البویطی
یوسف پسر یحیی ابویعقوب مشهور به «البویطی» منسوب به بویط یکی از روستاهای مصر علیا میباشد. در مصر تحصیلات دینی خود را ادامه داد و در همان جا به کلاسهای تدریس امام شافعی آمد و از کلام و بیان امام مستفیض گشت. پس از وفات او نزدیک به ده سال منصب افتا و تدریس علوم شرعی را بر عهده گرفت. بویطی مجتهدی پرهیزگار و اهل ورع و تقوا بود، شاگردان زیادی پرورش داد که در انتشار و تبلیغ مذهب شافعی نقش عمده و اساسی ایفا کردند. تقریباً در بیشتر کتابهای فقهیای که در مذهب شافعی نگاشته شده، نام و یا اظهار نظرهای او آمده است. کتابهای زیادی تألیف نمود از جمله: کتاب «الـمختصر» که گزیدهای است از بیانات و فتاوای استادش شافعی و دیگر کتاب «فرایض» و ....
بویطی از جملهی بزرگان و نامآورانی است که مذهب جدید شافعی را نقل و روایت نمود و از جملهی یکی از مجتهدان صاحبنظر این مذهب به شمار میرود، در حادثهی معروف به «خلق قرآن» که معتزلیان بر سر آن آشوب و بلوایی در پایتخت جهان اسلام به راهانداخته و افراد زیادی را دستگیر و زندانی کرده بودند، او هم بینصیب نماند و در زمان زمامداری الواثق خلیفهی عباسی تحت تعقیب مأموران حکومتی قرار گرفت و سرانجام دستگیر و به بغداد آورده شد و در آن جا زندانی گشت، مدت زیادی تحت شکنجه و آزار جلادان قرار گرفت تا این که در همان زندان عباسیان و در سال ۲۳۱ هجری دارفانی را وداع گفت و به دیار باقی شتافت.
در روایت آمده است، هرگاه بویطی در سلول انفرادی اش، صدای اذان نماز جمعه را میشنید، ابتدا غسل میکرد و وضو میگرفت، سپس لباس تازه میپوشید و خود را آمادهی رفتن به نماز جمعه میکرد، چون معتقد بود که بنا بر حدیث پیامبر هرکس سه بار نماز جمعه را عمداً ترک کند، در زمرهی منافقان قلمداد میگردد، بنابراین بسیار به نماز جمعه اهمیت میداد، به همین منظور تا دم در خروجی زندان میآمد، زندانبانان با دیدن او، به سرعت جلو میآمدند و مانع خروجش میشدند، در این هنگام امام میفرمود: «اللهم إنی أجبت داعیك فمنعونی» [۷۰]. «خدایا من به ندای دعوتگرت (به نماز جمعه) پاسخ دادم، ولی مانع از رفتنم شدند».
در این روایت به خوبی پیداست که این دانشمند زاهد و مبارز، در راه خدا و اثبات حقانیت عقیدهی اهل سنت، چه شکنجه و سختیها کشیده و چشید و از دست جلادان حکومتی ظاغوت چه نامردمیها دید، ولی لحظهای کوتاه نیامد و هم چنان ثابت قدم باقی ماند و حتی در آن زندان مخوف همیشه به یاد و ذکر خدا مشغول بود و در عین حال به نمازها از جمله نماز جمعه بسیار اهمیت میداد و آرزومند بود به هر شیوهی ممکن بتواند در نماز جمعه شرکت کند اما، مأموران حکومتی مانعش میشدند و این مسأله برای آیندگان و همهی داعیان دین درس عبرتی است تا بدانند راه خدا با سختیها و قبول مشکلات همراه است و دیگر این که که هیچگاه قضایای سیاسی نمیتواند عبادات و وظایف دینی، از جمله جمعه و جماعات را به تعطیلی بکشاند یا عذر و بهانهای شود برای ترک مسئولیتهای دینی.
