی، زندگی نامه‌ی تعدادی از این بزرگان و مجتهدان روزگار را در کتاب «توالی التاسیس» گردآوری کرده که از مجموع آن‌ها نام چندین تن را ذکر می‌کند که به درجه‌ی اجتهاد آزاد رسیده‌اند. هم چون امام مزنی، ابوثور، احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه و ... که بیست و چهار نفر از این بزرگان از جمله استادان امام بخاری، ده نفر از استادان امام مسلم و بیست نفر از استادان باقی محدثان صحاح سته بوده‌اند.

امروزه نیز کم و بیش دانشمندان و فقهای بنام و آزاداندیش فراوانی وجود دارند که هم چنان بر اعتقاد، باور و سبک اجتهادی امام شافعی به فعالیت علمی خود ادامه می‌دهند و علی‌رغم شماتت و سرزنش طاعنان، تا حدودی پا را از دایره‌ی تنگ تقلید مذهبی بیرون نهاده و با شجاعت و شهامت تمام، به اجتهاد آزاد روی آورده و مردم را به تحقیق و پژوهش آزادانه و دوری از تقلید و دنباله‌روی کورکورانه فرا می‌خوانند و در صدد اصلاح باورهای پوسیده و زنگار گرفته‌ی برخی از فقیهان کج‌اندیش و عافیت‌طلب بر آمده‌اند و با دیدگاه‌های نواندیشانه و بینشی تازه و سعه‌ی صدر بر آنند تا به حوزه‌های غبار گرفته‌ی علوم فقهی، پویایی، شادابی نشاط تازه‌ای ببخشند. از جمله‌ی این دانشمندان بزرگ می‌توان، دکتر مصطفی زرقا، مرحوم کاک احمد مفتی زاده و دکتر یوسف قرضاوی و ... را نام برد [۵۷].

اکنون بر آنیم تا زندگی نامه‌ی آن دسته از شاگردان برگزیده‌ای که در تبیین، نقل و تثبیت مذهب شافعی نقش اول و اساسی ایفا کرده و در دو منطقه‌ی جغرافیایی جهان اسلام، «بغداد و مصر» زیسته‌اند، به ترتیب بیان کنیم. هرچند بررسی اندیشه و فعالیت علمی و تأثیر و تأثرات این بزرگان در تکامل و پویایی جامعه‌ی نوپای فقهی آن زمان، خود نیازمند نگاشتن کتاب هایی جداگانه و مبسوط است، اما امیدوارم که خوانندگان و دانشجویان عزیز با مطالعه‌ی این مختصر با برخی از ویژگی‌های این بزرگان آشنا شده و بر حجم فعالیت‌های علمی و تحقیقاتی خود بیافزایند.

