رشد و تربیت امام شافعی
چنان که از پیش گذشت، پدر امام شافعی، اندکی پس از تولد فرزندش دار فانی را وداع گفت و زن و کودک خردسالش را تنها گذاشت و خود به دیار باقی شتافت. زن جوان، پسر کوچک و دوست داشتنیاش را در حالی که هنوز شیرخواره بود، با خود به شهر مکه و میان خویشاوندان مطلّبی و هاشمیاش برد تا در آن محیط پاک و مبارک و در میان قبیلهی آبا و اجدادیاش با کمال امنیت و آرامش تربیت شود و مدارج رشد و ترقی و تکامل جسمی و فکریاش را یکی پس از دیگری پشت سر گذارد. بهتر است اصل ماجرا را از زبان خود امام بشنویم، فرمود: «من دو چیز را دوست داشتم (که در این جا) به هر دو دست یافتم؛ اول، تیراندازی و کمانداری بود که در سن ده سالگی با (پشت سر گذاشتن تمرینهای زیاد) در آن به مهارت رسیدم. دوم، علم و دانشاندوزی بود که اکنون شماها اثرات آن را (در وجود من) مشاهده میکنید» [۱۲].
گروهی بر این باورند که علت مهاجرت مادرش به مکه این بود که مبادا اقامت طولانی و همیشگی در میان قبیلهی ازد موجب شود که اصل نژاد مطلّبیاش فراموش شود و به مرور زمان غبار نسیان و کهنگی آن را فرا گیرد و مردم او را ازدی بدانند، به همین علت تصمیم گرفت به مکه مهاجرت نماید تا در آن محیط پر خیر و برکت و مکان امن و نزول وحی الهی، فرزندش را تربیت کند و از اصالت نسبیاش محافظت نماید. از طرف دیگر، شهر مکه مرکز علم و دانش و تدریس و تعلیم وحی الهی و جایگاه تردد مردمان و اقامتگاه دانشمندان و بزرگان اسلام بود و مکانی مناسب برای رشد و ترقی و تکامل علمی به شمار میرفت، زندگانی در چنین محیطی، منتهای آمال و آرزوی هر خانوادهی دانشدوست مسلمانی است. بنابراین، به محض ورود به شهر مکه، در اولین فرصت، شافعی خردسال را به مکتبخانه فرستاد. دانش آموز خردسال، به خاطر ذهن تیز، هوش سرشار و فهم دقیق و نیروی حافظهی بسیار قوی، توانست در هفت سالگی، کل قرآن را از بر کند و به گنجینهی حافظهی خود بسپارد و سپس شروع به حفظ اشعار عربی و کتاب الموطای امام مالک نمود و در مدت اندکی موفق شد بر همهی آنها فایق آید و از بر کند.
ابوبکر بیهقی به نقل از امام شافعی مینویسد: «من در همان سن و سال کودکی به مکتب خانه رفتم، میدیدم که معلم، آیات قرآن را برای شاگردانش میخواند، او هرچه را قرائت میکرد، من همه را از بر میکردم، ولی دیگر همدرسهایم آن را املا میکردند و در دفتری یادداشت مینمودند، اما من هماهنگ با قرائت معلم، بیدرنگ همه را حفظ میکردم، روزی معلمم به من گفت: چیزی نمانده که من شاگرد تو شوم و از تو دانش بیاموزم» [۱۳].
محیط سالم، پاک و بیآلایش مکه، حضور در مجلس وعظ عالمان و دانشمندان دین، نشست و برخاست با فقهاء، مفسران و محدثان بزرگ اسلامی، در روح شافعی جوان و تشنهی علم کارگر افتاد و به خواست و ارادهی پروردگار أاو را به بالاترین درجهی تکامل روحی و معنوی و علمی ارتقا داد و در کوتاهترین زمان ممکن، استعداد درخشان و نبوغ فوق العادهی او، تحسین همگان را برانگیخت و مشهور خاص و عام اُم القرای اسلام گردید.
سپس به منظور پربار نمودن گنجینهی لغات و بهرهمندی از فصاحت و بلاغت و شعر عرب و تقویت حافظهی خود، تصمیم گرفت برای مدتی میان قبایل مختلف عرب بادیه نشین حاضر شود و از نزدیک با آنها زندگی کند و سخنان نوابغ، واعظان، بزرگان و شعرای طوایف مختلف را مستقیماً از زبان خودشان بشنود و از آنها بهرهمند گردد، بنابراین مدت ده سال از عمر پربرکت خود را به این کار مهم اختصاص داد و در آن هوای داغ و سوزان و صحرای شنزار و کویری، میان قبایل مختلف عربی هم چون، هذیل و دیگران، رفت و آمد نمود و در این مدت نسبتاً طولانی، توانست اطلاعات وسیع و گرانبهایی جمع آوری کند، چنان که خود میگوید: «هدف من از این کار، کمک به دانش فقه و پربار نمودن آن بوده است».
سپس به شهر مکه بر میگردد و در همان سن نوجوانی از دست مفتی بزرگ مکه، امام ابوخالد مسلم بن خالد زنجی حکم افتاء و اجتهاد میگیرد.
[۱۲]- توالی تأسیس، ابن حجر عسقلانی. [۱۳]- مناقب الشافعی، الحافظ ابوبکر البیهقی، ج۱، ص۹۴.