امام بویطی نسبت به سایر شاگردان امام شافعی، از مقام بالاتر و مهمتری برخوردار بود. تا جایی که امام شافعی، شخصاً برخی مسائل مهم شرعی را به ایشان حواله میداد و از او میخواست تا در آن خصوص نظر اجتهادی خود را اعلام کند و یا به اصطلاح فتوا دهد. امام ربیع مرادی در این باره میگوید: «ابویعقوب بویطی نزد شافعی، مقام و منزلت والایی داشت، گاهی میشد که فردی سؤالی میپرسید و امام شافعی میفرمود: «سل ابا یعقوب» «برو از ابویعقوب (بویطی) بپرس»، هنگامی که آن فرد میرفت و پاسخ سؤالش را از بویطی میگرفت و نزد شافعی میآمد و میگفت که بویطی به سؤالم چنین و چنان پاسخ داده است، امام شافعی جواب میداد که: همان طور است که بویطی گفته است و یا زمانی که فرستادهی فرماندهی انتظامی شهر، از امام شافعی دربارهی برخی مسائل فقهی سؤال نمود، ایشان مأمور حاکم را به سوی ابویعقوب بویطی فرستاد و گفت: «هذا لسانی» [۷۱]. «او زبان (گویای) من است».
امام شافعی هنگام بیماری که منجر به وفاتش شد، او را جانشین خود ساخت و بویطی در زمان حیات امام به عنوان استادی توانا و ماهر و مسلط در حلقهی درس شاگردان امام حاضر میشد و به تدریس علوم مختلف و متداول آن زمان مبادرت میورزید و پس از وفاتش نیز هم چنان این منصب را حفظ نمود و به تدریس کتب فقهی و تفسیر و شرح افکار و اجتهادات و دستآوردهای استادش پرداخت.
حافظ بیهقی از ربیع مرادی روایت میکند که گفت: «هنگامی که امام شافعی بیمار شد و در شرف موت قرار گرفت، محمد بن عبدالله بن عبدالحکم، که ابتدا بر مذهب امام مالک بود و بعد به خدمت امام شافعی آمد و در حلقهی شاگردانش قرار گرفت، آمد و بر سر جانشینی امام با بویطی به جرّ و بحث پرداخت، که حمیدی آمد و گفت: شافعی میفرماید: یوسف بن یحیی بویطی، پس از مرگ من، از همه شایستهتر است و در میان شاگردانم کسی داناتر از او نیست» [۷۲].
با مطالعهی بیشتر کتابها و شرح حالهایی که دربارهی امام بویطی نوشته شده، این مطلب به وضوح روشن است که او داناترین و فقیهترین شاگردان امام شافعی، هنگام وفاتش بوده است. هرچند سایر شاگردان امام، هم چون مزنی و ربیع مرادی و دیگران بعدها از جملهی کبار علما و فقهای مجتهد عصر خود شدند، اما هنگام رحلت امام، هیچ کدام از شاگردان شافعی هم پایهی امام بویطی نبودند، بلکه هر کدام از آنها پس از وفات بویطی نزدیک به سی سال زندگی کردند و به انتشار و نقل و تدوین مذهب شافعی همت گماشتند، ولی امام بویطی مدت طولانی از عمر خود را در زندان گذراند و به همین سبب مردم و دیگر طلاب علوم دینی نتوانستند آنطور که شایسته است، از دانش و معلوماتش بهره ببرند.
محمد فرید وجدی در کتاب «دایرة الـمعارف» بزرگ خود، دربارهی شخصیت امام بویطی مینویسد: «ابویعقوب یوسف ابن یحیی بویطی، از همراهان و شاگردان امام شافعی بود، نجابت و دانش فراوانی داشت، از این نظر نزد استادش از دیگران مقدمتر بود و پس از او مسئولیت افتا و تدریس را بر عهده گرفت و در تربیت علمی و فقهی دانشجویان و انتشار مذهب استادش، سنگ تمام گذاشت. از عبدالله ابن وهب، فقیه مالکی احادیث استماع مینمود و ابواسماعیل بخاری و ترمذی و ابراهیم ابن اسحاق و قاسم ابن مغیره و احمد بن منصور الرمادی و دیگران از او نقل حدیث کردهاند. در زمان حکومت الواثق خلیفهی عباسی، به خاطر تفتیش عقائد دربارهی خلق قرآن، مورد سوءظن قرار گرفت و به بغداد احضار و زندانی گشت و هم چنان در زندان ماند تا این که در گذشت» [۷۳].