[۵۷]- هرچند برخی از دانشمندان متأخرین حکم به اغلاق و سد باب اجتهاد داده‌اند، اما منظور آنان جلوگیری از پویایی اندیشه و اجتهاد به طور مطلق نبوده است، بلکه بدین وسیله می‌خواستند جلو تکثر و ازدحام مذاهب را گرفته و از احداث مذهب پنجم و ششم و غیره ممانعت به عمل آورند. البته در این خصوص برخی از علما راه افراط پیموده و از جاده‌ی اعتدال خارج شده‌اند، حتی دانشمند بزرگی چون سیوطی می‌گوید: «بسیاری از مردم بر این باورند که مجتهد مطلق مربوط به دوران گذشته‌ی تاریخ اسلامی می‌باشد و اکنون وجود خارجی ندارد» (کتاب الرد من أخلد إلی الأرض صفحه ۳۸) اما این مسأله غیر قابل قبول است؛ زیرا مجتهدان در عالم اسلام مراتب مختلفی دارند و اگر فردی این مراتب و تفاوت‌های آن‌ها را با هم نداند و از هم تشخیص ندهد، وقوع چنان اشتباهاتی از آنان، چندان بعید نیست. اکنون به مراتب مجتهدان، خلاصه وار اشاره می‌کنیم: ۱- مجتهد مطلق: کسی است که خود بنیانگذار قواعد و اصول فقهی معینی باشد و بخواهد فقه و اجتهادات خود را بر اساس آن پایه ریزی کند، در واقع خود مبتکر قواعد و اصول مذهب فقهی خود باشد، سیوطی بر این باور است که اکنون چنین مجتهدی با این ویژگی‌ها دیگر وجود ندارد، بلکه اگر انسان امروزی بخواهد به چنان درجه‌ای برسد، غیر ممکن است. مجتهدان مطلق هم چون ائمه‌ی اربعه، امام ثوری، طبری، اوزاعی و دیگران از این دسته محسوب می‌شوند. ۲- مجتهد مطلق غیر مستقل: فردی است که تمام شرایط مجتهد مطلق را داراست، اما صاحب قواعد و اصول فقه مخصوص به خود نیست، بلکه بر مبنای قواعد و قوانین یکی از ائمه‌ی مذاهب، به اجتهاد می‌پردازد. که بدان مجتهد مطلق منتسب نیز می‌گویند. او نه مجتهد مستقل است و نه مقید. زیرا مقلد امام خود نیست، بلکه سبک و طریقه‌ی اجتهادی‌اش با او یکی است و بر مبنای قواعد ابتکاری امامش به اجتهاد می‌پردازد. امام ابویوسف، بویطی، زعفرانی، مزنی و از دانشمندان معاصر، مصطفی زرقا، کاک احمد مفتی زاده و استاد قرضاوی را می‌توان برشمرد. ۳- مجتهد مقید یا مجتهد تخریج: که بدان‌ها «اصحاب وجوه» نیز گفته می‌شود، افرادی هستند که به مذهب امام متبوع خود در همه‌ی زمینه‌ها پایبندند و از ادله‌ی اصول و قواعد امام خود پا را فراتر نمی‌نهند یا به عبارت دیگر، اقتضای کلام امام را با عناوین مختلف کشف و توجیه می‌نمایند. مانند: ابواسحاق شیرازی، مروزی در فقه شافعی و امام طحاوی و حسن بن زیاد در فقه حنفی و دیگران. ۴- مجتهد ترجیح: کسی است که به درجه‌ی اصحاب وجوه نمی‌رسد، ولی به نظر امام نووی، فقیه النفس و حافظ مذهب امام خود و دانا به دلائل و آراء و موارد فقهی آن می‌باشد. چنین مجتهدی تنها می‌تواند، بین آرای مختلف یک امام، ترجیح قایل شود یا با دلائل و اجتهادات خود، بین نظریات آن امام و شاگردانش یکی را برگزیند و برخی از روایات را بر دیگری برتری نهد. به وسیله‌ی چنین مجتهدانی است که اقوال فراوانی از امامان مذاهب چهارگانه در طول زمان، نقل و تدوین گشته و در کتاب‌های مختلف جمع‌آوری شده است. ۵- مجتهد فتوی: کسی است که به حفظ و نقل و فهم واضحات و مشکلات مذهب امام متبوع خود می‌پردازد، ولی در تقریر دلائل و مستندات و آوردن استدلال‌های متقن، ضعیف و ناتوان است. امام نووی می‌فرماید: «او کسی است که در نقل و فتوا در آن‌چه که از نصوص امامش بیان می‌کند، مورد اعتماد می‌باشد». چنان که مشهور است، تنها موارد بند یک و دو را می‌توان عنوان مجتهد بر آن‌ها اطلاق نمود و بقیه‌ی موارد، تسامحاً نام مجتهد دارند و چون با توجه به تعاریف مضبوطی که در کتاب‌های اصول فقه بیان شده، حایز شرایط اجتهاد شرعی نمی‌باشند. (تمامی مطالب این حاشیه با اندکی تغییر و تلخیص به نقل از کتاب «اصول الفقه الإسلامی» تألیف دکتر وهبه الزحیلی ج ۲ بیان شده است).