ربیع مرادی دربارهی چگونگی وضعیت زندان و شکنجهی امام بویطی چنین میگوید: «من بویطی را در زندان دیدم که زنجیری سنگین بر دست و پا و گردنش نهاده بودند، وزن آن به حدود چهل رطل میرسید و او در زیر زنجیر استبداد الواثق میگفت: خداوند مخلوقات را با لفظ «کُن» آفرید، اگر «کُن» نیز مخلوق باشد، لازم است مخلوق، مخلوق دیگری را بیافریند و این محال است. به خدا سوگند، در میان این غل و زنجیر هم چنان به مقاومت خود ادامه میدهم تا این که بمیرم و بعد از من مردمانی بیایند و بدانند من به چه دلیل راه مرگ را انتخاب نموده ام، گروهی به این اتهام غل و زنجیر شدهاند، اگر مرا نزد او (الواثق) ببرند، حقیقت را به او خواهم فهماند».
علامه حافظ ابی عمر بن عبدالبر در کتاب «الانتقاء فی فضائل الثلاثة الفقهاء» روایت میکند که ابن ابی لیث، قاضی مصر همواره به او حسادت و با او دشمنی میورزید، در گیر و دار فتنهی خلق قرآن، از میان شاگردان امام شافعی تنها او را به بغداد احضار و زندانی نمود، بسیار او را تحت فشار و شکنجه قرار داد تا به مذهب و عقیدهی آنان اعتراف کند، اما او حاضر نشد دست از باورهای به حق خود بکشد و هم چنان معتقد بود که قرآن کلام خدا و غیر مخلوق است و این عقیده را آشکارا و با استدلالهای کوبنده بیان مینمود و هم چنان به مبارزهی خود با حکومت ادامه داد تا این که در زندان درگذشت.
دربارهی زهد و تقوا و مداومت بر دعا و نیایش و عبادات، ابو ولید ابن ابی جارودی میگوید: «همواره، بویطی را میدیدم که قرآن در دست داشت و نماز میخواند و بر ذکر و اوراد و دعای خود ادامه میداد».
ربیع مرادی که از دوستان و نزدیکان بویطی است و خود زاهد و پرهیزگار و دانا است. میگوید: «تا کنون هیچ کس را چون ابویعقوب بویطی ندیدهام که نسبت به کتاب خدا ماهرتر و متخصصتر باشد، او نزد امام شافعی مقام و منزلت خاصی داشت و در بیشتر اوقات مردم را به او مراجعه میداد و پاسخ هایش را تأیید مینمود و میفرمود: «هذا لسانی» «این (مرد) زبان (گویای) من است» امام ربیع مرادی در ادامه سخنان خود میگوید: «امام بویطی در زندان به من نامهای نوشت و در آن اظهار داشت گاهی اوقات چنان حالتی دارم که دست و پایم را با زنجیر میبندند، هرگاه نامهام به دستت رسید و آن را مطالعه کردی، تلاش کن نیکو سیرت باشی و خلق و خوی نیک با مردم و ارباب رجوع رفتار کنی، غریبان را پاس بدار و به آنان لطف بیشتر مبذول کن. چه بسیار مواقع خود شاهد بودهام که امام شافعی با سوز خاصی این بیت را میخواند:
أهین لهم نفسی لکی یکرمونها
ولا تکرم النفس التی لا تهینها
«نفس خود را برایشان خوار میکنم تا گرامیش بدارند، نفس که خوار نشود، مورد احترام و گرامیداشت قرار نمیگیرد».
یعقوب اصم همین حادثه را به نقل از ربیع مرادی روایت کرده و مطالب دیگری بر آن افزوده است.
[۷۰]- مناقب الشافعی، الحافظ البیهقی، ج۲ صفحه: ۳۳۸-۳۴۱، و طبقات الشافعیه، الاسنوی ج۱، صفحات: ۲۰-۲۲. [۷۱]- آداب الشافعی از ابن ابی حاتم، صفحه: ۲۷۵. [۷۲]- مناقب الشافعی، الحافظ البیهقی: ج۲، صفحه: ۳۳۷. [۷۳]- دائرة الـمعارف قرن العشرین، فرید وجدی.